نویسنده: نعیم صدفی
هشت صبح هر روز در خیابانهای شهر اتومبیلهای حمل پول، تحت مراقبت سربازان مسلح، جلوی بانکها سر راه همهمان سبز شدهاند. مردانی که داخل ماشین نشستهاند و گروهی که کیسههای پول را در شدیدترین سطح مراقبت به بانک وارد یا از آن خارج میکنند. به راستی این مردان چه داستانی در پس رفتار عبوسشان دارند. آیا آنها مثل ما در حال انجام روزمرگیهای ملالتبارند، با این وجه تمایز که سطح بالایی از استرس را تجربه میکنند؟ شاید برای وارد شدن به هزارتویی که در پس رفتارشان قرار دارد باید پای آخرین ساختهی گایریچی با بازی جیسون استاتهام بنشینیم.
قصهی «اچ» مردی که در شرکت حمل پول استخدام میشود، اما هدف او نه فقط انجام کار روزمره برای گذران زندگی بلکه هدفی مهمتر و جناییتر است. قصهای که هرچند یک بار در سال ۲۰۰۴ توسط نیکلاس بوخریف در کشور فرانسه تحت عنوان کامیون حمل پول ساخته شده است، اما در سال ۲۰۲۱ درست در ملالتبارترین روزهای کرونایی با بازی بازیگرانی چون جیسون استاتهام، اسکات ایستوود و هولت مک کالانی بار دیگر با اقتباسی جذاب به سینما آمده است.
سکانس افتتاحیه چیزی شبیه همان توصیفاتیست که بدان اشاره شد، اما طولی نمیکشد که حادثه چون بارانی که بدون رعد و برق، بیخبر، سر رسیده باشد بر سر دو مامور بینوای حملپول حادث میشود. کامیونی که از شرکت بیرون میرود زیر یک پل توسط کارگران راهسازی متوقف میشود. یک اتفاق به ظاهر معمولی؛ اما طولی نمیکشد تا یک اسلحه از زیر لباسکار یک کارگر بیرون میآید و بعد راهزنانِ خطرناک از سر و کول ماشین حمل پول بالا میروند. دوربین داخل کامیون میماند، تهدید و داد و فریاد اوج میگیرد، استرس به سطح هشدار میرسد اما فریادرسی آن اطراف نیست و ما هم همچون ناظری که کاملا اتفاقی در یک سرقت مسلحانه گیر افتاده است باید از روی صداها و تصاویر مبهمی که میبینیم حس کنجکاویمان را زیر خط خطر ارضا کنیم.
خط اصلی داستان درست از سکانس بعدی است که رخ مینماید. اچ (جیسون استاتهام) برای استخدام در شرکت حمل پول در حال گزینش است. او مرد کمحرف و مرموزی است که با همین مصاحبه تکلیف ما را با خودش روشن میکند. قهرمان خشم مردانه نه یک ابرقهرمان عصبی،که در نگاه اول مردیست آرام و محتاج به کار. او در محیط کار سر به زیر است و همین همکارانش را وا میدارد تا دائم علیه او موضع بگیرند؛ قضاوت از روی ظاهر؛ جدیدالورود بودنش نیز در این قضاوت عجولانه موثر است.
همه چیز آماده است تا ما نیز چون همکاران او به این قضاوت ظاهری برسیم. ماموریت اول نیز این اصل را تشدید میکند، اما ماجرا درست از دومین ماموریت است که ذهنمان را به مسیر دیگری میبرد. وقتی همکارِ اچ هنگام تحویل پول گروگان گرفته میشود و اچ نیز به جای فرار، ماشین پول را به دل مخفیگاه سارقین میبرد، همه چیز مهیاست تا خیال کنیم این مرد و آمدنش به این شرکت برای سرقت بوده است و حالا قرار است سکانسهای تعقیب و گریز را شاهد باشیم، اما غافلگیری پیش چشم مخاطب، توامان با توانایی خارقالعادهی اچ رخ نشان میدهد. اچ چنان حساب شده سارقین را تارومار میکند که حالا همه دوست دارند او در هر ماموریت کنارشان باشد. از اینجا به بعد قهرمان خود را رفته رفته به ما نشان میدهد و دیگر نمیتوانیم کنار او نباشیم. غافلگیریهای بعدی در کمال خونسردی آرام آرام شکل میگیرند و بُعدِ معمایی داستان رنگ بیشتری میگیرد.
به ظاهر همه چیز تمام شده است و باید منتظر صحنههای زد و خورد باشیم، اما اچ دردی در وجودش سنگینی میکند که همچنان برای رسیدن به درمان آن، یعنی انتقام، خونسرد و مرموز سراغ طعمههایش میرود. آدمهایی که شاید ردپایی از خود در دل حادثهای به جا گذاشته باشند که چون میخی در قلب اچ مدتهاست نه او را میکشد و نه راحتش میگذارد، اما صبر کنید هنوز تمام نشده، آیا اچ همان مردی است که ما واقعا فکر میکنیم؟
هرچند ویژگی اصلی فیلمهای اکشن دارا بودن قهرمانی با ویژگیهای خارقالعاده است. قهرمان فیلم خشم مردانه اما نه فقط با توانایی خارق العادهاش در هفت تیرکشی و خلق صحنههای عجیب و غریب بلکه بیشتر با خونسرد ماندنش در دل حادثه است که معرفی میشود. دوربین گایریچی پس از معرفی او و هدفش که چون رازی قدم به قدم آشکار میشود سراغ دو بُعدِ دیگر داستان میرود. یعنی گروه سارقین و ماجرای یک خائن. او با جابهجایی زمانی، بیننده را با زندگی و اهداف آنها نیز همراه میکند، تا تقابل نهایی نه فقط یک زد و خورد مسحور کننده، بلکه یادآور اصلی مهم و کارساز باشد. اصلی که فیلم را از یک اثر سطحی دور میکند و نشان میدهد که چگونه طغیانِ عصیانی فروخورده میتواند در کمال ناباوری بر نیروی ابرقدرتِ شر پیروز شود.