زنان سینمای فرهادی | حالا چی فکر می­کنید درباره­‌ی ما؟!

در سینمای فرهادی روابط انسانی و سیر حوادثی که شخصیت­ها و زندگی آن­ها را تحت­‌تاثیر می­گذارد از اهمیت خاصی برخوردار است. شخصیت‌های فیلم­‌های فرهادی درست شبیه قطعات پازل هستند، نه زن، نه مرد و نه اصلی و مکمل هیچ یک از آن­ها قابل حذف نیستند. هرچند فرهادی شخصیت­‌هایش را در معرض قضاوت­‌های(گاه بی­رحمانه­) قرار می­‌دهد اما در نهایت آن­ها را در مسیری پیش می‌­برد که هر عمل و عکس‌­العمل­‌شان با توجه به شرایط و موقعیت پیچیده‌­شان قابل‌­دفاع باشد(حتی اگر منطقی به نظر نرسد).

در این میان، زنان سینمای فرهادی سمت دیگر ماجرا هستند؛ هرچند زنان آثار فرهادی تاثیرگذارند و نقش تعیین­‌کننده­‌ای در پیشبرد قصه دارند اما در بسیاری موارد چند گام از شخصیت­‌های مرد آثار او عقب‌­تر ایستاده‌­اند و در حاشیه قرار می­‌گیرند. انگار زن‌­ها عقب ایستاده‌­اند تا روند رفتاری و تصمیم­‌گیری مردها بیشتر به چشم مخاطب بیاید (پررنگ­‌ترین­ کناره‌­گیری و کم­رنگ شدن شخصیت زن در فروشنده شکل گرفته).

شخصیت­‌های مرد آثار او به طور معمول (و نه همیشه) نقطه­‌ی مرکزی قصه­‌ها هستند و همه چیز پیرامون آن­ها شکل می­‌گیرد و پیش می‌رود (درباره­‌ی الی از این قاعده مستثنی­‌ست). با این وجود زنان سینمای فرهادی به هیچ‌­وجه قابل­ حذف نیستند، ممکن است کم­رنگ باشند یا به اندازه­‌ی شخصیت­‌های مرد به جزییات آن­ها پرداخته نشده باشد اما همچنان وزنه­‌ی سنگینی در آثار فرهادی به شمار می­‌روند.

 

چهارشنبه‌سوری

مژده(هدیه تهرانی) |  چهارشنبه­‌سوری: مرد باش! راستشو بگو!

مژده در تنگاست؛ از هر طرف فشاری را تحمل می­کند که حقش نیست. لحظه به لحظه زیر سایه‌­ی شکی زندگی می­کند که در نهایت به یقین می­رسد. مژده دست­‌وپا می­زند و فقط به دنبال راهی­ست که از زیر بار برچسب‌­هایی که به او زده شده نجات پیدا کند و نه تنها خودش، بلکه دیگران هم باور کنند مرتضی به او خیانت کرده.

هدیه تهرانی در قامت این زن خسته، عاصی و آسیب­دیده می­درخشد. مژده در میان زنان سینمای فرهادی هم­چنان در قله ایستاده است و از نظر شخصیت‌­پردازی یک سر و گردن از بقیه بالاتر است. او بی­‌پناه است و فقط به در و دیوار چنگ می­‌کشد و جز سکانس درخشان حرف زدن با خواهرش(سحر دولتشاهی) در حمام هرگز از این بی‌­پشتوانه بودن حرفی به زبان نمی­‌آورد. به همه‌­ی این­ها  نگاه­‌های درخشان هدیه تهرانی را اضافه کنید تا مژده را با بندبند وجودتان درک کنید. مژده انگار منتظر است کسی او را از مسیری که از سر ناچاری پیش گرفته به مسیر اصلی زندگی بازگرداند، حتی اگر کسی با یک دروغ، لحظه­‌ای یا چند ساعتی او را از آشوبی که به جانش افتاده نجات دهد و دروغ روحی (ترانه علیدوستی) به­‌طور موقت آبی می­شود روی آتش وجود مژده. هر چند در نهایت، فرهادی تکلیف زندگی مژده و مرتضی را در همان سکانس افتتاحیه­‌ی جدایی نادر از سیمین مشخص می­کند و خیال مخاطب را راحت می­کند که بالاخره به یقین رسیده.

 

سیمین چهارشنبه‌سوری

 سیمین (پانته‌­آ بهرام) | مرتضی… بچه‌ام! داری گریه می­کنی؟!

فرهادی از زاویه­‌ی متفاوتی به زنی در موقعیت سیمین پرداخته و از هر گونه تصویر کلیشه­‌ای که همواره زن­هایی با مشخصات سیمین در سینمای ترسیم شده­‌اند، پرهیز کرده است. در شرایطی که مخاطب شکاک و عصبی بودن مژده را می­پذیرد(با تاکید بر مشکلی که با شوهرخواهرش دارد) سیمین قدم به قدم با چهره­‌ی واقعی­‌اش معرفی می­شود.

فرهادی با پنهان کردن ارتباط میان سیمین و مرتضی مخاطب را از قضاوت سریع و شتابزده درباره­ی سیمین دور نگه می­دارد و مخاطب جایی پی به این راز می­برد که دیگر سیمین را به چشم زنی که آمده تا روی ویرانه‌­ی زندگی دیگری خانه‌­اش را بسازد به او نگاه نمی­کند. فرهادی بی­‌پناهی سیمین را درست و به­ اندازه به تصویر کشیده؛ درست بعد از جدا شدن سیمین از مرتضی با اولین بحران (انفجار ترقه) سیمین دست­پاچه برمی‌گردد تا به مرتضی پناه ببرد اما مرتضی رفته. سیمین(در کنار مژده و بعدتر فرخند­ه­‌ی قهرمان)از بهترین شخصیت­‌پردازی­‌های زنان سینمای فرهادی­ست؛ تصویری واقعی و به دور از کلیشه­‌های زنی که مخاطب انتظار دارد  به دنبال ضربه زدن به مژده(رقیبش) باشد، نه! سیمین برای مژده دل می­سوزاند و شاید از تکرار آن­چه بر خودش گذشته برای مژده واهمه دارد.

مادرانگی سیمین پررنگ­ترین ویژگی شخصیتی اوست؛ با روح‌­انگیز چنان گرم و مادرانه رفتار می­کند که تصوراتش را بهم می­ریزد، با مرتضی در همان یک سکانس بیش از آن­که عشقی عمیق یا عجیب را ابراز کند درگیر حسی مادرانه است(و مرتضی در مقابل سیمین به کودکی احساساتی و حتی وابسته تبدیل می­شود) و در انتها هم سیمین با دخترش تنها می­ماند و بخش مادرانه­‌ی که از همه چیز در وجودش پررنگ‌­تر است.

 

الی

الی(ترانه علیدوستی) و سپیده(گلشیفته فراهانی) | درباره­‌ی الی: حالا چی فکر می­کنه درباره‌­ی الی…؟!

الی… الهام؟! الناز؟! الهه؟! مرموزترین و حتی پیچیده‌­ترین زن سینمای فرهادی الی است. فرهادی حتی اسم واقعی و کامل الی را پنهان می‌کند. الی قربانی قضاوت‌­های جمع دوستانه‌­ی فیلم می­شود. حالا که نیست(رفته یا غرق شده!) هر کس بی­رحمانه قضاوتش می­کند. حتی علیرضا(صابر ابر) بیش از آن­که نگران الی باشد به دنبال چیز دیگری­ست اما فرهادی درست در شرایطی که الی را در معرض قضاوت تک­‌تک شخصیت‌­ها (و البته در راس آن­ها مخاطب) قرار می­دهد، در سمت دیگر ماجرا سپیده را در مقام دفاع از الی تا پایان فیلم حفظ می­کند. هر جا که دور هم جمع می­شوند تا رای بگیرند و  برای الی حکم صادر ­کنند سپیده بیشتر و بیشتر زیر بار این فشار خم می­­شود، از الی دفاع می­کند هرچند راه به جایی نمی­برد و در نهایت تسلیم می­شود.

سپیدهسپیده الی را با خود همراه کرده تا شاید بخشی از گذشته‌­ی میان خودش و احمد را جبران کند، گذشته‌­ای که در فیلم خیلی ظریف به آن اشاره شده. با حذف الی از فیلم، سپیده بار سنگینی را به دوش می­کشد و از هر طرف متهم می­شود. هیچ­کس دیگر تلاش­‌های او برای دور هم نگه داشتن جمع را نمی­بیند و سپیده ناگهان تنها می­‌ماند. الی نیست و قضاوت می­شود، سپیده هست و سرزنش می­شود، کتک می­خورد و در نهایت زیر فشارهای جمع به علیرضا دروغ می­گوید

 

سیمین جدایی نادر از...

سیمین(لیلا حاتمی) | جدایی نادر از سیمین: چیزی که غلطه، غلطه!

سیمین سرگردان است، بیشتر از آن­که به دنبال رفتن و مهاجرت باشد توجه و محبت نادر را می­خواهد. هر چیزی را بهانه می­کند تا نادر او را ببیند. تمام مدت انتظار یک پرسش را داشته”چرا رفته!؟ چرا به دنبال جدایی و طلاق  است؟!”. در میان زن­های سینمای فرهادی(که بیشتر درونگرا هستند تا برونگرا) سیمین از همه تودارتر است. آنقدر حرف نمی­زند یا از گفتن اصل موضوع پرهیز می­کند که گاهی بی­‌منطق به نظر می­رسد. سیمین خواسته‌­ی ساده‌­اش را زیر سقف خانه پیدا نکرده و حالا در دادگاه و روبه­‌روی قاضی آن را با زبان و عنوان دیگری طلب می­کند. این­که نادر و سیمین از کجا به این حال و روز رسیده‌­اند، چندان اهمیتی ندارد، مهم حال فعلی­ست. زنِ تنها و آسیب‌­پذیری که پشت ظاهر جدی و سرسخت سیمین پنهان شده، گاهی تاب نمی­‌آورد و خودش را نشان می­‌دهد.

سیمین آلبوم استاد شجریان را برمی­دارد تا با خود ببرد، فقط برای این­که نادر لحظه­‌ای به او نگاه کند یا حداقل ببیند کدام آلبوم را می­برد”من این شجریان رو بردم” اما دریغ از یک نگاه ساده! سیمین همواره با سرسختی و لجبازی نادر روبه‌­رو می­شود. سکانس پایانی فیلم آینه­ تمام قدی­ست از علت رفتن سیمین، تمام مدتی که تیتراژ بالا می­رود سیمین به نادر نگاه می­کند اما نادر تمام تلاشش را می­کند حتی نیم­‌نگاهی به سیمین نیندازد.

 

فروشنده

رعنا(ترانه علیدوستی) | فروشنده: غصه نخور! صد سال اولش سخته

فرهادی در فروشنده رعنا را از مرکز توجه مخاطب دور نگه می­دارد تا تصمیم عماد و سیر تحول او بیشتر به چشم مخاطب بیاید. رعنا بعد از حادثه، آرام و ساکت می­شود و از شنیدن یا گفتن درباره‌­ی حادثه و یا توضیح جزییات آن به شدت پرهیز می­کند. رعنا منفعل نیست، مات و مبهوت است از فشاری که از هر سو به او وارد می­شود. اتفاق برای رعنا افتاده اما فرهادی به عمد رعنا را به حاشیه می­برد تا حضورش در پایان فیلم و رودررو شدنش با پیرمرد تاثیرگذاری بیشتری داشته باشد.

رعنا نمونه‌­ای بارز قربانیان تجاوز است در جامعه­‌ای که قربانیِ تجاوز را به چشم متهم نگاه می‌­کنند، از او جزییات حادثه را می‌­پرسند، به­‌جای او تصمیم می­گیرند بدون آن­که حال او برای کسی اهمیت داشته باشد. عماد(شهاب حسینی) به دنبال انتقام گرفتن از پیرمرد می­رود اما نه به­‌خاطر رعنا بلکه انگار به دنبال غرور آسیب­‌دیده­‌ی خودش می­گردد و می‌­خواهد خودش را به دیگران ثابت کند و در این میان رعنا ذره‌­ذره آب می­شود و چشمانش بی­‌فروغ‌­تر می­‌شوند.

 

قهرمان

فرخنده(سحر گلدوست) |  قهرمان: این مرتیکه همه­ی زندگی منه!

فرخنده در میان زنان سینمای فرهادی جایگاه متفاوتی دارد، فرخنده نه تن به قضاوت­‌های اطرافیان می­دهد و نه از خواسته‌­اش دست می­کشد. فرخنده برای مردی که دوستش دارد بی‌­پروا خودش را به آب و آتش می­زند. فرخنده نمونه‌­ی جسورتر و شجاع‌­ترِ سیمین چهارشنبه‌­سوری­‌ست که در برابر تسلیم شدن تا جایی که می­تواند مقاومت می­کند. اگر سیمین بخاطر شرایط و نگاه غلط جامعه به موقعیت زندگی‌­اش مجبور به پنهان‌کاری شد اما فرخنده تا آخرین لحظه پشت رحیم می­‌ایستد و از او حمایت می­کند. فرخنده قهرمانِ اصلی  فیلم قهرمان است؛ همراه و همدل است و از همه چیزش به­‌خاطر رحیم می­گذرد اما لحظه­‌ای در برابر رحیم خم به ابرو نمی‌­آورد.

در کنار عشق عمیقی که به رحیم دارد(بدون آن­که در نمایش آن اغراق کند)، حس مادرانه‌­ای نسبت به این مرد ضعیف و آسیب‌­پذیر دارد؛ لباس‌هایش را می­شوید، برایش لباس و مسواک می­خرد، به وقت گرفتاری کفشش را پایش می­کند و هر کاری می­کند که او را از هر زندانی بیرون می­‌کشد(چه مغازه­ای که کرکره­اش را نیمه کشیده­‌اند و چه زندان واقعی که رحیم در آن گرفتار شده). در نهایت فرخنده آرام و غمگین می­ماند با سیاوش. می­‌ماند تا به مادرانگی‌­اش ادامه دهد.

فرخنده دیگر زن خوش­رنگ و شاداب ابتدای فیلم نیست، به فاصله­‌ی کوتاهی همه چیز را از دست داده(از سکه­‌هایی که به احتمال قوی متعلق به خودش بوده تا رحیم که همه زندگی­‌اش است). فرخنده همان زن پایان فیلم است که با جعبه­‌ی شیرینی به استقبال زندانی آزاد شده، آمده است. فرخنده روی دیگری از زنان سینمای فرهادی­ست که می­‌جنگند و به راحتی تسلیم نمی­‌شود.

خرید بلیت قهرمان

 

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.