مروری بر کارنامه‌ی تیم برتون Tim Burton

نویسنده: امین نور

درمیان تمام کارگردان‌های جریان اصلی هالیوود که طی دو دهه‌ی پایانی قرن بیستم شروع به فعالیت کردند، شاید هیچ‌کس به اندازه‌ی تیم برتون دارای اصالت در ایده‌پردازی نبوده است. تنها کسی‌که می‌توان پیش از او مثال زد دیوید کراننبرگ است. اما برتون به‌جای اینکه از سینمای مستقل شروع کند، صاف درون بدنه‌ی هالیوود شیرجه زد و قصد کرد تا بزرگ‌ترین‌ ایده‌هایش را در جریان‌اصلی‌ترین فیلم‌های روزگار به عرضه گذارد. در واقع به چنان موفقیتی دست پیدا کرد که شاید هیچ کارگردان بااستعدادی (حتی سم ریمی) نتوانست به اندازه‌ی او در طول حداقل دو دهه‌ در اوج کار کند؛ چه در کمدی ترسناک، چه انیمیشن- استاپ‌موشن، چه موزیکال، چه بزرگ‌ترین فیلم بلاک‌باستری  و چه یک اثر تماما خود زندگی‌نامه‌ای.

تقریبا از خود فیلم‌هایش می‌توان گمانه‌هایی زد که چه‌طور زندگی‌ای داشته است. تیموتی والتر برتون اکثر کودکی خود را به تنهایی و تماشای فیلم‌های قدیمی و سریال‌هایی مانند دارک شادوز گذراند. او عاشق فیلم‌های ترسناک درجه دو بود که نیمه‌شب از تلویزیون پخش می‌شد و میان بازیگران کریستوفرلی و وینسنت پرایس را از بقیه بیشتر دوست داشت. پس از اتمام دبیرستان به انستیتوی هنر کالیفرنیا رفت و اولین کارش را در واحد انیمیشن و کارتون دیزنی آغاز کرد. همچنین در پشت صحنه‌ی فیلم‌هایی همچون« دیگ سیاه» و «روباه و سگ شکاری» بخش جلوه‌های ویژه و طراحی را برعهده داشت. اما از آنجاکه بروز خلاقیت و ایده‌پردازی‌هایش با چارچوب عقاید استودیوی دیزنی ناسازگار بود، شروع به ساخت فیلم کوتاه نیز کرده بود.

با این حال نخستین اثر کوتاه و مهمش وینسنت را دیزنی چراغ سبز داد. داستان پسری که دوست دارد وینسنت پرایس شود و خود پرایس هم نقش راوی را ایفا کرده بود. موفقیت فیلم باعث ساخت کارهای کوتاه بیشتری برای او شد. نخستین اثر لایو اکشن خود را فرانکنوینی که اقتباس تازه‌ و غریبی از افسانه‌ی فراکنشناین محسوب می‌شد، برای کودکان نامناسب و جلوی نمایش آن گرفته شد. اما پل روبنز فیلم را دید و به‌نظرش برتون فرد مناسبی برای کارگردانی نسخه‌ی سینمایی پی‌وی به شمار می‌آمد. شانس در خانه‌اش را زده بود و فرصتی برای خلاصی از زندان دیزنی و ساخت اولین فیلم بلند سینمایی خود بود.

جهان برتون را می‌توان تنها با کارگردان ارجینال دیگری همچون دیوید لینچ، ژولاوسکی یا حتی گدار مقایسه کرد. آنها جهان بسیار شخصی خود را درون فیلمشان می‌آفرینند. حتی اگر قصد اقتباس از داستانی را داشته باشند و یا زندگی هنرمند یا داستان شوالیه‌ی تاریکی را بگویند. نگاه برتون به مفهوم هیولا و شر به اندازه‌ی نگاه فرانسویان به فانتزی و ماورالطبیعه رادیکال است. او می‌تواند حتی برداشت تازه‌ای از مفهومی همچون مرگ را ارائه بدهد (بیتل جویس). اینکه ذات موجودی هیولاوار است صرفا لزوم بر بد بودن آنان نیست.

 

Beetlejuiceبیتل جویس ۱۹۸۸| Beetlejuice

  • ژانر: کمدی، فانتزی

  • IMDB : 7.5

پس از موفقیت فیلم اولش، ماجرای بزرگ پی‌وی فیلمنامه‌های زیادی به او پیشنهاد شد. اما همه یا خبر از دنباله‌ای از پی‌وی یا تقلیدی از آن می‌داد. برتون که دوست داشت از این هم مستقل‌تر شود فیلمنامه‌ی بیتل‌جویس را نوشتکه یکی از غریب‌ترین کمدی‌های دهه‌ی هشتاد آمریکا است. داستان یک زوج که پس از تصادفی می‌میرند و بدل به ارواح سرگردان می‌شوند. آنها برای حفظ حریمشان از سوی خانواده‌ای که منزلشان را تصرف کرده دست به هرکاری که یک روح در فیلم‌های خانه‌ی ارواح انجام می دهد، می‌زنند. برخلاف فیلم‌های ترسناک ما به‌جای اینکه طرف ساکنین معمولی باشیم داستان را از دید زوج ارواح دنبال می‌کنیم. اما گل سرسبد فیلم وقتی ا‌ست که برتون پرده از هویلای غریب، بامزه، بدجنس و بذله‌گویش برمی‌دارد. وقتی ترساندن مالکین جدید به جایی نمی‌رسد، آنها بیتل‌جویس را پیدا می‌کنند. روح شریری که کارش کمک به دیگر ارواح است اما او به‌جای کمک به‌ آنها به مقاصد خودش فکر می‌کند.

برتون که از آغاز به‌عنوان نقاش استودیو شناخته‌شده، در اینجا توانایی‌هایش را در خلق دنیایی همچون نقاشی‌های متحرک با رنگ‌های گوناگون و متضاد به عرضه می‌گذارد. فضای تصاویر خوش‌رنگ اینجا بیش از هرچیز به آثار سورئالیست‌ها چشمک می‌زند. در اینجا برخلاف پی‌وی فضای رنگی و سورئال با قالب روایی همخوان است. اتاق انتظاری که مردگان در آنند یکی از اولین سکانس‌های درخشان سینمای برتون است. رابطه‌ی بیتل‌جویس با رسانه (تلویزیون و روزنامه) و دکور پست‌مدرن خانواده‌ی ساکن نقد برتون به جامعه‌ی پیرامونش را بازگو می‌کند. بیتل‌جویس چنان فروش موفقی داشت که به سرعت سریال انیمیشنی از روی آن ساخته شد. شنیده‌ها حاکی از این است کارگردان سالخورده حالا پس از گذشت چهار دهه به‌دنبال ساخت دنباله‌ای برای آن است.

 

Batmanبتمن ۱۹۸۹| Batman

  • ژانر: اکشن، داستانی

  • IMDB : 7.5

تقریبا هیچ‌کس راضی نمی‌شد تا مایکل کیتن بازیگر در آن زمان نوپا و نه‌چندان مشهور نقش بتمن را بازی کند. اما این از بخت ما بود که هم برتون کارگردان و هم پیترز تهیه‌کننده بر حضور او پافشاری کردند. چشمان جنون‌آمیز کیتن کار خودش را کرد. «بتمن» از پرفروش‌ترین فیلم‌های زمانه‌ی خود شد، بزرگ‌ترین دستمزدی که جک نیکلسون تابه‌حال خواسته بود را برایش مهیا کرد و فضای تازه، گرفته و دیوانه‌واری از گاتهم سیتی به نمایش گذاشت. ( باید این نکته را به خاطر داشت که تا آن زمان تصویر بتمن مربوط به شوی تلویزیونی بوده و هیچ‌کس دست به ابتکار ساخت یک جهان شخصی از روی این داستان را نزده بود). این‌جا نیز فن نقاشی مولف به کمک وی آمده تا با استفاده از آن اقتباس نویی از یک کمیک بوک ارائه دهد.

دنیایی که برتون در فیلم خلق می‌کند آینده‌ای بی‌زرق‌وبرق و کهنه را نشان می‌دهد؛ خبیث‌ها مثل گنگسترهای قدیمی رفتار می‌کنند و ساختمان‌ها تلفیقی از نو و قدیمی با ابعادی بی‌ریخت هستند. گویی در حال تماشای یک وارونه‌ایم و از طرفی هم درست است، از آنجا که شر( جوکر) در لباسی سفید ظاهر می‌شود و جنبه‌ی خیر( بتمن) ماجرا سیاهپوش است. بتمن در ذهن جامعه فردی شرور و خرابکار و جوکر فردی نیکوکار. موسیقی دنی الفمن تصویر می‌شود  که دیگر در این همکاری سومش بدل به بخشی از اپرای برتون شده، غوغا می‌کند. نیکلسون بهترین انتخاب برای جوکر است. جنونی که او از شخصیت به تصویر می‌کشد انتهایی ندارد. موفقیت چشمگیر فیلم دنباله‌ی آن را به‌سرعت محقق کرد. دنباله‌ای که به برتون اجازه‌ می‌داد در فضایی آزادتر ایده‌های خود را پرورش دهد.

در فیلم بعدی او برداشت تازه‌ای از شخصیت پنگوئن ارائه داد تا حدی که بیشتر از دنیای برتون بیرون می‌آمد تا بتمن. دنباله‌ی سومی نیز برای فیلم در نظر گرفته شده بود که برتون در نهایت از کارگردانی آن دست کشید (کارگردانی را برعهده‌ی شوماخر انداخت و خودش فقط تهیه‌کننده بود، حاصل یکی از ضعیف‌ترین فیلم‌های بتمن است). اما کار او در دنیای کمیک‌بوک‌ها به پایان نرسیده بود. پس از بتمن قصد ساخت داستانی از زندگی سوپرمن را داشت. با فیلمنامه‌ی کوین اسمیت و نیکلاس کیج در نقش سوپرمن که در نهایت آن هم محقق نشد. برتون( در کنار سم ریمی) را می‌توان جزء نخستین کسانی دانست که راه را برای مارول هموار می‌کنند.

 

ادوارد دست قیچی ادوارد دست‌قیچی Edward Scissorhands | 1990

  • ژانر:  درام، فانتزی، رمانتیک

  • IMDB : 7.9

«ادوارد دست‌قیچی» از اصیل‌ترین فیلم‌های برتون به حساب می‌آید. پس از موفقیت بتمن، مولف حالا با خیال راحت هر فیلمی که دلش بخواهد می‌تواند بسازد. داستان فیلم برداشتی دیگر از قصه‌ی فرانکنشتاین است، مخترع پیری را نشان می‌دهد که پس از ساخت یک آدم وقت نمی‌کند برای او دست بسازد و ادوارد باید با قیچی به‌جای دست زندگی کند. ایده‌ای که هم او را در جایگاه هیولا می‌گذارد و هم یک انسان، بستگی به برداشتی که دیگری از او می‌کند. ایده‌ی شخصیت ادوارد از نقاشی‌ای که برتون در کودکی کشیده و  همین‌طور از زندگی او در حومه‌ی شهر می‌آید. او همسایه‌ها را همچون ساکنین روستای فرانکنشتاین می‌دید.

این نخستین فیلم برتون است که بیش از همه اتمسفری حدیث‌نفس‌گون دارد و همچنین نخستین همکاری او با جانی دپ بود. شخصیت ادوارد که به‌خودی خود کم‌حرف است ( او کم‌تر از ۲۰۰ خط دیالوگ دارد) دپ را مجاب کرد تا بازیگران دوره‌ی صامت را مطالعه کند. در کنار بچه‌ننه که در همان سال به نمایش درآمد، سرنوشت دپ به‌عنوان بازیگران محبوب نوجوانان برای همیشه تغییر کرد. از طرفی شخصیت ادوارد در این مورد با شخصیت دپ واقعی نقطه اشتراک دارد. هردو آنها از دست رسانه در عذابند (سکانسی که ادوارد از زندان آزاد شده و در تصرف جمع خبرنگاران است). «ادوارد دست‌قیچی» همچون بیتل‌جویس و بتمن، احاطه‌ی رسانه بر ذهن عموم را به خوبی به‌نمایش می‌گذارد.

 

Mars attacks مریخ حمله می‌کند ۱۹۹۶ | Mars Attacks

  • ژانر:  کمدی

  • IMDB : 6.4

یکی از علایق همیشگی برتون، سینمای بد (ترسناک) است. فیلم‌هایی که به‌زعم ج هوبرمن در دسته‌ی خاص خودشان یعنی آشغال‌فیلم‌ها و زی‌مووی‌ها (فیلم‌هایی که نقطه‌ی مقابل یک فیلم درجه اول هستند) قرار می‌گیرند. از همان بچگی که سریال «دارک» شادوز را می‌دید تا بعدها که فیلم‌های اد وود را کشف کرد و تمام آن فیلم‌های درجه‌ی دو ترسناکی که نیمه‌شب از تلویزیون پخش می‌شد، از آثار ادوارد ال کان تا فیلم‌های استودیوی همر( یک‌بار به کریستوفر لی گفته بود فیلم درکولایی محبوبش دراکولا ۱۹۷۲ است) همه خبر از سلیقه‌ی خوب او در فیلم‌های بد (ترسناک) می‌داد. پس زیاد عجیب نبود وقتی که در اوج شهرت و قدرت در اوایل دهه‌ی نود قادر بود هر فیلمی که دلش می‌خواهد را بسازد، تصمیم به ساخت بیوگرافی اد وود کرد. البته فیلم بیشتر از آنکه بیوگرافی باشد، داستان چگونگی ساخت «بدترین فیلم سینما» یعنی نقشه‌ی ۹ را بازگو می‌کند.

او در اد وود و سایر فیلم‌های بد این‌چنینی همان چیزی را می‌دید که فرانسویان در قصه‌های ترسناک می‌دیدند، یک نوع شاعرانگی بالقوه که تصویر بی‌کیفیت و آماتوری آن می‌تواند هر بیننده‌ای را پس بزند. اد وود همچنین موقعیت برتون را بصورت یک مولف جدی‌تر کرد( فیلم دو اسکار به ارمغان آورد)، آن هم برای فیلمی که درباره‌ی یکی از بدترین‌ کارگردان‌های سینماست! موفقیت فیلم نزد منتقدان و حتی تماشاگران مجال ساخت یک فیلم واقعا «زی‌مووی» را به او داد: مریخ حمله می‌کند! این ادای دین به فیلم‌های ب دهه‌ی ۵۰ کلکسیونی از ستاره‌های تراز اول هالیوود را در خود جای داده( با جک نیکلسون در دو نقش) و تمام سعی خود را کرده تا قصه‌ای مفرح از حضور فضایی‌های( با آن سروشکل عجیبشان که ترکیبی از جلوه‌های روز و تصاویر پیشین از آنان است) بر زمین را بگوید. اما فیلم هرچند هم صحنه‌های جذابی داشت، به دلیل نبود قصه‌ی کافی و به درازا کشیدن زمانش اقبالی در گیشه نیافت.

گرچه بخاطر مفاهیم ضدآمریکایی و ضدجنگش از سوی منتقدان ستایش شد. چندسال بعدتر وقتی استاد حالا کارکشته عزم خویش را جزم کرد تا برداشتی تازه از قصه‌ی سیاره‌ی میمون‌ها را انجام دهد، به‌طور ناخودآگاه همان فیلم بدی را ساخت که در طول این دو فیلم قصد ادای دین به آن را داشت. سیاره‌ی میمون‌ها با تمام کم و کاست‌هایش، می‌تواند یک فیلم مدرن بد باشد، اگر زی‌مووی در اوایل هزاره‌ی سوم دوباره اوج می‌گرفت، حاصل چیزی شبیه به این بود. شکست پیاپی این دو فیلم برتون را از آزمون بیشتر در این حیطه بر حذر داشت و تا یک دهه‌ و اندی بعد دوباره به سراغش نرفت؛ این‌بار با بازسازی سریال محبوبش دارک شادوز. فروش خوب آلیس در اکران این فرصت را دوباره به او داد تا به سمت پروژه‌های شخصی‌تر خود برود. دارک شادوز نه مانند مریخ تماشاگر را خسته می‌کرد و نه همچون سیاره‌ی میمون‌ها وارد حیطه‌ی فیلم‌های بد زمانه‌ی خودش می‌شود بلکه در سطحی متعادل بیننده را سرگرم می‌کند، با یک جانی دپ بسیار بامزه که پس از چند قرن از گور بیرون آمده و باید با فرهنگ هیپی‌ها کنار بیاید. تا به امروز این آخرین آزمایش استاد در خصوص ادای دین به سینمای ب و ترسناک است؛ امیدواریم که آخری نباشد.

 

Slewpy hollow اسلیپی هالو Sleepy Hollow | 1999

  • ژانر: ترسناک، فانتزی، رازآلود

  • IMDB : 7.3

«اسلیپی هالو» برتون را به فضایی برد که پیش از این در سینمایش به وفور از آن صرفا در جایگاه طراحی صحنه و فضاسازی بهره برده بود. استفاده از تم گوتیک و فضای گرفته و نحس در تمامی فیلم‌های این دوره دیده می‌شود. اما اینجا فرصتی بود تا یک داستان گوتیک جدی را بسازد. قصه‌ی افسانه‌ی «اسلیپی هالو» پیش از این در دهه‌ی چهل توسط استودیو دیزنی ساخته شده بود. در فیلم نیز برتون چندین صحنه برای ادای دین به انیمیشن محبوبش ترتیب داد. به‌طورمثال وقتی ایچیباد از روی پل می‌گذرد و قورباغه‌ها نامش را صدا می‌زنند و همین‌طور سکانسی که ایچیباد توسط سوار بی‌سر تعقیب می‌شود. اینجا با فضای قدیمی داستان و شهر عجیب و دورافتاده‌اش محفل خوبی دید تا به اساطیر ژانر وحشت ادای دین ‌کند.

ماریو باوا اولین استاد سینمای ترسناک که ایده‌ی سوار بی‌سر زیادی به فیلم‌های او شبیه است (خود برتون در مصاحبه‌ای علاقه‌اش به باوا را اینگونه توصیف کرده: نمی‌دانم آنها را دیده‌ام یا که در خواب دیده‌ام) و همین‌طور فیلم‌های کمپانی همر( خود برتون در مصاحبه‌ای اظهار داشت که قدم زدن در صحنه‌ی ساختگی در قلب انگلیس به او حس ساختن فیلمی برای همر را می‌داد). حضور مایکل گاف و کریستوفر لی هردو از ستاره‌های ژانر، گواهی بر این است. ( به نقل از خود برتون، سکانس‌های فلاشبک شکنجه برگرفته از دو فیلم سردابه و پاندول راجر کورمن و یکشنبه‌ی سیاه ماریو باواست)

 

Frankenweenie فرانکنوینی | ۲۰۱۲ Frankenweenie

  • ژانر: انیمیشن، کمدی، درام

  • IMDB : 6.9

انیمیشن و کارتون جزء جدانشدنی در سینمای برتون است. از همان آغاز که کار خودش را در دیزنی شروع کرد بخش اعظم پروژه‌های کوتاهش به صورت انیمیشن و استاپ‌موشن ساخته شدند. در تمام فیلم‌هایش به‌خصوص دوره‌ی آغازینش، اگر هم از انیمیشن اتسفاده نمی‌کرد رویکرد وی به رنگ و ترکیب آن با روایت و کاراکتر درست شبیه به کسی بود که قصد دارد یک نقاشی زنده و متحرک بسازد. فیلم اول او ماجرای بزرگ پی‌وی نمونه‌ی اعلای آن است. وامداری او به انیمیشن چنان زیاد است که تا به‌امروز برخی گمان می‌برند کابوس پیش از کریسمس ساخته‌ی خود اوست، غافل از اینکه صرفا آن را تهیه کرده( گرچه یک نگاه به فیلم و هیولاهای آن هر کسی را گمراه می‌سازد). اما برتون که در آن زمان تازه تولید بتمن بازمی‌گردد را به اتمام رسانده بود و در بحبوحه‌ی پیش‌تولید اد وود بود وقت نداشت آن را کارگردانی کند و به‌قول هنری سلیک «برتون تخم را کاشت و من روی آن نشستم» کابوس پیش از کریسمس که یکی از پرفروش‌ترین‌ فیلم‌های سال شد و امروزه اثری کالت است که به‌دلیل پافشاری همیشگی برتون بر دنباله‌نساختن هیچ‌گاه ادامه پیدا نکرد.

گرچه چندسال بعد خود استاد دوباره به حیطه‌ی قدیمی‌اش بازگشت و عروس مرده را روانه‌ی بازار کرد. این‌جا نیز از ادای دین به ستاره‌های محبوب خالی نیست) آلبرت فینی و کریستوفر لی هر دو صداپیشگی کرده‌اند). در همان زمانی که سرگرم ساخت پروژه‌ی پرخرجش چارلی و کارخانه‌ی شکلات‌سازی بود، عروس مرده را همچون جواهری کوچک با اتکا به تکنیک استاپ‌موشن ساخت. فیلم مملو از ادای‌دین‌های او به سینمای محبوبش است( دفتر دکتر کالیگاری تا کرمی که شبیه به پتر لوره است) و مانند اکثر کارهای موفق او جنبه‌ای خودزندگی‌نامه‌ای در آن یافت می‌شود، داستان جوان معصومی که میان دنیای مردگان و زندگان گیر کرده است. بازسازی فرانکنوینی فیلمی که عملا حرفه‌اش را با آن شروع کرد پروژه‌ی لذتبخشی برای برتون بوده است. از این‌رو عجیب نیست که فیلم پر از صداهای آشناست: وینونا رایدر، کریستوفر لی و مارتین لاندو.

 

Big fishماهی بزرگ  Big Fish | 2003

  • ژانر:  ماجرایی، درام، فانتزی

  • IMDB : 8.0

حدیث نفس برتون البته به‌زعم کسانی‌که تا پیش از این سینمای او را «جدی» نمی‌گرفتند. ماهی بزرگ باعث شد تا چهره‌ی برتون از کسی که صرفا« کارتون می‌سازد» به فیلمسازی مولف در گستره‌ی جهانی‌اش تغییر کند. از این‌رو برای فیلم‌بین‌هایی که فقط فیلم هنری تماشا می‌کنند شاید این اثر محبوبشان از برتون باشد( دلیلی که اغلب باعث شده تا طرفداران اصیل برتون از این فیلم بگذرند). داستان پدری که همیشه پر از داستان‌های عجیب و غریب و باورنکردنی است و پسری که از داستان‌های او به ستوه آمده و حرف پدرش را باور نمی‌کند و در ادامه سفر او به دنیایی بس عجیب و غریب تا هم برای او و هم برای ما جادوی قصه باورپذیر شود.

 

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.