نقدی بر فیلم «سه هزار سال حسرت» Three Thousand Years of Longing | هزار و یک شب غربی

نویسنده: سهراب صباغیان

ساختن فیلم فانتزی در جهان امروز که به‌هیچ‌وجه رازآلود نیست کار بسیار سختی است. در عصر حاضر تماشاگران حتی هنگام تماشای یک فیلم فانتزی هم دنبال دلیل و منطق می‌گردند و همه‌چیز را نه با متر و معیار تخیل که با متر و معیار عقل حساب‌گر می‌سنجند. به همین خاطر است که یک فیلم فانتزی باید از همه جهت قانع‌کننده باشد. فیلم‌های فانتزی در عصر حاضر هم باید بتوانند دنیای متفاوتی برای تماشاگر بسازند و هم بتوانند آن دنیای متفاوت را در ذهن تماشاگر به خوبی جا بیاندازند به شکلی که منطقی باشد. از تریلوژی ارباب حلقه‌ها به این‌سو هنوز فیلمی که بتواند فانتزی را به آن شکل و در آن ابعاد غول‌آسا و شگفت‌انگیز نمایش دهد، ساخته نشده است.

همچنین سه‌گانه‌ی هابیت و سری فیلم‌های «هری‌پاتر» هم نتوانستند خاطره‌ی خوش «ارباب حلقه‌ها» را تکرار کنند. فانتزی‌ها در گام اول باید بتوانند تخیل تماشاگر را به بازی بگیرند و ذهن او را درگیر کنند. فیلم‌های این ژانر باید از حصار عقل تماشاگر عبور کنند و چنان با ضمیر ناخودآگاه او ارتباط برقرار کنند که او را از جهان محسوسات جدا و به عالمی ببرند که فلاسفه آن را عالم وهم و خیال می‌نامند. عالمی که در آن تماشاگر چیزی را تجربه می‌کند که در جهان واقع برایش امکان‌پذیر نیست. در فیلم‌های فانتزی برخلاف فیلم‌های علمی-تخیلی نویسنده و کارگردان احتیاجی ندارند به علم پایبند باشند و برای خلق دنیایشان از واقعیت‌های علمی کمک بگیرند. تنها کاری که لازم است انجام دهند پر و بال دادن به قوه‌ی تخیل است به شکلی که بتوانند با تکیه بر آن جهانی خلق کنند که از هر نظر با دنیای محسوس اطراف انسان متفاوت باشد.

به خاطر همین است که فیلم‌هایی در ژانر فانتزی موفق هستند که بتوانند تماشاگر را به شگفتی بیاندازند. شگفتی‌ای که سرآغاز جدایی از عالم محسوسات و ورود به عالم وهم و تخیل است. درست مثل فیلم «جادوگر شهر اُز» که در ابتدا با تصاویری سیاه و سفید و ملال‌آور در کانزانس آغاز می‌شود و بعد از آن‌که تماشاگر را به آن دنیای سرد و خسته‌کننده عادت داد پا به دنیای پر از رمز و راز و شگفتی اُز می‌گذارد. با ورود دروتی به اُز ناگهان آن تصاویر سیاه و سفید و ملال‌آور جای خود را به تصاویر رنگی و شادی می‌دهند که تماشاگر را غرق در شگفتی می‌کند. فیلم‌های بزرگ این ژانر برای تاثیرگذاری بر روی تماشاگر باید چنین ویژگی داشته باشند. باید بتوانند او را میخ‌کوب‌ کنند به شکلی که نتواند از روی صندلی سینما یا جلوی تلویزیون جم بخورد.فیلم سه هزار سال حسرت

در سال‌های اخیر با این‌که تکنولوژی به کمک سینما آمده است و کارگردانان تصاویر غول آسای بیشتری خلق کرده‌اند اما نتوانسته‌اند تماشاگران را دچار شگفتی کنند که هنگام تماشای آثار اولیه این ژانر دچار آن می‌شدند. حتی آثاری مانند «هری‌پاتر» بیشتر به کار مصور کردن کتاب‌ها مشغول بودند تا خلق شگفتی از جنس شگفتی جادوگر شهر اُز. بنابراین با تمام تلاش‌هایی که از سوی کارگردانان صورت گرفته تماشاگران کمتر از قبل دچار شگفتی می‌شوند و این بدان معنا است که ساختن فیلم خوب در ژانر فانتزی هرروز سخت‌تر از قبل می‌شود.

 

هزار و یک شب جرج میلر

جرج میلر کارگردان خیال‌پردازی است. کارگردانی عجیب و منحصر‌به‌فرد که ردپای فانتزی را منهای یکی دو کار (که مشهورترین آن‌ها درام روغن لورنزو است) می‌توان در سایر آثار او دید. او یکی از عجیب‌ترین و پیچیده‌ترین فیلم‌های به ظاهر کودکانه را به نام بیب را نوشته و تهیه و قسمت دوم آن را کارگردانی هم کرده است. دو انیمیشن ساخته و در مدمکس: جاده خشم هم یک درام آخرالزمانی خلق کرده که به فانتزی پهلو می‌زند. پس اصلاً عجیب نیست که در آخرین فیلمش سراغ یک ملودرام فانتزی برود. ملودرامی که در آن داستانی عجیب در بستر یک جهان فانتزی روایت می‌شود. فیلم سه هزار سال حسرت داستان روایت شناسی به نام آلیتا (با بازی تیلدا سوئینتون) است که برای برگزاری یک کنفرانس به استانبول می‌رود و در آن‌‎جا بطری می‌خرد که یک جن (با بازی ادریس آلبا) در آن محبوس است. باز شدن در بطری و آزاد شدن جن در اُتاق هتل آلتیا اتفاقات شگفت‌انگیزی را رقم می‌زند که سرنوشت این زن را برای همیشه تغییر می‌دهد.

فرم روایی فیلم سه هزار سال حسرت شباهت زیادی به هزار و یک شب دارد. تکیه‌ی اصلی در این فیلم بر روایت است. راویانی که با خلق داستان‌های متفاوت زندگی انسان را متحول می‌کنند و به آن رنگ تازه‌ای می‌بخشند. در این‌جا جن شروع می‌کند به روایت داستان‌هایی از نحوه‌ی اسارت خودش در بطری‌های مختلف، داستان‌هایی که مانند داستان‌های شهرزاد داستان‌های هزار و یک شب آلتیا را مفتون می‌کند و نگرشش به جهان هستی را تغییر می‌دهد. داستان‌هایی درباره زمان‌های دور؛ زمان‌هایی که دنیا بسیار رازآلود بود و در آن می‌شد به فانتزی و جادو فکر کرد. روایت جن درون بطری از عهد عتیق و دربار ملکه سبا شروع می‌شود و بعد از سفر در دل دولت عثمانی به دنیای مدرن می‌رسد. دنیایی که در آن جادو و خیال مرده و عقل جای آن را گرفته است.فیلم سه هزار سال حسرت

میلر در فیلم سه هزار حسرت تاریخ را به شکل نویی عرضه می‌کند. تاریخ در این فیلم در بستر فانتزی و خیال تعریف می‌شود. ما با تکیه بر عناصر فانتزی که متعلق به جهان دیگری هستند با تاریخ مواجه می‌شویم و این شکل تازه مواجهه ما را هم به اندازه‌ی آلتیا شگفت‌زده می‌کند. این روایتی از تاریخ است که در آن نه وقایع و حوادث تاریخی که فانتزی و عناصر خیال‌انگیزی که در دل این تاریخ وجود دارد اهمیت پیدا می‌کند. روایتی که عشق عنصر اصلی آن است نه علم. آلیتا برای این‌که در جهانی به آن زیبایی و عظمت غرق شود باید عینک خود را عوض کند. عینک تکبر و جمود و خودخواهی را بردارد و به جای آن عینک عشق و مهرورزی را به چشم بزند. از شک‌های عقلانی عبور کند و به یک باور قلبی از مفهوم عشق برسد. این تاکید بر الهیات عرفانی تماشاگر را یاد فیلم زندگی پای آنگ لی می‌اندازد. در این دو فیلم قهرمان‌ها به یک سفر خیال‌انگیز می‌روند (یکی عینی و دیگری ذهنی). سفرهایی که آنها را تبدیل به انسان‌های دیگری می‌کند. انسان‌هایی که از حصار تنگ عقل عبور می‌کنند و جادوی عشق و ایمان را با تمام وجود در آغوش می‌کشند.

 

ستایشی پرشور از داستان‌گویی

فیلم سه هزار سال حسرت به‌علاوه زندگی پای شبیه یکی از فیلم‌های تیم برتون به نام ماهی بزرگ است. هر دوی این فیلم‌ها ستایش پرشوری هستند از داستان و داستان گویی به‌عنوان تنها عنصری که می‌تواند انسان را از حصار تنگ جهان مادی رها کند و به زندگی او طراوت تازه‌ای ببخشد؛ طراوتی که می‌تواند مانند باران بهاری زندگی او را تازه می‌کند. در هر دوی این فیلم‌ها داستان به‌عنوان یک پدیده‌ای مستقل مورد تاکید قرار می‌گیرد. پدیده‌ای که می‌تواند زندگی انسان را به چیز متفاوتی بدل کند. می‌تواند به او رویا ببخشد و او را ترغیب کند تا دنبال آرزوهایش برود. در فیلم سه هزار سال حسرت جن برای آلیتا قصه می‌گوید و این روایت‌شناس خشک و بی‌احساس را با جادوی داستان‌گویی خودش به جهان متفاوتی می‌برد. جهانی که بارها و بارها زیباتر از این جهان مادی و فرموله شده است؛ جهانی رنگارنگ و زیبا که حتی تلخی و خشونت هم در آن رنگی از جنس خیال دارد.فیلم سه هزار سال حسرت

دنیایی که میلر در سه هزار سال حسرت خلق می‌کند با تمام فیلم‌های قبلی او تفاوت دارد. اگر در بیب و پاهای شاد فانتزی رنگی کودکانه به خود می‌گرفت و در مدمکس: جاده خشم رنگ خشونت و در این‌جا فانتزی با یک رمانتیسم عاشقانه تلفیق شده و فیلم را صاحب عطر و طعم متفاوتی کرده است. در سه هزار سال حسرت هدف نهایی کارگردان نمایش عشق و تاثیر آن در زندگی قهرمان اصلی فیلم است. عشقی که تجلی آن را در ساده‌ترین شکل ممکن در شیرینی نخودچی می‌بینیم که جن از عالم غیب برای آلیتا می‌آورد. تمام لطف سه هزار سال حسرت هم در همین سادگی باشکوه آن است. سادگی که به داستان جن ابعادی رویایی بخشیده است. سادگی که آلیتا را مفتون دنیای تازه‌ای که پیش روی او قرار دارد می‌کند و باعث می‌شود خاک و آتش با هم هم‌نشین شوند.

هم‌نشینی که نه تنها این دو موجود متضاد که جهان را دگرگون می‌کند. جن هم بعد از تجربه این عشق دنیای انسان‌های فانی را بهتر می‌شناسد و به درک تازه‌ای از این موجودات به ظاهر خبیث می‌رسد. درکی که باعث تغییر و تعدیل نگاه او می‌شود و کمک می‌کند تا عشق آلیتا را آن‌طور که لازمه یک زندگی پرشور است در قلب خود نگه دارد. در یک کلام سه هزار سال حسرت کوشش نسبتاً موفقی در ژانر فانتزی است. میلر در این فیلم موفق می‌شود جهانی جادویی خلق کند که تماشاگر با تماشای آن برای لحظاتی هم که شده از این جهان فانی جدا می‌شود و جهانی را تجربه کند که تا پیش از این تصوری راجع به آن نداشته است. جهانی که در آن خیال مهم‌تر از حقیقت و عشق مهم‌تر عقل است.

تیزر فیلم سه هزار سال حسرت Three Thousand Years of Longing

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.