نویسنده: امین نور
درست پس از نمایش جنگیر ویلیام فریدکین در سال ۱۹۷۳ یک زیرشاخهی فیلمهای ترسناک بهوجود آمد که تا به امروز ادامه داشته است. فیلمهایی که پایهی ترس خود را «برمبنای داستانی واقعی » جلو میبرند؛ فیلمهایی همچون آیین (The Rite)، جنگیری امیلی رز، ما را از شر شیطان نجات بده، شیطان درون همه با چنین الگویی بیننده را به سوی خود جلب میکنند. در مقابل این دسته از فیلمای واقعی فیلمهایی همچون احضار نیز وجود دارد که فیلم حاضر از تلفیق هردوی این فیلمها، قهرمانی شوخ طبع و نگاهی مارول/اساطیری با تزریق مقدار زیادی پیشزمینهی تاریخی به داستان خودش را سروشکل میدهد. فیلم بهخوبی چنین پرسشی را مطرح میکند که آیا تماشاگر امروزی همچنان از داستانهای ارواح شرور و تسخیر به وحشت میافتد، یعنی به عبارتی دیگر آیا چنین فیلمهایی سودی به همراه خواهند داشت یا نه.
با توجه به میزان «امروزیکردن» فیلم در مقایسه با دیگر آثار این دسته، میتوان مقدار ریسک پذیری دستاندرکاران را تخمین زد. گرچه در این فیلم از همان نخست با لحاظکردن شخصیت پدر آمورت فیلم قصد داشته تا چیزی فراتر از یک «داستانی برمبنای واقعیت» باشد. پدر گابریل آمورت جنگیر مخصوص واتیکان بود که در سال ۲۰۱۶ درگذشت. وی خود به سینما علاقهی فراوان داشت و جنگیر فیلم محبوبش بود، تا حدی که با کارگردان فیلم، ویلیام فریدکین نیز دوستی بلندمدتی داشت و نتیجهی آن تهیهی مستندی با عنوان شیطان و پدر آمورت در سال ۲۰۱۷ بود. با اینحال به گفتهی یکی از مقامهای واتیکان، اگر پدر آمورت زنده بود و این فیلم را میدید، از سوبرداشت و استثماری که از نام او شده رنجیده میشد که این ما را برمیگرداند به همان مسئلهی پیشین که «واقعیت» آنقدرها هم برای فیلم اهمیتی نداشته است.
- بیشتر بخوانید
- IMDB The Pope’s Exorcist: 6.1
- فیلم های ۲۰۲۳ که در بهار و تابستان منتظرشان هستیم
- پنج مظنون | نقد فیلم «فانتوم» ۲۰۲۳ Phantom
- نقد فیلم کرید ۳ (Creed III) | تسویه حساب
داستان فیلم در ۱۹۸۷ میگذرد؛ جولیا بیوهای به همراه پسرش هنری و دخترش امی خانهای قدیمی را در اسپانیا مالک میشوند. پس از تصادف دلخراش شوهرش، این خانه تنها چیزیست که برای آنها باقی مانده. هنری که شاهد مرگ پدرش بوده دچار شوک شده و زیاد حرفی نمیزند. از آن طرف امی هم گوش به حرف مادرش نمیکند و خودش را با شرایط جدید تغییر نمیدهد. در این میان کارگرانی که مشغول تعمیر خانه هستند، در زیرزمین یک اتاق مخفی پیدا میکنند که گاز و سولفور آن را اشغال کرده با وقوع حادثهای بخشی از این اتاق مخفی میریزد و ارواح خبیثی که ظاهرا در آنجا زندانی بوده به بیرون میگریزد و جان اعضای خانواده را به خطر و وحشت میاندازد. پس از انجام آزمایشات متعدد و این در و آن در زدن چارهای برایشان نمیماند تا دست به دامن کشیشی شوند..
این سومین فیلم جولیوس اوریست. او نخست با ساخت چند فیلم کوتاه کارش را آغاز کرد. نخستین فیلم بلند او، سان آف گان، وسترن امروزی در استرالیا با بازی یان مکگرگور بود. سپس مافوق را ساخت ترکیب فیلمهای جنگی( بیشتر فیلمهای کماندویی قدیمی را به یاد میآورد که کل اعضای گروه در یک لوکیشن خاص گیر افتادهاند) با زامبیهای نازی. نمونهای که پیش از این با فیلم Dead Snow طرفدار پیدا کرد. پس از آن سامری را با سیلوستر استالونه ساخت که تلفیق فیلمهای اکشن و علمیخیالی بود و حالا هم جنگیر پاپ. فیلمنامهی جنگیر پاپ را سرجمع پنج نفر نوشتهاند که یکی از آنها، مایکل پترونی، فیلم آئین را در کارنامهی خودش دارد. از تعداد زیاد افراد نویسنده و کارنامهی کارگردان، بهنظر میآید که این یک فیلم تمام درجه دو بوده و خبری از پروژهی شخصی در کار نبوده است. اما با اضافهشدن راسل کرو به فیلم، همهچیز تغییر کرده است. از اینرو فیلم تا میانه، دوپاره است، گویی در حال تماشای دوتا فیلم باشیم. مادر و فرزندانش که قصد شروع زندگی تازهای را دارند و پدر امورت و اختلافهایش با مسئولان کلیسا.
اما رفتهرفته هردوی این داستانها الگوی اصلی خود را از دست میدهند و آنچه کشمکش درام موجود در آنهاست به حاشیه میرود، دو روایت مجزا در هم میشوند و حالا ماجرای جنگ تن به تن پدر آمورت با شیطان را دنبال میکنیم. چنین چیزی صرفا موجب نمیشود فیلم از دهن بیافتد یا بیننده خسته و گمراه شود. اما چیزی که فیلم را ممکن است زمین بزند نادیدهگرفتن و تسریع در تعریف داستان است و هرکدام از این نقصهای داستانی یکدیگر را تقویت میکنند. در وهلهی نخست، چیزی که فیلمهای جنگیری را دیدنی( یا همان ترسناک) میکند القای حس واقعیت درون فیلم به تماشاگر است. تا جایی که بیننده فیلم را باور کند. اما نه تنها ما چنین چیزی را در فیلم میبینیم، که حتی پی میبریم که برای افراد پشت دوربین هم اهمیتی ندارد.
ما هیچگونه زیستی از شخصیتهای فیلم را نمیبینیم. مورد دیگر سریع پریدن به از نقطهی شروع داستان به راهحل( پیدا کردن جنگیر) آنقدر تند انجام میشود که اجازهی ورود هرگونه منطقی را از فیلم میگیرد. از لحظهی ابتلای پسربچه تا خبرکردن و رسیدن پدر امورت نهایت چندسکانس خیلی کوتاه است (در کنار تنها یکبار سکانس بیمارستان که بیشتر از آنکه به ترس فیلم کمک کند به کمدی ناخواستهاش یاری میرساند). در پایان نیز ما بیشتر زا آنکه با فرمول فیلمهای جنگیری مواجه شویم گویی درحال تماشای یکی دیگر از محصولات مارول هستیم. برخلاف تمام فیلمهای این گونه، ارواح شیطانی همچون ترمیتانور خبیث در ترمیناتور دو که در مواد مذاب میمرد، نابود میشود. راهی دیگر برای جذب تمشاگران امروزی؟ اما چیزی که فیلم را حداقل یکبار دیدنی میکند فقط و فقط راسل کروی آن است. با آن موتور وسپا و عینک دودی و شمایل کشیشهای جنگیر واتیکان، ایتالیایی حرف زدن بامزهاش میتواند فیلم را حداقل یکبار قابل مصرف کند.