برترین‌ فیلم های لئوناردو دی ‌کاپریو Leonardo DiCaprio | یاغی چشم روشن

نویسنده: عباس نصراللهی

اگر همین حالا از ما بپرسند که در دو یا حتی سه دهه‌ی اخیر سینمای هالیوود، نام چند بازیگر مرد را به زبان بیاوریم که بیشترین بازنمایی در ذهن مخاطب و بهترین بازی‌ها را داشته‌اند؛ قطعا یکی از نام‌ها در میان عموم مخاطبان لئوناردو دی ‌کاپریو خواهد بود. مردی حالا در آستانه‌ی ۵۰ سالگی که کمی پیش از این جوانی با چشم‌های روشن، موهای لخت تقریبا طلایی و صدایی دورگه بود که با شخصیتی کاریزماتیک می‌توانست دل‌های بسیاری را برباید. بازیگری که نامش برای ما با فیلم‌های مختلفی پیوند خورده و هرچه که رو به جلو رفت، محبوب‌تر و جذاب‌تر هم شد. محبوبیتی که از شخصیت محجوب و دوست‌داشتنی‌اش بیرون می‌آمد و جذابیتی که با انتخاب نقش‌هایی خوب و ایفای بهتر آنها به دست آمده بود. لئوناردو دی‌‌کاپریو در دهه‌ی نود میلادی پا به عرصه‌ی بازیگری گذاشت و دیری نپایید که بسیار محبوب و جهانی شد.

برای اینکه بتوانیم مرور درستی روی بهترین نقش‌آفرینی‌های او داشته باشیم، لازم نیست که از فیلم‌های ابتدایی‌اش آغاز کنیم حتی باید کمی بی‌رحم بود تا از بازی او در فیلم‌هایی چون «چه‌چیزی گیلبرت گریپ را آزار می‌دهد»، «خاطرات بسکتبال» و حتی «رومئو و ژولیت» گذشت تا به مهم‌ترین بازی زندگی او برسیم. روی کلمه مهم تاکید می‌کنیم چراکه در کارنامه‌اش بازی‌هایی بهتر از این بازی مهم دارد اما این نقطه قطعا برای او و برای دوست‌دارانش، نقطه‌‌ی مهمی است. در ادامه مروری بر بهترین اجراهای دی‌کاپریو خواهم داشت.

 

 تایتانیک Titanicتایتانیک

کارگردان: جیمز کامرون

آن نقطه‌ی مهم که درباره‌اش صحبت کردیم، همین‌جاست. «تایتانیک» همان‌طورکه دریچه‌ی جدیدی از سینما برای مخاطبینش بود، دریچه‌ی تازه‌ای نیز از دنیای بازیگری برای دی‌کاپریو محسوب می‌شد. پسرک زیبای تقش‌های مکمل فیلم‌های پیشین در اینجا در نقش اصلی باید خوش می‌درخشید. اصلا پلات «تایتانیک» این اجازه را به او می‌داد تا از طبقات پایین بیاید و دل دختری زیبا در طبقات بالا را با خود ببرد. مگر می‌شود صحنه‌ی رقص جک و رز در قسمت فقیرنشین کشتی تایتانیک و یا لحظات غرق‌شدن آن با اکت خوب دی‌کاپریو را از یاد برد. پسرک محجوب و تازه‌وارد با «تایتانیک» جایش را در دل مخاطبان باز کرد و هنوز هم پس از گذشت سال‌ها، بسیاری او را به نام جکِ تایتانیک می‌شناسند و این ماندگاری در ذهن، علاوه‌بر ویژگی‌های خود شخصیت و پی‌رنگ فیلم به بازی خوب او نیز بازمی‌گردد.

 

  اگه می‌تونی منو بگیر Catch Me If You Canاگه-میتونی-منو-بگیر

کارگردان: استیون اسپیلبرگ

فیلم مفرح و خوش‌ریتم استیون اسپیلبرگ را با لحظات تقابل دو شخصیت اصلی‌اش به یاد آوره می‌شود. نام فیلم خود‌به‌خود ما را به سمت تقابل این دو می‌برد و حالا دی‌کاپریویی که در اواخر دهه‌ی ۹۰ با «تایتانیک» خود را در ذهن مخاطبانش جا انداخته، باید کاری کند تا توانایی‌هایش را بیرون از جهان آن فیلم هم ثابت نماید. «اگه میتونی منو بگیر» با اتکا به یک داستان واقعی و خلق یک شخصیت کاریزماتیک (که هم‌سو با چهره و شخصیت واقعی خود دی کاپریو است) می‌تواند او را کمک کند تا به نتیجه‌ی دل‌خواهش دست یابد. بازی دیکاپریو در نقش فرانک ابیگنل، همان‌چیزی بود که می‌توانست او را از شخصیت جک برهاند و سوی تازه‌ای از توانایی‌هایش را نمایان کند.

 

  دار و دسته‌های نیویورکی Gangs of New Yorkدارودسته-های-نیویورکی

کارگردان: مارتین اسکورسیزی

اولین همکاری دی‌ کاپریو با کارگردان پرآوازه‌ی آمریکایی، نقطه‌ای است که او را به‌عنوان یک بازیگر متداکتینگ به سینما بازمی‌شناساند. تقابل او با بازیگر بزرگی که سینمای جهان را مات و مبهوت خود کرده، تقابل جذابی است. فکر کنید با فیلمی مواجه شوید که روی پوستر آن نام دنیل دی لوییس و لئوناردو دی‌کاپریو به‌عنوان نقش‌های اصلی نوشته شده است. قطعا پیش از اینکه داستان را بدانید، کنجکاو خواهید بود که چنین تقابلی را ببینید.

«دار و دسته‌های نیویورکی» می‌تواند اولین محک جدی دی‌کاپریو در متد اکتینگ باشد که باید گفت به‌خوبی از پس اجرای آن برآمده است. اینکه بین آن همه ستاره‌ی جدید و قدیم، به‌عنوان یک ستاره‌ی متفاوت بدرخشی موضوعی مهم است که درباره‌ی دی‌کاپریو در این فیلم رخ داده است. پیش و پس همه‌ی این‌ها، اینجا نقطه‌ی شروع یک همکاری بزرگ در تاریخ سینماست، همکاری مارتین اسکورسیزی با یک بازیگر ثابت تازه برای فیلم‌هایش (پس از رابرت دنیرو) که هم در «دار ودسته‌های نیویورکی» و هم در عموم همکاری‌های بعدی نتیجه‌اش خوب است. به‌طوری که ناگزیر در لیست بهترین‌های دی‌کاپریو، حتما باز هم از همکاری‌اش با اسکورسیزی باید انتخاب کنیم.

 

  هوانورد The Aviatorهوانورد

کارگردان: مارتین اسکورسیزی

دومین همکاری مارتین اسکورسیزی و دی‌ کاپریو یکی از آن نقطه‌های اوج بازیگری مرد جوان و جذاب است. داستان فیلم و شخصیتی که در آن خلق شده، این پتانسیل را دارد تا او را در این قله قرار دهد. پس از «دار و دسته‌های نیویورکی» که مملو از بازیگران بزرگ بود و شاید سایه‌ی دنیل دی لوییس بزرگ نمی‌گذاشت تا نور توانایی‌های دی‌کاپریو به‌طور کامل بر همه‌جای فیلم بتابد. «هوانورد» فرصتی استثنایی برای او بود تا به‌طور کامل همه‌چیز را از آن خود کند.

شخصیت وسواسی هاوارد هیوز با بازی درخشان دی‌کاپریو است که تبدیل به شخصیتی به‌یادماندنی برای مخطابان می‌شود. با آن تاکیدهای متکی بر بازی چشم‌ها و صورت که با تاکیدهای زبانی همراه می‌شود و تاثیرگذاری ویژگی‌های این شخصیت و مشکلات درونی‌اش را به اوج می‌رساند. «هوانورد» نقطه‌ی طلایی کارنامه‌‌ی دی‌‌کاپریو است، از این منظر که او می‌تواند به‌عنوان یک بازیگر توانمند که قدرت به دست‌گرفتن تمام یک فیلم را دارد، به همه مخاطبان معرفی شود و حالا و از این مسیر جای خود را در ذهن آ‌نها باز کند.

 

 رفتگان (جدامانده) The Departedرفتگان

کارگردان: مارتین اسکورسیزی

سومین همکاری دی‌کاپریو با اسکورسیزی در جایی اتفاق می‌افتد که حالا همه‌‌ی جهان او را به‌عنوان یک بازیگر متد اکتینگ می‌شناسند. او که در شروع دهه‌ی‌‌ چهارم زندگی‌اش موفقیت‌های فراوانی کسب کرده و حضورش در فیلم‌ها، عاملی است تا آن فیلم موردتوجه همگان باشد. نقش دی‌‌کاپریو در «رفتگان» نقشی متفاوت با آن‌چیزی است که تاکنون از او دیده‌ایم. پسر خوش‌تیپ و جذاب سینما حالا باید در نقش یک پلیس مخفی کثیف و چرک بازی کند که برای زنده‌ماندن ناچار است هویت خود را مخفی نگه دارد. همانند «دار و دسته‌های نیویورکی»، «رفتگان» نیز مملو از حضور بازیگران بزرگ است؛ کسانی چون جک نیکلسون، مت دیمون، مارک والبگ و…

اما این‌بار دی‌کاپریو جایگاهی دارد که حتی حضور کسی چون جک نیکلسن بزرگ هم نمی‌تواند جلوی تاثیرگذاری‌اش بر فیلم را بگیرد و بازی درخشان او در نقش بیلی کاستیگان با آن استیصال همیشگی و ترسی که به‌خاطر شغل و سبک زندگی‌اش همواره در چشم‌ها و وجودش موج می‌زند، به یاد آورده خواهد شد. بازی‌ای متفاوت در شخصیتی متفاوت که باز هم دریچه‌ی‌ تازه‌ای از این بازیگر را به روی ما می‌گشاید.

 

 جاده انقلابی Revolutionary Roadجاده-انقلابی

کارگردان: سم مندس

تقابل مجدد لئوناردو دی‌کاپریو و کیت وینسلت، سال‌ها پس از بازی در «تایتانیک» می‌توانست خبری جذاب و مهم برای مخاطبان سینما باشد. «جاده انقلابی» برخلاف «تایتانیک»، این دو را این‌بار از میانه‌ی مسیر زندگی مشترک و ازدواج در کنار هم قرار می‌داد. طبیعتا ارجاعات فرامتنی‌ای که در پس این همراهی به ذهن مخاطب ساطع می‌شدند و می‌توانستند تاثیری روی فیلم و تفکر مخاطب نسبت به بازیگران و شخصیت‌هایی که بازی می‌‌کنند، بگذارند. اما هم «جاده انقلابی» فیلم خوبی از آب درآمد و هم بازی این دو بازیگر تاثیرگذار بود. بازی دی‌ کاپریو در نقش فرانک ویلر، بیشتری چیزی را که در ذهن من حک کرده، نمایش جذابی از یک شخصیت با سوی‌های مختلف رفتاری است که ظاهرا در یک زندگی ناخوشایند گیر افتاده و می‌تواند رفتارهای متفاوتی از خود نشان دهد. این تفاوت‌ها به‌خوبی در بازی دی‌کاپریو مشهود است و در یاد ما می‌ماند.

 

 جزیره شاترجزیره-شاتر

کارگردان: مارتین اسکورسیزی

همکاری مجدد اسکورسیزی با دی‌کاپریو و این‌بار در اثری اقتباسی که در زمان خود بمب سینمایی سال بود. «جزیره شاتر» با آن فضای عجیب و غریب و فیلمنامه‌ای که یکی از معروف‌ترین توییست‌های تاریخ سینما را عرضه می‌کرد، نیاز به بازیگری داشت که بتواند از پس چنین نقش سختی برآید تا توییست و پیچش پی‌رنگ تا لحظه‌ی آخر عیان نشود. از این منظر دی‌کاپریو نقش به‌سزایی در اجرای این توییست دارد و هرکسی برای بار اول «جزیره شاتر» را ببیند، آن‌چنان محو بازی درخشان دی‌کاپریو می‌شود که حتی لحظه‌ای به چیز دیگری فکر نکند و تا لحظه‌ی آخر چشم از تصویر برندارد. دی‌کاپریو در زمان «جزیره شاتر» به نقطه‌ای از بازیگری رسیده که می‌تواند هر فیلم و داستانی را از آن خود کندوکاری انجام دهد تا نبودنش به واقع ضربه‌ی بزرگی به اثر باشد و حتی پس از تماشای فیلم، سخت بتوان اثر را بدون او و نقشی که دارد، تصور کرد.

 

 تلقینتلقین

کارگردان: کریستوفر نولان

«تلقین» با آن داستان پیچیده و چندلایه و ریتمی جذاب برای مخاطب که حاصل ایده‌ای نو و اجرایی قابل توجه از سوی کریستوفر نولان بود، به راحتی جای خود را در میان فیلم‌های محبوب مخاطبین سینما در سال‌های اخیر باز کرد. طبیعی است که فیلمی با این تعداد بازیگر که هرکدامشان نقش به‌سزایی در پیشبرد پی‌رنگ دارند، با لحظات متفاوتی در یاد ما بماند. اما باز هم دی ‌کاپریو به‌عنوان نقش محوری و اصلی قصه، ما را به یاد بازی‌های درخشان خودش در فیلم‌های پیشین می‌اندازد و ترکیبی از همه‌‌ی آن اجراها و به‌خصوص اجراهای او در «جزیره شاتر» و «هوانورد» را یادآوری می‌کند. دام کاب شخصیتی کاریزماتیک است که با کاریزمای ذاتی دی‌کاپریو تلفیق شده و نتیجه‌ای به‌یادماندنی را رقم زده است.

 

 گرگ وال استریتگرگ-وال-استریت

کارگردان: مارتین اسکورسیزی  

پنجمین همکاری دی‌کاپریو با اسکورسیزی احتمالا باید جاه‌طلبانه‌ترین آن باشد. «گرگ وال استریت» هم برای اسکورسیزی فیلمی متفاوت به حساب می‌آید و هم در کارنامه‌ی بازیگری دی‌کاپریو می‌تواند یکی از قله‌ها باشد. ترکیب دی‌کاپریویی که مثلا در «اگه می‌تونی منو بگیر» (به‌عنوان یک خلافکار باهوش که در اینجا تبدیل به یک بیزینسمن باهوش شده) با همه چیزهایی دیگری که از او در همکاری‌هایش با اسکورسیزی دیده بودیم (کاریزما، سرگردانی، رندی، خشونت، افراط، وسواس و متداکتینگ) در شخصیت جردن بلفورت با بازی به‌یادماندنی دی‌کاپریو متبلور شده تا ما با یکی از بهترین اجراهای قرن جدید تا اینجا مواجه شویم.

 

  از گور برخاستهاز-گور-برخاسته

کارگردان: الخاندرو گونزالس ایناریتو

ارزش بازی دی ‌کاپریو در فیلم تماشایی الخاندرو گونزالس ایناریتو به متداکتینگی است که انجام می‌دهد و فارغ از ویژگی‌های درونی داستان و جذابیت‌های بصری و البته تماتیک فیلم (تلاش برای زنده‌ماندن و زنده‌ نگه‌داشتن امید) تلاش او برای ایفای چنین نقش سختی در آغاز دهه‌ی پنجم زندگی ستودنی است. نقشی که در نهایت جایزه‌ی اسکار را به دی‌کاپریو هدیه داد و به نظر بسیاری، او خیلی پیش از این مستحق دریافت چنین جایزه‌ای بود، اما مگر ارزش بازی‌های او به گرفتن جوایز است؟

باید بگویم که خیر، چراکه خارج از این لیست انتخابی، بازی‌ها و فیلم‌هایی از دی‌کاپریو دیده می‌شوند که همگی جذاب و تماشایی هستند که مجالی برای بودن در این لیست نداشتند اما قطعا همگی باارزش بودند و خواهند بود. نکته‌‌ی مهم درباره‌ی دی‌کاپریو همین کارنامه‌ی پر و پیمان است که هر طرف آن سر بچرخانیم، یک بازی خوب، یک شخصیت به‌یادماندنی و در نهایت یک فیلم خوب که مجموعه‌ای از همه‌ی عوامل خوب است را می‌بینیم. همچنین تاثیری که دی‌کاپریو بر این «خوب» بودن‌ها داشته، بسیار مشهود است.

 

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.