برترین‌های کالین فارل | ایرلندی در هالیوود

نویسنده: امین نور

کالین فارل بازیگر ایرلندی متولد ۱۹۷۶ در منطقه‌ی کسل‌ناک دابلین است. وقتی هفت سالش بود با تماشای ای‌تی استیون اسپیلبرگ عاشق سینما شد. بخت با او یار بود و سه دهه‌ی بعد توانست با کارگردانش همکاری کند. تنوع ذائقه‌ی او در انتخاب شخصیت خیلی زود در همان سال‌های آغازین کارش او را بدل به یکی از بزرگترین ستاره‌های ایرلند کرد. با نقش‌های یکی از دیگری متفاوتی که خیلی راحت در آن جای می‌گرفت، از آدمکش در بروژ تا بزرگترین رهبر نظامی تاریخ در الکساندر. از خانواده‌ای می‌آمد که به‌صورت حرفه‌ای فوتبال را دنبال می‌کردند و برای مدت کوتاهی این توقع وجود داشت که کالین نیز جای پای پدر و برادرش را پر خواهد کرد. بازیگری را از نوزده‌سالگی شروع کرد. با نقش‌های کوتاه و بازی در درام‌های تلویزیونی بی‌بی‌سی. وقتی بیست و سه‌ سال داشت همراه ری وینستون و تیلدا سوئینتون در تنها فیلمی که تیم راث کارگردانی کرد، منطقه جنگی، ایفای نقش کرد. این موقعیت او را به سمت پروژه‌های بزرگ‌تر برد و یکسال بعد توانست در تایگرلند جوئل شوماخر، اولین نقش اصلی را از آن خود کند. سپس خیلی راحت پله‌ی صعود او به هالیوود هموار شد.

فروش و استقبال منتقدان از فیلم شوماخر او را برای یک نقش اصلی دیگر  در یاغی‌های آمریکایی و در نقش جسی جیمز آماده کرد. اما شکست تجاری فیلم موجب شد تا دوباره به فیلمهای جنگی که با آن مشهور گشته بود بازگردد. در جنگ هارت شانه به شانه‌ی بروس ویلیس هم‌بازی شد. و فیلم یک شکست تجاری دیگر به همراه داشت. اما شانس با او بود و استیون اسپیلبرگ نقش پلیس سمج گزارش اقلیت را به او سپرد. انعطاف‌پذیری او در انتخاب نقش دستش را در انتخاب کاملا باز می‌گذاشت. همین باعث شد تا از فیلم‌های جدی جنگ یا پلیسی به بازی در دردویل- فیلم فراموش‌شده‌ی بن افلک که با شکست سختی مواجه شد و یک دهه و اندی بعد نسخه‌ی بهترش را نتفلیکس بیرون داد- کشانده شود. همین انعطاف باعث شد تا با طیف گسترده‌ای از فیلمسازها همکاری کند، از چهره‌های پیشکسوتی همچون رابرت تاون در Ask The Dust  تا مایکل مان، تری گیلیام در دکتر پارناسوس و وودی آلن در رویای کاساندرا. پس از موفقیت دکه‌ی تلفن و گزارش اقلیت، سال بعد از آن بدل به یکی ز پرکارترین سال‌های کارنامه‌ی او شد. به غیر از دردویل در عضو تازه با آل پاچینو هم‌بازی شد و سپس در S.W.A.T.

کنار ساموئل جکسون قرار گرفت. سپس به موطن خود بازگشت و در یک کمدی سیاه ایرلندی میان‌پرده با سیلیان مورفی بازی کرد و در ورونیکا گوئرین همراه با کیت بلانشت برای بار سوم پشت دوربین جوئل شوماخر قرار گرفت. همه‌ی این‌ها دست به دست هم داد تا نقش بزرگ خودش را انتخاب کند و در الکساندر الیور استون نقش فاتح بزرگ تاریخ را به تصویر بکشد. فیلمی که با واکنش سرد منتقدان و استقبال کم تماشاگران همراه بود. اما آن زمان دوره‌ی اوج فروش دی‌وی‌دی بود و فیلم از این طریق توانست سودی به جیب بزند.

برای فارل بازی در فیلم به جز رنگ‌کردن مو و حذف لهجه‌ی ایرلندی‌اش چندجای زخم عمیق به‌جای گذاشت. در تمام سال‌هایی که در هالیوود ستاره شد هیچ‌گاه ایرلند را فراموش نمی‌کرد و هر فرصتی برای بازی در این نوع از فیلم‌ها را غنیمت می‌شمارد. چه با نیل جوردن و اوندین یا فیلم‌های مارتین مک‌دونا که توانست حرفه و شهرت او را ارتقای قابل‌توجهی بدهد. در سال‌های دهه‌ی اخیر هم باکارگردان‌های آرت‌هاوسی/هنری همچون یورگوس لانتیموس (لابستر و کشتن گوزن مقدس) کار کرد هم در فصل دوم کارآگاه واقعی و بازی در آرتمیس فاول، همکاری با سوفیا کاپولا، دامبوی تیم برتون، سیزده زندگی ران هوارد و مینی‌سریال غریب و مخوف آب‌های شمالی( یکی از سیاه‌ترین نقش‌‍هایی که فارل به تصویر کشیده) همه نشانگر توانایی بالای وی در بازی در هر نقشی ا‌ست.

 

Phone-Boothدکه تلفن (۲۰۰۲) | Phone Booth

  • کارگردان: جوئل شوماخر

  • IMDB: 7.1 

استو شپارد (کارل)، کارمند روابط عمومی جسور و خودشیفته‌ای که در آن واحد هم زندگی شلوغ حرفه‌اش را اداره می‌کند و هم روابط عاطفی‌اش را با همسر و معشوقه‌اش را اداره می‌کند وقتی برای تلفن زدن به دوست‌دخترش وارد یکی از اتاقک های تلفن نیویورک می‌شود پیش از آنکه گوشی را بردارد تلفن زنگ می‌زند. صدای پشت خط به او می‌گوید اگر تلفن را قطع کند کشته خواهد شد. وقتی مرد دیگری قصد ورود به داخل اتاقک را دارد هدف گلوله صاحب صدا می‌شود و همین توجه پلیس و رسانه‌ها را جلب می‌کند. در ادامه صاحب صدا از استو می‌خواهد تا به همسرش واقعیت را بگوید و نشان دهد که چجور آدمی‌ست. اما پلیس گمان می‌برد که قاتل اصلی خود استو باشد…

شاید در وهله‌ی اول دکه‌ی تلفن فیلمی پرتعلیق و مهیج به‌نظر برسد، همچون فیلم‌های هیچکاک و تعجبی هم ندارد که فیلمنامه‌نویس فیلم، لری کوئن فقید که یکی از غول‌های سینمای ترسناک در دهه‌ی هفتاد و هشتاد بود، نخستین‌بار ایده‌ی گیرافتادن در اتاقک تلفن را به خود هیچکاک( در اواخر دهه‌ی شصت) ارائه کرد. اما در آن زمان هنوز ایده‌ی تیرانداز پشت تلفن به ذهنش نیامده بود و در نتیجه تا اواخر دهه‌ی نود طرح بدون پیشرفت ماند. پیش از شوماخر مل گیبسون، برادران هیوز و مایکل بی برای ساخت فیلم انتخاب شدند اما همه در نهایت آن را ول کردند. مثال مشهوری وجود دارد که اگر می‌خواهی کارگردان زبدهی شوی، ببین از پس فیلم‌های تک‌لوکیشنی با حداقل شخصیت برمی‌آیی یا نه. و دکه‌ی تلفن روایت از آزمون سربلند بیرون‌آمدن کارگردانش است که از همان دقایق نخست شروع فیلم بیننده را در تعلیق می‌اندازد، یقه‌ی تماشاگر را می‌گیرد و تا آخر فیلم ول نمی‌کند.

 

دنیای-نودنیای نو (۲۰۰۵) | New World

  • کارگردان: ترنس ملیک

  • IMDB: 6.7 

کاپیتان جان اسمیت (کالین فارل) که در سال ۱۶۰۷ با یک گروه بریتانیایی به ویرجینیا می رسد؛ بومی‌ها تازه‌واردان را تماشا می‌کنند. کاپیتان جان اسمیت که پوکاهانتس را در میان بومیان می‌بیند سعی دارد تا با او ارتباط برقرار کند. اما دیری نگذشته که رابطه‌ی میان انگلیسی‌ها و بومی‌ها خراب می‌شود. فرمانده‌ی کشتی اکتشافی با قول آوردن آذوقه و عازم انگلستان می‌شود و کنترل اوضاع را به دست امسیت می‌سپارد. درحالی که گرسنگی و مرض به جان مهاجران افتاده، اسمیت سعی می‌کند تا با پوتاهان ارتباط برقرا کند، اما او را اسیر می‌کنند. بومیان نیز که پی برده‌اند انگلیسی‌ها قصد ماندند دارند؛ به دهکده‌ی آنان حمله می‌کنند.

اثر عظیم ملیک درباره‌ی فتح قاره شمالی آمریکا که براساس نوشته‌های جان اسمیت است، همچون دیگر فیلم‌های او پر از اتفاق و حذف و اضافه‌های بازیگران متعدد، فیلمبرداری بیش از حد طولانی (آن‌طور که گزارش شده یک میلیون فوت فیلم خام استفاده شده) است. کارگردان از همان آغاز تاکید داشته که فیلمبردارش، امانوئل لوبیزکی فقط از نور طبیعی بهره ببرد و تمام نماهای فیلم تمام فوکوس باشند، تاکیدی که گرچه در طول فیلم چندبار شکسته می‌شود (همچون نورپردازی‌ سکانس‌های داخلی جیمزتاون) اما موجب شده تا زیبایی فیلم به حد فوق‌العاده‌ای برسد. فیلم همچون «خط باریک قرمز» دیگر اثر پرریخت و پاش کارگردانش، روی میز تدوین تازه روایت گرفته است.

 

Miami-Viceمیامی وایس (۲۰۰۶) | Miami Vice

  • کارگردان: مایکل مان

  • IMDB: 7.5

ریکاردو تابز (فارل) و سانی کراکت دو کارآگاه پلیس‌اند که به‌طور مخفیانه در فلوریدا کار می‌کنند. تابزر زیرک و خونسرد و زرنگ است. حال آنکه کراکت روش کار مخصوص خودش را دارد. تازه‌ترین ماموریت آن‌ها گیرانداختن مونتایا یکی از روسای قاچاقچیان محلی‌ست که می‌گویند افرادش مسئول جنایت‌هایی‌اند که به‌تازگی رخ داده است. برای نفوذ در تشکیلات مونتویا آن دو خودشان را قایقرانانی جا می‌زنند که حاضرند درمقابل مبلغی مناسبمحموله‌های قاچاق را به مقصد برساند. در این میان کراکت با دوست مونتایا ایزابلا ارتباط برقرار می‌کند که خودش تله‌ی خطرناکی ا‌ست.

در بازسازی معاصر مایکل مان از سریال پرطرفدار دهه‌ی هشتاد پیرنگ و خط روایی  اهمیت چندانی ندارد. مهم‌ترین چیز رابطه ی مردانه‌ی دو پلیس اصلی با مافوق خود، با همکاران و با زنان زندگی‌شان است. کاری که مان با علی (در فرمت دیجیتالی‌اش) و وثیقه (در استفاده از پرده‌ی سوم روایت) آزموده بود اینجا به اوج خودش می‌رسد. فارل در اینجا فیلمی که خودش اصلا دوست نداشت و در مصاحبه‌ای اظهار داشت کارگردان فرم را فدای محتوا کرده- بدل به یکی از شمایل‌های ماندگار مایکل مان می‌شود. با آن موهای بلوند و سبیل خاصش گویی فقط از دل جهان مان بیرون می‌آید و در سکانس قایق‌سواری‌اش با ایزابلا، به‌راحتی موفق می‌شود خودش را در میان ویترین مردان عاشق مان جای کند.

 

In-Bruges در بروژ (۲۰۰۸) | In Bruges

  • کارگردان: مارتین مک‌دونا

  • IMDB: 7.9

ری (کالین فارل) و کن، دو آدمکش قراردادی به بروژ در بلژیک رفته‌اند. به آن دو دستور داده شده تا خبر بعدی ماموریت در همانجا بمانند. وقتی ماموریت بعدی به گوش کن می‌رسد آن چیزی نیست که انتظارش را داشته. از او خواسته‌اند تا ری را بکشد. «در بروژ» به سرعت بدل به پدیده‌ای کالت در زمان خودش شد و همچنان هم هواداران خودش را دارد. مارتین مک‌دونا در نخستین تجربه‌ی فیلم بلند خود، سال‌ها نمایشنامه‌نویسی را کوله‌راه اثر پوچ و سیاه و بامزه‌اش کرده است.

فیلم ترکیب غریبی از دیالوگ‌های بکتی، موقعیت‌های تارانتینو و فحاشی‌های بی‌حدواندازه است. بیشتر از هرچیزی بر روی سه بازیگر اصلی خود( فینس، گلیسن و فارل) می‌چرخد. بازی آنها چنان جلب توجه کرد که هر سه‌شان نازمد جوایز گوناگون شدند و اولین گلدن‌گلوب را برای فارل به خانه برد. همکاری دوبازیگر اصلی با کارگردان ایرلندی بدل به اتفاق فرخنده‌ای شد که در سال‌های پیش‌رو نیز ادامه داشت.

 

HORRIABLE-BOSSESرئیس‌های افتضاح (۲۰۱۱) | Horribale Bosses

  • کارگردان: سث گوردون

  • IMDB: 6.9

داستان سه دوست که هرکدامشان یک ریس شیطانی دارند که سر راه پیشرفت و خوشبختی آنان را گرفته است. پس آنها باهم نقشه‌ی کشتن روسایشان را می‌کشند. پس از «در برو»  (که به هر طریقی نمی‌توان کمدی درون آن را با فیلم‌های کمدی جریان اصلی یکی دانست) این شاید نخستین باری بود که فارل نقشی جدی را بازی نمی‌کرد. پسر رئیس خپل و بی‌عرضه‌ای که دائم به زیردست‌های خودش زورگویی می‌گفت. رئیس‌های افتضاح با استقبال خوبی ماجه شد، آنقدر که سریعا قسمت دوم آن نیز ساخته شد.

این دوره‌ای بود که فارل به خوبی نشان داد همان‌قدر که در نقش‌های اصلی خبره است، نقش‌های فرعی و کوتاه را نیز می‌تواند از آن خود کند و به اندازه‌ی بازیگران اصلی بدرخشد. مسیری که با دل دیوانه شروع شده بود، فیلمی که جف بریجز به خاطرش اسکار گرفت و فارل در آن یک ترانه‌ی ایرلندی را اجرا می‌کرد. سپس در راه برگشت پیتر ویر نیز آن را تکرار کرد، در همان دوره نیز بازسازی شب وحشت را انجام داد.

 

widowsبیوه‌ها (۲۰۱۸) | Widows

  • کارگردان: استیو مک‌کوئین

  • IMDB: 6.8

هری رالینگ، دزد مشهور  به همراه شرکای خود کارلوس، فلورک و جیمی در جریان یک سرقت ناموفق کشته می‌شود. بیوه او ورونیکا، توسط جمال منینگ، رئیس جنایتکار، تهدید می‌شود که هری و شرکای او ۲ میلیون دلار از او سرقت کردند. جمال به پول نیاز دارد تا کمپین انتخاباتی خود را برای ریاست بخش ساوث ساید تامین کند، جایی که او در مقابل جک مولیگان، نفر بعدی خانواده سیاسی مولیگان که از لحاظ تاریخی بر منصب فرمانداری تسلط داشته‌اند، رقابت می‌کند. ورونیکا دفترچه یادداشت هری را کشف می‌کند که حاوی نقشه ای دقیق برای سرقتی به ارزش ۵ میلیون دلار است. او تصمیم می گیرد نقشه بازپرداخت بدهی خود به جمال را اجرا کند و دو بیوه دیگر به نام های آلیس و لیندا را برای کمک به او استخدام می‌کند.

تریلر سرقت مک‌کوئین که با مایه های ملودرام اجتماعی ترکیب شده، بازسازی سریال مشهور انگلیسی در دهه‌ی هشتاد است. فیلم در کنار سیکاریو یکی از تریلرهای جنایی خوش‌ساخت است که این‌یکی زیاد با مذاق بینندگانش خوش نبود و مهجور ماند. فارل در اینجا نقش جک مولیگان را دارد و رابرت دووال پدرش را بازی می‌کند. در سکانس مشهور جروبحث میان آن دو یکی از بهترین نمونه‌های بازیگری این چند سال اخیر اتفاق می‌افتد.

 

The-Killing-of-a-Sacred-Deer کشتن گوزن مقدس (۲۰۱۷) | The Killing of a Sacred Deer

  • کارگردان: یورگوس لانتیموس

  • IMDB: 7.0

پس از مرگ نابهنگام پدر مارتین ۱۶ ساله روی میز عمل، کم‌کم پیوند عمیقی میان او و جراح محترم قلب و عروق، دکتر استیون مورفی، شکل می‌گیرد. در ابتدا، با هدایای گرانقیمت و سپس دعوت به شام، به زودی تأیید خانواده کامل دکتر استیون را برای نوجوان یتیم به ارمغان می آورد. اگرچه از همان ابتدا، یک احساس مبهم و در عین حال نگران کننده بر نیت صادقانه مارتین سایه افکنده است. سپس به‌طور غیرمنتظره‌ای خانواده‌ی محترم تحت مجازات شدید و بی رحمانه‌ای قرار می‌گیرند…

دومین همکاری فیلمساز مشهور یونانی با فارل. تجربه‌ی نخست آنان «لابستر» کمدی سیاه و غریب علمی‌تخیلی بود که با واکنش مثبت منتقدان در کن روبرو شد. در «گوزن مقدس» گرچه با همان درونمایه‌ی کمیک از آدمی مواجهیم اما در قالبی بس سیاه و غریب‌تر. فارل در نقش پزشک مشهور با آن ریش بخصوص و اضافه‌وزن قالب توجهش گویی همه‌ی عمرش جراح بوده است.

 

The-Batmanبتمن (۲۰۲۲) | The Batman

  • کارگردان: مت ریوز

  • IMDB: 7.8

از نخستین فیلم‌های بلاک‌باستری سال که با واکنش مثبت هواداران مواجه شد و سریعا مقدمات قسمت بعدی چیده شد. اینجا به سنت تمام مجموعه بتمن‌های گذشته ما از آغاز کار بتمن شروع می‌کنیم، اینکه چرا گاتم به یک ابرقهرمان نیاز دارد و چطور بروس وین می‌تواند به این هیبت رنگ واقعیت ببخشد. در مقایسه با بتمن نولان ما با شمایلی سیاه‌تر و تلخ و پوچ‌تر از آن طرف هستیم (استفاده از کاور آهنگ معروف نیروانا شاهدی بر این گواه می‌تواند باشد). اما جدا زا خود بتمن و طوری که پتینسون آن را زنده کرده، صف بازیگران فرعی فیلم است که ارزش فیلم را چندین پله افزایش داده است.

درکنار بازی‌های عالی جان تورتورو، زو کراویتز و پل دینو، هیبت کالین فارل در نقش پنگوئن/ آز، بی‌نظیر. با آن گریم سنگین که حالا در اینترنت معروف شده و صدای زخیم و لهجه‌ی خاص بروکلینی غلیظش فارل کاملا غریب است. با اینکه حتی شخصیت خبیث اصلی نیز به حساب نمی‌آید، تاثیر او بر فیلم چنان قابل توجه بوده که اسپین‌آف سریالی درباره‌ی پنگوئن همان زمان کلید خورد.

 

بنشی-های-اینشرینبنشی‌های اینیشرین (۲۰۲۲) | The Banshees of Inisherin

  • کارگردان: مارتین مک‌دونا

  • IMDB: 7.7

در جزیره‌ای در جنوب ایرلند، دو دوست به پایان رابطه‌ی خود می‌رسند. پایانی که از سوی یکی از آن دو اعمال شده و آن یکی حاضر به پذیرش آن نیست. کولم که هنرمند است دیگر نمی‌خواهد به دوستی‌اش با پدریک (فارل) ادامه دهد، صرفا چون می‌خواهد تمام وقت خود را صرف هنرش کند. زیرا زمان کوتاهست و آنچه اهمیت دارد چیزی‌ست که از آدمی باقی می‌ماند اما پدریک به این راحتی‌ها زیربار نمی‌رود…

سومین همکاری مک‌دونا با فارل پس از هفت روانی و دربروژ. همچنین سومین همکاری فارل با بری کئوگان پس از گوزن مقدس و بتمن (کئوگان نقش جوکر را داشت که در نسخه‌ی نهایی حذف شد). فیلمی که به باور خیلی اسکار را برای فارل به ارمغان خواهد آورد. اگر شانس با او همراه باشد و نسیب براندون فریزر (نهنگ) یا آستین باتلر (الویس) نشود. با یک گروه بازیگری تمام ایرلندی و دنیای پر از فحش و دیالوگ‌های ابزورد مخصوص مک‌دونا، «بنشی‌های اینیشرین» میان روابط آدم‌ها، فضولی‌های مردم و کمدی‌های غیرمنتظر جریان دارد. فارل در نقش پدریک مرد ساده‌ای که از فرط بی‌رحمی دوست سابقش به خشم کشیده می‌شود، یکی از بهترین بازی‌های خود را به اجرا می‌گذارد.

 

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.