برترین‌های سیامک انصاری | نگاه خیره‌ی سیامک

نویسنده: مازیار وکیلی

چیزی نمانده بود که سیامک انصاری در همان ابتدای راه، بازیگری را کنار بگذارد و به سراغ کار دیگری برود. اما آشنایی با مهران مدیری همه چیز را تغییر داد و مدیری اجازه نداد سیامک انصاری بازیگری را برای همیشه کنار بگذارد. چقدر خوب شد که مهران مدیری و سیامک انصاری با همدیگر آشنا شدند و انصاری انگیزه لازم برای بازیگری پیدا کرد، این آشنایی سبب شد سینما و تلویزیون ایران از وجود یک بازیگر توانا محروم نشود. اگر انصاری نبود سریال‌های ریز و درشت و پرتعداد مهران مدیری چیزی کم داشت. با انصاری بود که مهران مدیری توانست شخصیت روشنفکر اسیر در جهالت تاریخی مردم این سرزمین را خلق کند و به مرور آن را قوام ببخشد. بدون انصاری با آن نگاه خیره، چهره متعجب و استیصال درونی هیچ‌گاه کیانوش استقرارزاده و نیما زندکریمی به وجود نمی‌آمد.

سیامک انصاری که عاشق فیلم‌های علمی-تخیلی است و شگفت‌زده شدن را دوست دارد سینمای کمدی ایران را صاحب بازیگری کرد که شبیه هیچ‌کس نبود. برخلاف بسیاری از بازیگران سینمای طنز ایران او با داریوش کاردان و مهران مدیری اوج نگرفت بلکه با تئاتر آغاز کرد و بعد تبدیل شد به بازیگر مهمان یا فرعی سریال‌های تلویزیونی که مشهورترین آن‌ها از شبکه پنج پخش می‌شد. مشهورترین نقشی که انصاری پیش از آشنایی با مهران مدیری بازی کرد و هنوز در خاطره‌ها باقی مانده رسپشن زبر و زرنگ و گرفتار سریال هتل است؛ همایون. همان که سر وحید (با بازی امیرحسین صدیق) ساده و پخمه را کلاه می‌گذاشت. از آن روزها خیلی گذشته و باید گفت سیامک انصاری به جایگاهی رسیده که رشک‌برانگیز است؛ یک جایگاه منحصر‌به‌فرد و استثنایی. کمدینی با ویژگی‌های خاص خودش که او را از بقیه متمایز می‌کند. کمدینی که نگاه خیره‌اش به دوربین (به عنوان یک امضاء کاری) راوی حرف‌های ناگفته بسیاری از تاریخ ایران است.

 

پاورچینپاورچین | سپهر مهتابی

  • کارگردان: مهران مدیری

«پاورچین» آغاز همکاری پرثمر سیامک انصاری با مهران مدیری بود. سپهر مهتابی شخصیت جذاب و عجیبی داشت. او یک بچه پولدار سر به هوا و الکی خوش که زندگی را به هیچ می‌گرفت و بزرگ‌ترین تفریحش انجام بازی‌های کودکانه و بحث فلسفی با طغرل (با بازی محمدرضا هدایتی) خدمتکار جان‌نثار خانه بود. چنین شخصیتی برای تماشاگرانی که پیش از این به دیدن شخصیت‌های ساده و تک‌بعدی در آثار کمدی عادت داشتند تازگی داشت. سپهر و سبک زندگی‌اش آرزوی بسیاری از جوانان ایران بود. سیامک انصاری با آن لحن یله و رها و نگاهی که بی‌خیالی از آن می‌بارید توانست از سپهر کاراکتری به‌یادماندنی بسازد. سپهر مهتابی کاملاً مستعد این بود که زیر سایه دو شخصیت اصلی سریال یعنی فرهاد برره (با بازی مهران مدیری) و داوود برره (با بازی جواد رضویان) قرار بگیرد. اما سیامک انصاری به قدری نقش سپهر را خوب بازی کرد و زیر و بم‌های این کاراکتر را درست و دقیق از کار درآورد که بعد از فرهاد و داوود تبدیل به مهم‌ترین شخصیت سریال شد. یک مکمل عالی و درجه یک برای دیوانه‌بازی‌های دو شخصیت اصلی سریال.

سپهر البته در جای خود به یک بچه زرنگ همه فن حریف هم تبدیل می‌شد و از حماقت و بلاهت داوود و فرهاد به بهترین شکل ممکن استفاده می‌کرد. این سپهر بود که مردان متاهل برره‌ای را از راه به در می‌کرد و به زو و گل یا پوچ  می‌برد. بعد هم که نوبت به تنبیه توسط همسران این دو نفر می‌رسید شانه خالی می‌کرد و به زندگی‌اش می‌پرداخت. شخصیت سپهر به قدری خوب از کار درآمد و به دل مردم نشست و انصاری آن قدر در ایفای این نقش درخشید که زمینه برای همکاری طولانی مدت میان او و مدیری فراهم شد و بعد از پاورچین انصاری عملاً به بازیگر اصلی کارهای اصلی مهران مدیری تبدیل شد.

 

شب های بررهشب‌های برره | کیانوش استقرارزاده

  • کارگردان: مهران مدیری

با «شب‌های برره» بود که مهران مدیری وارد حوزه تازه‌ای در سینمای کمدی شد و نقد سیاسی را هم به نقد اجتماعی آثار قبلی‌اش افزود. کیانوش استقرارزاده روشنفکری است که به واسطه فعالیت سیاسی به منطقه‌ای دوردست تبعید می‌شود و تا چشم باز می‌کند خودش را در شهری به نام برره می‌بیند که مردمی دمدمی مزاج و ناآگاه دارد. کیانوش تمام تلاش خود را به کار می‌بندد تا این جامعه عقب مانده را اصلاح کند اما هر بار شکست می‌خورد و به جای این‌که او از مردم برره طلبکار باشد،  این مردم برره هستند که از او طلبکار هستند. منتقدان شب‌های برره را از زوایای مختلفی تحلیل کردند و بسیاری از آن‌ها اعتقاد داشتند مهران مدیری با ساخت این مجموعه طعنه‌ای هم به ایران امروز زده است. خصوصاً آن‌که مهران مدیری بسیاری از حرف‌ها و مشکلات ایران میانه دهه هشتاد را در بستر فانتزی شب‌های برره مطرح کرد. طرح این مسائل به تدریج آن قدر در سریال پررنگ شد که شب‌های برره مشکل پخش هم پیدا کرد و سریال نتوانست آن طور که خواست خود مهران مدیری بود به پایان برسد.

سیامک انصاری در این سریال توانست نقش یک روشنفکر شکست‌خورده را به خوبی بازی کند. نگاه‌های خیره سیامک انصاری به دوربین (که از آموزه‌های برشتی می‌آید) معنایی فراتر از یک تکنیک هنرمندانه بازیگری دارد. این نگاه تبدیل شده به نمادی از درماندگی تمام مصلحان و روشنفکران این سرزمین که در طول تاریخ نتوانستند چیزی را در این مملکت تغییر دهند و درست کنند. کیانوش استقرارزاده خیلی زود تبدیل شد به یک نماد واضح سیاسی و اجتماعی که تماشاگر را به فکر کردن درباره وضعیت سیاسی و اجتماعی خودش وا می‌داشت. شخصیتی که در سریال‌ قهوه تلخ و فیلم ساعت ۵ عصر هم توسط مهران مدیری ادامه پیدا کرد و وجوه مختلف آن به خوبی واکاوی شد.

 

بی-پولیبی‌پولی |  بهروز

  • کارگردان: حمید نعمت‌الله

یکی از ویژگی‌های مهم فیلم‌های نعمت‌الله پرشخصیت بودن آن‌ها است. در واقع نعمت‌الله با خلق شخصیت‌های پر تعداد به فیلمش حال و هوای متفاوتی می‌بخشد، «بی‌پولی» هم از این قاعده مستثنی نیست. یک فیلم پرشخصیت و پربازیگر که در آن هر کدام از شخصیت‌ها کارکرد خودشان را دارند و به روایت یک داستان جذاب کمک می‌کنند. اما تخصص نعمت‌الله فقط به خلق شخصیت‌های متعدد و متنوع محدود نمی‌شود، این کارگردان توانای سینمای ایران اُستاد درست از کار درآوردن حال و هوای جمع‌های مجردی هم هست. در «بی‌پولی» هم زمانی که ایرج (با بازی بهرام رادان) بیکار می‌شود به دفتر یکی از دوستان قدیمی‌اش مراجعه می‌کند و در آن‌جا با یک جمع باحال ولی علاف مانند خودش آشنا می‌شود. جمعی که مهم‌ترین کارشان به بطالت گذراندن عمرشان است.

میان شخصیت‌های آن جمع مجردی بهروز متفاوت‌ترین شخصیت است. یک روشنفکر تلخ اندیش که در ابراز عقایدش بی‌رحم است. او که از مفهوم انتزاعی رفاقت خسته شده به صراحت می‌گوید یک زن ایده‌آل باید خوشگل باشد و هنگامی که جمع علاف‌های شرکت مشغول گل یا پوچ بازی کردن با یکی از اقوام خارجی جمع علاف‌ها هستند ناگهان صداقتش گُل می‌کند و آن‌ها را لو می‌دهد تا آبرویشان برود. سیامک انصاری در بی‌پولی وجه دیگری از توانایی‌هایش را نشان داد. او این بار نقش کمدی خود را با جدیت بازی کرد و توانست در کنار سایر بازیگران و در هماهنگی با آن‌ها مود و حال و هوای فیلم را درست از کار در بیاورد. درخشش سیامک انصاری در یک نقش کوتاه نشان داد او برای به چشم آمدن نیازی ندارد حتماً نقش‌های بلند بازی کند بلکه این توانایی را دارد که در نقش‌های کوتاهی مانند نقش بهروز بی‌پولی هم بدرخشد.

 

قهوه-تلخقهوه تلخ | نیما زند کریمی

  • کارگردان: مهران مدیری

نیما زند کریمی قهوه تلخ روی دیگر کیانوش استقرارزاده است. یک مورخ آرمان‌گرا که با خوردن قهوه به گذشته باز می‌گردد و خوش خیالانه می‌کوشد که مسیر تاریخ را با کوشش‌های خودش عوض کند. قهوه تلخ حتی از شب‌های برره هم صریح‌تر است. اگر داستان «شب‌های برره» در یک سرزمین تخیلی اتفاق می‌اُفتاد که به مدیری اجازه می‌داد حرف‌هایش را در لفافه بیان کند، در قهوه تلخ مدیری به دل تاریخ زده تا نیش و کنایه‌های سریالش شکل ملموس‌تری به خود بگیرد و تماشاگر را متوجه چرایی وضعیت امروز ایران کند. نیمای «قهوه تلخ» شباهت زیادی به کیانوش «شب‌های برره» دارد. او هم مثل کیانوش روشنفکری است که در میان مردمی ناآگاه گرفتار شده است.

او هم مانند کیانوش می‌کوشد چیزهایی را اصلاح کند اما هر بار شکست می‌خورد و او هم در آن جمع که مملو از انسان‌های احمق است وصله ناجور به حساب می‌آید. اما علی‌رغم شباهت‌ها این دو شخصیت تفاوت‌هایی هم با هم دارند که آن‌ها را از یک دیگر متمایز می‌کند. مهم‌ترین تفاوت نیما و کیانوش این است که کیانوش به مرور زمان به حداقل‌ها رضایت می‌دهد اما نیما تا پایان سریال آرمان گرا باقی می‌ماند.

این آرمان‌گرایی هم او را شبیه دون کیشوتی می‌کند که با آسیاب‌های بادی می‌جنگد و به تلاش‌هایش معنای تلخی می‌بخشد. نیما در این سریال فقط یک روشنفکر شکست خورده نیست بلکه نمادی است از شکست یک ملت که هیچ‌گاه نتوانسته به ثبات در رفتار و گفتار دست پیدا کند. بازی سیامک انصاری که آمیخته به یک کلافگی دائمی است بهترین ما به ازا برای ترجمه تصویری این شکست است. نگاه‌های متعجب و خیره انصاری به دوربین در این سریال بیشتر شده و معنای صریح‌تری به خودش گرفته است. نگاه نیما رو به دوربین در این سریال نمادی است از شکست تاریخی یک ملت که هیچ‌گاه نتوانسته چیزی را عوض کند.

 

ساعت-5-عصرساعت ۵ عصر | مهرداد پرهام

  • کارگردان: مهران مدیری

زمانی که مهران مدیری برای ساخت اولین فیلم سینمایی‌اش دورخیز کرد می‌شد حدس زد که همان فضای پر نیش و کنایه سریال‌هایش را در اولین تجربه سینمایی‌اش هم تکرار کند. «ساعت ۵ عصر» داستان یک وکیل مُبادی آداب بنام مهرداد پرهام (با بازی سیامک انصاری) است که در شمال شهر تهران زندگی می‌کند، او تا ساعت ۵ عصر فرصت دارد که قسط‌های بانک را پرداخت کند و الا خانه‌ای که در آن زندگی می‌کند مصادره می‌شود.

مهرداد پرهام را می‌توان امتداد شخصیت‌های کیانوش استقرارزاده و نیما زندکریمی دانست. اگر مهران مدیری در آن دو سریال روشنفکر شکست خورده و گرفتارش را به دل تاریخ برده و نتایج دلخواهش را گرفته بود، در ساعت ۵ عصر مهران مدیری روشنفکر قانون مدار و آداب دانش را به دل مناسبات مدرن شهری پرتاب می‌کند تا نشان دهد چیز زیادی در جامعه ایران تغییر نکرده و در عصر حاضر هم مردم ایران همان مردم عصر زندیه و پهلوی هستند. عمده‌ترین تفاوت ساعت ۵ عصر با سریال‌های مدیری در این است که این بار مضمون اعتراضی اثر به لایه‌های زیرین درام برده شده و تماشاگر برای درک این مضمون اعتراضی باید انرژی بیشتری صرف کند.

سیامک انصاری در ساعت ۵ عصر موفق شده مضمون مورد نظر مدیری در فیلم را به خوبی بازتاب دهد. انصاری در ساعت ۵ عصر تبدیل به منشوری می‌شود که تماشاگر بازتاب رفتارهای روزمره خود در سطح جامعه را از وجوه مختلف در این منشور می‌بیند و به فکر فرو می‌رود. فشارهای فزاینده‌ای که به مهرداد برای رهایی از وضعیتی که در آن گرفتار شده وارد می‌شود نشان دهنده زندگی مختل شده جامعه‌ای سنتی است که در چنبره مناسبات مدرن شهری در حال له شدن است.

سیامک انصاری با آن نگاه‌های خیره (که به عنوان امضا بازیگری‌اش در این فیلم هم به خوبی از آن استفاده کرده)، کلافگی که از تمام رفتار و سکناتش می‌بارد و تلاشی که برای محترم ماندن می‌کند بهترین نمود بیرونی برای گرفتاری انسان ایرانی در چنبره مناسبات مدرن است. با «ساعت ۵ عصر» مهران مدیری سه‌گانه خودش را کامل می‌کند. در «شب‌های برره» شکست تاریخی ایرانیان را در بستری فانتزی و با مفاهیمی انتزاعی بررسی می‌کند، در قهوه تلخ به این شکست رنگ و بویی تاریخی می‌بخشد و در ساعت ۵ عصر انسان ایرانی را در دوران مدرن به چالش می‌کشد. مهم‌ترین وجه اشتراک این سه اثر هم بازیگر نقش اصلی آن است که بهترین فرد برای نمایش شکست ایرانیان در طول تاریخ است.

 

بمب-یک-عاشقانهبمب: یک عاشقانه | دانش‌پسند

  • کارگردان: پیمان معادی

«بمب: یک عاشقانه» پیمان معادی شبیه دفتر خاطراتی است که یک کودک آن را نوشته است. فیلم معادی قرار است راوی عاشقانه‌های ناکام ایرانیان در دهه شصت هجری شمسی باشد. دهه شصت، دهه ایدئولوژی و جنگ بود؛ دهه فداکاری و ایثار. در چنین فضایی جای چندانی برای عشق باقی نمی‌ماند و عشق خواسته یا ناخواسته تبدیل به میوه ممنوعه می‌شود. در «بمب: یک عاشقانه» معادی کوشیده است که مختصات دهه شصت را به طور کامل برای مخاطب ترسیم کند و او را به گذشته‌های دور ببرد. گذشته‌ای که احساسات مختلفی را در تماشاگر زنده می‌کند و به یادش می‌آورد که چه مسیری را رفته که به امروز رسیده است.

دانش‌پسند یکی از آن شخصیت‌های مکمل درجه یک است که هر بازیگری آرزو دارد آن را بازی کند. یک مدیر مدرسه ایدئولوژیک و سخت‌گیر که دانش‌آموزان را وادار به کارهای طاقت‌فرسایی مانند نوشتن شعار بر روی دیوارهای مدرسه می‌کند. انصاری نقش این مدیر جدی و بداخلاق را با شیرینی ذاتی که دارد متفاوت بازی کرده است. به همین خاطر است که دانش‌پسند نفرت‌انگیز از کار درنیامده و تماشاگر با او همدلی می‌کند. سخنرانی‌های مراسم صبح‌گاه دانش‌پسند یکی از جذاب‌ترین سکانس‌های «بمب: یک عاشقانه» است. خصوصاً آن‌جایی که از نوشته‌های بچه‌های مدرسه پشت درهای دستشویی صحبت می‌کند و با لحنی جذاب می‌گوید: «اگر شقایق جون‌تون بدونه تو توآلت چی کار می‌کنین که جواب سلام‌تون هم نمی‌ده». (نقل به مضمون). بازی در این فیلم کاندیداتوری جشنواره فیلم فجر را برای سیامک انصاری به ارمغان آورد. هرچند او جایزه را کسب نکرد اما ثابت کرد که توانایی بازی در هر نقشی را دارد و می‌تواند با تکیه بر توانایی‌های فراوانی که دارد در تمامی نقش‌ها بازی درخشانی ارائه دهد.

 

خط-استواخط اُستوا | حمیدرضا عاطفی

  • کارگردان: اصغر نعیمی

خط اُستوا شاید در نگاه اول کمدی چندان متفاوتی به نظر نرسد. اما در میان انبوه کمدی‌های زیرمتوسط سینمای ایران فیلم باکیفیتی به حساب می‌آید. فیلم خط استوا داستان سالاروند (با بازی فرهاد اصلانی) است که به تازگی رئیس فدراسیون فوتبال شده است. سالاروند حمیدرضا عاطفی (با بازی سیامک انصاری) که از اقوام دور او است را به‌عنوان معاون خود انتخاب می‌کند. این دو نفر برای مذاکره با زیدان جهت عقد قرارداد برای قبول سرمربی‌گری تیم ملی ایران به اندونزی سفر می‌کنند. اما آن‌جا با انبوهی از مشکلات روبه‌رو می‌شوند که پای آن‌ها را به جزیره بالی باز می‌کند…

حمیدرضا عاطفی جوان ساده و احساساتی است. خودش معترف است در جایگاهی قرار گرفته که لیاقتش را ندارد. اما همین جوان تمام تلاشش را می‌کند تا کارها را به درستی انجام دهد. یک کمک حال خوب و فعال برای سالاروند بی‌تجربه است. با همه این حرف‌ها احساساتی بودنش کار دستش می‌دهد و او در مواجهه با پرستو (با بازی آزاده صمدی) دختر ایرانی که او را نجات می‌دهند اسیر احساسات می‌شود و خیلی چیزها را نابود می‌کند.

انصاری در «خط اُستوا» همان انصاری همیشگی است منتها در این جا یک تفاوت بزرگ وجود دارد و این تفاوت این است که نقش انصاری هم عرض شخصیت اصلی است و بار اصلی شوخی‌های فیلم این بار فقط و فقط بر دوش او است. انصاری در «خط اُستوا» وظیفه‌اش را به خوبی انجام داده و با تکیه در توانایی ذاتی‌اش در بازی کمدی خنده‌های بسیاری از تماشاگر گرفته است. «خط اُستوا» به احتمال زیاد یکی از فیلم‌های پرفروش امسال خواهد بود. فیلم بدون شک بخشی از فروش خود را مدیون سیامک انصاری است. چون اگر سیامک انصاری نبود بسیار بعید بود فیلم تا این حد بامزه از کار دربیاید. در خط اُستوا سیامک انصاری ثابت می‌کند می‌تواند گیشه را هم تضمین کند و بعد از سال‌ها بازی به جایگاهی رسیده که یک تنه بار یک فیلم را به دوش بکشد.

 

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.