نویسنده: امین نور
فیلم کامنت مجلهی معروفی در حوزهی سینماست که چندی پیش میان منتقدان آن نظرسنجیای در باب بهترین فیلم های ۲۰۲۲ صورت گرفت که نتیجهی آن به شرح زیر است.
جنایات آینده | Crimes of the Future
-
کارگردان: دیوید کراننبرگ
-
ژانر: درام، ترسناک
-
IMDB: 5.9
خب شاید ممکن است اندکی جلف بهنظر برسد. اما کراننبرگ ترکیبی از شگفتی احشایی و فریفتگی فلسفی که در کمتر فیلمی امسال شاهدش بودیم را ارائه کرده تا دوباره جایگاه خویش را بهعنوان بزرگترین کارگردان زندهی کانادا محکم کند. چیزی که در مورد جنایات آینده دوست داشتم تنها گسترش ایدهی «بدن تازه» نبود، این پرسش که بدون مفهوم درد هستی ما چه معنایی دارد، یا نظارت بر بدن از کجا میآید و تخطی چه جایگاهی در هنر دارد.
همچنین یادآوری چیزی بود که مدتهاست بدل به حقیقت شده اما فراموشکردن آن بسیار آسان است آن هم در این روزهای محتوای آرامبخش و محصولات بلاکباستری تمامنشدنی: اینکه سینمای جریان اصلی سرگرمکننده حتی نیز میتواند عجیب و غریب و بهطرز شریرانهای باهوش باشند. دودهی تباهی شهر دیستوپیای کراننبرگ همچون جهانی در معرض انقراض است، اگر کمی در آن تامل کنیم کموبیش شبیه به دنیای خود ماست.
ایاو | EO
-
کارگردان: یرزی اسکولیموفسکی
-
ژانر: درام
-
IMDB: 7.0
آدم باید احمق باشد که فیلم را ادای دینی تمامعیار به ناگهان بالتازار بداند. کاری که یرزی اسکولیموفسکی در این پیکارسک غیرقابلپیشبینی، هوشمندانه و حسانی از زندگی الاغی در دنیای ویران ما موفق به انجامش شده تنها از پس یک استاد برمیآید. ارتباط ظاهری فیلم با بالتازار کمتر برای اسکولیموفسکی اهمیت دارد تا گزینگویههای خود برسون: «هرچه موفقیت عظیمتر باشد، بیشتر به آستانهی شکست کشیده میشود» گرچه فیلم تداعی شگفتانگیز پدیدارشناسی حیوانی را با دیدگاهی انسانسازی شده معاشقه میکند اما هرگز در آن غرق نمیشود.
لفظ سایکدلیک فیلم را میتوان در هر بخش دیگری از طبیعت مشاهده کرد. پیشروی داستان در بافتار مختلف اجتماعی، خطر احساساتیشدن تا اخلاقیگشتن فیلم را بالا میبرد اما از طریق برخوردی همزمان با فضا و مکان از میان این خطر میانبر میزند. «ایاو» همیشه یک قدم جلوتر از آنچه واضح است پیش میرود. در مدتزمانی کمتر از ۹۰ دقیقه فیلم اثری خارقالعاده است که موفق میشود پایانی بیرحمانه را به عمل آورد.
افترسان | After Sun
-
کارگردان: شارلوت ولز
-
ژانر: درام
-
IMDB: 7.8
عنوان فیلم شارلوت ولز به مرهم شفابخشی برمیگردد که در هنگام آفتابسوختگی شدید برای تسکین پوست استفاده میشود. بارها شخصیتهای فیلم در مراسمی که مرمت این زخمهاست و التیامبخش آن است شرکت میکنند، در کلوزآپهای مکرر، کالوم پدری مطلقه و جوان بههمراه سوفی، دختر یازدهسالهاش همانطور زیر نور آفتاب تفریحگاه جلفی در ترکیه دائم بر پوست یکدیگر افترسان میمالند. مانند خیلی چیزهای دیگر در این فیلم واهی از ژستها و نگاههای لطیف، این تکیهگاههای لمسی متقابل برای محافظت و شفا جای تمام حرفهای ناگفته اما عمیقاً حسشده را میگیرد.
ترس غیرقابل بیانی که در چهرهی نرم و حساس پل مسکال سوسو میزند، پدریست که در تلاش است تا فرزندش را از هر آسیب مبرا کند. اشتیاق دختری با چشمان درشت زیادی سبز که نمی تواند بفهمد چرا والدینش از درک او گریزانند. در پایان فیلم، همانطورکه کالوم به مغاک میرود هم در مقابل سوفی جوان که از آینده هیچ نمیداند و هم در خاطرات بزرگسالیاش که با قلبی شکسته از آن اگاه است. «افترسان» برای ما یکی از دشوارترین درسهای زندگی را میخواند؛ زخمهایی است که حتی عشق هم قادر به درمان آن نیست.
سن-اومر | Saint-Omer
-
کارگردان: الیس دیوپ
-
ژانر: درام
-
IMDB: 7.1
در جایی که ژانر درامهای دادگاهی معمولاً بر یک مکاشفه کلیدی برای ایجاد حس عدالت اخلاقی رضایتبخش تکیه دارد، «سن اومر» ساختهی آلیس دیوپ از صدور حکم یا حتی توضیح جنایت خودداری میکند. در این مورد بهخصوص ما با داستان قتل دختر نوزاد مادر جوانی سنگال-فرانسوی روبهرو هستیم. در مقابل دیوپ و بدل روی پردهی او، رامای نویسنده (کاییج کاگامه) که شاهد محاکمه است بر شهادت لارنس کولی( گوسلاگی مالاندا) تمرکز میکنند، کسی که به جنایت اعتراف کرده اما نمیداند چرا آن را انجام داده است. براساس یک پروندهی واقعی (و با استفاده از رونوشتهای واقعی دادگاه) این محاکمه جزئیات مهمی را به دست میدهد.
آسیبپذیری لارنس بهعنوان یک مهاجر آسوپاس، رفتار سربههوای پدر فرانسوی سفیدپوست کودک اما در نهایت موفق نشده تا هیچگونه سیمایی از شناخت را تولید کند. درعوض فیلم میل دیوپ را دنبال میکند، اگر نه برای کشف معمای داستان لارنس، که نمایش تجربهی آن. وضعیت اسفبار مادر سیاهپوست منزوی که در فرانسه معاصر از خود دفاع میکند، تراژدیایست فراتر از نظم نظام حقوقی است. توجه تزلزلناپذیر دیوپ شاهدیست بر امتناع او از انسداد.
دختر ابدی | The Eternal Daughter
-
کارگردان: جوآنا هاگ
-
ژانر: درام، رازآلود
-
IMDB: 6.1
ارواح مادران در طول زندگی ما را تعقیب میکنند شاید حتی بیشتر از آن زمانی که هنوز با ما هستند. در معمای فرویدی بغرنج و خانمانسوز جوآنا هاگ، خانواده فقدان و میرایی ضربالعجل ترسهایی وحشتناکتر از هر چیزی که در شب اتفاق میافتد به عرضه میگذارد. تیلدا سویئنتون بازی مبهوتکنندهای از خود به اجرا درمیآورد یا بهتر است بگوییم بازیهایی مبهوتکننده هم در نقش مادری اشرافی مسن و هم دختر پابهسنگذاشتهی فیلمسازش که میتواند شبح فیلمساز باشد.
این دو برای یک آخرهفتهی طولانی و آرام به خانهای روستایی قدیمی و غرق در مه میروند تا در طول اقامتشان پی ببرند که رابطهی آنها کاملاً آنطور که به نظر می رسد نیست. هاگ دراینجا کنترلی فوقالعاده بر ژانر کلاسیک فیلمهای ارواح انگلیسی از خود نشان میدهد، گاهی تا جایی پیش رفته که خندهدار میشود و گاهی چنان غریب میشود که دیگر لبخندی به لب نمیماند. همانطور که جولی رویاوار در راهروهای ترسناک و نورانی میچرخد و برای پروژهی بعدی خود یادداشت برمیدارد، متوجه میشویم که کار خلاقانه او مترادف با پالایش غم و اندوه اوست که در خانهی شبحزدهی خاطره که همان سینماست منکسر میشود. گذشته از این همانگونه که مادر در جایی اشاره دارد، فیلمهای جولی فرزندان او هستند.
تمام خون و زیبایی | All the Beauty and the Bloodshed
-
کارگردان: لورا پوآترس
-
ژانر: مستند
-
IMDB: 8.0
در صحنهای از فیلم «تمام خون و زیبایی» نن گولدین آرتیست به یاد میآورد که دائما توسط هنرمندان مرد و مالکین گالریها گوشزد میشده که «هیچکس دربارهی خودش هنر نمیسازد». شاید در وهلهی اول لورا پوآتراس و نن گولدین جفت جوری به نظر نیایند. پوآتراس و فیلمهایش کرهی زمین را شخم میزنند تا از سواستفادهی قدرت پردهبرداری کنند، درحالی که عکاسیهای گولدین به ندرت از بارها و اتاقخوابهای نیویورک خارج میشود. هردوی آنها با قدم گذاشتن به قلمرو تازهای در خون و زیبایی دست به قمار میزنند.
این فیلم به تلاشهای گلدین برای وادار کردن موزهها و گالریها برای قطع رابطه با خانواده قدرتمند ساکلر میپردازد، اهداکنندگان بزرگ دنیای هنر که میلیاردها دلار را با دستفروشی اکسیکدون که دلیل مبارزه خود گلدین با اعتیاد بود، به دست آوردند. پوآتراس نگاهی بیپروا دارد هم به تاریخچههای شخصی گلدین از جمله اختلال خانوادگی، جامعهسازی متفاوت و خلق هنری و هم در یک سکانس خیرهکننده که جلسهی زوم را به تصویر میکشد، چهرههای مخالفان او. همانطور که کلاف هنر رنج و حمایت فیلم باز میشود، میبینیم که این دو زن در واقع روحهایی نزدیک بهم هستند، هر دو به ظرفیت تصویرسازی برای محو کردن موانع بین درد و لذت و بین زندگی شخصی و سیاسی علاقهمندند.
روبهروی تو | In Front of Your Face
-
کارگردان: هونگ سانگ سو
-
ژانر: درام
-
IMDB: 7.0
از جمله کارهایی که هونگ سانگ سو در آن استاد است انتخاب عنوان فیلم است. «روبهروی تو» یکی از بهترینهاست؛ این عین کلماتیست که قهرمان فیلم سانگوک( لی های یانگ) بازیگری که پس از یک دهه خارجنشینی به کره بازگشته تا با خواهرش ملاقات کند و بیماری لاعلاجی دارد که از دیگران مخفی کرده برای توصیف شفافیت به جستجوی حقیقت رفتن ابراز میکند که سعی دارد تا در چند ماه باقیماندهی عمر خویش به آن دست بیابد.
اما همینکه این کلمات نقش عنوان فیلم را میگیرند، انگشت به سمت ما نیز اشاره میشود. روبهروی ما چیست؟ تصاویر که صرفا رونوشتی از واقعیت اجتنابناپذیر است. در پایان فیلم پس از گذراندن روزی معمولی که طی آن کارگردان مستی نقشی را برای او شرح میدهد و چند لحظه بعد منصرف میشود، ساگوک از خنده منفجر می شود. خندهاش از اینجاست که میفهمد دوباره خود را فریب داده که بدنبال حقیقت رفتن بهترین راه برای از دست دادن آن است. در پایان پیش از فرارسیدن مرگ خنده شاید تنها راه برای تجربهی چیزی واقعی باشد.
نوپ | Nope
-
کارگردان: جوردن پیل
-
ژانر: ترسناک، رازآلود
-
IMDB: 6.9
برای فیلمی پر از بدگمانیهای عمیق درخصوص خشونت دیدن که پیرنگ آن به قدرت ندیدن متکیست، فیلم سوم جوردن پیل، مملو از تصاویر محونشدنی است. از آسمان خون و سکه میبارد، شامپانزهای دیجیتالی در پشتصحنهی سیتکامی عنان را از کف میدهد و در کلایمکسی نفسگیر، دهها شئی گوناگون زیر آفتاب بیابان میدرخشند و در هوا معلق میشوند. در کنار اینها خبیث توصیفناپذیر فیلم هم هست، چیزی به نام ژان جکت که در ریویوهای دیگر بهعنوان بشقاب پرنده، آدم فضایی یا یک نوع حیوان توصیف شده است.
بهطور مشابه فیلم که برچسب وسترن علمیتخیلی خورده است، حاوی انبوهی از پایاننامههای دانشگاهی همچون شرحی بر جامعهی نمایش دوبور و دشوارفهمی گلیسانیست( Glissant) که با ادایدینهایی به استیون اسپیلبرگ مزین شده است. همچنین میتواند اشاراتی به نخستین فیلم سینمایی تاریخ، خوانش ادوارد مایبریج از اسب و سواری سیاه داشته باشد. از طریق قاببندی رادیکال لنز پیل، تکوین سینما به عملی از انقیاد نژادی و حیوانی در خدمت استخراج تکنولوژیک تبدیل می شود. با اینوجود بازجویی مشخصات استثمارگر تصاویر باعث نشده تا نوپ را از قابلیتهای میخکوبکنندهاش باز بدارد.
فیلم رماننویس | The Novelist’s Film
-
کارگردان: هونگ سانگ سو
-
ژانر: درام
-
IMDB: 6.8
در میان تمام شخصیتهای کارگردانی که در تمام فیلمهای هونگ سانگو سو دیدهایم، جون هی( لی هیو یانگ) جای ویژهای دارد. درحقیقت او رماننویس است و وضعیت تازهکاری که بهخود میگیرد. در لحظهی تصمیم به ساخت فیلمی گرفتهبه سو اجازه میدهد تا پرسشی را که بهطور فزایندهای در آثار او بهچشم میخورد را پیش بکشد. بهطور اساسی: سینما چیست؟
برای ساخت فیلم به چه چیزی نیاز داری؟ و یک فیلم باید چه خصوصیاتی داشته باشد؟ سکانس پایانی که یک فیلم در فیلم است به معجزه میماند، در سادگی بدویوار خویش مبهوتکننده شده و نیروی حسانی را از خفا به تماشاگر میدهد. اگر به دقت گوش دهید، خواهید دید که خود رماننویس این لحظه را پیشبینی کرده و این فکرتودرتوی غریبی که فیلمش خواهد بود را توصیف میکند: «داستان مانع ظهور چیزهای واقعی از موقعیتی که ایجاد میکنم نخواهد شد.»
کلیسای جامع | The Cathedral
-
کارگردان: ریکی دامبروس
-
ژانر: درام
-
IMDB: 6.2
داستانهای نیمهزندگینامهای در دوران پساقرنطینهای رواج یافتهاند و بدل به یک زیرژانر شدهاند که اغلب شامل بازگشت فیلمسازان به دوران کودکی خود هستند تا از این طریق همهچیز را بدل به خاطراتی احساسی کنند. خودنگارهای از هنرمندانی که عذاب سفیدپوستان را یدک میکشند. کلیسای جامع ریکی دامبروز هم خواستههای مرسوم را برآورده میکند و هم مرزهای آن را زیر پا میگذارد. دامبروس در پرترهی خود از دامروشها، قبیلهای در اواخر قرن بیستم در منطقهی سه ایالتی، اسطورههای درونی خانواده، اجتماعات بینوا و مسائل مالی تحریفشده را عمدتاً از نقطهنظر جسی (که جانشین کارگردان است)، کوچکترین عضو خانواده به تصویر میکشد.
فیلم که با مهر همیشگی فیلمساز در صرفهجویی و دقت ارائه شده در رنگهای گرم و جادویی پیش از طلوع آشکار میشود، بیشتر تصاویر فیلم به بازسازی آلبوم عکسهای خانوادگی میماند که پر از جزئیات زندهکنندهی حالوهوای عکسهای دههی نود است. اما بازیهای فیلم (از جمله برایان دارسی جیمز در نقش ریچارد، پدرسالار دامروشی) پیوسته تسلط موبهموی فیلم و گسستگی جسی را با طغیانهای درد مدفون در هم میشکند.
تار | Tar
-
کارگردان: تاد فیلد
-
ژانر: درام، موزیکال
-
IMDB: 7.6
شروع مخاطرهآمیزی دارد و لحنی نامطمئن. ما در فستیوال نیویورکر هستیم، جایی که آدام گوپنیک نقش آدام گوپنیک را در حال مصاحبه با کیت بلانشت در نقش رهبر ارکستری با شهرت جهانی را بازی میکند. با پیشرفتن سکانس آغازین، هرچقدر مصاحبهکننده اخم میکند و مصاحبهشونده بیشتر به خود پروبال میدهد و همچون یک اسطوره با خودش برخود میکند (مدعیست که دوستی نزدیکی با لئونارد برنستین داشته، کسی که در سال ۱۹۹۰ درگذشت)، هدف ماجرا بهروشنی هجوآمیز میشود: اگر قرین ستایش و افتخارکردن این موزیسین مستعد و استثنایی مجذوب کند، خودبینی و درنهایت بیرحمی او، پس میزند.
فیلم مملو از حسهای ضدونقیض، بخصوص درمورد کنسل کالچر است. بلانشت با شخصیتی آمرانه، در پوستهای از عزتنفسی رسوخناپذیر پیچیده شده است. در صحنهای آشکارا او را در حالی که سعی دارد تا زنانگیاش را در تاکسیدو پنهان کند میبینیم، در حالی که تاد فیلد تأکید دارد (شاید کمی بیش از حد آشکار) این تلاشهای خودسازی، از بین بردن تمام آثار زنانگی و در نتیجه ضعف را نشان میدهد. هیچ فیلمی بهاندازهی تار تماشاگران را به دو دسته تقسیم نکرده است. برای من فیلم حکایتی افسانهای و محرک درمورد جاهطلبی زنانه در مقیاسی که تابهحال مانند آن را ندیدهام، از آنجا که بهندرت چنین فرصتی پیش آمده تا موفقیت و پیشمرگی زنانه بهتصویر کشیده شود.
تصمیم به رفتن | Decision to Leave
-
کارگردان: پارک چان ووک
-
ژانر: جنایی، درام، رازآلود
-
IMDB: 7.3
یک مهاجر و یک کارآگاه که در طرف مقابل قانون است عاشق یکدیگر میشوند و هرکدام به دنبال ردی بر زندگی معتبری هستند که از آن فراریاند. وقتی شیشهای بینشان نیست، سئو رای ( تانگ وای) و هائه جون( پارک هائه ایل) از لحظات گذرای زندگی لذت میبرند. پنجرههای اتاق بازجویی و آپارتمان، لنز دوربین، و مهمتر از همه صفحهی گوشی. فیلمنامهی پارک (که همراه با چونگ سئو کیونگ) تلفنهای هوشمند امروزی را بدل به بخشی از تجهیزات مامور مخفی کرده، تکهای از هویت چندگانهی سئو رای را تشکیل میدهند. وقتی زبان کرهای لفظ قلمش ،که از سریالهای تاریخی تلویزیون آموخته، نمیتواند پابهپای زبان ارتباطی نوین کره بیاید، از برنامهی مترجم گوشی خود کمک میگیرد تا از زبان ماندرین مادریاش ترجمه کند.
همچون مردمان گربهای ژاک تورنور (۱۹۴۲)، فیلم دیگری درخصوص مهاجری چندوجهی که میان بار اجدادی بر دوشش و عشق تازهاش گیر افتاده، تصمیم به رفتن با تبادل منطق بهجای رازباوری سوگوار پایان میگیرد. سئو رای پیش از آنکه تسلیم خود شود از هائه جون میخواهد تا تلفنش را به دریا بیاندازد تا او نیز بدل به سیگنالی بیپاسخ شود.
۱۱دختر و عنکبوت | The Girl and the Spider
-
کارگردان: رامون زورخر و سیلوان زورخر
-
ژانر: درام
-
IMDB: 6.1
شاید در نگاه اول عملی همچون اسبابکشی کمتر احساس تنهایی و فرسودگی دهد، اما در دختر و عنکبوت، آیین مالیخولیای خالیکردن یک خانه به سمفونی چندگانهی پررمزورازی بدل میشود. در طول دو روز، مجموعهای از هماتاقیها، همسایگان و دیگر یاریرسانان متفرقه، درهم وول میخورند. به جای احساسات روشن و ابزار روایی معمولش زورخرها ابرهای متراکم موثری که از دل برخوردهای مرموز پدیدار شده مرکز روایت خود قرار میدهند.
هر فعل و انفعال از امکان معنایی مملو شده و در مسیرهای لایتناهی احساسات پیچوتاب میخورد. نظرهای مکارانه و زلزدنهای سرکشانه از حس عشق، قضاوت و خاطرخواهی پر شدهاند، هر نگاه بردارهای محسوسی میان تمشاگر و فرد تماشایی برقرار میکند، روابطی که به دست تدوین تسکین مییابند. زورخرها با این فیلم موفق شدهاند تا کل کیهان را در معماری هر روزه جای دهند، همچون عنکبوتی که در میان تارهای خود جهانی کامل را ساخته است.
خانوادهی فیبلمن | The Fabelmans
-
کارگردان: استیون اسپیلبرگ
-
ژانر: درام
-
IMDB: 6.6
میل پایانناپذیر به رام کردن از طریق تصاویر و در نتیجه کنترل دنیایی سرکش و آشفته ، شاید موضوع اصلی فیلمهای استیون اسپیلبرگ باشد. خانوادهی فیبلمن، روایت خودزندگینامهای کارگردان از دوران نوجوانیاش که چطور کارگردان مستعد جوانشدن او با جدایی تدریجی و آسیبزنندهی والدینش همزمان شد، نشان میدهد که تسلط و استادشدن ممکن است انگیزه خلاقانه اصلی او نیز باشد. اگر وحشتهای طبیعی و فراطبیعی شگفتانگیزی که در بزرگترین سرگرمیهای جمعی اسپیلبرگ کانون خانواده را از بیرون مورد تهدید قرار میداد، همیشه تنها بیانی تصعید شده از خواستهها و رنجشهایی بودهاند که آن را از درون تهدید میکنند.
داستان تازهی او بدون آنکه پالایش خاصی را به تماشاگر عرضه کند، بدل به بازتابی دوجانبه از زندگی او در دههی چهل و پنجاه میشود. وقتی داستان ما با سمی فیبلمن ( گابریل لابل) تمام میشود او تازه در مسیر کاری خود قرار گرفته تا بدل به موفقترین کارگردان تاریخ سینما شود. اما پرسش فیلم حکایتگونه همچنان با مرد جوان، کارگردان فیلم و مایی که آن را تماشا کردیم باقی مانده است اگر همهی اینها وهمی بیش نیست، پس فایدهی تسلط و کنترل در چیست؟
یک صبح عالی | One Fine Morning
-
کارگردان: میا هانسون لاو
-
ژانر: درام، رمانتیک
-
IMDB: 7.0
سادگی فریبندهای در یک صبح عالی وجود دارد که در عنوان امیدبخش آن و نور خنک و شفاف محیط معاصر پاریسش منعکس شده است. میا هانسون لاو دست به وقایعنگاری چندفصل از زندگی ساندرا( لئا سیدو) میزند، بیوهی جوان و مادری که با چالشهای دوگانه مراقبت از پدر سالخورده که به زوال عقلی مبتلاست و اوج و فرودهای رابطهای عاشقانه با دوست متاهلش روبرو میشود.
جزئیات بافتاری صحنه و شخصیت شاعرانه درآورده شده و دیالوگهای روان و فیالبداههی هانسون لاو با وزنی فلسفی و حساسیت ادبی متمایز آمیخته شده است که همهی اینها مرکز گرانشی خود را در اجرای دقیق سیدو مییابد. روایت آرام فیلم جریانهای احساسی زندگی درونی سیدو را ردیابی میکند، در کنار سیر داستان که وابسته به زمینههای غیرقابل پیشبینی روابط بین فردی است. در این پروسه، فیلم خود را بهعنوان مراقبهای درخشان در خصوص سازوکار زبان، عشق و خاطره عیان میکند.
شبی که هیچچیز فهمیده نشد | A Night Of Knowing Nothing
-
کارگردان: پایال کاپادیا
-
ژانر: مستند
-
IMDB: 7.3
پایال کاپادیا فیلمسازی با اصلیتی مومباییست که کار خود را با ساخت سهگانهی کوتاهی آغاز کرد و سعی بر تلفیق سینمای مستند و داستانی داشت. در شبی که هیچچیز فهمیده نشد که جایزهی فیلم اول جشنوارهی کن را از آن خود کرد، قوهی بصری چندگانهی کارگردان از ژانر تصاویر آرشیوی(found footage) بهره میگیرد تا دنیای قدرت سیاستمداران را نشان دهد. راوی وویساور عجول فیلم که از میان نامههای غیرواقعی میان دو دانشجوی مدرسه فیلم کاپادیا الهام گرفته است؛ تصاویر آرشیوی سیاهوسفید ۱۶میلیمتری را با تصاویر ثبتشدهی رانابیر داس از اعتصاب دانشجویان در سال ۲۰۱۵ را بهم پیوند میدهد.
هنگامی که گفتگوی عاشقانهی نامهنویسان محو میشود، ما صدای مصاحبهها را میشنویم و تصاویر اعتراضات دانشگاههای مختلف هند را تماشا میکنیم، درکنار صحنههایی از خوشگذارنیهای شبانه. فیلم با هدفی تازه از تصاویر خشونت پلیس علیه دانشجویانی که در کلاس سنگربندی کردهاند درس ابژکتیوی از گنجایش سینمای مستند تجربی ارائه میدهد.
ستارگان ظهر | Stars at Noon
-
کارگردان: کلر دنی
-
ژانر: درام، رمانتیک، تریلر
-
IMDB: 5.5
در چه دنیایی به یک پری سفیدپوست آمریکایی زیبا اجازه داده نمیشود که انقدر ادا دربیاورد تا همهچیز رنگ واقعیت گیرد؟ در دنیایی که توسط امپریالیسم آمریکایی ویران گشته است یا حداقل این چیزیست که در ستارگان ظهر شاهد آن هستیم. گرچه در زمانی که بیننده به دنیای او میرسد او از هر نوع عشق و رمانسی دور شده است، مشخص است که تریش ( مارگارت کوالی)- که به نیکاراگوئه سفر کرده تا به کمک مقدار فراوانی الکل و اسپانیایی دستوپاشکستهاس حرفهی ژورنالیستی خوبی داشته باشد.
همچنان گمان میبرد اقامت موقت شکستخوردهاش در «جهان درحال توسعه» بازیچهای بیش نیست و با نقش نفوذی بازیکردن بهراحتی میتواند این بازی را ببرد. با اینحال رابطهی او با تعمیرکار انگلیسی یک شرکت نفت تعداد زیادی آمریکای مرکزی را به خاک سیاه میکشاند و در این میان هتاکیهای دیگری در اندازههای متفاوت توسط مداخلهی آمریکا ایجاد میشود. صراحت دنی درخصوص مزیت فوقالعاده کور قهرمانان داستان، همراه با روایتگری مبهم منحصر بهفردش بیانگر حقایق اساسی در مورد زندگی در زیر شست کثیف دولتهای غربی و منافع خصوصی است که همانطورکه در اینجا مشخص میشود، اساساً از یکدیگر قابل تشخیص نیستند.
حفره | The Hole
-
کارگردان: میکلآنجلو فرامارتینو
-
ژانر: درام، رازآلود، تریلر
-
IMDB: 6.2
میکلآنجلو فرامارتینو با حوصله فیلم میسازد؛ فیلم اخیر او پس از یازدهسال از فیلم درخشان پیشین او چهاربار ساخته شده اما ارزش این همه صبر را دارد، از آنجا که همیشه با نتیجه ژرفی روبرو خواهیم بود (که بهمعنای واقعی کلمه در این فیلم میبینیم). ایل بوکو یا حفره، بازسازی خیالی سفر کشف غار در کالابریای دههی شصت است. فرامارتینو ما را به درون شبکهی غارهای ابیسو دی بیفورتو میبرد، سفری که برای اعضای گروه هربار پنج ساعت به طول میانجامید، همراه با فیلمبرداری رناتو برتا که با نورهای فایرلایت دیوارهای غار را عیان میکند.
اما ایل بوکو همچنین ما را به تپههای اطراف، حوزه گاوداری واقعی نیکولا لانزا و به تاریخ مدرن ایتالیا میبرد، با فیلمهای خبری از برج پیرلی میلان که رویاهای آیندهنگر اقتصاد پررونق دهه ۶۰ را نشان میدهد. در مجموع افزایش حس اسرارآمیز فیلم باعث میشود در درک خود از شکل سیاره و جایگاه خود در آن تجدید نظر کنیم.
دورهی آخرالزمان | Wyrmwood: Apocalypse
-
کارگردان: جیمز گری
-
ژانر: اکشن، ترسناک
-
IMDB: 5.4
«دورهی آخرالزمان» ساختهی تازهی جیمز گری داستان دو دوست را دنبال میکند، یکی سیاهپوست و یکی یهودی در نیویورک ۱۹۸۰. به زعم برخی از منتقدان فیلم داستانی تعلیمی و یک زندگینامه نیمه اتوبیوگرافی خودپسندانه را نشان میدهد که صرفا برای تملق نفس فیلمساز، وقایع دوران بلوغ را به نمایش میگذارد. چنین برخوردی با فیلم شرمآور و گمراهکننده است، از آنجا که «دورهی آخرالزمان» درست نقطهی مقابل آن است.
گری نگاهی ناخوشایند و پرتاسف به کودکی خویش دارد، شکاف طبقاتی و نژادی در همهجا حضور دارد و چگونگی این عوامل در شکلبخشی به استیصال خانوادهی یهودی وی برای حفظ جایگاه اجتماعی در دسترس آنها از طریق نزدیکی به سفیدپوستهاست. مهمتر اینکه گری نشان میدهد وقتی که همبستگی به خاطر موقعیت اجتماعی فرو میپاشد، چگونه پیوندهای بین جوامع قطع میشود. دورهی آخرالزمان به جای نمایش حس لذتبخش نوستالژیا، سرزنش تکاندهندهای را علیه بزدلی اخلاقی به نمایش میگذارد.
نیایش | Benediction
-
کارگردان: ترنس دیویس
-
ژانر: بیوگرافی، درام، تاریخی
-
IMDB: 6.7
با داستان پر زرق و برق اما توخالی الویس و جلفی به خفقانرسیدهی بلوند، امسال فیلمهای زندگینامهای به بحران خوردهاند. شاید فقط ترنس دیویس از پیشکسوتان خاطرهسازیهای سینمایی، بداند که مثمربخشترین نحوهی بازگویی داستان زندگی فردی خلاق در بازسازی محیط اجتماعی و فکری آنان است که شامل نهادهای سرکوبگر و پرورش خرده فرهنگهایی که آنها را پرورش داده نیز میشود.
همانطورکه در سال ۲۰۱۶ با زندگینامهی امیلی دیکنسون «شوری آرام» این را بهتصویر کشید، دیویس جهان شخصی شاعر انگلیسی زیگفرید ساسون را به روی ما میگشاید، از سنگرهای جنگ جهانی اول، که در آن ساسون اشعار دردناکی را سرود تا بخش روانی بیمارستان که انتقادهای تندش تعصب نظامی او را به آنجا کشاند تا حلقههای پندآمیز جمع دگرباشان در میان دو جنگ جهانی. هر دوره که به داستان تلخ ساسون در لندن دهه ۶۰ میرسد با حس غنایی کارگردان از حرکت و موسیقی آمیخته شده است که زندگی را نه بهعنوان یک توالی علّی از اعمال و پیامدها، بلکه به عنوان جریانی از درد نشان می دهد که مردی را از مکان های ترومای تلخ تا حالت های قهرمانی ناکامل با خود حمل میکند.
همه با هم به نمایشگاه میرویم | We’re all going to the word’s fire
-
کارگردان: جین شوئنبران
-
ژانر: درام، ترسناک
-
IMDB: 5.3
بهنظر میرسد تداعی ترسناک جین شوئنبران از زندگی روی صفحههای مانیتور پیشرفت مهمی در ژانر سینمای دسکتاپی باشد؛ وقتی شخصیتهای آن از بارگذاریهای ویدیوییشان ناراحت میشوند، هیچ چشمکی وجود ندارد. وقتی با پیامد کارشان مواجه میشوند، انگشتی تکان نمیخورد. همهی ما به نمایشگاه میرویم درحالی که سعی دارد یکی از گوشهوکنارهای کثیف اینترنت را پردهبرداری کند، بحث آسیبهای روانی و زیباییشناختی آن را جدی میگیرد. برای پیوستن به گروه هارور آنلاین هر کاربر باید چالش نمایشگاه جهانی را از سر بگذارند، که شامل وردخوانی، سوگند با خون و انتقالی ویدئویی شبیه به فیلم حلقه میشود.
براساس اطلاعات، شرکت کننده سپس دگردیسی فیزیکی ترسناکی را تجربه میکند. هنگامی که کیسی (آنا کاب) نوجوان مشکلدار، این مراسم را انجام می دهد، پیامی شوم از یک غریبه مسنتر ناشناس (مایکل جی راجرز) دریافت میکند که به دنبال نجات او از نفرین است و این دو در یک صمیمیت چندشآور آنلاین وارد گفتگویی شوم میشوند. با وجود تمام وحشتی که توسط دینامیک قدرت ایجاد شده، چیزی که در واقع به گوشت و استخوان فرد رسوخ پیدا کرده، درد ناگفته و انزوای خردکننده است که باعث پست کردن و پیامهای بی پروا این دو روح تنها میشود.