نویسنده: امیررضا تجویدی
در طول تاریخ سینما همواره مهمترین آثاری که زیرمجموعهی ژانر وحشت قرار میگرفتند، عموما خارج از دو دستهی کلی نبودند: یکی آثار زیر ژانر اسلشر که طی آنان قاتلی با انگیزههای مشخص ( و گاه نامشخص!) بهدنبال قربانی گرفتن حداکثری بود. دیگری آثار مبتنی بر عوامل ماورایی وحشتانگیز از قبیل ارواح، اجنه، هیولاها و… که طی آنان اعضای یک خانواده- اجتماع به دلایل متعدد تحت آزار موجودات ناشناخته قرار میگرفتند.
اما مهمترین و بهترین آثار متعلق به سینمای هراس، آنهایی بودهاند که با یافتن نقطهای بهینه در میان مرز این دو گروه کلی، تن به بازی محض در زمین کهنالگوهای ژانری ندادهاند و در عوض با وارد داد و ستد شدن با قواعد ژانری، به دستورالعمل منحصربهفرد خود رسیده و جایگاهی ویژه برای خود در تاریخ سینما دستوپا کردهاند. در ادامه نگاهی به مهمترین فیلم های ترسناک ۴ دههی اخیر سینمای جهان میاندازیم.
درخشش (۱۹۸۰)![درخشش]()
کارگردان: استنلی کوبریک
یکی از مهمترین ساختههای استنلی کوبریک در مقام فیلمساز، شاید پیشروترین اثر ژانر وحشت از حیث بازی با کلیشههای ژانری نیز تلقی شود. کوبریک در «درخشش» که با اقتباس از رمان مشهور استیون کینگ، نویسندهی آمریکایی ساخته شده (و البته بهدلیل تفاوتهای بنیادینش با کتاب، اقتباسی مغضوب کینگ نیز به شمار میآید) شاید برای نخستینبار مسئلهی از خود بیگانگی بشر در آستانهی ورود به جهان مدرن را به مثابهی یک مانیفست فلسفی-جامعهشناختی در قالب زیرمتنی تاملبرانگیز به موازات یک داستان مربوط به زیر ژانر خانه طلسمشده به پیش میبرد.
او غایت این پدیدهی تراژیک جهان مدرن را نیز به نحو احسن ترسیم میکند: سقوط، تباهی و فراموشی. این چنین است که فیلمساز فقید با ایجاد پیوند میان جهانبینی فردی خویش نسبت به بشر زمانهاش و کهنالگوهای مخاطبپسند یکی از ژانرهای محبوب تاریخ سینما، درست در مرز جلب توامان توجه مخاطبان سینمای اندیشمندانه و سینمای گیشه میایستد و جایگاهی ممتاز برای خود و اثرش دستوپا میکند.
موجود (۱۹۸۲)![موجود]()
کارگردان: جان کارپنتر
اگرچه جان کارپنتر یکی از اساتید سینمای هراس همواره با کارگردانی مجموعه فیلمهای پرطرفدار و کالت هالووین به خاطر آورده میشود اما بهترین ساختهی او بدونشک فیلم مهجور «موجود» است. این فیلم اثری بهظاهر مشابه بسیاری از فیلمهای زیرژانر هیولایی ژانر وحشت که وجهتمایز پررنگش را از وجه تمثیلی نمادین عامل هراسناکش گرفته است؛ هیولایی چند چهره که بیش از آنکه چهرهی خودش را بهعنوان عامل وحشتزا شاهد باشیم، فریبکاری و نیرنگ او برای تاختزدن چهرهاش با قربانیان نگونبخت است که ما را به حیرت وا میدارد.
اینچنین است که کارپنتر با خلق نیروی شر متمایزش دو تیر را با یک نشان میزند چراکه هم برای نخستینبار هیولای کهنسال سینمای وحشت را واجد ذهنیتی غیر غریزی و فریبنده میسازد و هم وجهی هراسناک از آسیبهای اجتماعی را در ذهن مخاطب پررنگ میسازد؛ شاید هیولا کسی در هیبت ماست اما ما انتظار او را با هیبتی مهیب و غیرانسانی میکشیم!
سکوت برهها (۱۹۹۱)![سکوت-بره ها]()
کارگردان: جاناتان دمی
مهمترین ساختهی جاناتان دمی که برندهی ۵ جایزهی اسکار (از جمله بهترین فیلم، بهترین بازیگران زن و مرد اصلی، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامهی اقتباسی) شد، شاید قدردیدهترین اثر در فهرست حاضر لقب بگیرد. آنچه «سکوت برهها» را تبدیل به یکی از مهمترین آثار سینمای هراس طی ۴ دههی اخیر کرده است، تمرکز هوشمندانه بر خشونت ذهنی و درونی و ترجیح آن بر نمایش خشونت فیزیکی (البته بهجز در یک سکانس مربوط به فرار دکترلکتر) برای تاثیرگذاری حداکثری بر مخاطبان است.
همین تغییر تمرکز ویژه توسط جاناتان دمی و تد تالی منجر به آن شده تا سکوت برهها نه صرفا یک فیلم ترسناک شاخص، بلکه یکی از مهمترین فرزندان زمانهی تولید خود نیز باشد. چراکه کشومکشهای مرگبار جاری در درون دکترلکتر و کلاریس استارلینگ، نشانمان میدهد برای انسان سردرگم جهان مدرن شاید هیچ چیز هولناکتر از درک این حقیقت نباشد که ذهن ما به خودی خود، صحنهی جرمی است که اگر به آن میدان دهیم، قربانیان بیشتر و بیشتری خواهد گرفت!
- بیشتر بخوانید
- برترین عاشقانه های کمدی تاریخ سینمای جهان
- بهترین آثار تام هیدلستون | یکی از قدرنادیدهها
- ۷ فیلم خارجی که در تابستان منتظر تماشای آنها هستیم
- برترین فیلم های ۲۰۲۲ تابهحال | از بتمن متفاوت تا روایت تاریخی وایکینگها
در کام جنون (۱۹۹۴)![در-کام-جنون]()
کارگردان: جان کارپنتر
اینبار نیز جان کارپنتر در حال و هوایی بسیار متفاوت از مجموعهی« هالووین» با حرکت در نقطهای بهینه و در میان مرزهای کهنالگوهای دو ژانر کلاسیک وحشت و جنایی، بازی هوشمندانهای برای انتظارات کلیشهای مخاطبان سینمای هالیوود تدارک دیده که نقشهی راهش، الگوی نگارش فیلمنامهی بسیاری از مهمترین آثار سینمای وحشت در سالیان اخیر، مثل «جزیره شاتر» یا «مثلث» بوده است. تلاش مذبوحانه جان ترنت برای کشف حقیقت و حل معما، آغازگر مسیری است رو به تباهی و جنون است که ذهن او را مثل خوره از درون فرو میپاشد.
اینچنین است که کارپنتر و مایکل دلوکا در دل اثر بهظاهر ترسناکشان به پرسشی عمیقتر نقب میزنند؛ آیا هنوزو برای بشر شکاک جهان مدرن هم تمییز دادن واقعیت و خیال به همان سادگی گذشتههاست؟ این پرسش مهیب باعث میشود اثر قدرنادیده کارپنتر در سالهای میانی دههی ۹۰، پرسشهای دراماتیک اصلی در آثار کلیشهای سینمای هراس را وارد مرحلهای جدید از بازاندیشی و خود اصلاحی کند و تبدیل به نمونهای مثالی و اعلا برای درامهای ترسناک روانکاوانه در سینمای معاصر هالیوود شود.
دیگران (۲۰۰۱)![دیگران]()
کارگردان: الخاندرو آمنابار
معروف و محبوبترین ساختهی فیلمساز اسپانیایی را نیز میتوان در زمرهی قدردیدهترین آثار این فهرست قرار داد. آنچه «دیگران» را از بخش عمده فیلمهای زیرژانر خانه طلسمشده-جنزده متمایز میکند، بازی سرشار از توئیست و پیچیدگی او با انگارههای پیشینی ژانری است. آمنابار ضمن عارت گرفتن کهنالگوهای زیرژانر مذکور در دو پردهی نخست فیلم، آشکارا کدهایی درباره درست چیده نشدن پازل مفروضات گریس (نیکول کیدمن) و فرزندانش دربارهی غریبههای حاضر در خانه به مخاطب ارائه میدهد.
اما آنچه فیلم را در جایگاهی ویژه و متمایز قرار میدهد، همان توئیست پردهی پایانی و رویکرد ویژهی او به نمایش ترس ذهنی است. اینکه شاید گاه باید دست از فرافکنی ترس بر روی عواملی بیرون از ذهن خودمان دست برداریم و برای لحظاتی دربارهی ذات اعمال و یا حتی هویت خودمان دچار تردید شویم. اینجاست که شاید دریابیم مهمترین هیولای رامنشدنی حاضر در محیط پیرامون، خودمان هستیم و نه دیگران. این چنین است که فیلم آمنابار به یکی از مثالیترین آثار سینمای هراس در سینمای جهان تبدیل میشود. تاخت زدن کلیشه با ضدکلیشهای مهیب و افشاگرانه که تمام معادلات ذهنی مخاطب از آنچه در درامهای داستان ارواح سراغ داشت را بر هم میزند و بذری برای گسترش دادن مرزهای کهنالگوهای ژانری در آثار پس از خود میکارد.
۱۴۰۸ (۲۰۰۷)![1408]()
کارگردان: میکائل هافستروم
بدونشک یکی از مهجورترین آثار لیست حاضر، ساختهی هوشمندانه میکائل هافستروم با اقتباس از یکی دیگر از کتابهای استیون کینگ است. «۱۴۰۸» البته بیش از آنکه اثری متعارف در ژانر وحشت به حساب آید، یک درام روانکاوانه تمامعیار با چاشنی غافلگیری است. اما آنچه او را در زمرهی آثار سینمای هراس دستهبندی میکند، رویکرد تجدید نظرطلبانهاش در بازتعریف فلسفهی طلسمشدگی یا روحزدگی در آثار کلیشهای سینمای هالیوود است.
مهمترین برگ برندهی اثر هافستروم این است که در دل یک اتاق بهظاهر اسرارآمیز با نقب زدن به زخم پیشداستان عمیق مایک (جان کیوزک) او را در مسیر سفر درونی قهرمانی شکستخورده قرار میدهد. او با غلبه بر تاریکیهای ذهنش، بر نهایت بر سایهی تراژدی مهیب زندگی خویش فائق آمده و از خلال صلح با خود جدیدش به نوعی رستگاری حماسی میرسد که نمونههای مشابه آن را در سینمای هراس معاصر آمریکا سراغ نداریم.
بنابراین «۱۴۰۸» ضمن بازتعریف فلسفهی فیلمهای خانهی طلسمشده، ترس را با الگوی حماسی سفر قهرمان پیوند میزند و از این طریق ضرورت پرداخت حداکثری به کشومکش درونی را بهعنوان بخشی لاینفک از زندگی روزمرهی انسان مدرن در دل درامهای بهظاهر کمعمق سینمای وحشت جای میاندازد.
کلبهای درون جنگل (۲۰۱۱)![کلبه-ای-درون-جنگل]()
کارگردان: درو گدار
یکیدیگر از مهجورترینهای فهرستهای پیش رو، هجویهی درخشان درو گدار بر زیرژانر همیشه محبوب کلبهی جن-روحزده است که با ساختاری پستمدرن، بیرحمانه سیمای کهنالگوهای ژانر وحشت را در هم میشکند. تفاوت «کلبهای درون جنگل» با عموم آثار پارودی ژانر وحشت مثل «شاون مردگان» در اینجاست که مقصود از هجو ترس در آن نه ارائهی پیشنهادی جایگزین برای خنداندن، که نمایشِ بزنگاهها و لحظاتی اصیل از آن جهت که پیشنهادی باشند در ترسیم شمایلی نوین از سینمای وحشت است که بسیاری از پتانسیلهای قراردادی خود را از دست داده و نیازمند نوعی بازسازی است.
از این حیث «کلبهای درون جنگل» را میتوان نه از حیث قیاس هنری و ساختاری بلکه از حیث دورانساز بودن با ساختهی شهیرِ مل بروکس، «زینهای شعلهور» در هجو سینمای وسترن همسو دانست. قرار نیست بخندیم و یا از دو نیم شدن انسانها به لطف جلوههای ویژه رایانهای تنها برای لحظاتی مشمئز و ترسان شویم و بعد میل به خشونت نهفته در وجودمان را ارضا شده بیابیم، بلکه مزدِ لذتِ ما از ترسی هوشیارانه به انگیزهای برای انتقام اُبژههای مفلوک و قربانیان این لذت مبدل میگردد.
اینجاست که این فیلم به هجوی تماما پست مدرن مبدل میگردد که در آن قربانیان همواره بیرحمانه قصابیشده در تاریخ نوین فیلمهای ترسناکِ اسلشر، در حکم فاعلانی ترسیم میشوند که در پی انتقام از مخاطبان و نظارهگران بیرون از گود بر میآیند. همچنین به صدای فریاد اعتراضِ کشتهشدگان فیلمهای وحشتِ دو دههی اخیر مبدل میگردند. این چنین است که هجو هوشمندانه و به غایت غافلگیرانه «کلبهای درون جنگل» با ویران کردن انتظار مخاطب از ندانستن و لذت حاصل از آن، اصالتی نوین برای سینمای هراس خلق میکند و این لذت ندانستن را، طعم و رنگی جدید میبخشد و به یک تابوشکنی اساسی از کلیشههای جهان وحشت تبدیل میشود.
ساحره (۲۰۱۵)![ساحره]()
کارگردان: رابرت ایگرز
اولین فیلم بلند رابرت ایگرز که امروز بهخاطر ساخت فیلمهایی مثل «فانوس دریایی» و «مرد شمالی» به شهره رسیده، اثری تمامعیار در وسعت بخشیدن به مرزهای زیرگونهی طلسم-جادوگری در سینمای وحشت. آنچه باعث میشود جنس ترس «ساحره» با خیل عظیمی از فیلمهای ترسناک جادوگری سینمای آمریکا متفاوت باشد، شیوهی نمایش کشومکش درونی شخصیتها از خلال تصاویر موکد و بهظاهر طولانی است.
ایگرز برای آنکه اثبات کند که تلقین یک ایده-برچسب در ساحت زیست اجتماعی چگونه میتواند یک قدیس را تبدیل به هیولا کند، هیچ عجلهای ندارد. او در ازای آن، میکوشد تا از خلال فضاسازی، تمرکز بر روی سکوت و چشمان سرد شخصیتها و نه گفتوگوهای بیانگر و شیرفهمکننده، وحشت تکتک آنان از فکر به اینکه نکند همان هیولایی باشند که جامعهی پیرامون صدایشان میزند را تا مغز استخوان به بینندگانش نیز منتقل میکند.
همچنین مخاطب را غرق در فضاسازی دهشتناکش قرار میدهد تا از این طریق سرگذشت تراژیک توماسین (آنیا تیلور جوی) در میان اطرافیان مشکوکش را به مانیفستی در باب آنچه یک اجتماع خشمگین و وهمزده بر سر شهروندان بیگناهش خواهد آورد، پیوند بزند و بدین طریق زیرمتنی بسیار فراتر از کهنالگوهای سطحی و روبنایی سینمای هراس را برای خود دستوپا کند.
تسخیر در عمارت هیل (۲۰۱۸)![تسخیر-در-عمارت-هیل]()
کارگردان: مایک فلاناگان
اگرچه شاید در نگاه اول حضور یک سریال اینترنتی در لیست حاضر موجب تعجب باشد، اما «تسخیر در عمارت هیل» را باید بدونشک از مهمترین آثار سینمای هراس در سالیان اخیر به حساب آورد. فلاناگان در احتمالا بهترین ساختهی کارنامهاش تا کنون، ضمن پیوند زدن عناصر آشنای سینمای وحشت با مختصات تراژدیهای خانوادگی مشابه سینمای کلاسیک، دست به یک بازی اساسی با کلیشهها از خلال مضمون میزند. او تاحدی پیش میرود که معنای وحشت را نیز مبتنی بر تجربهی جمعی از یک تراژدی خانوادگی، بهکلی در هم میریزد؛ جاییکه تمام اعضای خانواده کرین در مییابند عامل تمام تیرهروزیهایشان نه زیستن در عمارت روحزده هیلها، بلکه آسیبی که فقدان مادر بر روانشان وارد ساخته است.
این درک هولناک، جهشی میانژانری را فراهم میسازد که طی آن عامل ترس به بنیاد یک تراژدی اصیل مدرن تبدیل میشود و مرثیهای را برای ذهنهای ترومازده بشر تنهای امروز بازتعریف میکند. مرثیهای که اگرچه شاید در ظاهر بیربط به نظر آید اما در باطن بسیار مشابه سیر تحول مضمون از خلال تحول شخصیتهایی است که در آثار کالت وینس گیلیگان، «بریکینگ بد» و «بهتره با ساول تماس بگیری» به چشم میخورد. استفاده از سیر تحول شخصیت در مسیر بازتعریف هویتهای چندتکه و متناقضنمای بشر امروز وجود دارد.
مایک فلاناگان در «روحزدگی عمارت هیل» تمام اعضای خانواده کرین را در موقعیتی قرار میدهد تا با تجربه رویدادهایی تراژیک حتی پس از خروج از عمارت هیل، در تمام آنچه همواره در تاریخ آثار ژانر وحشت ماورایی به مثابهی عامل مخرب روح و روان شخصیتها عمل میکرد، تردید کنند. همچنین دریابند آنچه بیش از تقدیر و ارواح عمارت هیل در نابودی زندگیشان نقش داشته، مصایبی بوده که با دست خودشان بر سر خود و خویشاوندانشان فرود آوردهاند. همین نتیجهگیری فلسفی و سرشار از کاتارسیس، احتمالا مهمترین راز ماندگاری اثر قابل ستایش مایک فلاناگان در تاریخ آثار سینمای هراس باشد.
نیمهی تابستان (۲۰۱۹)![نیمه-تابستان]()
کارگردان: آری آستر
واپسین ساختهی آری آستر، طغیانی جنونآمیز بر علیه تصویر همیشگی سینمای وحشت از سیمای زن قهرمان منفعل است. فیلمساز تابوشکن آمریکایی در «میدسامر» ضدقهرمانی شکستخورده و ناکام را مطابق با الگوی سفر قهرمان، وارد مسیری میکند که اگرچه ساختار آن مشابه همان روند همیشگی جوزف کمپل است اما در معنا و مضمون کاملا ضد قالب عمل میکند. دنی (فلورنس پیو) هرچه بیشتر در فضای روستای بیمار سوئدی پذیرفته میشود، گامهای معلقش را به تصمیمهای خطرناک استوار در راه انتقام گرفتن از اطرافیانی بر میدارد که عامل انفعال و سوگ همیشگیاش بودهاند.
اینچنین است که قهرمان آری آستر در پایان اگرچه به رستگاری رسیده و نسخهای راسختر از خود همیشگیاش را بروز داده اما در عمل به ملکهای مجنون و انتقامجو برای مردمانی پارانوئید تبدیل شده تا انتقام سنت سرکوبشده را از نمایندگان جهان مدرن و سردرگم پیرامونش بگیرد. این طعنه آری آستر به وضعیت آشفتهی بشر جهان مدرن و راهکار رادیکالش برای زدن زیر میز بازی، شدت نمایش بیپروای غایت امیال مهارناشدنی بشر امروز در دل سینمای وحشت را چندینمرتبه افزایش داده است و به آینهای سیاه در برابر مسافر تاریک درون هر یک از ما شبیه شده تا نتیجهی بسیاری از افکار متناقض درون ذهنمان را به خشنترین شکل ممکن بازنمایی کند!