نویسنده : علی زنداکبری
سومین اثر تاد فیلد کارگردان فیلم «تار» Tar گام مهمی در مسیر حرفهای اوست. فیلم جدید او صد در صد شخصیتمحور است و کاراکتر اصلی، محور فیلمنامهی فیلم را تشکیل میدهد. جزئیاتی که تاد با وسواس، دقت و کاملا واقعی در کنار ستون فیلم خود میچیند، آنچنان حقیقی است که نگارنده بیاختیار و پس از دیدن فیلم به جستوجوی نام لیدیا تار بهعنوان یک شخص واقعی در اینترنت میپردازد. ارجاعات فیلد به اسامی واقعی و نکات حرفهای یک موسیقیدان و رهبر ارکستر چنان کامل است که هر بینندهای بدون مطالعهی قبلی نمیتواند تشخیص صحیحی از واقعی یا غیرواقعی بودن رویدادهای فیلم داشته باشد. حال آنکه این شخصیت اصلا وجود خارجی نداشته و فیلم نیز یک اثر بیوگرافیک نیست.
Tar داستان بانوی موسیقیدان لیدیا تار را بیان میکند که در ابتدای فیلم طی مصاحبهای با آدام گوپنیک (نویسنده، مقالهنویس و مفسر هفتهنامهی نیویورکر که در نقش واقعی خودش حاضر شده) بهعنوان یکی از مهمترین موزیسینهای دوران ما معرفی میشود. او فارغالتحصیل پیانو از موسسه کورتیس و هاروراد، فارغالتحصیل دکترای موسیقی از وین با تخصص موسیقی بومی از کشور پرو، انسانی خودساخته، مستقل، مصمم، با پرستیژ، حرفهای، چیرهدست در موسیقی و البته مغرور و خودپسند است.
او با وسواس و دقت و با تاکید بر اصول حرفهاش خطقرمزهای خود را رعایت میکند؛ خط قرمزهایی که باعث پیشرفت چشمگیر او بهعنوان اولین بانوی رهبر ارکستر در برلین میگردد. استاد او لئونارد برنستاین (موسیقیدان معروف) بوده و تار بهعنوان یکی از معدود هنرمندانی که هر چهار جایزهی اصلی (ایگات: امی، گرمی، اسکار و تونی) را دریافت نموده معرفی می شود. این در حالی است که با موزیسینها و موسیقیدانهای بزرگ معاصر خود همچون هیلدو گودنادوتیر (برنده اسکار)، جولیا ولف (استاد موسیقی و برنده پولیتزر)، جنیفر هیگدن و کارولین شاو(هر دو برنده جوایز پولیتزر و گرمی)، همکاری کرده است.
او در حال کار بر سمفونی پنجم گوستاو مالر (آهنگساز معروف و رهبر ارکستر متولد اتریش) است. در حالیکه سمفونی نهم او را در دوران کار در پنج ارکستر مطرح (کلیولند، شیکاگو، فیلادلفیا، بوستون و نیویورک) رهبری کرده است، بااینحال هیچگاه نتوانسته مجموعه نه (۹) سمفونی او را در یک چرخه و با یک گروه برای ضبط اجرا نماید. اکنون بهعنوان رهبر ارکستر برلین به ظاهر از جایگاه محکمی برخوردار است و فرصت این را دارد تا یکی از بهترین سمفونیهای او (سمفونی پنجم) را رهبری نموده و کارهای او را در یک چرخه به صورت کامل، اجرا و ضبط و همزمان با زادروز مالر پخش نماید.
کارگردان تمام این اطلاعات را بهعلاوه دیدگاه لیدیا تار بهعنوان یک موسیقیدان در مصاحبهی ۱۷ دقیقهای ابتدای فیلم و در کنار آنچه که از ظاهر و حس لیدیا تار باید بدانیم به تماشاگر ارائه میکند. تقریبا با واکاوی صحبتهای تار در مصاحبه ابتدای فیلم، تمام اتفاقات فیلم را میتوان تحلیل کرد. بهطورمثال در بخش آخر مصاحبه، آنها در خصوص زمان و عشق در موسیقی بحث میکنند و در این میان وقتی گوپنیک از تار میپرسد انتخاب او بین زمان و عشق چیست؟ او میگوید که عشق، شاهکلید وقایع فیلم است. کارگردان در همان دقایق یاد شده آنقدر به جزئیات و تعمق در موسیقی و شخصیت لیدیا تار و دو موسیقیدان مرتبطش در فیلم، (برنستاین و مالر) میپردازد که برای همین مدت زمان کم به سطرهای زیادی برای تحلیل نیاز است، شاید بهاندازهی یک کتاب! تاکید بر جزئیات و حالات روحی و به تصویر کشیدن نوع روابط و ایجاد درک متقابل بین شخصیت اصلی و تماشاگر از مهمترین علل زمان بلند فیلم است (دو ساعت و سیوهشت دقیقه).
همانطورکه پیشتر بیان شد اساس فیلم بر مبنای شخصیت اصلی آن لیدیا تار است. تاد فیلد به صراحت بیان کرده که فیلمنامهی اثر را فقط برای کیت بلانشت نوشته و اگر او بازی در این فیلم را نمیپذیرفت قطعا فیلمی با نام تار ساخته نمیشد. اعتماد و خواست فیلد در خصوص بازی این هنرپیشه از سوی او با پاسخ کاملا مناسب از بلانشت مواجه شده است. او با خلق یک تیپ از رهبر یک ارکستر، بانویی آهنین را در هنر لطیف موسیقی به تصویر میکشد که می تواند الگوی مناسبی برای بازیگران آینده باشد. قدرت بازی او از درک متقابلش به شخصیت لیدیا تار باز میگردد، درکی که طی ساعتها گفتوگو و شرح آن توسط کارگردان و نویسندهی اثر حاصل شده است. گریم و طراحی لباس او نیز کاملا مطابق با شخصیتش در نظر گرفته شده، لباسهایی با طراحی دقیق، آراسته و با خطوط اتویی که گویا با خطکش نشانهگذاری شده باشد. موهای صاف و مستقیم او همچون شلاقی بر روی حرکات دستش است که نوای موسیقی مالر را از درون ارکستر به بیرون میکشد.
- بیشتر بخوانید
- نقدی بر فیلم «سه هزار سال حسرت» Three Thousand Years Of Longing | هزار و یک شب غربی
- نقد فیلم «بلیطی از بهشت» Ticket To Paradise 2022 | عاشقانهای در بالی
بلانشت با میمیک چهرهای سرد و بیرحم، نگاههایی محو و در عینحال سریع و ناگهانی، بازی با پلک و ایجاد صدایی محکم و تو پر با مکثهایی به موقع، بازی منحصربهفرد و خیرهکننده ارائه میکند. به صحنهی گفتوگوی او با گوپنیک نگاه کنید که او صدای نت بتهوون را چندبار پشت سر هم برای او اجرا و تشریح میکند، با حرکت سریع و قاطع دستهایش که موید اطمینان او از دانستههایش است.
فیلمبرداری مستقیم فلوریان هافمایستر با قابهایی خشک و ساده و در عینحال خلاقانه بیش از هر چیز در خدمت شخصیت تار است و موسیقی هیلدو گودنادوتیر در عین شنیده نشدن، درون Tar را در ذهن بیننده ترسیم میکند. تیم بازیگری با دقت خاصی چیده شده است، بازیگرانی که همه در راستای تحقق نقشآفرینی قوی بلانشت هماهنگ شدهاند؛ از نومی مرلانت فرانسوی در نقش فرانچسکا لنتینی دستیار تار گرفته تا نینا هوسدر نقش شارون گودنو. مارک استرانگ نیز در نقش الیوت کاپلان کاراکتر متفاوتی را از خود به ثبت رسانده است. بهطورکلی Tar یکی از بهترین محصولات امسال است که از دیدی واقعگرایانه تلاطم یک اسطوره را به تصویر میکشد؛ اسطورهای که تنها ناتوانیش به صدا در آوردن ساز درونش است.