نویسنده : فاطمه فریدن
فیلم تفریق تولید شده در سال ۱۴٠٠ یکی از آثاریست که اکران آن به دلیل اتفاقات سیاسی رخ داده در شهریور ماه سال گذشته و مشکلات پیشآمده برای بازیگرانش دچار وقفه شد. فیلمی که با وجود بازیگرانی سرشناس میتوانست در گیشه موفقیتی نسبی حاصل کند. با این حال تفریق در جشنواره تورنتو ۲٠۲۲ رونمایی و طی چند نوبت اکران شد. رویدادی که به علت ممنوعالخروج شدن کارگردانش مانی حقیقی نتوانست حضور این کارگردان و سایر عوامل فیلم در این فستیوال را به همراه داشته باشد.
داستان فیلم تفریق
فرزانه (ترانه علیدوستی) هنگام تعلیم رانندگی مردی را در خیابان میبیند که شباهت بسباری به همسرش جلال (نوید محمدزاده) دارد. او سراسیمه به دنبال مرد میرود و با تعقیب او متوجه میشود که در خانهای دیگر با زنی مشغول صحبت است. شک و دلهرهای به جان فرزانه که مشخص است از بیماری روحی رنج میبرد میافتد و همین نکته جلال را بر آن وامیدارد تا چگونگی قضیه را دنبال کند. هنگامی که جلال وارد راهروی خانه میشود، زنی را میبیند که کپی برابر اصل همسرش است و زن (بیتا) نیز متعجب از آن که این مرد انگار شوهر خودش است در شمایل و ظاهری دیگر. هر دو نفر شگفتزده از این همه شباهت درمانده شدهاند که چگونه موضوع را به همسرانشان بازگو کنند؛ بهویژه محسن که عنق و بدخلق است و اعصاب درست و حسابی ندارد.
مدتی قبل هم پیرمردی را خلال بگومگوهایی لتوپار کرده و اکنون حاضر به عذرخواهی و کسب رضایت از فرزندانش نیست. طی چنین اتفاقاتی بیتا انگار که پناهگاهی برای خودش یافته باشد، به بهانههای مختلف با جلال دردِدل میکند و فرزانه مقابل روی این دو کاراکتر هر چه بیشتر در خود فرو میرود و رنج میکشد. پسر کوچک بیتا نیز که از هوش سرشاری برخوردار است، هر لحظه حواسش پی زن و مردیست که شبها مقابل خانهشان قرار ملاقات میگذارند و با یکدیگر داخل ماشین صحبت میکنند. پسرک چیزهایی از ماجرا بو برده اما پدر و مادرش تصور میکنند او از چیزی مطلع نیست و نباید کودک را بابت شنیدن ماجراهایی از این دست نگران کرد.
جلال نیز کماکان بیدریغ به کمک بیتا میآید تا رضایتنامه را از خانواده پیرمرد بگیرند و خلاص شوند اما محسن در این اثنا به روابط شکل گرفته میانشان شک میکند. محسن که ارتباطی قلبی با بیتا برقرار کرده باشد، مدام خودش را سپر بلای این زن و بچه میکند؛ گویی که خیال میکند زندگیهایشان باید جابهجا شود و هر یک جای دیگری باشد. همین مورد نیز دستآخر سببساز نابودیاش میشود.
- بیشتر بخوانید
- نگاهی به کارنامه بازیگری ترانه علیدوستی | زنِ کاملِ ساده
- وقتی همه زندگیت بشه بازیگری | برترینهای نوید محمدزاده
- ساکنین کنج قلب | شخصیتهای تاثیرگذار سریالهای شبکه نمایش خانگی
نقد فیلم
فیلم با سکانسی از توقف اتومبیلها پشت ترافیک سنگین زیر بارانی که یکریز میبارد آغاز میشود. صحنهای که در آن دوربینِ ناظر پس از جستجو کردن و عبور از چند ماشین، سوژه اصلی خودش را مییابد و قصه آدمهای نشسته در داخل آن را تعریف میکند. قصه زنی باردار که ظاهرا دچار بیماری روانیست و با دیدن مردی شبیه شوهر خودش دچار تشکیک میشود. دوربینِ ناظر پس از وقفهای در این لحظات به طور کامل عقب میکشد تا ما داستان سوژهها را تماشا کنیم. داستان آغاز میشود و فرزانه زیر شرشر بارانی که بند نمیآید و از منظری مسئول زدودن تیرگی، تردید و پلیدیهاست از ماشین بیرون میجهد تا شاید حقیقت را کشف کند.
فرزانه به عنوان موتور محرک داستان و آغازگر جریانی سیال و بیانتها به یکباره سنگی را به چاه میاندازد که هیچ انسان دانایی نمیتواند آن را از اعماق تاریکیها خارج کند. او شاگردِ در حال آموزش را به حال خودش رها میکند و وارد اتوبوسی میشود که همهچیز در نگاه مسافرانش طبیعیست اما از چشمهای فرزانه که جلال را با بارانیِ کلاسیک و چتری به دست سمت رسیدن به مقصد میبیند، به هیچ وجه عادی به نظر نمیآید. فرزانه سماجت خودش نسبت به آنچه در طبیعیترین حالت روحی دیده است را ادامه میدهد تا جایی که پای پدرشوهرش (اسماعیل پوررضا) نیز سرانجام به ماجرا باز میشود.
فرزانه در این مسیر جستوجویی را آغاز میکند که باورکردنی نیست و درک آن شاید برای اکثریت دشوار باشد. او شوهرش را میبیند در کالبدی دیگر و کمی جلوتر خودش را مشاهده میکند در تنی مشابه. اما به اندازهای درگیر احساس توهم شده که به صورت ذهنی در پذیرش واقعی یا دروغین بودن چیزی که مشاهده کرده وامانده است.
فرزانه حتی قادر نیست بپذیرد که جلال همان ساعت در یکی از شهرهای جنوبی ایران در حال بارگیری اجناس بوده و سندش نیز در دست شوهرش است. جلال که کمی خونسردتر از سایرین به نظر میرسد همراه با روانپزشک (سهیلا رضوی) که همه گفتههای فرزانه را بر حسب سوابق بیماریاش نوعی بافته ذهنی تلقی میکند، مدام او را به آرامش دعوت میکنند. اما فرزانه آرام و قرار ندارد و به دلیل آن که مردی (محسن) شبیه شوهرش را در یکی از طبقات ساختمان آن خانه مرموز همراه زنی در کنار پنجره دیده است از کنکاش دست نمیکشد.
فیلم بهلحاظ مضمونی نقبی میزند به ماجرای کلیشهایِ داشتن همزادهای انسانی و زیستن همزمان در چند جهان که میتوان مدعی شد خارج از جهان دراماتیک هنوز به اثبات علمی نرسیده است. چنین مضمون و درونمایهای که بهذات بر جریال سیال ذهن و تعلیقات مستمر سوار شده است، محمل مناسبی جهت تعریف داستانی برای مخاطبان خواستار چنین داستانهاییست. داستانی که قدرت اسپویل شدنِ پیش از موعد را دارد اما دستکم تا نیمهکار میتواند هر نوع مخاطبی را مشتاق نگه دارد.
موارد ذکر شده عاملیست که تصور کنیم دیر استارت خوردن داستانکها در بطن داستان اصلی و رویدادهای پشتسرهم که با تاخیر به بخش پایانیِ نیمه دوم روایت منتقل شده، صرفا در خدمت داستانی یکخطی درآمده است. داستانی کوتاه که مرجع واقعی خواست کارگردانش تاکید بر فرم بیرونی است.
وضعیت در این فیلم به گونهای است که مخاطب ناگهان با چند شخصیت مواجه میشود که شناختی نسبت به آنان ندارد و درحقیقت لزومی نیز بر شناختن آنها وجود ندارد اما منطق محکمی نیز برای شکستن مرز میان واقعی یا خیالی بودن در آن یافت نمیشود؛ مسیر مشخصی که با تمهیدات مبتنی بر ساخت درام و بهرهگیری از معیارهای سبکیِ واقعگرایانه یا سورئالیستی از نقطه ابتدایی تا پایان درست تعریف شود.
این سالها مد شده فیلمهایی بسازن خارج از درک مخاطب عام حتی خاص.هرچه مبهم تر باشه عوامل سازنده بیشتر حس روشنفکری بهشون دست میده. ایران با قدمتی هزاران ساله دارای ادبیات سرشار از محتواست،افسانه های دیرین،ترادژی های شاهنامه داستانهای هزارویک شب ووو…میشود صدهاسریال وفیلم ساخت.ولازم نباشد ادای روشنفکری درآورد و حتی نویسنده وکارگردانش هم نتونه بگه منظورش از داستان این فیلم چی بوده و چه کمکی به ذهن مخاطب میکنه و بیننده بعد تماشای فیلم چه افزوده ای نصیبش میشه
نقد هایی که میخونم بسیار با برداشت من از فیلم متفاوت و البته سطحی است…فضای فیلم فضای سورئالی است که برداشت ذهن بیمار فرزانه به جهت قطع داروهایش است..در این فضای ذهنی پر توهم و غیر واقعی همیشه باران می آید در حالیکه خورشید در آسمان است!..و و دو کاراکتری که نوید محمد زاده و ترانه علیدوستی بازی میکنند در واقع دو بعد از شخصیت منطقی و بیمار یک هویت میباشند که در پایان داستان بعد منطقی شخصیت ستارگان فیلم توسط بعد مجنون کشته میشود(مرگ سمبولیک خرد و منطق)و جنون بر فرزانه غالب میشود…
اصلا چهار نفر نیستن دو نفرن فقط. این فیلم استعاریه و بسار زیبا ساخته شده
اصلا چهارنفر وجود ندارن دو نفرن
فرزانه دو بعد داره و محسن هم همین طور
و در نهایت بعد خوبشون مغلوب بعد منفیشون میشه
فرزانه ارزوشه خوب باشه حتی خودکشی میکنه که فرزانه رو از بین ببره بیتا بمونه
ولی شخصیت مردسالار و بی منطق جلال زنی مطیع میخواد برده میخواد
نه شخصیت قوی مثه بیتا
کاملا با نظر سامان موافقم.مضاف بر اینکه این مطلب غالبش در حال تعریف ماجرای فیلم بود وبخش کوتاهی به نقد پرداخته بود.در تیتر زدن دقت کنید لطفا
فیلم بی محتوایی بود
داغووووووووووووووووووووون بود
از مانی حقیقی دیگه انتظار کپی نداشتیم واقعا
کلا انگار یه فیلم ساز مبتدی نشسته فیلمای The One I Love 2014 و Enemy 2013 و شاید مالهالند درایو رو دیده گفته خب حالا منم یه فیلم بسازم