نگاهی تاریخی-تحلیلی به آثار برجسته سینمای کره جنوبی | از دل تحولات

نویسنده: مینا ایران‌فدا

سینمای کشور کره به فراخور تحولات سیاسی-اجتماعی آن، دستخوش دگرگونی و فراز و نشیب‌های بسیاری بوده است. تاریخ نشان داده است که حوادث سیاسی مانند اشغال کره به دست ژاپنی‌ها، جنگ داخلی و تجزیه‌ به دو بخش شمالی و جنوبی و در پی آن تغییرات حکومتی، تمامی بر صنعت فیلمسازی این کشور اثرگذار بوده است؛ به‌طوری‌که می‌توان آن‌ را به سه دوران مهم تقسیم کرد.
۱- سینمای کره تحت استعمار پیش از تجزیه
۲- سینمای مستقل پس از تجزیه
۳- سینمای موج نو
اولین سالن سینمای کره در سال ۱۹۰۳ افتتاح شد و نخستین فیلم مستند کره‌ای با نام «صحنه‌هایی از شهر کیانگ سانگ» در سال ۱۹۱۹ تولید شد. پیش از ساخت این مستند در سالن‌های سینمای این کشور، فیلم‌های اروپایی و آمریکایی نمایش داده می‌شد. در طی سال‌های ۱۹۲۶ تا ۱۹۳۰ که دوران طلایی سینمای صامت کره محسوب می‌شود، تمامی استودیوهای فیلمسازی توسط ژاپنی‌ها اداره می‌گردید. به‌طوری‌که در دهه‌ی سی به دلیل فشارها و سانسورهای شدید این اشغالگران، سینمای کره دچار افول گردید و خروجی آن محدود به تولید دو یا سه فیلم در سال شد. در این دوران نمایش فیلم‌های اروپایی و آمریکایی متوقف و فیلم‌های ژاپنی جایگزین آن گردید‌.

با تسلیم ژاپن در سال ۱۹۴۵ و آزادی کره، سینمای این کشور دوباره احیا شد و فیلمسازان کره‌ای دست به تولید و ساخت آثاری زدند که بیشتر با مضمون آزادی همراه بود. هرچند در پی جنگ داخلی کره، این کشور به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم شد و در این نوشتار از این پس منظور از کره، بخش جنوبی آن و مشخصا سینمای کره‌ی جنوبی است. چراکه به دلیل سیاست‌های بسته‌ی کره‌ی شمالی اطلاعاتی روشن از سینمای آن کشور در دسترس نیست.
دهه‌ی شصت اوج آزادی بی‌حد‌و‌حصر سینمای کره‌ است؛ به نوعی که بهترین و تاثیرگذارترین آثار تاریخ سینمای کره در این دوران ساخته شد. جشنواره‌ی فیلم «گرندبل» معروف به اسکار کره‌ای (قدیمی‌ترین جشنواره فیلم کره) در همین دوران شکل گرفت.
در دهه‌ی هفتاد سینمای کره مجدد دچار رکود شدیدی گردید. بیشترین سانسور و نظارت توسط حکومت در این دهه اعمال شد، به‌طوری‌که این دوره از صنعت سینمای کره را ویرانی فرهنگ فیلم و با عنوانی چون «آغازی بر اضمحلال شصت ساله در تاریخ سینمای کره» نام‌گذاری کردند.

دهه‌ی هشتاد نقطه‌ی عطفی برای سینمای کره محسوب می‌گردد. با ترور رئیس جمهور پارک، کنترل و سانسور بر صنعت فیلمسازی کاهش یافت و گام‌های بلندی به سمت دموکراسی برداشته شد. تا آنجاکه سینمای کره در این دوران برای نخستین‌بار مخاطب بین‌المللی پیدا کرد.
اما اوج تغییر و تحولات سینمای کره مربوط به اواخر دهه‌ی نود تا به امروز یعنی زمان شکل‌گیری موج نو و ظهور فیلمسازان نسل ۳۸۶ است‌. دورانی که با پشت سرنهادن بحران اقتصادی، کشور کره و سینمای آن تحت سیطره‌ی نئولیبرالیسم درمی‌آید‌. فیلمسازان این دوره خشم فروخورده و سرخوردگی‌های ناشی از تبعیض‌های طبقاتی و دوگانگی‌های سبک زندگی سنتی و غربی را تحت مضامینی چون انتقام که مبتنی بر عناصر خشونت و خونریزی است به تصویر کشیدند و بغرنج ترین مسائل اجتماعی- سیاسی سرزمینشان را به معرض نمایش گذاردند. فیلمسازانی که همگی از نسل نوظهور و جدید سینمای‌کره جنوبی محسوب می‌شوند و با آنکه در غرب تحصیل کرده‌اند، تاریخ سرزمین مادری خود را به خوبی می‌شناسند و با سبکی بدیع به روایت آن می‌پردازند.
با چنین مقدمه‌ای به سراغ معرفی برخی از آثار برجسته‌ی سینمای این کشور در چند دهه‌ی اخیر می‌رویم.

 

 ا- خدمتکار (The Housemaid)فیلم خدمتکار

کلاسیک نوآر درخشانی که کیم کی-یانگ در سال ۱۹۶۰ ساخته است، اثر مهمی در تاریخ سینمای کره محسوب می‌گردد؛ تا آنجاکه در چندین دهه بعد، وام‌دار و الهام بخش آثار برجسته‌‌ای از فیلمسازان مطرحی چون پارک چان ووک، ایم سانگ سو و بونگ جو هو قرار می‌گیرد. هرچند در نسخه‌های بازسازی و تاثیریافته با تغییراتی به موازات زمان همچون تغییر طبقه‌ی متوسط به طبقه‌ی بورژوای کره همراه است.
«خدمتکار» به نوعی تقابل دو طبقه‌ی کارگر و متوسط نوظهور جامعه‌ی کره در دهه‌ی شصت را به تصویر می‌کشد که با ورود زنی زیبا به‌عنوان خدمتکار به خانه‌ی معلم موسیقی، موجبات فروپاشی رفاه تازه دست‌یافته و آرامش روانی این قشر فرهنگی شِبه‌مُرفه را فراهم می‌سازد.

زنی با مشخصه «فَم‌ فِتال» سینمای نوآر که درصدد انتقام از شرایط نابرابر است و قصد ویران‌گری آسایش این خانواده را از طریق اغوای مرد خانواده دارد. این نابودی آرامش به شکل استعاری با حضور موش‌ها در خانه و سَمی که برای نابودی آنها تهیه می‌گردد، در همان ابتدای فیلم به مخاطب پیش آگاهی داده می‌شود. همان‌طور‌که کل وقایع فیلم به نوعی از منظر کاراکتر اصلی داستان که معلم موسیقی است روایت می‌شود. همچنین در ساختار روایی دَواری که دارد، در انتها به صحنه‌ی ابتدایی فیلم باز‌می‌گردد تا با لبخند او به دوربین و مخاطب به نوعی تمامی وقایع وحشتناکی که رخ داده است را به استهزا بکشاند. کیم کی یانگ با چنین فاصله‌گذاری که در پایان‌بندی فیلم خود می‌کند، درواقع هشداری به مخاطب مبنی بر میسر بودن هر رخدادی را می‌دهد؛ حتی اگر فراواقعی به نظر برسد.


 ۲- ماهی سبز (Green Fish)ماهی-سبز

سینمای کره در سال ۱۹۹۷ شاهد ظهور یک استعداد شگرف در فیلمسازی با نام «لی چانگ-دونگ» است. رمان نویسی که پیش‌تر با نوشتن دو فیلمنامه‌ی سینمایی موفق وارد این عرصه شده است. حال با اولین تجربه‌ی خود در ساخت فیلم بلند، می‌تواند توجه منتقدان و داوران جشنواره‌ی فیلم ونکوور را به سمت خود جلب کند و جایزه‌ی اژدها و ببرها‌ را برای کارگردان جدید آسیا از آن خود سازد.
فیلم «ماهی سبز» یک نئو-نوآر گانگستری است که در خیابان‌های مملو از جُرم و جنایت و کوچه‌های تنگ و تاریک شهر سئول در دهه‌ی نود روایت می‌شود. داستان سربازی که پس از پایان دوران خدمت در مسیر بازگشت به زادگاهش با زنی (زن شهر آشوب) مواجه می‌گردد که سرآغاز تمامی وقایع پیشِ روی فیلم است.
لی چانگ دونگ در همان سکانس ابتدایی فیلم به معرفی قهرمان داستانش می‌پردازد و شکست و ناکامی کاراکتر پروتاگونیست را که از مشخصه‌های سینمای نوآر است به نمایش می‌گذارد. قهرمانی که با دیدن تصویر جدیدی از شکل و شمایل زادگاهش که دیگر شبیه به گذشته نیست و خانواده‌ای که در مرز فروپاشی به سر می‌برد، تصمیم می‌گیرد برای تحقق رویاهای خود راهی سئول شود تا همه‌چیز را به شکل سابق خود بازگرداند. اما او نیز به سرعت در مسیر تغییرات قرار می‌گیرد؛ به مَثابه بناهای بلندی که در زادگاهش ناگهان و به یک‌باره رشد کرده‌اند. حالا هرچه به جلو پیش می‌رود در منجلاب بیشتری فرو می‌رود و از رویاهای خود فاصله بیشتری می‌گیرد؛ تاجایی‌که در نهایت شاهد سقوط شخصیت قهرمان فیلم هستیم. لی چانگ دونگ در «ماهی سبز» به‌خوبی دیدگاه تاریک جامعه‌ی در حال توسعه کره در دهه‌ی نود و ماهیت آشفته‌ی آن دوران را ترسیم می‌کند. فضای تاریک درونی که در تضاد با نورهای نئون کلاب‌های شبانه است و موسیقی کِلارینِت جازی که بر دوگانگی اتمسفر شاد و غمگین فیلم می‌افزاید، همگی از نقاط قوت این تصویرسازی است.

 

 ۳- جزیره (The Isle)جزیره

کیم کی دوک برای نخستین‌بار با فیلم «جزیره» و نمایش آن در جشنواره‌ی ونیز توانست نظر منتقدان بین‌المللی را به خود معطوف سازد. فیلمی که سرآغاز شکل‌گیری سبک و سیاق خاص او در فیلمسازی و خلق آثار درخشان دیگری چون «بهار، تابستان، پاییز، زمستان و باز بهار» و «چوب گلف» است. کیم کی دوک استاد آفرینش تصاویر شاعرانه و نقاشی گونه‌ی سینمای کره محسوب می‌شود. دیگر مشخصه‌ی سبک روایی او، دیالوگ‌گویی به زبان تصویر است که حَظِ بصری قاب‌بندی‌های خیره‌کننده‌ی آثارش را برای بیننده دوچندان می‌سازد. فیلم «جزیره» با تمرکز بر چنین مشخصه‌هایی در سال دوهزار ساخته می‌شود.
داستان فیلم درباره‌ی زنی است که در یک جزیره‌ی تفریحی به ماهیگیران، خانه شناور و وسایل ماهیگیری اجاره می‌دهد و خود با قایقی قدیمی مسافران را جابه‌جا می‌کند. هرچند کاراکتر زن در نگاه ابتدایی، گُنگ و اَلکن به نظر می‌رسد اما به تدریج مشخص می‌شود به نوعی خودخواسته از صحبت کردن پرهیز می‌کند. گویی کیم کی دوک تعمدا چنین شخصیتی را خلق کرده است تا سکوت چشم‌گیر و سنگین فضای فیلمش را برجسته‌تر سازد.
زن در مواجهه با مردی که برای فرار از قانون به یکی از این شناورها پناهنده شده است، دچار علاقه‌ای شدید می‌شود. اما مرد در ابتدا صرفا یک نگاه سکشوالی به زن دارد و این امر باعث برآشفتگی و رنج زن می‌گردد. کیم کی دوک به شکلی استعاری، تفکر و نگاه خود به بودیسم را وارد جهان‌بینی فیلمش می‌کند و به نوعی عذاب و رنجی را که شخصیت اصلی او متحمل می‌شود؛ مسیری برای تزکیه و پاک شدن از گناهان و رسیدن به نیروانا معرفی می‌کند. نیروانا از نظر لغوی به معنای خاموشی است و درنهایت کاراکتر اصلی (زن) به این خاموشی می‌رسد و از چرخه‌ی رنج‌ها و خشونت‌ها و زاد و مرگ رها می‌گردد. در نمای پایانی فیلم تصویری استعاری به مَثابه یک تابلوی نقاشی می‌بینیم. زن به شکل برهنه و به صورت شناور بر قایق غرق شده، آرمیده است و اندام تناسلی او (مرکز ثقل حیات بشر) به شمایل یک جزیره‌‌‌ درآمده است.


 ۴- خاطرات قتل (Memorries of Murder)خاطرات-قتل

بونگ جون هو در سال ۲۰۰۳ به سراغ داستان جنایی جذابی می‌رود که برگرفته از واقعیت است و مربوط به یک پرونده‌ی قتل‌های سریالی در دهه‌ی هشتاد کره‌ی جنوبی می‌شود. پرونده‌ای که تا زمان ساخت این فیلم، به شکل لاینحل باقی مانده است. فیلم با استقبال فراوانی روبه‌رو می‌شود تا آنجاکه به‌عنوان چهارمین فیلم پربیننده‌ی تاریخ سینمای کره از آن نام برده می‌شود.
هرچند«خاطرات قتل» یک‌ درام جنایی محسوب می‌شود اما رگه‌هایی از ژانر نوآر و کمدی سیاه را به همراه دارد.‌ داستان فیلم به اکتبر سال۱۹۸۶ باز‌ می‌گردد. زمانی که اولین قتل سریالی در یکی از شهرهای دورافتاده‌ی کره‌ی جنوبی به وقوع می‌پیوندد. پلیس محلی دو بازرس را مامور رسیدگی به قتل‌ها می‌کند اما به دلیل ناکارآمدی آن‌دو، بازرسی دیگری از شهر سئول وارد این جریان رسیدگی می‌شود. با ورود این بازرس فضای داستانی فیلم دچار کش‌ومکش بیشتری می‌گردد. زیرا روش سنتی آمیخته با خرافات بازرس محلی در حل این پرونده‌ها در تضاد و تقابل با روش تحلیلی بازرس تحصیل کرده‌‌ی روشنفکر قرار می‌گیرد.‌

یکی از نقاط قوت فیلم شخصیت‌پردازی‌های قوی این سه بازرس است تا‌جایی‌که در روند پیگیری این قتل‌ها، دچار تحولات درونی و شخصیتی می‌شوند و این سیر تغییرات به آرامی و به موازات حوادث فیلم، رقم می‌خورد. بازرسی که عصبی است و مرتب به خشونت متوسل می‌گردد پای راست خود را در اثر کزاز از دست می‌دهد.دقیقا همان‌پایی که برای ضربه زدن به صورت مظونین بهره می‌برده است و درنهایت به شخصیتی آرام و افتاده مبدل می‌گردد. درمقابل بازرس تحصیل کرده‌ای که مخالف خشونت است، آن‌چنان دچار فروپاشی عصبی می‌شود که درصدد کشتن مظنون پرونده درمی‌آید.

در این میان تنها بازرس سُنتی وخرافی داستان است که با لاینحل ماندن پرونده‌ها از کار خود کناره‌‌گیری می‌کند.‌ در صحنه‌ی پایانی فیلم می‌بینیم او به صورت اتفاقی به صحنه‌ی جرم ابتدایی فیلم بازمی‌گردد و در مواجهه با یک دختربچه‌، متوجه می‌شود قاتل پس از گذشت هفده سال مجدد به صحنه‌ی جرم آمده است! بازرس نگاهی معنادار به دوربین و مخاطب می‌اندازد (شکست دیوار چهارم) و در چشمانش بارقه‌‌ای از امید نمایان می‌گردد. نکته‌ی جالب اینجاست که در واقعیت نیز با گذشت هفده سال از ساخت و اکران فیلم «خاطرات قتل»، پلیس کره‌ی جنوبی موفق می‌شود قاتل را شناسایی کند و اولین پرونده‌ی قتل سریالی این کشور با موفقیت بسته می‌شود.


 ۵- شاعری (Poetry)شاعری

لی چانگ دونگ در بدو ورودش به سینمای کره، ثابت کرد نویسنده‌ی بسیار توانمندی است. او در خلق طرح‌های داستانی با ساختار روایی پیچیده‌ در عین‌حال منسجم، تبحر فراوانی دارد. کاری که دقیقا در «شاعری» می‌کند، پیشبرد دو روایت مجزا به شکل موازی است که در نهایت به یک‌ روایت منسجم درهم تنیده تبدیل می‌شود. «شاعری» درباره‌ی زنی میانسال به نام میجا است که در مراحل ابتدایی بیماری آلزامیر به سر می‌برد. او تصمیم می‌گیرد برای ثبت واژگانی که ممکن است به زودی به فراموشی بسپارد و به شاعری روی آورد. میجا مسئولیت نگهداری نوه‌ی خود را که یک پسر نوجوان است برعهده دارد و برای تامین مخارج او، از یک پیرمرد بدخلق که سکته کرده است پرستاری می‌کند.
فیلم با صحنه‌ی ورود جنازه‌ی دختری نوجوان در بستر رودخانه آغاز می‌گردد. در ادامه‌ داستان این حقیقت برملا می‌شود که دختر به دلیل تجاوز گروهی توسط همکلاسی‌هایش، به زندگی خود پایان داده است و از قضا یکی از متجاوزان نوه‌ی میجا است. هرچند فیلم «شاعری» با تمرکز بر روایت اصلی داستانش یعنی تلاش میجا برای سرودن شعر و نگاه عمیق او به دنیای پیرامون پیش‌ می‌رود. اما داستان خودکشی دختر نوجوان و سرپوش گذاری مسئولان مدرسه بر تجاوز گروهی و پرداخت غرامت به خانواده‌ی دختر را همزمان با یک ساختار پی‌رنگ موازی روایت می‌کند.

در پایان با شعری که میجا برای ادای احترام به دختر می‌سُراید؛ پیوندی منسجم بین دو روایت داستانی فیلم ایجاد می‌‌‌‌گردد. به‌گونه‌ای که مخاطب با تصاویری شاعرانه از نحوه‌ی مرگ دختر همراه است که گویی از منظر میجا روایت می‌شود. از سوی دیگر «میجا» در آواز اَگنس (اشاره به نام مسیحی دختر) با واژگانی زیبا به توصیف مرگ دختر می‌پردازد اما شعر کاملا محتوایی تلخ و انتقادی دارد. همان‌طور‌که لی چانگ دونگ باظرافتی عمیق در طول فیلم به نقص‌های جامعه‌ی مدرن کره از جمله قدرت، پول و شکاف طبقاتی می‌پردازد. درواقع فیلم «شاعری» پیشنهادی به مخاطب برای نگرستین عمیق به دنیای پیرامون و درک کژی‌‌های آن است.


 ۶- عصر سایه‌ها (The Age of Shadows)عصر-سایه-ها

کیم جی وون فعالیت فیلمسازی خود را از اواخر دهه‌ی نود میلادی به صورت حرفه‌ای آغاز کرد. او پس از ساخت چندین اثر موفق در ژانرِ وحشت جنایی، درسال ۲۰۱۶ به سراغ تاریخ مقاومت کشورش می‌رود و در یک تریلر تاریخی-جاسوسی به روایت جان فشانی‌های ملت کره در ابتدای دهه‌ی بیست میلادی می‌پردازد. برهه‌ی زمانی حساسی که تشخیص قهرمانانِ ملی از خائنین و جاسوس‌های وطنی کاری بس دشوار است.
«عصر سایه‌ها» بر ایده‌ی مبارزه و فداکاری برای میهن متمرکز است. کاراکتر اصلی یک جاسوس دوجانبه‌ی مخفی است که وظیفه‌اش به دام انداختن مبارزان هموطن خود و خنثی کردن اقدامات آنان‌ در بمب گذاری‌ها و کشتار مقامات بالا رتبه‌ی نظامی ژاپنی است.

داستان با یک معامله‌ی مجسمه‌ی عتیقه‌ی بودا برای فراهم کردن سرمایه‌ی پشتیبانی جنبش‌های مقاومت آغاز می‌شود. معامله‌ای که از پیش لو رفته است و منجر به فرار اعضای مقاومت و دستگیری یکایک آنها می‌شود. از همان دقایق ابتدایی فیلم، مقوله‌ی «خیانت» مطرح می‌شود و داستان را به یک چالش بزرگ به صورت همزمان برای مخاطب و اعضای جنبش مقاومت تبدیل می‌کند. ایجاد حس تعلیقی که در سراسر روایت پرفراز و نشیب عصرسایه‌ها موج می‌زند؛ کشش و جذابیت این تریلر جاسوسی را دوچندان می‌کند.

تحولات درونی که برای پلیس خائن کره‌ای در طی داستان رقم می‌خورد و باعث می‌شود تا از یک آنتاگونیست تبدیل به قهرمان اصلی فیلم شود، نشان‌دهنده‌ی فیلمنامه‌ی بسیار دقیق و شخصیت‌پردازی قوی آن است. کیم جی وون در این تریلر جاسوسی متفاوت از آثار پیشین عمل می‌کند. اما عنصر خشونت و خونریزی را کاملا در مقیاسی متناسب با روایتش می‌افزاید تا امضای همیشگی خود را نیز در پای این اثر به ثبت رسانده باشد.


 ۷- تصمیم جدایی (Decision To Leave)تصمیم-به-جدایی

پارک چان ووک یکی از خلاق‌ترین سینماگران کره‌ی جنوبی است که در جدیدترین اثر خود به نهایت پختگی و اوج نوآوری دو دهه‌ فعالیت اخیرش رسیده است. چان ووک در «تصمیم جدایی»، یک نوآر عاشقانه با تعریفی جدید از این ژانر خلق کرده است؛ به گونه‌ای که یک غزل عاشقانه برای ژانر نوآر سروده باشد. کاراکتر اصلی داستان بازرس جوانی است که دچار بی‌خوابی مزمن است و از این ویژگی برای حل پرونده‌های قتل بهره می‌برد. ذهن تحلیل‌گر او بدون آنکه خسته شود در تمامی ساعات شبانه‌روز درحال آنالیز وقایع است. در عین‌حال خوابیدن برای او به یک آرزو تبدیل شده است تاآنجا که برای درمان این بی‌خوابی به پزشک مراجعه می‌کند. بازرس در جدیدترین پرونده‌ی خود با موردی از مرگ‌ مواجه می‌شود که یک حادثه‌ی طبیعی سقوط از کوه به نظر می‌رسد اما در برخوردی که با همسر جوان کوهنورد دارد دچار شک و شبهه می‌شود که زن در سقوط مرد دست داشته باشد. در روند پیگیری این پرونده، ویژگی‌های رفتاری و اخلاقی مظنون که زنی زیباست مورد توجه‌ بازرس قرار می‌گیرد تا جایی که منجر به شکل‌گیری یک علاقه‌ی عجیب می‌گردد.

«تصمیم جدایی» در نگاه ابتدایی یک‌ فیلم جنایی با مشخصه‌های رایج نوآر به نظر می‌رسد اما در لایه‌ی زیرین‌ و درونی آن، برخلاف علایقی که در این ژانر توسط پروتاگونیست داستان نسبت به زن فَم فِتال صورت می‌گیرد؛ با نوعی ارتباط احساسی پیچیده و عمیق روبه‌رو هستیم که تعریف‌ مرسوم از زن شهرآشوب یا افسونگر را تغییر می‌دهد. حتی در این نئو-نوآری که چان ووک‌ خلق می‌کند تنها با سقوط شخصیت قهرمان (کاراکتر بازرس) روبه‌رو نیستیم و هردو کاراکتر داستان با شکست و ناکامی مواجه می‌شوند زیرا گرفتار عشقی از نوع واقعی هستند که فرجامی ندارد.

پارک چان-ووک برای برجسته کردن این ارتباط عاطفیِ عمیقی که بین دو کاراکتر اصلی وجود دارد، دست به خَرق عادتی بی‌نظیر می‌زند. بازرس چنان از نظر حسی به مظنون پرونده‌ی خود نزدیک است که در تصویرسازی‌های ذهنی‌اش، خود را در کنار زن تصور می‌کند و یا تمامی صحنه‌های ارتکاب قتل توسط زن را از منظر او بازسازی ذهنی می‌کند. زیباترین لحظات بصری فیلم در همین صحنه‌های تصویرسازی ذهنی رقم می‌خورد. لحظاتی که هم از نظر فُرم روایی و هم کارکرد درست دوربین در بهترین حالت ممکن قرار دارد به طوری که از نظر فُرم دقیقا در راستای محتوای آن است.

دیگر ویژگی بارز «تصمیم جدایی» موسیقی متن عاشقانه‌ای است که جو یئونگ-ووک برای صحنه‌های احساسی و حتی تعیقب و گریزهای پرتنش فیلم ساخته است و با آنکه باید در یک تضاد آشکار به سر ببرد اما کاملا با فضای فیلم عجین است و بر بار دراماتیک و احساسی آن افزوده است. این فیلم نه‌تنها از ویژگی‌های متداول ژانر نوآر در سینما فاصله می‌گیرد بلکه از مشخصه‌های آثار قبلی چان ووک مانند خشونت و خونریزی دور می‌شود و به یک لطافت شاعرانه می‌رسد.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.