نقد و تحلیل فیلم «دختر گمشده» The Lost Daughter | گمشده در درون خود

نویسنده : علی زنداکبری

دختر گمشده اولین فیلم «مگی گیلنهال» بازیگر معروف هالیوود است، فیلم روایتگر«لدا» بانویی است استاد ادبیات، که برای گذران تعطیلاتش به ساحل آفتابی و گرمی در یونان آمده تا به مطالعات دانشگاهی‌اش بپردازد. اما برخورد وی با سایر میهمانان ساحل، او را به کنکاشی درون خود رهنمون می‌کند، تا آنچه که دارد و آنچه که از دست داده در تقابل احساسات او و ارتباطاتش با افراد فیلم مورد بررسی قرار گیرد. فیلم اثری است در مورد یک زن-مادر که با نگاهی به زندگیش آن‌را بازخوانی میکند، نگاهی غوطه ور در احساسات او در دوران جوانی و سیر گذران عمرش و تطبیق آن با خواسته‌ها و واقعیت‌های یک زندگی. آنچه که او را به این نقد درونی وا میدارد، حضور زنان دیگری است در اطراف محل اقامت او در تعطیلات، زنانی مانند کالی، نینا و حتی دختر نینا، النای کوچک.

the lost daughterفیلم رفت و برگشت لدا به خاطراتش در مواجهه با اتفاقات پیرامونش در تعطیلات است. او در مقطعی از زندگی بر سر دو راهی انتخاب خواسته‌ی خویش یا وظیفه گرفتار آمده و با حرکت به سمت خواسته‌ی خود، تصمیمی گرفته برای تغییر احساس و ارتقای کارش. انتخابی که او را از وظایف مادرانه‌اش غافل کرده و حال در سنین میانسالی با نگاه به «کالی»  که در حال مادر شدن است و «نینا» که مادر شده (اما به خاطر محدودیت‌های دنیای مردسالانه آزادی‌های زندگی نکرده‌اش را جستجو می‌کند) دچار چالش می‌شود. النای کوچک یادآور دوران کودکی دو دخترش است و اینکه آیا با آنها رفتاری درست داشته است یا خیر؟ در بخشی از فیلم، گمشدن النا مخاطب را متوجه عنوان فیلم می‌کند، اما با پیدا شدن النا در می‌یابیم دختر گمشده در حقیقت خود لداست که حفره‌ی خالی احساس درونش در رها کردن چند ساله‌ی خانواده در دوران جوانی، به دغدغه‌ای روحی-روانی در سنین میانسالی او بدل شده است. اینکه آیا تصمیم دوران جوانیش درست بوده؟ آیا تصمیمیش بر اساس اجبار بوده یا تحمیل شرایط زندگی؟ آیا یکنواختی زندگی‌اش در جوانی همچون پوست کندن یک تکه میوه (که او در جای جای فیلم بر آن تاکید دارد) تکراری بوده است؟

شخصیت درون‌گرای لدای میانسال در فیلم، کاراکتر مرکزی اثر است که نیاز به بازیگری پر قدرت برای نشان دادن حرکت سینوسی روحیات لدا دارد. انتخاب «اولیویا کولمن» با تجربه، گزینه‌ی مناسبی برای نقش لدای میانسال بوده است. او شوق به زندگی، کمک به دیگران، حسرت، سرخوردگی، تاسف، پشیمانی و هر آنچه را که این کاراکتر احتیاج داشته را به خوبی ابراز نموده است. فیلم گرچه اثری شخصی و مستقل می‌باشد که زمینه‌ی روایتش از فیلمنامه‌ی خود کارگردان براساس رمان دختر گمشده اثر النا فرانته نویسنده معاصر ایتالیایی اقتباس گشته است (رمانی که در داخل و با ترجمه ابوالحسن حاتمی در دسترس است) اما برای هر بیننده‌ای قابل تماشا و درک است.

دختر گمشده یکی از مشکلات فیلم پرداخت مبهم به دغدغه‌های درونی لداست که فضایی برای پرداخت به سایر داستان‌های فیلم باقی نمی گذارد؛ هیچگاه سایه تهدیدات خانواده میهمان در ساحل بر لدا سرانجامی ندارد و یا دوستی لدا و«لایل» با بازی اد هریس به سرانجامی نمی رسد، همینطور ارتباطش با شخصیت «ویل» دانشجویی که برای کار در تعطیلات به آنجا آمده است و لدا چون مادری او را نصیحت می‌کند خام باقی می ماند. این داستان‌های رها شده شخصیت‌های فرعی، فیلم را پیچیده و مبهم و مخاطب را سردرگم می‌کند. فلاش بک‌های فیلم نیز مگر با بازی گیرای «جسی باکلی»، ایفاگر نقش لدای جوان، چندان گیرا نیست. اما به هرصورت جسارت گیلنهال در به تصویر کشیدن دغدغه‌های یک زن-مادر و اقتباس از یک اثر ادبیاتی قابل تقدیر است.

او با انتخاب کشور یونان برای روایت خود، گریزی به فرهنگ اساطیری این کشور می‌زند. انتخاب نام لدا برای شخصیت اول فیلم، ناخودآگاه بیننده‌های آشنا با فرهنگ یونانی را به یاد «افسانه لدا و قو» می‌اندازد. داستانی از علاقه‌ی زئوس به همسر زیبای اسپارت پادشاه یونان که برای رسیدن به او خود را به شکل قو درآورده و از او صاحب دو فرزند می‌شود، همانند لدای فیلم که او نیز دو دختر دارد. جالب آنکه لدا در فیلم مترجم آثار«ویلیام باتلر ییتس» شاعر و نمایش نویس ایرلندیست که سروده‌ای درباره افسانه لدا و قو نیز دارد! از سوی دیگر دلتنگی و گریه‌های غیر معمول دختر کوچک نینا، النا، برای گمشدن عروسکش نیز می‌تواند تأویلی غیرمستقیم به داستان کهن الگوی مادری در یونان، «دمیتر» باشد که از شدت علاقه به دخترش «پرسفون» حسادت زئوس همسرش را برمی‌انگیزد و او نیز دخترشان را به سرزمین مردگان می‌برد، تا توجه مجدد دمیتر را کسب کند در حالیکه دمیتر از دوری فرزندش پریشان و نهایتا دیوانه می‌گردد و جهان را در سرمای سختی فرو می‌برد. سرمایی که دنیای درون لدا در فیلم را چنان در برگرفته که او را در خلسه‌ای نا امیدانه فرو می‌برد و در کنار آب مظهر نور و روشنایی تطهیر می‌شود تا در بازگشتی به خود، گذشته را فراموش و خود را بازیابد.

the lost daughterاین بازی‌های متن-فرامتن گیلنهال در قالب شکل‌دهی به داستان، هر چند تماشاگر عادی فیلم را راضی نمی کند، اما بیننده جدی سینما، نکات لذتبخشی از این اثر نصیبش می گردد، چه از ریشه ادبیاتی فیلم، چه از لحاظ اجتماعی و چه از منظر سینمایی. نگاه کنید به کلوزآپ‌های تاثیرگذار کارگردان از بازیگرانش که ناخودآگاه، همذات‌پنداری بیننده با شخصیت را در پی دارد، خصوصا در مورد کاراکتر لدا. او دوربین خود را به موازات همدردی با شخصیت اصلی در بطن داستان به تعقیب لدا وا می‌دارد، تا ما نیز به عنوان بیننده با دغدغه‌های شخصیش و واکاوی درون خود با او همراه شویم. دغدغه‌های مادری که در قالب دختر درون خود گمشده است.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.