نویسنده: زهرا الماسی
مثل بسیاری از داستانهایی که دیده و شنیدهایم، قصه بنیادین تدلاسو هم از وضعیت نمایشی بهظاهر تکراری جان میگیرد: آدمی که ناگهان دست تقدیر از نقطهای بلندش میکند و در جایی قرارش میدهد که هیچ قرابتی با دنیای پیشین نداشته است، مربی خندان و پرانرژی فوتبال آمریکایی که به یکباره دعوت میشود تا سرمربی یکی از تیمهای فوتبال لیگ برتر جزیره شود.
آدمی که مطلقا چیزی از قواعد ساده این بازی نمیداند، نمیتواند از دو بازیکن معروف تاریخ فوتبال اسم ببرد و از سرزمینی میآید که حتی به فوتبال، «فوتبال» نمیگویند. موقعیت کمیک نابی که از اساس مثل هر جابهجایی طنازانه دیگری میتواند همچون تصور رستم در تهران امروز و یا بنمایه آدم اشتباهی در طنزهای قدیمی مهران مدیری، دنیایی از لحظات درخشان خندهدار را تقدیم مخاطب کند. همین موقعیت یکخطی به کمک پرداخت مناسب شخصیتها و روابطبینفردیشان، تدلاسو را کمدی موفقی میکند برای پربینندهتر کردن شبکه بخشخانگی.
تدلاسو ابتدا در قالب چند اپیزود کوتاه تبلیغاتی، به سفارش مجموعه ورزشی شبکه انبیسی( NBC Sport) در سال ۲۰۱۴ و با بازی جیسون سودیکیس روی آنتن میرفت. میتوان رد و اثر همین چند اپیزود کوتاه را در فضای کمیکی که در بازسازیِ سریال توسط اپلتیوی صورت گرفته پیدا کرد. هرچند نویسندگان بهدرستی برای پرداختن بهتر داستان، تدلاسوی انبیسی را از یک ابلهخوشحال به احمقخوشذاتی بدل کردهاند که از هرفرصتی برای کمک به دیگران دریغ نمیکند و با نامهریها و کجخلقیها دلسرد نمیشود.
لاسو، مردی است با سبیل شورون و لهجه ایالتهای جنوبی آمریکا که بهندرت چهرهاش را بدون لبخند و درهمرفته میبینیم. تد عاشق خوشبشکردن با آدمهاست، در هر جملهاش ارجاعی پیدا میشود ازسریفیلمهای جنگستارگان، بازی سوپربول سال فلان و هر چیزی که ریشه در آمریکاییبودن دارد. کسی که انتظار داریم در مواجهه با موقعیتی چنین غریب خودش را ببازد، اما در عوض چنان با اعتمادبهنفس جلو میرود و با سرمستی حرف از «باورداشتن» میزند که ما را یاد سخنرانهای انگیزشی معروف و روانشناسیهای زردی از جنس کتاب «راز» میاندازد و پازل آمریکایی اصیلبودنش را برای مخاطب تکمیل میکند. با این حال او هرچند چیز زیادی از فوتبال نمیداند و احتمالا خوشخیالی است اگر فکر کنیم تیم شکستخورده ایافسی ریچموند را میتواند یکشبه به بردهای شگفتانگیز برساند، اما از همان ابتدای ورودش به ما ثابت میکند که فوتبال در قواعد و قوانین خلاصه نمیشود و مهمترین کار یک مربی، کمککردن به بازیکنان است برای یافتن راهی در راستای رسیدن به بهترین خودشان.
شاید رمز دیگر موفقیت سریال، همگامی کمابیش برابر فضای کمیک و اتمسفر دراماتیک است. اپیزودها در ساختن موقعیتهای خندهدار مسیر قصهگویی شخصیتها را گم نمیکنند و لحظات دراماتیک آنقدر کشدار نمیشوند که دیالوگهای کنایهآمیز و طنازانه، بیمزه و دور از انتظار جلوه کنند. همین نسبت مناسب میان گفتن از دردها و خندیدن به موقعیتها، مخاطب را با قصه روان و خوشساختی مواجه میکند که بهراحتی او را از یک قسمت به قسمت بعدی میکشاند. و مثل بسیاری از سیتکامهای موفق، تنها سلاح خالقان برای گفتن چنین قصهای، ساختن شخصیتهای گیرایی است که لزوما آراسته به خلقیات شوخطبعانه عجیب و غریب نیستند و قرار نیست ما را صرفا شیفته رفتارهای نابههنجار خود کنند. امتیاز تدلاسو در همین است که لطیفههای گوناگون به شخصیتها منگنه نمیکند بلکه فضایی فراهم میآورد که آنها خود به شوخی دعوت شوند.
در این میان طراحی شخصیت تد لاسو از تضادی مایه میگیرد که در همان اپیزود اول همذاتپنداری مخاطب را بهخوبی برمیانگیزد؛ تد با وجود مهر و محبتی که هر انسانی را به خود شیفته میکند، در زندگی مشترک خود به بنبست رسیده، ازخصیصههای آمریکاییبودن، خانواده گرم و صمیمی را کم دارد و پذیرفتن این تنهایی برای او حتی از گیرکردن در سیکل نتایج مساوی و کنایهشنیدن از انگلیسیهای رک و مغرور سختتر است، گویی این خوشطینتی که گاهی تبدیل به جبران افراطی میشود تاکتیک دفاعی او برای مقابله با هر حملهای از جهان بیرون است.
نویسندگان، به خصوص در فصل دوم در قیاس با فصل اول با سخاوت بیشتری به دنیای آدمهای اطراف لاسو میپردازند. شخصیتها در اغلب موارد صبورانه و گاهی به طول یک اپیزود با قصههای کوچک، ما را به درون حریم زندگی خود راه میدهند و هرکدام مسیر متفاوتی برای تغییر گام برمیدارند. هرچند این روند گاهی تا جایی پیش میرود که از طرفی احساس میشود اصرار محکمی وجود دارد تا همه شخصیتها در تمنای یافتن رمانسی ولو از جنس یک سوءتفاهم باشند و از سویی دیگر خط داستانی تدلاسو را کند و طولانی میکند.
سریال تدلاسو، کمدی دقیقی است که به رسالت خنداندن مخاطب وفادار میماند، کنار نمایش دنیای پشتپرده یک باشگاه فوتبال خیالی، تماشاگر را از لذت چشیدن دقایق پرهیجان مسابقه و شوق بردن و رنج باختن محروم نمیکند و یادمان میآورد که فوتبال همانقدر که ترسیم زندگی است، طنین مرگ هم هست.