چهار سال پیش، زمانیکه نام پژمان جمشیدی بهعنوان یکی از نامزدهای سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد (برای بازی در فیلم «سوءتفاهم») اعلام شد، عدهای از حضار در محل اعلام اسامی نامزدها به خنده افتادند. شاید برای آنها حضور نام جمشیدی – با توجه به پیشینهاش بهعنوان فوتبالیست – در میان عدهای از اهالی حرفهای سینما، بیمعنا بهنظر میرسید. سال گذشته، روزنامهنگاری در نشست خبری فیلم دیگری با لحنی تند به پژمان جمشیدی و حضورش در سینما تاخت. آن رفتار البته با واکنشهایی عمدتا منفی در رسانهها مواجه شد اما شاید بخشی از آن دفاعیات بیش از پذیرش کیفیات قابلتوجه کار جمشیدی در مقام بازیگر، ناشی از لحن تند آن روزنامهنگار و پاسخ آرام و محترمانهی جمشیدی بود. از آن روزها زمان زیادی نگذشته است اما درخشش پژمان جمشیدی در علفزار ثابت میکند که این تغییرات در یک بازهی زمانی چهارساله نشان میدهد که جمشیدی در مسیر درستی حرکت کرده است.
فیلم علف زار نقطهی اوج کارنامی جمشیدی است. او در این چند سال بارها در راه اثبات این نکته تلاش کرد که تواناییهایش محدود به عرصهی کمدی نیست. با این وجود هیچکدام از تلاشهایش نتیجهای چنین چشمگیر به بار نیاوردند یا فیلمها در حد و اندازهای نبودند که چندان جدی گرفته شوند یا جمشیدی نتوانسته بود انتظارات را بهشکل کامل برآورده کند. اما در مورد «علفزار» شرایط متفاوت است؛ تاجاییکه میتوان حضور جمشیدی را یکی از اصلیترین برگهای برندهی فیلم دانست
جمشیدی در این فیلم نقش بازپرسی را ایفا میکند که در شرایط پیچیدهای قرار گرفته است. او شخصیتی است که با طیف گستردهای از آدمها مواجه میشود؛ از افرادی متعلق به طبقات پایین جامعه تا زنی که بهنظر میرسد قربانی یک فاجعه شده و مافوقی که میخواهد او را از پیگیری یک مسیر پرمخاطره اما شرافتمندانه بازدارد. سختی کار جمشیدی این است که نهتنها باید در مقابل شخصیتهای مختلف، برخوردهای متفاوتی از خود بروز دهد بلکه گاه باید در طول فیلم در مقابل یک شخصیت خاص هم رفتارهای مختلفی نشان دهد. (مثلا در یک مورد از عتاب و ابهت اولیه بهشکلی تدریجی به نمایش همدلی برسد و در موردی دیگر از آرامش و تا حدی ترس اولیه به شکلی از عصیان). کار وقتی سختتر میشود که بدانیم او در تمام این موارد، امکان استفاده از جنسهای مختلف بازیگری را ندارد و نمیتواند بهعنوان مثال از بازی درونگرایانه در یک مورد به بازی برونگرایانه در برخورد با شخصیتی دیگر تغییر مسیر دهد چراکه هیچکدام از این تقابلها به روابط شخصی او برنمیگردند و همگی زیرمجموعهی روابط کاری شخصیت قرار میگیرند.
هنر جمشیدی همینجا است که مشخص میشود که او بهشکل قابلستایشی توانسته یکدستی لحن بازیاش را در طول فیلم حفظ کند و فقط در معدودی از موارد که البته ربطی به بازی جمشیدی ندارد و مشخصا تصمیم فیلمساز بوده، احساسات مختلفی را بهشکلی کنترلشده بروز میدهد. جمشیدی شاید برای اولینبار در طول دوران بازیگریاش موفق شده در صحنههای مختلف، از احترام به خشم، از ابهت به همدلی و از سربهزیری به ایستادگی در مقابل زور تغییر مسیر دهد، بدون اینکه در این راه ناچار باشد حالات صورتش را بهشکل مشخصی تغییر داده یا بهعنوان مثال از حرکات اغراقآمیز بدن استفاده کند. همچنین او توانسته این احساسات را بهشکلی درونی پرورش داده و منتقل کند، چنین دستاوردی ناشی از درک درست جمشیدی از ویژگیها و شرایط شخصیت است. این اولینبار نیست که جمشیدی پتانسیل قابلتوجه خود را برای ایفای نقشهای مختلف نشان میدهد اما پژمان جمشیدی در علفزار را میتوان پایان رسمی دوران تلاش او برای اثبات خود در سینمای ایران دانست.