نویسنده : علی زنداکبری
*این یادداشت حاوی اسپویل است*
«مرد خاکستری» فیلمی براساس کتابی به همین نام نوشتهی مارک گرینی است که در سال ۲۰۰۹ چاپ شده است. پس از موفقیت کتاب بسیاری به دنبال ساخت فیلمی براساس آن بودند اما سرانجام این نتفیلیکس بود که گوی رقابت را از دیگران ربود. در ژانویهی ۲۰۱۱ قرار بود تا جیمزگری کارگردانی فیلم را بر عهده داشته باشد و بردپیت نیز در نقش اصلی فیلم حضور داشته باشد. اما با کنار رفتن گری از پروژهی اجرای طرح با بازنویسی فیلمنامه و بازی شارلیز ترون مدنظر قرار گرفت که پس از مدتی نیز این برنامه نیز کنار گذاشته شد.
سرانجام نتفلیکس نوشتن فیلمنامهی آن را به تیمی کارکشته که در دنیای سینمایی مارول کاملا موفق ظاهر شده بودند، سپرد. تیمی که شامل جوزف روسو، کریستوفر مارکوس و استیون مک فیلی بود. جوزف روسو نیز که از نتیجهی کار تیم فیلمنامهنویسی رضایت داشت با مدیران شرکت به توافق رسید تا به همراه برادرش آنتونی کارگردانی فیلم را بر عهده بگیرند. این دو که سابق بر این محصولات پرهزینه اما پرفروشی همچون «انتقام جویان: جنگ بی نهایت»، «انتقام جویان : پایان بازی»، «کاپیتان آمریکا : سرباز زمستان»، «کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی» و… را در کارنامهی خود داشتند، مشکل چندانی برای توافق کارگردانی این فیلم نداشتند.
با جلب نظر سه ستاره این روزهای هالیوود شامل رایان گاسلینگ، آنا د آرماس و کریس اوانز، تهیهکنندگان متقاعد شدند تا بودجهی فیلم را بالاتر ببرند. همچنین با بازنویسی قسمتهایی از فیلمنامهی صحنههای هیجانانگیزتری را به تصویر بکشند. هرچند از نگاه بعضی سرمایهگذاران اینکار نتفیلیکس ریسک بزرگی به شمار میرفت اما مجموعهی قوی و شکلیافته، تهیه کنندگان را متقاعد به پذیرش این ریسک نمود. نتیجهی آن نیز بازخورد مناسبی هم از گیشه و هم از سوی منتقدان بهعنوان یک بلاک باستر قوی تابستانی داشت. موفقیتی که تنها با اکران در کشورهای آمریکای شمالی حاصل شد و در مسیر درخشش خود در اروپا و آسیا نیز به راه خود ادامه میدهد. ضمن آنکه انتظار میرود با فروش آن در شبکههای کابلی و ورود نسخههای بلوری و دیویدی که احتمالا در اوایل سال جدید میلادی به بازار خواهد آمد، درآمد سرشاری را نیز نصیب نتفلیکس کند.
داستان فیلم دربارهی بهکارگیری یک زندانی با محکومیتی بلندمدت به نام کورت جنتری (رایان کاسلینگ) است که تصمیم گرفته شده تا از او برای استفاده از ماموریتهای مخفی و خطرناک سازمان سیا استفاده شود. در واقع تربیت او توسط ماموری با نام فیتزوری (بیلی باب تورنتون) صورت میگیرد. او نام شاگرد خود را (سیرا سیکس) میگذارد و این مامور پس از سالها تبدیل به قاتلی حرفهای و کارکشته برای سازمان خود میشود. اما سیرا سیکس در حین انجام یکی از ماموریتهای خود به صورت تصادفی اسراری تلخ و سیاه را از هدف اصلی ماموریت خود دربارهی سازمان سیا و درگیریها و هدفهای داخلی آن در مییابد. دانستن این حقایق او را به هدفی مشترک برای چند گروه مختلف تبدیل میکند؛ از جمله یک مامور روانی سازمان سیا با نام لوید هانسن (کریس اوانز) که برای کشتن او از هیچ کشتوکشتاری ابایی ندارد …
- بیشتر بخوانید
- مروری بر فیلم های غارتگرها | از «غارتگر» ۱۹۸۷ تا «شکار» ۲۰۲۲
- مروری بر آخرین اقتباس سینمایی از ژرژ سیمِنون | ژرار دو پاردیو در نقش بازرس مگره
- مروری بر بهترین فیلم های ساخته شده درباره خبرنگاران
قصهی فیلم هرچند کلیشهای و تکراری به نظر میرسد (همین مسئله شاید جای کار چندانی برای پرداخت به یک داستان کامل را ندارد) اما با صحنههای اکشن و هیجانانگیز تماشاگرانش را میخکوب میکند. کار در لوکیشنهای چشمنواز در کنار بعد فنی و طراحی ظریف و فرم قوی کار، ۹ سکانس اکشن نفسگیر را خلق کرده که با حفظ ریتم و ضرباهنگ مناسب اثر مخاطبش را مشتاق و پیگیر تا پایان کار همراهی میکند. در این فیلم خبری از شخصیتپردازی نیست و کاراکترها با جابهجایی از محلی به محل دیگر در حال درگیری و هدفگیری یکدیگر هستند. سازندگان اثر از همان فرمول همیشه موفق استفاده میکنند؛ اگر داستانی مناسب برای تبدیل آن به فیلم ندارید با بهرهگیری از بودجهی کلان، صحنههای نوین و جذبههای ستارههایتان نهایت استفاده را ببرید.
یکی از نقاط قوت فیلم تیم بازیگری آن است، اینکه رایان گاسلینگ را که اغلب در نقشهایی هنری میدیدیم پس از گذشت چهار سال از فیلم قبلی خود «اولین مرد» ساختهی دیمین شزل، در نقشی متفاوت پویا و پر جنبوجوش رفته است. او در قالب فردی بیاحساس که رفتهرفته نرم میشود و معصومیت ذاتیاش را با بیتفاوتی در نگاه سرد و سنگی صورتش پوشش میدهد تا هر آنچه از کاراکترهای رمانتیکش همچون نوآ در (دفترچه یادداشت) و یا سباستین در (لالا لند) یا دین در (ولنتاین آبی) در ذهن داشتهایم را از یاد ببریم، خود یکی از جاذبههای فیلم است که او با سازگاری حرفهای خود را در قالب یک قهرمان اکشن به تماشاگر دیکته میکند.
همچنین شخصیت کریس اوانز را که اغلب نقشهای اکشن و کمدی را داشت اما اینبار شکنجهگری بیرحم است که با سیبیلی خوشتراش کاراکتری بهیادماندنی از ماموری روانی را به یادگار میگذارد. برای نگارنده بیشک جذابترین کاراکتر فیلم نه شخصیت اول و مثبت اثر بلکه شخصیت دوم و منفی فیلم است! کاراکتر لوید هنسن بهطرز عجیبی یادآور شخصیت منفی بنت (ورنون ولز) در فیلم (کماندو) آرنولد شوارتزنگر ساختهی مارک لستر با همان خصوصیات و البته سبیل مخصوص به زمان خود است.
آنا د آرماس نیز که این روزها ژانرهای مختلف را در فیلمهایش از آخرین کار آمادهی اکرانش «بلوند» به کارگردانی آندرو دومینیک در نقش مرلین مونرو گرفته تا نقش ملیندا در آب عمیق آدریان لین تجربه میکند، روی دیگر شخصیتش در آخرین جیمزباند را ارائه کرده است. هرچند نقش کاراکترش در جیمزباند چند وجهیتر و با آزادی عمل بیشتری به چشم میآمد اما در این فیلم شخصیتش بیشتر جنبهی تبلیغاتی اثر و موازنهی جنسی آن را بر عهده دارد. در کنار این سه ستاره، بیلی باب تورنتون در نقش فیتزوری (پدر معنوی مامور سیرا سیکس) و آلفره وودارد در نقش مارگارت کهیل (همکار قدیمی و یار وفادار فیتزوری ) جذابیتهای جدی و شخصیتی داستان را افزایش دادهاند. در مجموع «مرد خاکستری» اثری مهیج و اکشن برای لذت از وجه دیگر سینماست و در آن نباید چندان به دنبال عیبجویی از نقصانهای فیلمنامهای و کارگردانی آن بود.