نویسنده: محمد بزرگ
زمانیکه سینما دوران صامت را پشتسر میگذاشت، روایت به موضوعی خیلی جدی از سوی سازندگان و بهخصوص نظام استودیوهای هالیوودی بدل شد. هرچند سینما در بدو اختراع خود و با توجه به حرکت رو به جلویی که در طول تطورات تاریخی پیش گرفته بود، روزگارانی را تجربه میکرد که سینماگران به تصویر بیش از داستان اهمیت میدادند. حتی در همان سالها و در دوران امپرسیونیستها نظریات مبتنی بر بحث فتوژنیک در سینما بهصورت تلویحی درون یک شخصیت را نشانه میگرفت. رفتهرفته با سر و شکل گرفتن سینما، روایت و شخصیتپردازی در داستان از ارکان مهمی تلقی شد؛ به همین سبب نمونههای مختلفی از روایت توسط نظریهپردازان و همینطور نویسندگان ارائه گشت.
بهطور مثال در ساختار سهپردهای، شروع، میانه و پایان مستلزم ملزوماتی بود که داستان شکل گرفته را به درامی بدل سازد که علاوهبر همان رویکرد کاویدن سینما بهعنوان یک ابژهی هنری به صنعتی شدن آن کمک کند. در این میان نویسندگان برای جذابیت بخشیدن به سینما راههای مختلفی را آزمودند. ژانرها خود رویکرد قابل دفاعی برای این ادعا شدند و درمرکزیت هر کدام از این ژانرها روایت یا همان فیلمنامه نقش کلیدی و پنهانی را ایفا مینمود.
- بیشتر بدانید
- مروری بر کارنامه سعید روستایی | بر فراز آسمان ها
- نگرانی | یادداشتی درباره هفت نقش آفرینی رعنا آزادی ور
- به آهستگی | نگاهی به کارنامه بازیگری گلاره عباسی
حرف از چگونگیها و پرداخت هرچه بهتر آن را هالیوود بهخوبی پیش گرفت، اینکه شروع داستان چقدر باعث جذب مخاطب یا به اصطلاح میخکوب شدن او شود؟ اینکه اساسا مخاطب چقدر برای سینما وقت بگذارد و در پایان حضورش در سینما، فیلمی که دیده را یک اثر خستهکننده نخواند. اینکه چگونه یک داستان ایجاد حس همذاتپنداری در مخاطب را بپروراند یا برانگیختن هیجان در وجود او چگونه شکل میگیرد که معمولا ژانرهای مهیج این وظیفه را باید عملی میکردند.
اما در میان همین چگونگیها و در ذیل شخصیتپردازی هرچه بهتر کاراکترها «قهرمان» بهعنوان فردی که با عزم و اراده برای تعادل از دست رفته داستان بپا خواسته و حرکت میکند و معمولا شخصیتهایی در مقابل و همینطور اطراف او قرار میگیرند که همگی پازلهای شکلدهندهی درام در داستان میشوند. در ادامه این مطلب قصد داریم به چگونگی شکلگیری کاراکتری بپردازیم که در فستیوالهای هنری بهعنوان نقش مکمل از آن یاد میکنند و همینطور که در مقدمه به آن اشاراتی شد، ریشهیابی و ردپای این جایزه هنری را در شخصیتپردازی و روایت باید دنبال نمود.
هرچند در سال ۱۹۲۹ اولین مراسم اسکار در کالیفرنیا برگزار شد اما بهواقع تشویقهای حضار برای کسی که جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را دریافت نمود هشت سال بعد از آن یعنی نهمین دورهی اسکار در سال ۱۹۳۷ به صدا در آمد تا والتر برنان به خاطر بازی در فیلم «بیا و بگیرش» این جایزه را تصاحب کند. بعد از آن هرساله این جایزه در جشنوارهها و فستیوالهای دیگر کشورها هم ارج نهاده شد. در جشنوارهی فیلم فجر هم این جایزه در بخش مردان و زنان به صورن مجزا به برگزیدگان اهدا میشود تا فقط بهترین بازیگر نقش اول نباشد که دیده میشود.
در واقع سایر اجزایی که در بخشهای مختلف برگزیده میشوند، بازیگرانی به غیر از بازیگر نقش اول هم این شانس را داشته باشد که بهروی صحنه روند و توسط داوران انتخاب شوند. اما نقش مکمل شامل چه افرادی میشود؟ آیا هر بازیگری به غیر از بازیگر نقش اول میتواند این جایزه را بگیرد؟ یا نقش آن بازیگر با توجه به سایرین حساستر بوده و به جلو رفتن هرچه بهتر موتور پیش برنده داستان کمک میکند؟ پرواضح است که روایت منسجم و متن قوی که در آن شخصیتپردازی به خوبی انجام شده باشد، شانس برگزیدههای این بخش را دوچندان میکند.
اگر در سینمای ایران و بهخصوص افرادی که در این بخش بهعنوان بهترین بازیگر انتخاب شدند را واکاوی کنیم ( که در ادامه خواهید خواند) متوجه اهمیت این موضوع خواهیم شد. چهبسا از بین افراد منتخب افرادی بودند که زمان خیلی زیادی هم در اثر حضور نداشتند اما مشمول این جایزه شدهاند؛ دلیل این امر هم بدون شک روایتی بوده که به شخصیتپردازی آن بازیگر کمک کرده است. البته که بازی خوب آن بازیگر نیز توانسته به تکمیل هرچه بهتر این فرایند کمک کند، خیلی از اوقات در آثاری بازیهای درخشانی از سوی بازیگران دیده میشود اما چون متن و همینطور کارگردانی ضعیفی بهچشم میخورد، بازی آن بازیگر هم ضایع شده و واجد نگاه داوران نمیشود.
بهترین بازیگران نقش مکمل در سینمای ایران
مجید مظفری در مسافران ( ۱۳۷۰) | بازی در خدمت فرم دلخواه
فیلم «مسافران» از آثار ماندگاری است که همیشه در ویترین تاریخ سینمای ایران درخشان باقی میماند. در این اثر هر دو بازیگر نقش مکمل مرد (مجید مظفری) و زن (فاطمه معتمدآریا) موفق به دریافت جایزه از سوی داوران جشنواره در سال ۱۳۷۰ میشوند. هستهی مرکزی فیلم پیرامون مرگ و مواجههی متفاوت آدمهای داستان با این مقولهی رمزآلود است. افسر راهنمایی و رانندگی (آتیلا پسیانی) در مجلس ختم میگوید: «فقط مردگان از مرگ نمیترسند». این فیلم قصد دارد مرگ هراسی را زدوده و بهجای آن مرگ آگاهی را جایگزین نماید؛ به همین خاطر نمادها و شکلی تصنعی و فرمی متفاوت با بدنه سینمای آن روزها را دستمایهای برای این مهم انتخاب میکند.
بازی بازیگران هم متناسب با چنین فضایی است که لحنی یکدست را متناسب با اثری که به تئاتر بیشتر شبیه است را هماهنگ سازد. عمدتا در چنین کارهایی وظایف بازیگران از دشواریهای کار است. البته بیضایی در تقطیع نماهای ابتدایی و ایجاد میزانسن در پایانبندی اثر کاملا سینمایی عمل کرده تا یک فیلم منحصربهفرد را در سینمای ایران رقم بزند. مجید مظفری در این فیلم باوجود حضوری که در طول داستان مستمر نیست بهگونهای حاضر میشود که کاملا در خدمت تماتیک یاد شده قرار بگیرد.
رضا کیانیان در آژانس شیشهای (۱۳۷۷) | سلحشور، آنسوی دوئل
«آژانس شیشهای» ابعاد مختلفی در سینمای ایران دارد که هرکدام بهصورت مجزا واجد بررسی است. از نکات دیگر این فیلم برگزیده شدن رضاکیانیان در نقش سلحشور با عنوان بهترین بازیگر نقش مکمل مرد در جشنوارهی سال ۱۳۷۷ است. در این فیلم فردی بهنام حاج کاظم(پرویز پرستویی) است که برای مطالبهی حقوق از دست رفتهی همسنگر خود عباس(حبیب رضایی) به مثابهی یک گنگستر درمانده و خسته از ناملایمات زمانه عمل میکند که گاهی به یک ضدقهرمان سمپات در سینمای ایران هم پهلو میزند.
او همه افرادی که در آژانس هواپیمایی هستند را به گروگان میگیرد و از آنسو یکی از مامورانی که برای بازپسگیری آژانس و تعادل بخشیدن به اوضاع در مقابل او میایستد. سلحشور (رضاکیانیان) است که نگاه مرموز و محافظهکاری را در پشت چهرهی موجه خود پنهان داشته است. مواجههی این دو و دیالوگهای پر از کنایهی آنها، دوئلی سرتاسر سیاسی، اجتماعی را در سینمای ایران رقم زده است. بازیها همه در این اثر تحسین شده و کارگردانی و متن فیلم در کنار سایر عناصر دیگر مثل فیلمبرداری و موسیقی و حتی تدوین بهخوبی پیش رفته و همهی پازلها برای رقمزدن یک اثر دراماتیک چیده شدهاند.
مریلازارعی در سربازهای جمعه (۱۳۸۲) | کاراکتری آشنا
مسعود کیمیایی همیشه برای مظلومیت زنان تمهیدی در داستانهایش دارد؛ در «سربازهای جمعه» نَیّر(مریلا زارعی) دیالوگی دارد که میگوید «مردی که اسمش همهچیز بوده جز شوهر» و اینگونه شخصیت ستمدیده داستانش را معرفی میکند. او در مونولوگ ماندگاری که برآمده از زیست کارگردان در مغاکهای هولناک و سهمگین روزگار است میگوید: «اون روز طرفای عصر شال و کلاه کردکه شال و کلاهی نداشت!»
مریلا زارعی که طراوت جوانی در چهره دارد، نقش زنی ستمدیده را در این فیلم به زیبایی ایفا میکند تا بهترین نقش مکمل جشنواره را در سال ۱۳۸۲ کسب نماید و خیلی زود خود را بهعنوان یکی از زنهای برتر سینمای ایران معرفی نماید. «سربازهای جمعه» فیلم پر بازیگری بود که خیلی از بازیگران توانای سینمای ایران مانند بهرام رادان، محمدرضا فروتن، اندیشه فولادوند و بیژن امکانیان را به همراه مریلا زارعی و پژمان بازغی در یک قاب میتوانیم مشاهده کنیم.
ماهایا پطروسیان در هفت پرده (۱۳۸۳) | آیرونیهای تلخ یک لبخند
افرادی که با مؤلفههای روایی و زیباییشناسانه سینمای مدرن آشنایی دارند، با «هفت پرده» موتمن که به قلم سعید عقیقی نوشته شده ارتباط خواهند گرفت. جاییکه علت و معلول در روایت در مقابل طعنهها و آیرونیهای گاهی بی قید و زمان داستان رنگ میبازند. در این اثر نگاه پارادوکسیکال فیلمساز به موضوعاتی که در بستر فیلمنامه نیز بیان میکند. علاوهبر زیر پاگذاشتن دستورالعملهای سینمای کلاسیک که برآمده از علاقهمندیهای موتمن به سینمای ژانلوک گدار است؛ به نقدی جامعهشناسانه هم پهلو میزند.
گویا «هفت پرده» بهخوبی با گرتهبرداری از کهنالگوهایی مثل هفت شهر عشق موضوعاتی را به مانند پارودی به ریشخند وا میدارد و حضور ماهایا پطروسیان در این زمینه متناسب با پلات داستان است. در صحنهای که او وارد ماشین فریبرز عربنیا میشود تا تماشاگر را به خنده وا دارد دقت نمایید؛ تصویری تلخ و سیاه از یک جامعهشهری (تهران) که به شهری از دست رفته و بدون رویا بدل گشته را به نمایش میگذارد.
مهناز افشار در سعادت آباد (۱۳۸۹) | صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی
شاید اگر یاسی(لیلا حاتمی) حدس میزد که در آن مهمانی کذایی چه میگذرد، هیچگاه اقدام به گرفتن این تصمیم نمیکرد. لاله( مهناز افشار) به همراه همسرش علی(امیر آقایی) و سایر زوجها به منزل او میآیند و در شبی خاص در محلهی سعادتآباد که با اتفاقات رخ داده به طعنه و پارادوکسی میماند، سبب میشوند همه موضوعات پنهان بین زندگی افراد برملا شود.
«سعادتآباد» در زمان خود فیلم پیشرو و جاهطلبی بود بهقدری که هنوز هم دستکم در آثار سینمایی خود از این قبیل فیلمنامهها ببینیم. هوشمندی مازیار میری در این اثر با انتخاب بازیگران صورت میگیرد که نقش هر یک اندازه قواره او بوده و بیرونزدگی ندارد. مهناز افشار در نقش لاله خوش میدرخشد و بیننده را تا انتهای داستان مجذوب مفروضات دراماتیک داستان میکند.
پگاه آهنگرانی در دربند (۱۳۹۱) | بدون کفشهای کتانی
بازیگر اراکی سینمای ایران در سی و هفتسالگی به سر میبرد و از شش سالگی در مقابل دوربین سینما قرار گرفته است. او در طول این چندسال حضورش، زندگی حرفهای خود پرتلاش ظاهر شده و حتی در زمان بازی در فیلم «آتش سبز» بدون بازیگر بدل در حین فیلمبرداری بهعلت سقوط، دچار سانحه و شکستگی مهرههای کمر شده و تا مدتها در منزل بستری میشود.
تلاش او در فیلم پرویز شهبازی در نقش سحر از دید داوران جشنوارهی فجر پنهان نبود تا به مانند «دختری با کفشهای کتانی» دیده شود و خوش درخشیده شود. هرچند درمیان کارهای پرویز شهبازی فیلم «دربند» کیفیت قابلقبولی ندارد و همچنان فیلم تحسین شدهی «نفس عمیق» با اختلاف نسبت به کارهایی که پیرامون جوانها ساخته شده است میدرخشد.
نوید محمدزاده در ابد و یک روز (۱۳۹۴) | نرو سمیه
محسن (نویدمحمدزاده) مرد جوان معتادی است که اگرچه اعتیاد شدیدی به مواد مخدر دارد و فروشندهی سابقهداری است اما عشق و علاقهاش به اعضای خانواده را از یاد نبرده و در میان دعواهایش با برادرش مرتضی( پیمان معادی) همواره به او یادآوری میکند که نباید سمیه با چنین وضعیتی ازدواج کند. علاقهی برادر و خواهری محسن و سمیه در سکانس یکسوم پایانی فیلم که محسن در حال التماس کردن به سمیه است؛ از تاثیرگذارترین لحظات تاریخ سینمای ایران قلمداد میشود.
سعید روستایی جوان با متنی منسجم و بازیگرانی در خور این فیلم، اثری را خلق میکند که به زندگی ساده خیلی از مردم نزدیک باشد؛ کارگردانی او هم کاملا در خدمت چنین مسئلهای است. درخشش نوید محمدزاده در نقش محسن فراتر از انتخاب داوران در جشنوارهی فجر است اما در لیست بهترینهای نقش مکمل در تاریخ سینمای ایران این نام همیشه میدرخشد.
امیر آقایی در شنای پروانه (۱۳۹۸) | کلوزآپی از یک گندهلات!
فیلم «شنای پروانه» ساختهی محمد کارت در بستر ژانری ملهم از درام خانوادگی، درام رازآلود یا تریلری همراه با تعقیبوگریز در فضایی دلهرهآمیز ساخته شده و قصد دارد که با بهرهگیری از مناسبات جامعه آن هم بهطرزی ناتورالیستی، از تنگناهای زیر پوست شهر تصویری ارائه دهد که کمتر در سینما چنین نگاهی بازنمایی شده است. هرچند این فیلم در بطن خود از الگویی استفاده میکند که کیمیایی آن را برای قیصر تعبیه کرده است. با این تفاوت که سفر ماجراجویانهی قهرمان داستان(حجت با هنرمندی جواد عزتی) در پس اتفاقاتی رقم میخورد که منتج به پردهبرداری از حقایقی میشود. رخدادهایی که بر مخاطب پوشیده بوده و بدین سبب آنها هم لحظهبهلحظه با پیچشهای قصه پیش میروند.
رویارویی حجت و هاشم(امیرآقایی) در نهایت به این تعلیق دراماتیک پایان میدهد. بازیها در این اثر همه تحسینآمیز هستند و نقش کوتاه و کلیدی امیر آقایی در نقش هاشم علاوهبر کسب جایزهی بهترین بازیگر نقش مکمل مرد در جشنوارهی فیلم فجر دو ویژگی بارز و منحصربهفرد را هم برای او به ارمغان میآورد. اول آنکه با توجه به خطراتی که در چنین مواقعی بازیگران را تهدید میکند، او چنین کاری را میپذیرد. بیشک ممکن بود شباهت او به برخی از گندهلاتهای معاصر برای او دشواریهایی را رقم بزند و دوم آنکه هاشم در زمان اندکی در فیلم حضور دارد اما سایهی او در تمام لحظات فیلم دیده میشود.
ساره بیات در جدایی نادر از سیمین (۱۳۸۹) | مدتها خرید نمیکردم!![ساره-بیات-در-جدایی]()
راضیه شخصیت نامآشنایی است که با ورودش به داستان «جدایی نادر از سیمین» حالت پایدار قصه را کاملا بهم میریزد و تعلیق را در قصه پدیدار میکند. پرسوناژی که از طبقهی محروم جامعه است و به سمت خانوادههای سنتی که شمایلی مذهبی دارند، متمایل است. ساره بیات هنرمندی است که این نقش را به زیبایی ایفا کرده و دربارهی شخصیت راضیه چنین نظری دارد: «راضیه دارای احساسات متفاوت و دارای حالتهای متعدد است. او بهشدت مدافع حقوق پایمال شدهاش است».
ساره بیات برای تبیین چنین انگارههایی در وجود راضیه راه سختی را پشتسر میگذارد. او مدتها در محلههای پایینشهر تهران با مترو و اتوبوس تردد میکند و روزها درون کیف خود را خالی از پول میکند تا توان خرید هیچچیز را نداشته باشد. او اینچنین روزها را سپری میکرد تا از حال و روز راضیه با خبر شود. نقشآفرینی ساره بیات در نقش راضیه همسر حجت با هنرمندی شهاب حسینی و بهخصوص پلان آشپزخانه در سکانس منزل حجت توانست نظر مخاطبین این اثر را به خود جلب کند. ساره بیات از هنرمندان مستعد و فتوژنیک سینمای ایران است و از بارزترین ویژگیهای او این است که قدرت ریسک بالایی در پذیرفتن نقشهای متنوع دارد. انتخاب نقش راضیه از سوی او مثال مناسبی است که بهخوبی از پس آن برآمده است.
علی نصیریان در فیلم مسخرهباز (۱۳۹۷) | کازابلانکا رو دیدی؟![علی-نصیریان-در-مسخره-باز]()
وقتی نمایش«میسیسیپی نشسته میمیرد» و «کالیگولا» همایون غنیزاده را تماشا کنیم به عشق سرشار او نسبت به سینما پیخواهیم برد. او در اولین فیلم سینمایی خود در آستانهی چهل سالگی علاوهبر نشاندادن چنین عشقی از وابستگیهای خود به تئاتر هم در فیلمش بازگو میکند. در این فیلم دانش(صابر ابر) نام پسرجوانی است که رویای بازیگر شدن را در سر دارد، دانش که هنوز به شهرت کافی نرسیده، در سلمانی کاظمخان(علی نصیریان) مشغول بهکار است. بازی نصیریان در این فیلم همچون گریمش متفاوت است و محیط سلمانی او به مثابهی صحنهی تئاتری است که او مدتها خاک آن را خورده است. شاید به همین دلیل است که او بعد از مدتها که در جشنوارهی فجر از اقبال دریافت جایزه دور شده بود؛ توانست برای ایفای این نقش نگاه داوران را معطوف به بازی تحسینآمیز خود کند.
او به مشتریهای خود میگوید: «کازابلانکا رو دیدی؟» و آنها دعوت به دیدن این شاهکار مایکل کورتیز میکند. در این فیلم کاظمخان در مقابل افرادی که از کلمی «آرایشگاه» استفاده میکنند، میایستد و میگوید: «آرایشگاه زنونه است! اینجا سلمونیه، سلمونی…» در مجموع این فیلم از آثاری است که هم مخالفانی داشت هم افرادی که بسیار این اثر را دوست میداشتند. برخی این فیلم را تو خالی و پرمدعا خواندند و برخی این اثر را تا نزدیکی یک فیلمکالت ایرانی خطاب کردند. شاید اگر پایانبندی این اثر کمی کشدار نمیشد در جذب افراد مخالف میتوانست اثربخش باشد.
فرشته صدر عرفایی در فیلم شبی که ماه کامل شد (۱۳۹۷) | کمکار اما پررنگ
فرشته صدر عرفایی از سال ۱۳۵۲ با حضور درکلاسهای تئاتر و نمایش عروسکی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کار خود را شروع کرد. و در سال ۱۳۶۵ در فیلم«روزهای انتظار» ساختهی اصغر هاشمی در اولین فیلم سینماییاش حضور بهم رسانید. او در فیلمهای مهمی چون «بادکنک سفید» ساختهی جعفر پناهی، «زیر نور ماه» ساختهی رضامیرکریمی، «کافه ترانزیت» ساختهی کامبوزیا پرتو و فیلمهای «بیست»، «حوض نقاشی»، «کوچه بینام» و اخیرا هم «قهرمان» اصغر فرهادی حضور داشته است.
در فیلم «شبی که ماه کامل شد» به کارگردانی نرگس آبیار و نویسندگی او همراه مرتضی اصفهانی در نقش غمناز توانست بدرخشد و توجهات را نسبت به خود جلب کند. هرچند که او در بیستوسومین جشنوارهی فیلم فجر توانسته بود سیمرغ بلورین بهترین بازیگر زن را برای بازی در فیلم«کافه ترانزیت» از آن خود کند. از خصایص بازی صدرعرفایی این است که او همواره میکوشد تا در پرسوناژی که خلق میکند، پنهان باشد، بهطوریکه مخاطب با فرد جدید و متفاوتی آشنا میشود. شخصیت غمناز را بهیاد بیاورید، فردی با صورتی سیهچرده و لهجه محلی که متعلق به زنی بلوچ است که مادر چند فرزند که یکی از آنها عبدالمالک ریگی است. بیشک او در پس اسامی پر سروصدای خیلیها کتمان شده است و باید او را از هنرمندان بیبدیل و بازیگران خوب سینمای ایران بدانیم.
پارسا پیروزفر در فیلم مهمان مامان (۱۳۸۳) | یوسف، معتادِ خوشسیما![مهمان-مامان]()
«مهمان مامان» فیلمی در ژانر کمدی به کارگردانی داریوش مهرجویی است. این فیلم بر اساس کتاب هوشنگ مرادی کرمانی و توسط سیمافیلم تولید شده است. این فیلم با استقبال خوبی از مخاطبان روبهرو شد و در بیستودومین جشنواری فیلم فجر، سیمرغ بهترین فیلم را دریافت کرد. «مهمان مامان» هجدهمین فیلم داریوشخان مهرجویی در روزگارانی بود که او نگاه جدی و فنی به روایت و همچنین به سینما داشت! داستان اینچنین است که برای خانوادهای سرزده مهمان میرسد؛ تازهعروس و تازهدامادی که خبر از اوضاع نابسامان زندگی میزبان ندارند و ساکنین و همسایگان دستبهدست هم میدهند تا آبروی صاحبخانه را حفظ نمایند.
پارسا پیروزفر در این فیلم با لحن کمدی خود چهرهی دیگری از فرد معتاد را بهنمایش میگذارد. او بهخوبی ظاهر ناراحت و افسرده یک فرد معتاد را همراه با حرکات طنز در خیلی از بخشهای فیلم بازی میکند تا نفشآفرینی خود را متمایز از چهرههای دیگری که نقش معتاد را ایفا میکنند، نشان دهد. پارسا پیروزفر از بازیگران گزیدهکار سینمای ایران است که هم در تئاتر و هم در سینما خوش درخشیده و همیشه مورد توجه منتقدان و مخاطبین سینما بوده است. او در فیلم «مهمان مامان» در نقش یوسف به چهرهای ماندگار در سینمای ایران بدل شد.
امیر آقایی در شنای پروانه (۱۳۹۸) | کلوزآپی از یک گندهلات!![امیر-آقایی-شنای-پروانه]()
فیلم «شنای پروانه» ساختهی محمد کارت در بستر ژانری ملهم از درام خانوادگی، درام رازآلود یا تریلری همراه با تعقیبوگریز در فضایی دلهرهآمیز ساخته شده و قصد دارد که با بهرهگیری از مناسبات جامعه آن هم بهطرزی ناتورالیستی، از تنگناهای زیر پوست شهر تصویری ارائه دهد که کمتر در سینما چنین نگاهی بازنمایی شده است. هرچند این فیلم در بطن خود از الگویی استفاده میکند که کیمیایی آن را برای قیصر تعبیه کرده است. با این تفاوت که سفر ماجراجویانهی قهرمان داستان(حجت با هنرمندی جواد عزتی) در پس اتفاقاتی رقم میخورد که منتج به پردهبرداری از حقایقی میشود. رخدادهایی که بر مخاطب پوشیده بوده و بدین سبب آنها هم لحظه به لحظه با پیچشهای قصه پیش میروند.
رویارویی حجت و هاشم(امیرآقایی) در نهایت به این تعلیق دراماتیک پایان میدهد. بازیها در این اثر همه تحسینآمیز هستند و نقش کوتاه و کلیدی امیر آقایی در نقش هاشم علاوهبر کسب جایزهی بهترین بازیگر نقش مکمل مرد در جشنوارهی فیلم فجر دو ویژگی بارز و منحصربهفرد را هم برای او به ارمغان میآورد. اول آنکه با توجه به خطراتی که در چنین مواقعی بازیگران را تهدید میکند، او چنین کاری را میپذیرد. بیشک ممکن بود شباهت او به برخی از گندهلاتهای معاصر برای او دشواریهایی را رقم بزند و دوم آنکه هاشم در زمان اندکی در فیلم حضور دارد اما سایهی او لحظه به لحظه در فیلم دیده میشود.
ساره بیات در جدایی نادر از سیمین (۱۳۸۹) | مدتها خرید نمیکردم!![ساره-بیات-در-جدایی]()
یکی از بهترین نقش های مکمل سینکمای ایران راضیه با بازی ساره بیات است. راضیه شخصیت نامآشنایی است که با ورودش به داستان «جدایی نادر از سیمین» حالت پایدار قصه را کاملا بهم میریزد و تعلیق را در قصه پدیدار میکند. پرسوناژی که از طبقی محروم جامعه است و به سمت خانوادههای سنتی که شمایلی مذهبی دارند، متمایل است. ساره بیات هنرمندی است که این نقش را به زیبایی ایفا کرده و درباری شخصیت راضیه چنین نظری دارد: «راضیه دارای احساسات متفاوت و دارای حالتهای متعدد است. او بهشدت مدافع حقوق پایمال شدهاش است». ساره بیات برای تبیین چنین انگارههایی در وجود راضیه راه سختی را پشتسر میگذارد.
او مدتها در محلههای پایینشهر تهران با مترو و اتوبوس تردد میکند و روزها درون کیف خود را خالی از پول میکند تا توان خرید هیچچیز را نداشته باشد. او اینچنین روزها را سپری میکرد تا از حال و روز راضیه با خبر شود. نقشآفرینی ساره بیات در نقش راضیه همسر حجت با هنرمندی شهاب حسینی و بهخصوص پلان آشپزخانه در سکانس منزل حجت توانست نظر مخاطبین این اثر را به خود جلب کند. ساره بیات از هنرمندان مستعد و فتوژنیک سینمای ایران است و از بارزترین ویژگیهای او این است که قدرت ریسک بالایی در پذیرفتن نقشهای متنوع دارد. انتخاب نقش راضیه از سوی او مثال مناسبی است که بهخوبی از پس آن برآمده است.
علی نصیریان در فیلم مسخرهباز (۱۳۹۷) | کازابلانکا رو دیدی؟
وقتی نمایش«میسیسیپی نشسته میمیرد» و «کالیگولا» همایون غنیزاده را تماشا کنیم به عشق سرشار او نسبت به سینما پیخواهیم برد. او در اولین فیلم سینمایی خود در آستانهی چهل سالگی علاوهبر نشاندادن چنین عشقی از وابستگیهای خود به تئاتر هم در فیلمش بازگو میکند. در این فیلم دانش(صابر ابر) نام پسرجوانی است که رویای بازیگر شدن را در سر دارد، دانش که هنوز به شهرت کافی نرسیده، در سلمانی کاظمخان(علی نصیریان) مشغول بهکار است. بازی نصیریان در این فیلم همچون گریمش متفاوت است و محیط سلمانی او به مثابهی صحنهی تئاتری است که او مدتها خاک آن را خورده است.
شاید به همین دلیل است که او بعد از مدتها که در جشنوارهی فجر از اقبال دریافت جایزه دور شده بود؛ توانست برای ایفای این نقش نگاه داوران را معطوف به بازی تحسینآمیز خود کند. او به مشتریهای خود میگوید: «کازابلانکا رو دیدی؟» و آنها دعوت به دیدن این شاهکار مایکل کورتیز میکند. در این فیلم کاظمخان در مقابل افرادی که از کلمی «آرایشگاه» استفاده میکنند، میایستد و میگوید: «آرایشگاه زنونه است! اینجا سلمونیه، سلمونی…» در مجموع این فیلم از آثاری است که هم مخالفانی داشت هم افرادی که بسیار این اثر را دوست میداشتند. برخی این فیلم را تو خالی و پرمدعا خواندند و برخی این اثر را تا نزدیکی یک فیلمکالت ایرانی خطاب کردند. شاید اگر پایانبندی این اثر کمی کشدار نمیشد در جذب افراد مخالف میتوانست اثربخش باشد.
فرشته صدر عرفایی در فیلم شبی که ماه کامل شد (۱۳۹۷) | کمکار اما پررنگ
فرشته صدر عرفایی از سال ۱۳۵۲ با حضور درکلاسهای تئاتر و نمایش عروسکی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کار خود را شروع کرد. و در سال ۱۳۶۵ در فیلم«روزهای انتظار» ساختهی اصغر هاشمی در اولین فیلم سینماییاش حضور بهم رسانید. او در فیلمهای مهمی چون «بادکنک سفید» ساختهی جعفر پناهی، «زیر نور ماه» ساختهی رضامیرکریمی، «کافه ترانزیت» ساختهی کامبوزیا پرتو و فیلمهای «بیست»، «حوض نقاشی»، «کوچه بینام» و اخیرا هم «قهرمان» اصغر فرهادی حضور داشته است. در فیلم «شبی که ماه کامل شد» به کارگردانی نرگس آبیار و نویسندگی او همراه مرتضی اصفهانی در نقش غمناز توانست بدرخشد و توجهات را نسبت به خود جلب کند.
هرچند که او در بیست و سومین جشنوارهی فیلم فجر توانسته بود سیمرغ بلورین بهترین بازیگر زن را برای بازی در فیلم«کافه ترانزیت» از آن خود کند. از خصایص بازی صدرعرفایی این است که او همواره میکوشد تا در پرسوناژی که خلق میکند، پنهان باشد، بهطوریکه مخاطب با فرد جدید و متفاوتی آشنا میشود. شخصیت غمناز را بهیاد بیاورید، فردی با صورتی سیهچرده و لهجه محلی که متعلق به زنی بلوچ است که مادر چند فرزند که یکی از آنها عبدالمالک ریگی است. بیشک او در پس اسامی پر سروصدای خیلیها کتمان شده است و باید او را از هنرمندان بیبدیل و بازیگران خوب سینمای ایران بدانیم.
پارسا پیروزفر در فیلم مهمان مامان (۱۳۸۳) | یوسف، معتادِ خوشسیما
«مهمان مامان» فیلمی در ژانر کمدی به کارگردانی داریوش مهرجویی است. این فیلم بر اساس کتاب هوشنگ مرادی کرمانی و توسط سیمافیلم تولید شده است. این فیلم با استقبال خوبی از مخاطبان روبهرو شد و در بیست و دومین جشنواری فیلم فجر، سیمرغ بهترین فیلم را دریافت کرد. «مهمان مامان» هجدهمین فیلم داریوشخان مهرجویی در روزگارانی بود که او نگاه جدی و فنی به روایت و همچنین به سینما داشت! داستان اینچنین است که برای خانوادهای سرزده مهمان میرسد.
تازهعروس و تازهدامادی که خبر از اوضاع نابسامان زندگی میزبان ندارند و ساکنین و همسایگان دستبهدست هم میدهند تا آبروی صاحبخانه را حفظ نمایند. اما پارسا پیروزفر در این فیلم با لحن کمدی خود چهرهی دیگری از فرد معتاد را بهنمایش میگذارد. او بهخوبی ظاهر ناراحت و افسرده یک فرد معتاد را همراه با حرکات طنز در خیلی از بخشهای فیلم بازی میکند تا نفشآفرینی خود را متمایز از چهرههای دیگری که نقش معتاد را ایفا میکنند، نشان دهد. پارسا پیروزفر از بازیگران گزیدهکار سینمای ایران است که هم در تئاتر و هم در سینما خوش درخشیده و همیشه مورد توجه منتقدان و مخاطبین سینما بوده است. او در فیلم «مهمان مامان» در نقش یوسف به چهرهای ماندگار در سینمای ایران بدل شد.
عسل بدیعی در دستهای آلوده (۱۳۷۹) | خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
در هجدهمین جشنواری فیلم فجر یکی از کاندیدهای دریافت جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل زن جوانی بود که در اولین فیلم خود با نام بودن یا نبودن در نقش دختری ایفای نقش میکرد که با کمک قلبی از یک پسر جوان دچار مرگ مغزی به او پیوند زده میشود تا از مرگ نجات پیدا میکند. حضور او در این فیلم بهحدی تاثیرگذار بود که همه نوید ظهور یک ستارهی جدید در سینمای ایران را میدادند. او مدتی بعد در کنار ستارههای آن روز سینمای ایران در فیلم «دستهای آلوده» ساختی سیروس الوند قرار گرفت و در نقش نسرین خوش درخشید. او در سن ۳۵ سالگی خیلی زود بهدلیل مرگ مغزی درگذشت و اعضای بدنش اهدا شد.
داستان فیلم بدین شرح است: سیامک(ابولفضل پورعرب) و دیبا(هدیه تهرانی)، نادر(امین حیایی) و رویا(الهام ایمانی) چهار جوانی هستند که دست به سرقتی بزرگ از یک مراسم عروسی اعیانی میزنند. سیامک جواهرات سرقت شده را نزد نسرین میگذارد چرا که قصد ازدواج با او را دارد. از طرفی دیبا هم روزگارانی ماجرایی عاشقانه با سیامک داشته و هنوز هم عاشق اوست. سیامک به همراه شرکایش به سراغ نسرین میروند اما او را نمییابند. نسرین جواهرات را در شرکتی که در آنجا مشغول به کار است، مخفی میکند. ناصر خلاف کسی که پدر نسرین مامور کرده تا دربارهی سیامک داماد آیندهاش تحقیق کند، به جواهرات علاقهمند شده و در پی کسب جواهرات سیامک و دوستانش را تعقیب میکند. در این تعقیبوگریز میان ناصر خلاف و دزدها، نادر توسط ناصرخلاف کشته شده و جواهرات به دست پلیس میافتد و سیامک هم خود را به پلیس معرفی میکند.
بابک حمیدیان در فیلم رستاخیز (۱۳۹۱) | رکورد دار با استعداد
«رستاخیز» فیلمی تاریخی-مذهبی به کارگردانی احمدرضا درویش محصول سال ۱۳۹۱ است. این فیلم در سیودومین جشنوارهی فیلم فجر در ۱۱ بخش نامزد دریافت سیمرغ بلورین بود که در هشت بخش از جمله بهترین نقش مکمل مرد و بهترین کارگردانی توانست جوایزی را کسب کند. بابک حمیدیان در این فیلم در دو نقش عبیداللهبنزیاد و یزیدبنمعاویه ایفای نقش میکند. او برای بازی در فیلم «چ» ساختهی ابراهیم حاتمیکیا هم به این عنوان دست پیدا کرده بود. همچنین در جشن خانهی سینما هم برای بازی در فیلم «طبل بزرگ زیر پای چپ» ساختهی کاظم معصومی موفق میشود تا همین عنوان یعنی بهترین بازیگر نقش مکمل را بهدست بیاورد.
او برای بازی در فیلم «هیس دخترها فریاد نمیزنند» ساختهی پوران درخشنده هم موفق به دریافت این عنوان در جشن انجمن منتقدین سینمای ایران شده بود و گویا رکورددار دریافت جوایز متعدد در نقش مکمل بوده است. فیلم «رستاخیز» در بازنمایی و بازسازی اتفاقات تاریخی با لحن الکنی همراه است و به هیچوجه نمیتواند به مانند فیلمی مثل «روز واقعه» ساختهی شهرام اسدی عمل کند. یکی از ضعفهای این فیلم انتخاب بازیگران است که البته در مورد حمیدیان بهخصوص در نقش یزید صدق نمیکند. بابک حمیدیان بازیگر با استعداد در تئاتر و سینماست از نمایشهای ماندگار او تئاتر مکبث است. فیلمهای «مسخرهباز»، «به وقت شام»، «بادیگارد»، «خاک آشنا»، «بیپولی»، «اسب حیوان نجیبی است»، «بغض»، «ساکن طبقه وسط»، «قدمگاه»، «یک بوس کوچولو» و «مغز استخوان» از جمله کارهای او در سینما به شمار میروند.
ناصر ملک مطیعی در قیصر (۱۳۴۸) | قیصر کجایی که…![فیلم-قیصر]()
صحبت کردن دربارهی فیلم «قیصر» ساختهی مسعود کیمیایی در قرن جدید شاید تازگی نداشته باشد ولی میتواند یاد انگارهای بر این فیلم ماندگار سینمای ایران باشد. فیلمی که در دهههای مختلف بارها توسط نویسندگان و منتقدین ارزیابی شده و از هر لحاظی مورد واکاوی قرار گرفته است. نکتهی قابل ذکر این است که بازیگران و هنرمندان ایرانی در این اثر جملگی به مانند دانههای تسبیح بودند تا نتیجهی کار به شکل مناسب دربیاید. بهروز وثوقی که آرزوی بازی در کنار ناصر ملکمطیعی را داشت، در این اثر بهعنوان نقش اول با نام قیصر در کنار برادرش فرمان با هنرمندی ناصر ملک مطیعی قرار گرفت تا تصویر دو بازیگر توانمند سینمای ایران را در یک قاب مشاهده کنیم.
هرچند فرمان خیلی زود از داستان خارج میشود اما در همان دقایقی که در فیلم حضور دارد، چهرهی آیکونیک جاهل مآبانهای از مردان دههی چهل را در سینما بازنمایی میکند. از آنطرف برادران آبمنگل شکل لمپنیزمی از افراد نابههنجار را در آن دوران نشان میدهند. تقابل این دو به نوعی درونمایهای از واقعیت و مجاز یا اشارهای به جنس اعلا و جنس قلابی دارد. کیمیایی هرچه داشت در همان سالهای نخستین فعالیت خود عرضه کرد و بعد از آن فقط تلاش کرد تا اثری برتر در چنین ژانری بسازد. از نکات مهم این اثر پایانبندی آن است؛ برخلاف شکل رایج اکثر فیلمهای آن دوران که پایانها اغلب خوش بودند، این اثر پایانی متفاوت و منحصربهفرد را در سینمای ایران رقم زد تا کماکان خوانشهای متفاوتی را دربارهی اینگونه پایانبندی در سینما داشته باشد.
داریوش ارجمند در فیلم سگکشی (۱۳۷۹) | اپورتونیسم![فیلم-سگ-کشی]()
فیلم «سگکشی» ساختهی بهرام بیضایی در سال ۱۳۸۰ توانست اکران شود و در همان سال رکورد بالاترین فروش را از آن خود کند. در زمانیکه بیضایی فرصت کار نداشت و به مدت دهسال خانهنشین شده بود، چنین ایدهای در ذهن او شکل گرفت. او که در نگارش فیلمنامه استاد است توانست متن این فیلم را مثل همیشه یونیک و منحصربهفرد بنویسد. در این فیلم بازیگران زیادی مثل رضا کیانیان، بهزاد فراهانی، احمد نجفی، جعفر بزرگی، فردوس کاویانی، مجید مظفری، میترا حجار، مژده شمسایی، حسن پورشیرازی و داریوش ارجمند به ایفای نقش پرداختند که نتیجهی آن تلاشهای صورت گرفته، «سگکشی» را به یکی از فیلمهای مهم تاریخ سینمای ایران بدل کرد.
حتی برخی از منتقدان ایرانی وجوهی از این فیلم را با آثار کلاسیک تاریخ سینما سنجیدند. حاجینقدی در این کار تاجری زرنگ و فرصتطلب است، این شخصیت برآمده از یک سیستم بیمار در دل جامعه است. داریوش ارجمند برای نشان دادن ویژگیهای رندانهی شخصیت فرصتطلب «حاجینقدی» آشکارا و با استفاده از میمیک چهره بهجای تحرکهای بدنی آن هم در محیطی ایستا را به نمایش میگذارد. درصورتیکه همیشه نقشهایی که از او دیده بودیم، پر تحرک و پر رفت و آمد بودند. داریوش ارجمند برای بازی در این نقش توانست به سیمرغ نقش مکمل دست پیدا کند. اگر تا الان موفق به دیدن این فیلم نشدهاید، توصیه میشود که این اثر ارزشمند را تماشا کنید چراکه در روایت کلاسیک آن هنوز هم درسهای نهفتهای وجود دارد.
هادی حجازیفر در فیلم ماجرای نیمروز (۱۳۹۵) | آدم عملیاتی یا خشن اعتقادی؟![فیلم-ماجرای-نیمروز]()
کمال نام شخصیتی است که سعی میکند، آتشبهاختیار رفتار کند. گاهی بدوناینکه از فرماندهی خود دستور مستقیم بگیرد، خود را محق هرگونه درگیر شدن با نیروهای مخالف میبیند. این رفتار کمال را در فیلم بهیاد آورید؛ بعد از ترور موسی خیابانی مرتب این نکته را به دیگران دیکته میکند و اصرار دارد بگوید که او این کار مهم را انجام داده است. کمال تا جاییکه خردمندانه رفتار میکند و باتوجه به شجاعت و جسارتی که دارد، مصداق بارز آتشبهاختیار است؛ در غیر این صورت سرکشی او گاهی سرچشمهای جز منیت ندارد.
هادی حجازیفر که پیش از این نقش در فیلم «ایستاده در غبار» ساختهی مهدویان خود را اثبات کرده بود، در این فیلم هم نشان داد که میتواند همچون نویسندگی وکارگردانیاش در تئاتر توانا ظاهر شود. او بعد از ایفای نقش کمال توانست بسیار خوش بدرخشد و در فیلمهای «آتابای» و «بیهمهچیز» خود را بهعنوان یک بازیگر حرفهای نشان دهد. فیلم «ماجرای نیمروز» به نویسندگی ابراهیم امینی و محمدحسین مهدویان و تهیهکنندگی سیدمحمود رضوی توانست که در سیوپنجمین دورهی جشنوارهی فیلم فجر در ۹ رشته نامزد دریافت جایزهی سیمرغ بلورین شود. در نهایت این فیلم پنج جایزه را به خود اختصاص داد که یکی از این جوایز عنوان بهترین بازیگر نقش مکمل مرد بود که نصیب هادیحجازیفر شد.
حامد بهداد در فیلم جرم (۱۳۸۹) | ناصر ظفر
مسعود کیمیایی یکی از سرمایههای سینمای ایران است، هرچند که او در کارهای آخری که ساخته حسابی توسط قلم منتقدین نوازش شده است. او در سال ۱۳۸۹ فیلم «جرم» را کارگردانی کرد که توانست در پنج بخش مختلف جایزهی جشنوارهی فجر را از آن خود کند که یکی از این جوایز متعلق به حامد بهداد است. او برای نقش ناصر ظفر توانست در بخش بهترین بازیگر نقش مکمل به این عنوان دست پیدا کند. حامد بهداد از بازیگران ارزشمند تاریخ سینمای ایران است که در ایفای این نقش بسیار خوش درخشید. داستان فیلم «جرم» دربارهی جوانی به نام رضا سرچشمه(پولاد کیمیایی) که بههمراه دوستش(حامد بهداد) تصمیم میگیرد تا به زندگی یک شخص سیاسی پایان دهد.
این دو موفق به انجام اینکار میشوند اما در لحظهی آخر، رضا دوست خود را فراری میدهد و خودش توسط مأموران دستگیر میشود. رضا اعتراف میکند که همهچیز تقصیر او بوده و به همین دلیل به زندان محکوم میشود. در زندان علیرغم اینکه مامور ساواک به رضا پیشنهاد همکاری با دولت در ازای آزادیاش را میدهد اما رضا به دلایل نامشخص این پیشنهاد را رد میکند و منتظر میماند تا مدت زمان دورهی محکومیتش سپری شود. رضا بعد از آزادی از زندان نزد زن و بچهاش میرود و تصمیم میگیرد که زمان زیادی را با آنها بگذراند اما باردیگر از طرف گروهی به او پیشنهاد میشود تا مدیر یک شرکت نفتی را به قتل برساند، رضا اینبار هم راه کشتن را در پیش میگیرد. در نهایت بعد از وارد شدن در این بازی، متوجه میشود که دلیل کشتن مدیر شرکت نفتی چیزی شبیه بهیک خصومت شخصی بین یک عده و آن مدیر نبوده است.
صدف اسپهبدی در فیلم علفزار (۱۴۰۰) | به وقت تلاش
«علفزار» فیلمی به نویسندگی و کارگردانی کاظم دانشی و تهیه کنندگی بهرام رادان محصول سال ۱۴۰۰ است. این فیلم در بخش سودای سیمرغ چهلمین جشنواری فیلم فجر حضور داشت و در چندین رشته نامزد و در نهایت در چهار بخش توانست جوایزی را کسب نماید. یکی از این جوایز را خانم صدف اسپهبدی برای بازی در نقش فریبا توانست از آن خود کند. فریبا در این فیلم به همراه همسر خود محسن(مهدی زمینپرداز) درگیر اعتیاد است. از نکات قابلتوجه در بازی خانم اسپهبدی حرکات بدن و نشان دادن یک معتاد زن است که با توجه به دشواریهای این نقش، بسیار موفقیتآمیز این کار را به سر انجام میرساند.
او برای اینکه بتواند این نقش را بازی کند هر شب ده کیلومتر پیادهروی میکند و در هشت ماه موفق میشود ۲۵ کیلوگرم از وزن خود را کاهش دهد. فیلم علفزار داستان بازپرسی (پژمان جمشیدی) را روایت میکند که که میان قانون و عرف و شرع گیرافتاده است. فیلم با الگوی مستندی که سالها پیش در یکی از بخشهای کشور رخ داده بود، پیرنگ خود را میسازد و تمهیداتی مناسب با درگیر شدن یک بازپرس برای رتقوفتق امورات را باتوجه به سرگشتگی او از این ماجرا رقم میزند.
اکبر عبدی در اجاره نشینها (۱۳۶۵) | نوستالژی دههی ۶۰
کمتر کسی وجود دارد که فیلم «اجارهنشینها» ساختهی داریوش مهرجویی را در خاطر نداشته باشد. این فیلم یکی از پرفروشهای تاریخ سینماست که در بین فیلمهای برتر سینمای ایران هم دیده میشود. اکبر عبدی در نقش آقا قندی و مرحوم انتظامی در نقش عباسآقا سوپرگوشت با درگیریهای خود کمدی دلنشینی را خلق کردند که هنوز هم این اثر واجد ستایش است. در پس اتفاقات مهیبی که در این ساختمان میافتد، تمثیلات نهفتهای نیز وجود دارد که نشان از صلابت آن روزهای مهرجویی دارد. وجود بازیگری مثل اکبر عبدی در فیلم «اجارهنشینها» بهعنوان یک هنرپیشهی خلاق و با تجربه که بازی در نقشهای بسیار متنوعی را در کارنامهی خود دارد، در ایجاد موقعیتها و صحنههای شادیآور بسیار تاثیرگذار بوده است.
صحنهی انفجار تلفن در دستهای آقای قندی و سروشکل او را بهیاد بیاورید، در زمانیکه فیلمهای کلیشهای و شعارزدهای صحنهی سینمای ایران را به تسخیر خود درآورده بودند، «اجارهنشینها» با چنین صحنههای سادهای مخاطبان را به خندیدن دعوت میکند. البته با توجه به شرایط بحرانی آن سالها و هجوم نیروهای بعثی به کشور، ساخت این فیلم برای تغییر ذائقهی مردم اثربخش و بسیار بهموقع بود. امروز اکثر بازیگران این فیلم یا مرحوم شدند یا در سن پیری بهسر میبرند.
رضارویگری در فیلم بوتیک (۱۳۸۲) | شاپوری
دربارهی نقشآفرینی رضا رویگری در فیلم بوتیک در پرسوناژ شاپوری صحبت کم شده و با گذر زمان و مرور این کار ماندگار در سینمای ایران باید باردیگر ارزشهای بازیگری او را برشماریم. رضا رویگری نقشهای مختلف و طیف گوناگونی از شخصیتها را ایفا میکند. کاراکتر شاپوری با توجه به متن فیلم، لباسی است که اندازهی او دوخته شده است. شاپوری خونسردی و خوشرویی دارد و به لهجهی جوانها صحبت میکند. لیچارد میگوید همینکه سیگار را گوشهی لب میگذارد از گوشهی چشمش اوضاع و اطرافش را نگاه میکند و اگر نکتهای برخلاف توقعاتش باشد فریادش بلند میشود.
بازی او عمدتا در نگاههای مرموزانهاش خلاصه شده است؛ صحنهی آوردن ناخنگیر توسط فرشید ( افشین سنگچاپ) را در خاطر مرور کنید، او همه را با زبان خود تحقیر و با ادبیات خاص خودش تحمیق میکند. داستان فیلم: اتی(گلشیفته فرهانی) سهم خود را از خانهای که با دوستانش اجاره کرده، نپرداخته و صاحبخانه قصد دارد آنها را بیرون کند. جهانگیر(محمدرضا گلزار) جوانی است که در بوتیک کار میکند و مبلغ مورد نیاز اتی را فراهم میکند اما اتی با آن مبلغ تصمیم میگیرد به خارج برود. تلاش اتی برای تهیهی کسری پولی که برای خارج رفتن نیاز دارد، او را در موقعیت خطیری قرار دهد. در این فیلم محمدرضا گلزار و حامد بهداد در کنار گلشیفته فراهانی نقشآفرینی کردهاند که سبب شد این اثر مورد توجه مخاطبین و همچنین منتقدان در آن زمان واقع بشود.
فاطمه معتمدآریا در مسافران (۱۳۷۰) | مستانِ قصه
نقش مستانِ فیلم مسافران از نقاط عطف کارنامهی هنری فاطمه معتمدآریا به شمار میآید. بازی او در سکانس صحبت با همسرش که در میان همهمه و شلوغی مجلس عزاداری اتفاق میافتد، تماشایی است. همچنین لرزش صدایش هنگام شنیدن خبر تصادف در ذهن مخاطب باقی میماند. بازی در سکوت و نحوهی ادای دیالوگها و مکثهای میان جملاتش، یکی از بهترین نقشآفرینیهای او را رقم زده که سیمرغ بهترین بازیگر نقش مکمل زن را نیز برای او به همراه داشت.
مجتبی پیرزاده در فیلم تومان (۱۳۹۷) | عزیز
عزیز در میان جمع دوستان داوود با همه فرق میکند؛ دوست وفاداری که در همه حال هوای داوود را دارد و هیچگاه با او مخالفت نمیکند و البته نمیخواهد که نفر دوم باشد. عزیز به همراه داوود در یک کارخانه تولید لبنیات مشغول به کار است و شرطبندی تنها بخش هیجانانگیز زندگی آنها محسوب میشود. تغییر شخصیت عزیز در فصلهای مختلف فیلم بهخوبی در بازی پیرزاده نمایان است؛ یک بازی دیدنی و تاثیرگذار که در به تصویر کشیدن رابطهاش با داوود و باورپذیر بودن آن برای مخاطب، بسیار موفق عمل کرده است.
هومن سیدی در من دیه گو مارادونا هستم (۱۳۹۳) | بابکِ عصبانی
بابک یکی از متفاوتترین نقشآفرینیهای هومن سیدی در کارنامه او محسوب میشود که جزوه بهترین نقش های مکمل سینمای ایران است؛ او در نقش فردی پرخاشگر که مدام با اطرافیان خود در حال درگیری و دعواست، یک بازی کاملا بیرونی و پر تنش ارائه میدهد که سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را نیز برای او به دنبال داشت. سیدی با درک فضای ابزورد فیلم، بهخوبی توانسته جزییات مربوط به اعمال و رفتار شخصیت را در بازی خود ارائه دهد و به همین دلیل بابکِ من دیه گو مارادونا هستم کمترین شباهت را به دیگر نقشهای او دارد.