نویسنده : علی زنداکبری
شخصیت «هرکول پوآرو» به قلم «آگاتا کریستی» یکی از معروفترین کارگاههای داستانهای جنایی است که در کنار شرلوک هولمز، آرتور کنون دویل باید نقشی جاودانه و غیرقابل جایگزین در ادبیات داستانهای جنایی-رمزآلود برای آنها قائل شد؛ داستانهایی که به دقت و با جزییات وسواسگونهای هوش خوانندگان خود را به چالش می کشند. قطعا این دو شخصیت داستانهای جنایی، جذابیتهای خاص خودشان را در صنعت فیلمسازی دارند. همانطور که پس از سالها جرمی برت در نقش شرلوک هولمز برای علاقهمندان به این شخصیت تبدیل به هولمزی همیشگی شد.
- بیشتر بخوانید
- یادداشتی بر فیلم «داستان وست ساید»| نوستالژی مدرن
- رتبهبندی بتمنها از بدترین تا بهترین
- معرفی ۷ سریال کوتاه و جذاب
- کارآگاه خام | نقد فیلم «بتمن» ۲۰۲۲
دیوید ساچت نیز هرکول پوآرویی مقبول و ماندگار در ذهن مخاطبان گردید که طی مجموعهی موفق تلویزیونی «پوآرو آگاتاکریستی» بین سالهای ۱۹۸۹ تا ۲۰۱۳، شبکههای تلویزیونی مختلف را به تسخیر خود درآورده بود. علیرغم فاصلهی زمانی بین هر فصل هیچگاه مخاطب خود را از دست نداد و پوآروی خاص همهی علاقهمندان به این کاراگاه باقی ماند. بنابراین در وهلهی اول دیدن هر اثری از این دو شخصیت باید جدا از دو هنرپیشهی خاص این کاراکترها دیده و قضاوت گردند تا لاجرم بیننده به قیاس ذهنی و تبادل خاطرات رفتوبرگشتی با جرمی برت و دیوید ساچت مواجه نگردند.معروفترین پوآروهای آگاتا کریستی در دهههای سی و چهل خلق شدند، کمااینکه کتاب «مرگ روی نیل» وی نیز در سال۱۹۳۷ به چاپ رسید. این کتاب به همراه داستان «قتل در قطار سریع السیر شرق» و البته چند داستان دیگر از معروفترین آثار کریستی، با شخصیت محوری پوآرو است. کنت برانا که به داستانهای بریتانیایی قدیم و معاصر علاقهی خاصی دارد، در گام اول به ساخت فیلم «قتل در قطار سریع السیر شرق» در سال۲۰۱۷ اقدام نمود که هرچند در انتخاب بازیگرانش وسواس و دقت لازم صورت نگرفته بود؛ اما به لطف بهره از ابزار پیشرفته صنعت فیلمسازی در قرن جدید، اثری قابلقبول از کار درآمد و واکنش نسبتا خوب مخاطبین و منتقدین را با خود به همراه داشت.
حال پس از کسب تجربه در فیلم اول خود با داستان معروف کریستی در ساختهی دوم خود، پختهتر و سینماییتر با داستان کلاسیک «مرگ روی نیل» برخورد کرده است. تقریبا تمام انتخابهای بازیگران بهجا صورت پذیرفته و حتی «گل گدوت» نیز در نقشی متفاوت و جدی قابلپذیرش است، همچنین حضور آنت بنینگ با به تصویر کشیدن مادری ، در نقش یوفیمیا بوک که عاشق فرزندش است، قوام شخصیتپردازی فیلم را دوچندان نموده است. قابل ذکر است که راسل برند نیز بهخوبی شخصیت مرموز و درونگرای ویندلشم را پرورانده است.
زوج آرمی همر و اما مک کی با صرف انرژی تحسینبرانگیز رابطهی یک زوج شکستخورده را با قدرت اجرا می کنند. برانا نیز ناخودگاه در قتل قطار سریعالسیر شرق در حال کپیکاری از حرکات دیوید ساچت بود اما اینبار با استفاده از میمیک چهره و حذف پارهای از حرکات اغراقآمیزش در فیلم قبلی، پوآرویی قابلپذیرش و منعطف را به نمایش درآورده است. این پوآرو پیش از هرچیز بیشتر از اینکه کارآگاهی نابغه باشد، یک انسان است. بوک با بازی «تام بیتمن» در نقش دوست صمیمی پوآرو برعکس فیلم قبلی از حالت منفعل درآمده و نقش محوریتری در اثر جدید دارد.
کار با دوربین بسیار حرفهایتر و با پتانسیل بیشتری صورت پذیرفته است، نماهای متفاوت از رود نیل و اهرام ثلاثه با حرکت سیال دوربین هریس زامبارلوکوس به همراه استفاده از رنگهای شاد و گرم جذاب و لذتبخش است. همچنین موسیقی زیبای پاتریک دویل کهنهکار، حسی سراسر نوستالژیک را از اثری جنایی اما کلاسیک به بیننده منتقل می کند. تا از طریق آن از آثار جنایی مدرن که این روزها تعدادشان نیز افزایش یافته کمی دور گردد و با حسی زمینی کارآگاهی خاص و دوستداشتنی را با بازکردن گامبهگام گرههای یک قتل بر روی یک کشتی همراهی نماید.
در فیلم قبلی بیننده از قطاری که از بیتالمقدس به استانبول میرفت، موضوع را دنبال میکرد اما در فیلم جدید از روی کشتی تفریحی در حال حرکت بر روی رود نیل موضوع را پیگیری میکند. در فیلم قبلی دوربین درون کابین شخصیتها به کندوکاوی مشغول بود که به سردرگمی بیننده در رسیدن به باز شدن گرهی معما کمک می نمود. اما در فیلم جدید دوربین مخاطبش را در سرک کشیدن به اتاق مهمانان کشتی آزاد میگذارد تا با تصاویری باز از طبیعت جغرافیایی محل رویداد نیز لذت ببرد؛ بهاینترتیب برانا موفق میشود ابزار را در روایت داستانش بهخوبی بهکار گیرد.
در یک ساعت ابتدایی فیلم به درستی شخصیتهای فیلم را به بیننده شناسانده و تماشاگر را با هر کاراکتر همراه نموده تا با همذاتپنداری مخاطب با شخصیتهای او، در حدس و گمانهایش بهآرامی و با منطق به چالش کشیده شوند. از اینرو در بیست دقیقهی پایانی اثر، هر رویداد جدید که منجر به پیدا شدن قاتل میگردد تبدیل به هیجان دلپذیری در مخاطب می شود تا در پایانی غیرمنتظره، هم خود و هم پوآروی باهوش را در طی مسیر پیدا شدن قاتل تحسین نمایند. تغییر رویهی کنت برانا در نگاهش به شخصیت پوآرو و داستانش در مرگ بر روی نیل فیلمی با پرداختی سرگرمکننده را به بیننده ارزانی داشته تا علاوهبر لذت از تعقیب یک قصهی معمایی از نوع روایت و تصاویر آن نیز بهخوبی لذت ببرد.