نویسنده : علی زنداکبری
کارگردان مکزیکی «گیرمو دل تورو» اینبار بر خلاف آثار قبلییش به جای جستجوی انسان در کالبد شیطانی کاراکترها، به کنکاش هیولای درون انسان شخصیتهایش می پردازد.
او با فیلمنامهای کار شده با همکاری مشترک همسرش «کیم مورگان» بر اساس رمان «کوچه کابوس»، نوشته «ویلیام لیندسی گرشام»، خالق واقع گرایانهترین اثرش در دومین ساخته از این رمان است. اثر اول درسال۱۹۴۷ با بازی «تایرون پاور» و «هلن واکر» به کارگردانی «ادموند گولدینگ» ساخته شده است. کوچه کابوس، گیرمو دل تورو، اثری است که به هیولاهای عجیب غریب آثار قبلی او نپرداخته، بلکه به زوایای تاریک و هولناک روحیات انسانی میپردازد. بستر این زاویه دید همچون «پرستیژ» کریستوفر نولان، قدرت به بازی گرفتن ذهن افراد عادی براساس حرفه، شعبده-پیشگویی انسانهای باهوش است. آنها در تهییج ناشی از دریافتههای فرامتنی قدرتهای درونیشان غرق میشوند، بیآنکه به نتایج و عواقب آن فکر نمایند، عواقبی که خودشان را نیز به قهقرا میکشاند، چه شخصیت «استانتون کارلایل» گیرمو دل تورو درکوچه کابوس و چه شخصیت «آلفرد بوردن» کریستوفر نولان در پرستیژ.
ذهن وهمآلود و نگاه تاریک دل تورو، در جهان خود ساختهاش، تجلی شخصیتهاییست که نهایتا آنها را به آنچه برای خود ساختهاند رهنمون میسازد، چه خیر باشد و چه شر. آدمهای دل تور در فیلم میتوانند همچون شخصیت پیت با بازی درخشان «دیوید استراتایرن» خود ویرانگر باشند یا همچون شخصیت دکتر لیلیت ریتر«کیت بلانشت»، همچون ماری خوش خط و خال، خود را بگزند. اما آنچه از ظاهر شخصیتهای دل تورو در فیلم نمیتوان فهمید، حد پلیدی یا بلاهت آنان در راستای وقایع پیش رویشان است، همچون شخصیت «مالی کیهیل» با بازی «رونی مارا» و یا «زینای پیشگو» با بازی «تونی کولت»، که هر دو در مسیر بازی خویشتندار خود، توانایی دل تورو، از بازی گرفتن در قالب کشش هر صحنه را نشان می دهند.
کارگردان با شناخت ذهن و در نتیجه خواستهاش، ترکیب تمهای خود را در فیلمنامه به پایداری میرساند و با تسلطش به ابزار فنی سینمایی در خلق تصویر ذهنیش از هر خواسته، جامهی عمل میپوشاند. در سیر گذر از همین خط ذهنی- ساختاری خود، کلیهی ابزارها را چنان به خدمت خویش میگیرد که نتیجهی آن تصاویر چشم نواز و پر معناییست که برای هر تماشاگر سینمایی لذتبخش است. اگر کسی با سینما آشنا نباشد و فیلم را ببیند اصلا نمیفهمد که فیلم در قرن بیست و یک ساخته شده و تصورش از فیلم، یک فیلم در دههی چهل است.
تصاویر پرقدرت فیلم، دسترنج فیلمبردار مورد علاقهی دلتورو «دن لاسن» دانمارکی است. برخی پلانها و صحنههای فیلم همچون یک تابلوی زیبای نقاشیست، به عنوان مثال صحنهی رعد و برق با پس زمینهای از چرخ و فلک نورانی سیرک، که پیشاپیش خبر از حوادث پیشهرو میدهد. دور از ذهن نیست اگر لاسن برندهی بهترین فیلمبرداری اسکار۲۰۲۲ شود. استفاده از فیلترهای مات، کلوزآپهای به موقع و یا انتخاب نماهای زاویهدار همچون صحنه رهاسازی پرنده برای انسان خونخوار داخل سیرک، با نگاهی عمودی به بال بال زدن پرنده، پیشاپیش هولناک بودن تصاویر بعدی را القا میکند. این فضاسازی با موسیقی مرموز «ناتان جانسون» و طراحی لباس حرفهای «لوئیس اسکویرا» و دکوراسیون عجیب «شین ویو» برندهی اسکار و «برانت گوردون» و با نظارت دقیق «تامارا دوورل»، در جا انداختن درام جنائی- نئونوآر دل تورو در متن وقایع فیلم، کارکردی قابل نفوذ در ذهن بینندهاش باقی میگذارد.
فیلم روایتمحور، قطعا براساس داستانسرایی خود به راویانی پرقدرت نیازمند است که این راویان، بازیگرانی توانمندند، تا وجوه روایت قصهی فیلم ملموس گردد، چنانکه بازیگران این اثر به کار گرفته شدهاند.
نگاه کنید به بازی کوتاه اما خیرهکننده «ویلیام دافو»، «ران پرلمن»، «مارک پوینلی» با آن قد کوتاه اما پتانسیلهای فیزیکی پر انرژیش در سمپاتیک نمودن سکانسها، به شخصه نمیتوانم از نقش«ازرا» در حفظ هیجان پانزده دقیقه پایانی فیلم با بازیگری پر قدرت «ریچارد جنکینز» چشمپوشی کنم و یا نقشآفرینی بطنی و دو طرفه تونی کولت- دیوید استراتایرن که نقش موثری در پرورش شخصیت کارلایل ایفا مینمایند، هرچند رابطه مالی-استانتون، آنطور که باید در نیامده و جای کار بیشتری برای عمق بخشیدن به درام دقایق پایانی فیلم داشت، اما بازی خوب هر دو بازیگر و ارتقاء درونی این دو کاراکتر، با چرخشهای به موقع، باورپذیری آنها را به دوش کشیده است.
باید اذعان داشت تیم بازیگری در اتحادی مثال زدنی در حفظ پیرنگ اثر موفق عمل نمودهاند، خصوصا «بردلی کوپر» که شخصیت استانتون کارلایل را در سطوح شخصیتی مختلف باز تعریف میکند. ابتدا، جوانی جویای نام و جاه طلب، سپس فردی اجتماعی و قابل تعامل و در نهایت انسان مستی در کنکاشی مغزی-فرامتنی.
کوچه کابوس در نمایشی دیر هنگام، سورپرایز اهالی سینما گشت و ترکیب قوی عوامل و نگاه قدرتمندانهی کارگردان حالا با تجربه و تعریفش با نگاه فانتزی خاص دل تورو، اثری کلاسیکگون اما با امضای خالقش به نمایش در میآید، که انتظارات تماشاگر جدی سینما را نیز برآورده میکند.