بررسی و تحلیل فیلم «مموریا» Memoria | تو فکر کردی این حرفا تو هوا گم می‌شند

نویسنده: احسان رویامنش

  • نام کارگردان : آپیچاتپونگ ویراستاکول
  • سال ساخت: ۲۰۲۱
  • IMDB: 7/ 10

«ادبیات بوم‌گرا»(EcoLiterature)، به گونه‌ای از جهان واژه‌ها اطلاق می‌شود که در آن طبیعت و محیط‌زیست، هویتی مستقل دارند و نقشی کلیدی در پیشبرد داستان ایفا می‌کنند و امکان خوانشی بوم‌گرایانه را برای مخاطبین فراهم می‌سازند. در بعضی از نوشته‌ها از این گونۀ ادبیات به «عرفان طبیعی» هم یاد می‌کنند. مموریا، آخرین فیلم آپیچاتپونگ ویراستاکول، کارگردان تایلندی را می‌توان در این دسته از سینما قرار داد.

ویراستاکول که در تجربیات پیشین خود، به خصوص «عمو بونمی که می‌تواند گذشته‌اش را به یاد آورد»(برندۀ نخل طلای کن ۲۰۱۰)، با رفتن به سویۀ برداشت‌های بومی و محلی از طبیعت و ماورای آن در فرهنگ زادگاهش، تایلند، بنیان قرارداد خودش را با مخاطب بنا نهاده بود، در این اولین فیلم بین‌المللی‌اش که به زبان اسپانیایی ساخته شده است و انتخاب بازیگری توانا در نقش اصلی و محوری فیلم، تیلدا سوئینتن، به تجربه‌ای متهورانه‌تر دست زده است. او به سیاق اکثر فیلمسازان بزرگ غیرآمریکایی، ایدۀ مرکزی خود را از سنت و زیست‌بوم خود، پله به پله به جهان‌های وسیع‌تری فرا می‌خواند. اینجا او در کلمبیا و پایتخت آن بوگوتا و جنگل‌های آمازون، داستان چندلایه و استعاری خود را روایت می‌کند.

memoriaمموریا با الهام از مبارزه واقعی سازنده خود با سندرُم انفجار سر (اختلالی که باعث می‌شود فرد صداهایی را در سر خود بشنود)، سوئینتون را در نقش جسیکا هالند، باستان‌شناس در بوگوتا قرار می‌دهد که از صدای تپش مکرر در سرش رنج می برد. خواهر جسیکا، کارن (اگنس برکه)، که از یک بیماری مرموز رنج می‌برد، برای ملاقات به شهر آمده است. در یکی از صحنه‌های آغازین در بیمارستان، کارن به جسیکا در مورد خوابی که درباره یک سگ در حال مرگ دیده‌است، می‌‌گوید. جسیکا در ادامۀ مسیر قصه برای پی‌بردن به ریشۀ صداهای ذهنی‌اش به هرنان، یک مهندس صدا پناه می‌برد. او ساعت‌های زیادی در استودیوی او می‌ماند تا بتواند مختصات دقیقی از آنچه در سرش می‌گذرد را به او توضیح بدهد و او بتواند به این اصوات، تجسمی عینی ببخشد. کمی بعد اما، هرنان ناپدید می‌شود و در نیمۀ دوم فیلم، گویی در ساحت مرد دیگری در وسط جنگل‌های آمازون ظاهر می‌شود.

کارگردان تایلندی، که همیشه در پس لایه‌های طبیعت‌گرا و ماورایی آثار پیشین خود، به ریشه‌های تمامیت‌خواهی دیکتاتوران تایلند می‌تاخت- شبیه رجوع همیشگی پاتریشیا گوزمن(مستندساز شهیر شیلیایی) در هر ترجمان تصویری به کودتای ننگین پینوشه- حالا، این صدا را تعمیم داده و در سوی دیگر جهان، در کشوری که همیشه با خشونت در ذهن مخاطبان این سمت دنیا نقش بسته و سال‌ها درگیر جنگ‌های داخلی خونبار بوده است، ریشه‌های صدایی گمشده را جستجو می‌کند. حالا ساحت این عصیان پنهان علیه نابه‌سامانی‌های دنیا، به مرزهای دور هم کشیده می‌شود.

مموریا در اینجا «خاطره» که با «گذشته» گویی عموماً هم‌نشین است به خاستگاه اصلی درام ویراستاکول تبدیل می‌شود. او که تصویری از روزگاران رفته به یاد ندارد، «صدا» را به خاطر سپرده و حالا در به در و کوچه به کوچه در خویشتن و برون، به دنبال ریشه‌های آن می‌گردد. حالا این گُنگ خوابدیده، گمشدۀ خویش را در هرنان پیدا می‌کند. نقطۀ عطف دراماتیک فیلم، این تجسم وجود هرنان در کالبد مردی دیگر در وسط طبیعت است. حالا انگار، این تمنا، از فردی به فردی دیگر و از جایی به جایی دیگر منتقل شده است.

همیشه در تاریخ هنر از تجربه‌های یکه و منحصر‌به‌فردی یاد می‌شود که در برخوردهای اول، با بی‌مهری تماشاگر روبرو شده‌اند چرا که تجربۀ عاطفی هم‌زیستی با آن‌ها، برای مخاطبین نامانوس و غریب بوده است. در این زمان‌ها، همیشه، نقش ترویج‌گران و منتقدانی که با یادداشت‌های تحلیلی خود، نقطۀ عزیمت برای ورود به جهان این آثار و شیوۀ نگاه با آن‌ها را با مخاطبین علاقه‌مند و جستجوگر، مهم‌تر از گذشته، خواهد بود. در تجربۀ تماشای آثار این کارگردانی تایلندی نیز نقش حیاتی این امر ضروری به نظر می‌رسد تا تماشاگر، بتواند مولفه‌های مناسبی جهت چگونگی برخورد با این جهانِ خودبسندۀ ساکن، کُند، طبیعت‌گرا و ریشه در تاریخ و ریتم منحصر به فردش را پیدا کند.

memoriaویراستاکول در سخنرانی تاثیرگذارش در اختتامیۀ جشنوارۀ کن ۲۰۲۱ به هنگام دریافت جایزۀ ویژه هیئت داوران، نگاه جستجوگر تعمیم‌ساز خود پیرامون ظلم‌های ازلی و ابدی را در واژگانی موجز بیان کرد و کلمبیا را همانند تایلند، در کنار دیگر کشورهای هم‌درد، قرار داد که بایستی مردمانشان، مورد توجۀ ویژه‌ای از سوی دولتمردان خود، به خصوص در هنگامۀ همه‌گیری کرونا، قرار گیرند. حالا و با دیدن مموریا، می‌توان منتظر تجربه‌های جهان‌شمولی‌تر از این مولف تایلندی بود.

 

*‌ عنوان تیتر، دیالوگی از نمایشنامۀ «فعل» اثر محمد رضایی‌راد است.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.