نگاهی به سریال میر اهل ایست‌تاون(Mare of Easttown) | روزمرگی‌های یک کارآگاه زن

نویسنده: مازیار وکیلی

سریال میر اهل ایست‌تاون قبل از هر چیز یک درام استخوان‌دار پلیسی است که با تکیه بر روایتی کلاسیک از یک داستان پُر پیچ و خم جنایی که مدام در حال رودست زدن به تماشاگر است نبض تماشاگر را در دست می‌گیرد و در طول هفت قسمت این مینی‌سریال او را پای تلویزیون میخکوب می‌کند.

اما اگر میر اهل ایست‌تاون صرفاً یک درام پلیسی پُر پیچ و خم بود زیاد به درد تحلیل و تفسیر نمی‌خورد. این مینی‌سریال یقیناً تفاوت‌هایی با نمونه‌های مشابه خود دارد که تا این حد مورد توجه تماشاگران قرار گرفته است. قهرمان میر اهل ایست‌تاون نه یک پلیس بزن بهادر است که یک تنه در برابر اشرار شهری مقاومت می‌کند نه یک کارآگاه باهوش به سبک و سیاق پوآرو و شرلوک هُلمز است که با به کار انداختن سلول‌های خاکستری مغزش در مسیرهایی که تماشاگر فکرش را هم نمی‌کند او را غافلگیر می‌کند. زنی است درب و داغان و پُر از مشکلات شخصی و خانوادگی که حتی نمی‌تواند تسلطی روی مادر پیر، نوه خُردسال، دختر سرگردان و همسر سابقش که دارد با زن دیگری نامزد می‌کند داشته باشد.

سریال است تونمیر(کیت وینسلت) که زمانی مایه افتخار این شهر کوچک بوده حالا در اوج شکست قرار دارد. پسر جوانش خودکشی کرده، شوهرش او را ترک کرده و دارد با کس دیگری نامزد می‌کند، مادر پیرش مدام به او طعنه می‌زند که یک شکست‌خورده کامل است و دختر جوانش هم مدام به او یادآوری می‌کند که مقصر این وضع و البته خودکشی برادرش میر است. این‌ها روزمرگی‌های کارآگاه زنی را تشکیل می‌دهد که قرار است به پرونده قتل یک دختر نوجوان هم رسیدگی کند.

خالقان سریال به خوبی موفق شده‌اند پرونده جنایی که میر مشغول حل آن است را به روزمرگی‌های او پیوند بزنند. میر که زندگی شخصی‌اش سراسر شکست بوده مجبور است برای حل این پرونده و جبران ناکامی‌های شغلی قبلی (حل پرونده گم شدن کلی) نقبی به درون خودش و زندگی از دست رفته‌اش بزند تا ضمن حل معمای این پرونده سر و سامانی هم به زندگی آشفته خودش بدهد. میر با این‌که اطرافش به شدت شلوغ است زن تنهایی است. همه از او توقع دارند مشکلات را حل کند بدون این‌که کمک چندانی به او برای حل مشکلات بکنند. هیچ‌کس او را درک نمی‌کند و کمکی هم نمی‌کند که میر مخاطرات و مصائب خود را پشت سر بگذارد. میر هم که این موضوع را به خوبی می‌داند به جای روبه‌رو شدن با بحران اصلی زندگی‌اش(خودکشی پسرش کوین) خودش را وقف کارش کرده و به قول روانکاوی که او را درمان می‌کند با این کار تلاش می‌کند از واقعیت فرار کند. اما این پرونده او را وادار می‌کند تا با حقیقت زندگی‌اش روبه‌رو شود. پیگیری پرونده دختری جوان که به شکل وحشتناکی به قتل رسیده میر را متوجه جهان اطرافش می‌کند. متوجه مادرش که چقدر او را دوست دارد. دخترش که با تمام اعتراضات او را آخرین پناهگاه می‌داند و نوه کوچکی که تنها یادگار پسر از دست رفته‌اش است و مسئولیتش با میر است.

mare of easttownپیوند پرونده قتل با روزمرگی‌های میر به عنوان یک مادر/مادربزرگ/همسر/فرزند/کارآگاه باعث می‌شود تا جنبه‌های گوناگونی از زندگی او با این پرونده گره بخورد و به ما به عنوان تماشاگر این فرصت را می‌دهد که در کنار حل معمای پرونده یک قتل شاهد مکاشفه یک زن در روزمرگی‌های خودش باشیم. زنی که همه از خانواده تا رئیس و همسایه‌ها از او توقع دارند قهرمان باشد اما او نه رمقی برای قهرمان بودن دارد و نه حوصله‌ای برای ادامه دادن. اما چاره‌ای نیست. زندگی همین است. پر است از شکست‌ها و ناکامی‌ها. اما ادامه دارد. ادامه دارد و باید آن را به نحوی تحمل کرد و سامان داد. شکست‌ها را پذیرفت و با مصائب کنار آمد. مجموع این تلخی‌های فراوان و خوشی‌های اندک روزمرگی را تشکیل می‌دهند و میر در پایان سریال یاد می‌گیرد که باید با این مصائب و بدبختی‌ها کنار آمد و زنده ماند.

پس سریال میر اهل ایست‌تاون بیشتر از یک درام پُلیسی داستان زنی میان‌سال است که یاد می‌گیرد چطور با مصائب زندگی کنار بیاید و ضمن کنار آمدن با این مصائب، فراموش نکند زندگی همین است و روزمرگی چیزی جز این نیست. خوشبختی در کار نیست و فقط باید کنار آمد. موفقیت یعنی توانایی کنار آمدن با همان چیزهایی که تو را نابود کرده و این یعنی زندگی…

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.