نویسنده : حمید یوسفی
این روزها فیلم قهرمان در سینماها در حال اکران اس به بهانهی اکران این فیلم، در این مطلب نگاهی داریم به شخصیتهای فیلم سینمایی «قهرمان» ساختهی اصغر فرهادی و نوع شخصیتپردازی آنها.
رحیم | امیر جدیدی
یک خطاط، هنرمندی احتمالا تجربی و خودآموخته و مردی به معنای واقعی ساده که تصمیم دارد کاری که فکر میکند درست است را انجام دهد، نه برای قهرمان شدن، که برای درست بودن، برای پاک بودن و انسانیت.
انسانی که بدون آنکه بخواهد در مسیری قرار گرفته که حالا در بند زندان گرفتار شده و فرصتی به دست آورده تا به کمک فرخنده و یک اتفاق بتواند به آزادی نزدیک شود، ولی یک جمله در ذهنش فلسفه رفتارش را تغییر میدهد؛ ” هدف وسیله را مجاب نمیکند”
رحیم نمونهی یک شخصیت بارز از نبودهای امروز است. کسی که میتواند درست بودن را ترجیح دهد. کسی که همچون به زندان افتادنش، درگیر اتفاقاتِ متوالیِ عجیبی میشود، تا دستخوشِ شرایط و نابهنگام تصمیم بگیرد، تا همچون فلسفه ذهنی نویسنده، “تابعِشرایطبودنِ همهی انسانها” تحقق یابد.
مردی با لبخندی همیشگی بر روی لب.
از آن لبخندها که انگار همه چیز دنیا را عجیب میداند. شکستخورده در زندگی گذشته، عاشق زنی که او را شبیه خود میداند و امیدوار برای تشکیل خانوادهای دیگر برای خوشبختی خود فرزند و فرخنده.
مردی که نمیخواهد از هیچ چیزی سوء استفاده کند، ترحم جلب کند، یا در مسیری حرکت کند که درست نمیداند. این مرد در زندان است، ولی انگار آزادمردترین فرد و قهرمان واقعی البته بعد از پسرش در این داستان است.
دنیا پر است از قهرمانهایی که در هیچکجا نامی از آنها نیست.
قهرمانانی چون خواهر رحیم، حسین و بهرام که قهرمان زندگی شرافتمند ولی فقیرانهی خویش هستند و پر است از ضدقهرمانهایی به مانند زنی که با گُمکردن کیفی که دزدیده یا پیداکردهاند، امیدی کاذب میسازد و دوباره با پس گرفتنش امید را در دل قهرمان خاموش میکند.
پسر رحیم | صالح کریمایی
پسری با حرفهای عمیقی در دل، که بسانِ زبانِ قاصرش برای گفتن، برای کمک به بازیابیِ زندگیِ خانوادگی و رجعتِ دوباره پدر و مادرش ناتوان است.
با شنیدن خبر ازدواج مجدد مادرش، از مادر دل سرد شده است و تنها امیدش به آزادی پدرِ زندانیست و به ناچار خود را در بازی و سرگرمیهای موبایلی غرق کرده. به تدریج در طول داستان، لابلای تلاش برای آزادیِ پدرش، متوجه میشود که او هم همچون مادر قصد ازدواج مجدد دارد و با این مسئله خود را تنهاتر میابد.
فرخنده | سحر گلدوست
دختری جوان، منشی یک کلینیک گفتاردرمانی، که پس از مرگ پدر و مادرش، حاملِ غم و رنجِ سربار بودن برای برادر است و تنها امیدش برای آزادی، مردی است که درستی و سلامتش را حتی از پسِ عنوانِ زندانیبودنش درک کرده و امیدوارانه در حال تلاش برای آزادی و تشکیل زندگی با اوست.
خواهر| مریم شاهداعی
خواهری به معنای واقعی خواهر.
آنچنان که فرزند برادرش را همچون فرزند خودش، در میان تمام مشکلات زندگی فقیرانهاش پذیرفته و چشم انتظار است برای آزادی برادرش. شاید اصلاح موهای پشت گردن و پختن آشِنذری برای آزادی برادر، کمکی برای رهایی او از زندان نباشد، ولی در تکتکِ این کارهای ساده، روحِ عمیقِ خواهرانه نهفته است.
حسین(شوهر خواهر رحیم) | علیرضا جهاندیده
مردی شرافتمند، که هر روز از داربستها و پلههای چنددَهمتری بالا میرود، تا به جاماندههای تاریخ این مملکت را ترمیم کند و حال قرار است بی منت، زندگیِ ازدسترفتهی برادرِ همسرش را همچون خرابهای تاریخی بازسازی و ضامنِ آزادی او شود.
راننده تاکسی | علی حسن نژاد رنجبر
کسی که خودش در بندِ گذشتهای شبیه قهرمان بوده و حالا حاضر است باتمامِوجود، به او کمک کند. هرچند که او را نمیشناسد، ولی صداقت و درستی را در گفتار و شخصیتش یافته و از هر کمکی، از نگرفتن کرایهیتاکسی تا دادنِ شهادتِ دروغ، برایش دریغ نمیکند.
بهرام ( باجناق رحیم) | محسن تنابنده
مالباختهای درست و بدمنی که بدمن نیست.
تاوان اشتباهاتِ کسی را داده که روزی فامیل و نزدیک بوده، ولی الان دیگر دور است و غریبه. گذشته از تحمل دردِ اینکه زندگی همسر و ازدواجِ دخترش، دستخوش این تاوان شده، حتی بازگرداندن پولش بعد از سه سال، در تورم یک کشور جهان سومی، فایدهای نخواهد داشت. مردی که با دست شکسته هم کار میکند، ولی بمانند تمامی طلبکارانِ عالم، بد بهنظر میآید، و حتی تا نیمههای داستان بارِ ضدقهرمان بودن را نیز به دوش میکشد، ولی در باطن اینگونه نیست.
کسی که خود را قهرمان میداند ولی قهرمان زندگی خود.
غمش سنگینتر، درونی و غیرقابلدرک خواهد بود که بداند، فردی که از روی نسبتِ فامیلیِ گذشته، به او کمک کرده و مالباختهی اوست، جدا از اینکه بعد از طلاقِ همسرش دیگر نسبتی با او ندارد، حالا در حال ازدواج مجدد بوده و از غریبه هم دورتر است.
حال تنها ابزارِ دفاعیِ روانیش، متهمکردنِ او به جلبِ تَرحم دیگران، با استفاده از وضعیتِ خاصِ پسرش و بی اهمیت جلوهدادن امری است، که او را در نگاه دیگران به یک قهرمان تبدیل کرده.
نادِعلی (مسئول استخدام) | احسان گودرزی
شاید یک کاسهی داغتر از آش،
یا شاید کسی که به ظاهر میخواهد درستترین تصمیم را بگیرد و در مسیر حقیقت حرکت کند، ولی صداقت در رفتار و شیوهی عمل به مسئولیتش مبهم است. یک فرد با جایگاه و مسئولیت دولتی که فراتر از مسئولیتش به دنبال حقیقت است، یا برملا کردن یک داستان ساختگی.
شاید کمی بوی حسادت به جایگاهِ قهرمانِ یکشبه را هم در رفتارش بتوان شنید، ولی بی آنکه مخاطب متوجه شود در مسیر داستان، یک بدمن جلوه میکند و ضدقهرمان بودن، مانند چوب دوی امدادی به او داده میشود، تا آنرا به نازنین بدهد.
نازنین | سارینا فرهادی
دختری که تاوان یک اشتباه، عامل تاخیر و مشکل در ساخت زندگی مشترکش بوده، پیر و خوردشدن پدرش را زیر فشار تاوان ضمانت یک فامیلِ گذشته نظارهکردهاست و حال که شاهد دعوا و درگیری پدرش با قهرمانی بوده که از نظر او و پدرش قهرمان نیست، فرصتی برای انتقام و حمایت از پدرش، با ریختن آبروی قهرمان در نقش سومین ضدقهرمان داستان دارد.
مسئول زندان | فرخ نوربخت
یک مسئول دولتی در مقام و مکانی که پر از اتفاقات بد و تیره است و حالا تکفرصتی نصیبش شده تا با کار بزرگ و انسانی یک قهرمان، تجسمِ بدِ اذهانِ مردم را نسبت به مسئولیتش کمرنگ کند، ولی این فرصت، خود به تیرگیِ پیچیدهتری تبدیل میگردد و او برای جبران این رسوایی، مجبور به انجام کارهایی غیراخلاقی شده و با استفادهی ابزاری از پسر قهرمان، آخرین ضدقهرمانیست که رحیم مجبور به مواجهه با اوست.
خانم رادمهر (مسئول انجمن خیریه) | فرشته صدر عرفایی
مسئول یک انجمن خیریهی مردمی که خالصانه و بنا بر اعتماد مردم، برای آزادی زندانیان و رهایی اعدامیان کمکهای مردمی جمعآوری میکند و در تلاش است تا مبالغ جمعشده را برای آزادیِ لایقترین فرد و اهدای فرصتِ دیگری برای زندگی خرج کند. حالا پس از جمعآوری پول برای آزادی قهرمان توسط خیریه، پس از برملاشدن حقایقِ پنهانشده توسط او و اقدام سومین ضدقهرمانِ داستان، او و خیریه در معرض بیاعتبار شدن و انحطاط است.
درود، چه نقد و بررسی خوب و جامعی. باید در اولین فرصت این فیلم را به تماشا نشست. دلم لک زده بود برای یک فیلم باارزش.
به به، با این بررسی و نقد عالی، ترغیب شدم برای دیدن این فیلم.