تصویر طبقه محروم در آثار اصغر فرهادی | فقر، کسب و کار من است!

نویسنده: شبیر نعلبندیان

اگر تمام فیلم‌های اصغر فرهادی را ازابتدا تا به الان دیده باشید درخواهید یافت که او همواره گوشه چشمی به قشر محروم جامعه داشته و از آن‌ها نه به عنوان شخصیت‌های بی‌اهمیت و رهگذر بلکه به عنوان عنصر پیش‌برنده داستان استفاده کرده و نگاه بی‌طرفانه و صریحانه خود را در طول این سال‌ها حفظ کرده است.


زنان سینمای فرهادی | حالا چی فکر می­کنید درباره­‌ی ما؟!

مردان سینمای فرهادی | مردانی تنها و گناهکار


فرهادی کلیشه‌ها را شکسته و با تصویر کردن آن‌ها در قالب افرادی قلدر، شاکی و مقصر آشنایی‌زدایی به خرج داده و از متوسل شدن به سفید و سیاه مطلق جان سالم به در برده‌ است. از این رو شخصیت‌های قشر مذکور در لحظاتی می‌توانند بدل به منفورترین و یا همدلی‌برانگیزترین پرسوناژ آثارش بشوند. شایان ذکر است که اقبال و محبوبیت آن‌ها در نقدها و نظرها تا کنون بیش از شخصیت‌های دیگر بوده است. در متن ذیل برجسته‌ترین شخصیت‌های طبقه محروم در فیلم‌های فرهادی را با جایگاه ویژه‌ای که برایشان تدارک دیده شده مرور میکنیم.

 

رقص در غبار

رقص در غبار | که عشق آسان نمود اول …

قهرمانِ اولین فیلم فرهادی عاشقی‌ست حراف و ساده‌دل به نام “نظر” برخاسته از جنوب شهر با لهجه شیرین و غلیظ ترکی که با جیب خالی ناچار است به اصرار خانواده‌اش همسرش را طلاق بدهد و مهریه‌ نسبتاً سنگینش را بپردازد. وضعیت نظر با دیرکرد پرداخت قسط وام ازدواجش رفته رفته بغرنج‌تر شده و به اجبار سر به بیابانی متروک و بی‌‌آب و علف گذاشته که بی شباهت به وضع مالی‌اش نیست. تلاش و سماجت او در جهت هم‌صحبتی و هم‌نشینی با پیرمرد مارگیر و گلایه‌ها و شکوه‌هایش در خلوتش با خدای خود، نشان از این دارد که او از فقر عاطفی بیشتر از فقر مالی رنج می‌برد. وضع کنونی پیرمرد و نظر نشات گرفته از فقر عشق و محبت است. پیرمرد بخاطر عشق به همسرش، مردی را در کمال فداکاری کشته و با به زندان افتادنش توسط معشوقش فراموش شده و نظر به سبب حرف مردم و والدینی که درکی از عشق او نسبت به ریحانه ندارند از محبوبش جدا شده و برای خوشبختی او خودش را به تبعید بیابان درآورده است.

 

شهر زیبا

شهر زیبا | روشنایی های شهر

شهر زیبا فیلم آدم‌های جنوب شهری‌ست و ماجرای آن بی‌شباهت به فیلم اول فرهادی نیست با این تفاوت که در شهر زیبا، عاشق برای دفاع از ساحت عشق خود، معشوق را به قتل رسانده است. فرهادی بار دیگر به سراغ طبقه محروم و مضمونی چون فقر رفته و از دل قصه قصاص یک نوجوان، عاشقانه‌ای زیبا بیرون خلق کرده است. شهر زیبا که نامش تناقض آشکاری با تصویر نشان داده‌ شده از تهران دارد، تلاش می‌کند تا فیروزه و اعلا را از دالان تاریک فقر و اعتیاد و اعدام به روشنایی و عشق برساند هرچند حقیقت یقه آن‌ها را در آخر می‌گیرد.

در شهر زیبا یک سر تمام نقاط عطف فیلم به عشق و سر دیگر آن به پول ختم می‌شود. از فیروزه‌ای که توان پرداخت دیه برادرش را ندارد گرفته تا ابوالقاسمی که برای قصاص قاتل دخترش حاضر به فروش خانه‌اش شده و اعلایی که آهی در بساط ندارد. اصغر فرهادی با شهر زیبا ثابت کرد که افراد و اقشار محروم جامعه‌اش را به خوبی می‌شناسد و قادر است تصویری حقیقی، عادلانه و خالی از قضاوت‌های احتمالی از آن‌ها نشان داده و حرمت محرومیت آن‌ها را حفظ کند.

 

چهارشنبه سوری

چهارشنبه سوری | چهارشنبهء روحی

چهارشنبه سوری سر و کاری با جنوب شهر ندارد اما یک روحی دارد که به عنوان کارگر شرکتی به خانه‌ای در شمال شهر می‌رود. با اینکه ماجرای فیلم حول محور زندگیِ رو‌ به‌ زوالِ مژده و مرتضی می‌گذرد اما فیلم، فیلم روحی است و متکی و وابسته به او. این روحی است که فیلم را جلو برده و تصمیم می‌گیرد که توپ را به کدام زمین بیاندازد و در نهایت اوست که سرنوشت زندگی زوج مذکور را تعیین و تکلیف می‌کند. یکی از ویژگی‌های منحصر بفرد شخصیت روحی خشنودی، رضایت و قناعت او از وضع موجود و داشته‌ها و نداشته‌هایش است و از این رو با سایر شخصیت‌هایی که به عنوان نماینده طبقه محروم در فیلم‌های فرهادی معرفی می‌‎شوند تفاوت دارد و برخلاف آنها گلگی یا شکایتی از کسی یا چیزی ندارد.

روحی نه حسادت می‌کند و نه غبطه می‌خورد بلکه در لحظه زندگی می‌کند و هر روزش را با کنجکاوی و داستان‌سرایی در حین کار سپری کرده و در آخرِ شب راضی به خانه برمی‌گردد. روحی با بازی خیره‌ کننده ترانه عیلدوستی، نقش مکمل زن محسوب شده اما تاثیر حضورش در قصه و دل مخاطب بیشتر از مژده با بازی هدیه تهرانی است.

 

جدایی نادر از سیمین

جدایی نادر از سیمین | مردی با توپ پُر

حجت شاکی‌ترین و طلبکارترین شخصیت در بین شخصیت‌های خلق شده توسط فرهادی است. مردی عصبی و متاهل که بعد از ده سال کار در کفاشی حقش را می‌خورند و او عاجز از بازپس گیری حق و حقوقش بر سر نادر قصه آوار می‌شود تا با زیر منگنه قرار دادن او تلافی تمام سال‌هایی که زیر سطله قشر مرفه بوده است را درآورد. حجت بر خلاف سایر شخصیت‌های طبقه محروم فیلم‌های فرهادی برخورد تندتر و رادیکال‌تری با قضایا دارد و از زمین و زمان شاکی است.

در این فیلم هم حجت نقش مکمل محسوب شده و حضور شهاب حسینی از نیمه دوم فیلم پررنگ می‌شود و تا قبل از آن، تنها در یک سکانس بیشتر بازی ندارد اما همین یک نیمه کافی است تا فرهادی ادای دینش را به این قشر ابراز کند. از سویی شمایلی که شهاب حسینی با بازی بی‌نقصش در نقش حجت ارائه داده، او را در لحظاتی تبدیل به یک ضدِ قهرمان تمام عیار می‌کند اما فرهادی با تکیه بر تبحرش در ایجاد چرخش‌های دراماتیک و نگاه دلسوزانه‌اش به حجت، اجازه ابراز تنفر نسبت به او را به مخاطبش نمی‌دهد.

 

فروشنده

فروشنده | مرگ پیرمرد فروشنده

هرچقدر به بازی فرید سجادی حسینی در قامت پیرمرد فروشنده توجه شد، به همان اندازه شخصیت او در پیکره درام به سبب حواشی پیش‌آمده در باب گاف‌های منطقی فیلم نادیده گرفته شد و از پیرمرد قشر محروم فیلم فرهادی شخصیتی مهجور نسبت به سایرین ساخت. پیرمرد فروشنده کار و بار نسبتاً خوبی داشته و در خانواده از احترام و محبوبیت زیادی برخوردار است اما به سبب مخارج زندگی دوگانه و رابطه‌اش با آهو با ارفاق در زمره افراد نیازمند جای گرفته است. از طرفی او شخصیتی‌ست که از نمایشنامه‌ی آرتور میلر وام گرفته شده و به سان مسافری غریب با قلم اقتباسی فرهادی به میانِ زندگی رعنا و عماد عزیمت کرده‌ است.

پیش از آنکه چهره سجادی حسینی بر قاب تصویر نمایان شود گمان می‌بریم که متجاوز رعنا فردی‌ست قلدر و قلچماق که از کرده‌اش راضی است اما به محض ورود و حضور او خط بطلانی بر تمام تصوراتمان کشیده می‌شود. پیرمرد رنجورتر به قدری ترحم برانگیز است که مخاطب را به نکوهش رفتار عماد وامیدارد و پس از پایان فیلم به سرنوشت نامعلومی که فرهادی برای او رقم زده فکر می‌کند. فرهادی پیرمرد فروشنده را تا پرتگاه مرگ و یا در دل مرگ می‌کشاند اما مرگ او به عنوان فردی متجاوز با ذلت همراه نبوده و براساس دیالوگ معروف نمایشنامه میلر نشان می‌هد که مرگ فروشنده، مرگ باشکوهی است.

 

قهرمان

قهرمان | احتمالا قهرمانی در کار نیست!

فرهادی با فیلم قهرمان به جنوب شهر بازگشته است اما این بار در جغرافیا و فضایی تازه و دور از پایتخت و در شهری چون شیراز. رحیم سلطانی با بازی امیر جدیدی یک شهرستانی ساده دل بوده که بخاطر بدهی سنگینی که به باجناق سابقش دارد به زندان افتاده است. با پیدا شدن مقداری طلا توسط دوست‌دختر رحیم احتمالا حدس خواهید زد که او طلاها را آب کند و پول طلبکارش را بدهد و بعد از آزادی از بند، حقیقت پنهان برملا شود و گریبان رحیم را بگیرد. اما رحیم در جهتِ عکس شخصیت‌های یاد شده حرکت کرده و برگرداندن طلاها را به برطرف کردن اوضاع وخیم مالی‌اش ترجیح می‌دهد تا بدل به قهرمانی تنگدست اما چشم و دل سیر شود، غافل از اینکه قهرمانی در کار نیست.

فرهادی رحیم را به عنوان نماینده قشر کارگر نه در برابر قشر متمول بلکه در نقطه مقابل بالا‌دستی‌ها که بانی ایجاد این شکاف و دو دستگی شده‌اند قرار داده و به قلب ماجرا نفوذ می‌کند. جایی که صاحب‌ منصبان برای پوشش ضعف‌های آشکار مدیریتی‌شان از فردی بی‌آزار و بی‌زبان قهرمانی در رسانه ها ساخته و او را دستاویز شوآف‌های بصری و تبلیغاتی خود می‌کنند. در اینجا دیگر با کلیشه شاهزاده و گدا مواجه نیستیم و رحیم می‌تواند ما به ازای تک‌تک آدم‌های جامعه کنونی تلقی شود.

 

خرید بلیت قهرمان

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.