نویسنده: مازیار وکیلی
داستام فیلم شهر گربهها داستان گربههای گربستان است که تلاش میکنند از طریق شرکت در یک مسابقه انتخاب خواننده بلیت و مجوز راه یافتن به شهر گربهها را به دست بیاورند. گربههای گربستان خیال میکنند با رفتن به شهر گربهها چیزهایی که در آنجا ندارند را به دست خواهند آورد. غافل از اینکه این مسابقه توسط مشاور حاکم شهر گربهها طراحی شده و سرنوشتی شوم در شهر گربهها انتظار گربههای خوش خیال گربستان را میکشد.
سید جواد هاشمی مدتها است در عرصه بازیگری کم کار شده است. به موازات این کمکاری در عرصه بازیگری، کارگردانی را جدی گرفته و فیلمهای زیادی را در حوزه کودک و نوجوان ساخته است. این تلاش سید جواد هاشمی برای ساخت آثاری در حوزه کودک و نوجوان (فارغ از کیفیت نهایی اثر) قابل تقدیر است.
در سینمای ایران که تولیدات بومی برای کودکان به شدت کم است، تلاشهای سید جواد هاشمی نشانگر دغدغهمندی او در زمینه کارگردانی است. بنابراین فیلمهایی مانند شهر گربهها که مشخص است مانند سری فیلمهای پیشونی سفید قسمتهای دیگری هم دارد باید دیده شوند تا سینمای کودک ایران رونق بگیرد و به دوران اوج خودش در دهه هفتاد برگردد. اگر جواد هاشمی کارگردان عافیتطلبی بود میتوانست تمرکز خودش را در سینمای جنگ بگذارد که هم شرایط تولید آن مهیاتر است و هم چهرههای سیاسی با این فیلمها مهربانتر برخورد میکنند. اما هاشمی با نترسی تمام به سراغ ژانر کودک و نوجوان رفته و بدون ترس از قضاوتهای بعدی تلاش کرده فیلمی شاد برای کودکان بسازد که آنها را در سالن سینما سرگرم کند. چنین کوششی فینفسه قابل تقدیر است و نشانگر دغدغهمندی کارگردان.
فیلمی برای کودکان
نکته مثبت شهرگربهها این است که برای بچهها ساخته شده است. در سینمای کودک و نوجوان ایران اکثر فیلمهای این حوزه برای کودکان تولید نمیشود، بلکه درباره کودکان ساخته میشود. این همان مسئلهای است که سالها است سینمای کودک و نوجوان ایران را دچار سوءتفاهم کرده است. سینمای کودک ایران در مسیر رشد و بالندگی خود اسیر تفکرات کانونی شد و تولیدات این حوزه به تدریج از سمت سرگرمی به سمت پیام و شعار حرکت کرد.
شهرگربهها از این جهت که کوشیده فیلمی شاد و سرگرم کننده برای کودکان باشد قابل تقدیر است. فیلم پُر از صحنههای موزیکال است، صحنههایی که برای تماشاگر خردسال حاضر در سالن دلچسب و لذت بخش است. خصوصاٌ که فضا و اتمسفر فیلم در قیاس با سایر تولیدات سینمای ایران بسیار خوب از کار درآمده و جلوههای ویژه فیلم و طراحی صحنه و لباس آن برای کودکان بسیار جذاب است.
فیلم موفق میشود تماشاگر کودک را سرگرم کند و این در سینمایی که سرگرمی صرف در آن هنوز یک تابو به حساب میآید دستاورد بزرگی است. در سینمایی که من فیلم را دیدم هیچ کودکی از روی صندلی خود بلند نشد و احساس خستگی نکرد. مشخص بود که فیلم تماشاگر هدفش را با خود همراه کرده و توانسته آنها را روی صندلی میخکوب کند.
کودکان ایرانی، شاید برای اولین بار بود فیلمی میدیدند که شباهت زیادی به نمونههای خارجی داشت. هر چند فیلم در قیاس با نمونههای خارجی هنوز اثر مطلوبی نیست و فاصله زیادی با آثار با کیفیت خارجی دارد، اما کم فروشی هم نکرده و کوشیده با توجه به امکانات موجود در سینمای ایران فیلمی بسازد که تماشاگر از تماشای آن روی پرده بزرگ لذت ببرد. خصوصاً قسمتهای موزیکال فیلم (که بسیار هم حاشیهساز شده است) که مشخص است بر روی تک تک حرکات بازیگران و عناصر صحنه کار شده و کارگردان این صحنهها را با دقت و وسواس زیادی ساخته است. به همین خاطر است که شهرگربهها میتواند (حتی در همین شرایط کرونایی) به فروش بالا اُمیدوار باشد. با توجه به اینکه عموم مدارس همچنان باز نشدهاند و کودکان در این دو سال از خانهنشینی خسته شدهاند، این فیلم میتواند یک پیشنهاد خوب برای خانوادهها باشد تا با تماشای آن ساعتی کودکان خود را سرگرم کنند.
این همه شعار برای فیلمی کودکانه لازم است؟
فیلم شهرگربهها اما ضعفهای انکارناپذیری هم دارد که از ماندگار شدن آن جلوگیری میکند. هاشمی، در همان تلهای اُفتاده که اغلب فیلمهای کودک و نوجوان سینمای ایران هم در آن تله اُفتادهاند و آن صدور شعارها و بیانیههای سیاسی بیربط با بافت کل فیلم است. بزرگترین مشکل شهرگربهها این است که فیلمنامهی خوبی ندارد.
برخلاف قسمت دوم شهرموشها، که در آن مفاهیمی مثل لزوم اتحاد در برابر بیگانه به شکل ظریفی در فیلم گنجانده شده بود، در شهرگربهها هیچ ظرافتی برای القای مفاهیم مورد نظر کارگردان در فیلمنامه به کار نرفته است. از حاکم شهرگربهها که شبیه دونالد ترامپ رئیس جمهور پیشین ایالات متحده آمریکا طراحی شده تا شعارهای بدون ظرافتی که بازیگران در قالب دیالوگهای به شدت سردستی در سکانس پایانی فیلم بیان میکنند، همگی باعث شده فیلم هاشمی به شدت آسیب ببیند.
بعید است کودکانی که مخاطب هدف چنین فیلمی هستند متوجه این شعارها شوند و از طرف دیگر چنین شعارهای بدون ظرافتی برای بزرگسالانی که همراه کودکان به سینما آمدند بسیار ملالآور است. بنابراین شهرگربهها، بیشترین ضربه را از فیلمنامهای خورده که بدون ظرافت، بیانیهی سیاسی صادر میکند.
هاشمی باید در هنگام نوشتن فیلمنامه دقت بیشتری میکرد. او، یا باید به طور کلی قید شعارهایی که در ذهنش داشت را میزد و یا کوشش میکرد این شعارها را به شکل ظریفتری درون فیلم میگنجاند. عدم رعایت این موضوع باعث شده شهرگربهها علیرغم تمام تلاشهای کارگردان برای ساخت اثری آبرومند، مانند اسلاف خود ماندگار نشود. کلاه قرمزی، شهرموشها، گلنار و حتی نخودی به این دلیل ماندگار شدند که آثاری سرگرمکننده بودند بدون شعارهای گلدرشت سیاسی. در حالی که شهرگربهها دقیقاً به خاطر همین شعارهای سیاسی توانایی ماندگار شدن را از دست داده است.
تمام این ضعفها ساخته شدن فیلمهایی مانند شهرگربهها برای سینمای ایران لازم است. سینمای ایران در حوزهی سینمای کودک و نوجوان، سینمای به شدت فقیری است. تولیدات بومی در این حوزه کم است و به خاطر همین کمبود تولید هم هست که کودکان ایرانی جذب محصولات خارجی شدهاند. سینمای کودک ایران مدتها است که با زمانهاش جلو نیامده و همین نکته باعث از دست رفتن تماشاگران بالقوه خود شود. تماشاگرانی که برای سرگرم شدن به آثاری مانند شهرگربهها (منهای شعارهای سیاسی نالازم فیلم) نیاز دارند تا در کنار محصولات پُرتعداد خارجی، محصولات باکیفیت داخلی را هم تماشا کنند. شاید با این تلاشها سینمای کودک و نوجوان ایران دوباره رونق نیمه دهه هفتاد را پیدا کند و سینمای ایران میزبان خوب و شایستهای برا کودکان این سرزمین باشد.