یادداشت امیر حسین موسوی برای سریال پشت چشمانش(Behind Her Eyes)

روح شیطانی

سریال پشت چشمانش شبیه به سریال‌های کمدی رمانتیک شروع می‌شود. لوییس(سیمونا براون)، زن جوانی که پسر بچه‌ای هفت ساله دارد، قراری دوستانه دارد و آماده می‌شود که خودش را به محل قرار برساند. اما برای دوستش مشکلی پیش می‌آید و لوییس خیلی اتفاقی با دیوید(تام بیتمن) آشنا می‌شود و به او دل می‌بندد. صبح فردا، لوییس سر کارش می‌رود، دیوید را می‌بیند و متوجه می‌شود دیوید در حقیقت مردی متأهل و دکتر روانشناسی است که  تازه به شهر آنها آمده است.

تا اینجا به نظر می‌رسد با توجه به شخصیت و روحیات رمانتیکِ لوییس قرار است شاهد داستانی بر پایه‌ی یک مثلث عاشقانه باشیم اما پشت چشمانش از اینجا به بعد به موازات خط داستانیِ لوییس به سراغ زندگی دیوید و همسرش آدل(ایو هیوسون) می‌رود. خیلی زود معلوم می‌شود آدل مشکلی روانی دارد و ازدواج او با دیوید در بن بستی عاطفی قرار دارد. با این حال به دلیل وجودی رازی که هر دو سعی در پنهان کردن آن دارند، زندگی آنها ادامه یافته است.

حال و هوای سریال تا میانه‌های قسمت اول به مرور تغییر می‌کند و حالتی راز آمیز به خود می‌گیرد تا به آرامی مشخص شود پشت چشمانش یک کمدی رمانتیک نیست بلکه یک تریلر روان‌شناختی هراس انگیز است که با اتکای به پیچیدگی‌های روانشناسانه‌ی شخصیت‌های داستان، بیننده‌اش را به سفر در دنیایی ذهنی و تاریک دعوت می‌کند.

behind her eyesپشت چشمانش مینی سریالی شش قسمتی محصول شبکه نت فلیکس است که توسط استیو لایت فوت از روی رمانی به همین نام نوشته‌ی سارا پین بوروگ(منتشر شده در سال ۲۰۱۷) اقتباس شده است. سازندگان پشت چشمانش تلاش بسیاری کرده‌اند تا راز موجود در داستان را تا صحنه‌های پایانی سریال پنهان نگاه دارند. تلاشی که به خوبی به ثمر نشسته است و بعید است بیننده‌ها به سادگی بتوانند پیش از شخصیت اصلی سریال از رازی که میانِ دیوید و آدل وجود دارد سر در بیاورند. حتی با وجود اینکه از همان قسمت اول شاهد فلاشبک‌هایی هستیم که به گذشته‌ی زندگیِ دیوید و آدل می‌پردازند و از ویژگی‌های اخلاقی و روانیِ آدل پرده بر می‌دارند، باز هم سر در آوردن از اتفاقی که در گذشته اُفتاده و آنها را به اینجا رسانده کار دشواری است.

این گونه به نظر می‌رسد که چهار قسمت ابتدایی سریال در حکم مقدمه‌ای طولانی هستند که بیننده را برایِ مواجهه با راز آدل آماده می‌کنند. رازی که به همان اندازه که ریشه در واقعیت دارد می‌تواند محصول تخیل و رؤیا باشد. پشت چشمانش اهمیت ویژه‌ای برای مشکل خوابگردی شخصیت‌های‌اش قائل است و از کابوس‌های شخصیت‌ها به عنوان وسیله‌ای برای پیوند دادن خطوط داستانی به یکدیگر بهره می‌برد. از این رو تصاویری که به عنوان کابوس شخصیت‌ها به نمایش در می‌آیند و در ابتدا بی معنی و پوچ به نظر می‌رسند، رفته رفته معنایی عمیق پیدا می‌کنند و کمک شایانی به درک موقعیتی می‌کنند که آنها در آن گرفتار آمده‌اند.

behind her eyesبرگ برنده‌ی پشت چشمانش بازی خوب بازیگران اصلی است. سیمونا براون با تفاوت‌های رفتاری‌اش در روز و شب که جلوه‌ی توأمان معصومیت و شرارت موجود در نهاد اوست، تام بیتمن با چشمان مردد و واکنش‌های سنگدلانه که از موقعیت متزلزلش به عنوان یک زندانی پرده بر می‌دارند و ایو هیوسون با چشمان سرد و حرکت نرم و حساب شده‌ی اندامش، در کنار هم کمک می‌کنند تا پایان عجیب و دور از ذهنِ سریال حداقل در چارچوب‌هایی منطق داستانی قابل باور و تأثیر گذار از آب در آید.

پشت چشمانش به استفاده از پیچش‌های داستانیِ غیر قابل پیش بینی و حرکت مدوام در زمان بیننده‌اش را وادار می‌کند برای فهمیدنِ سرانجام شخصیت‌ها تا آخرین لحظه سریال را دنبال کند. علاوه بر اینکه از همان ابتدا این هشدار را به بیننده می‌دهد که برای درک کلیت داستان نیازمند تمرکز و درک ویژگی‌های روانی شخصیت‌هاست.  از این رو تماشای پشت چشمانش به همان اندازه که مهیج است می‌تواند خسته کننده و فرسایشی نیز باشد. چرا که سازندگان سریال اهمیت بالایی برای گذشته‌ی شخصیت‌ها و نسبتی که با زمان حال آنها دارد قائلند و زمان زیادی را صرف می‌کنند تا تحول شخصیتی آنها را برای بیننده جا بیندازند.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.