نویسنده : علی زنداکبری
فیلم نهنگ استراتژی موفقی را در روایت داستان خود انجام داده است. آنها شروع حرکت روایی خود را از ذهنیت تماشاگران آغاز میکنند؛ با انتشار تصاویر اولیه از فیلم این انتظار شکل میگیرد که با داستانی درباره فردی چاق مواجهیم که به علت عدم توانایی کنترل خوراک خود دچار چاقی شده و احتمالا با سرزنش او توسط جامعه پیرامونش از خانواده گرفته تا مردم کوچه و بازار روبرو شده و ما مخاطبین نیز با کلی آه و غم باید زجر کاراکتر اصلی را تحمل کرده و با پایانی خوش و یا عبرتآموز یادمان باشد که مراقب وزن خود باشیم تا از کنترل خارج نشود! احتمالا تا یک سوم ابتدایی فیلم نیز با چنین تصوری به تعقیب داستان ادامه میدهیم اما رفتهرفته با هنر کارگردان خلاق نیویورکی دارن آرنوفسکی توجهمان معطوف به رخدادهایی می شود که چاقی و چاق بودن تنها جزیی از ویترین بصری فیلم است.
نگاه لایهای به انسان و اجتماع؛ مذهب
یکی از ویژگیهای فیلم نهنگ بررسی جامعه نوین جهانی و ساختار شکننده واحد تشکیلدهندهی یک اجتماع یعنی خانواده در بستر روایت یک داستان است. آرنوفسکی طبق روال فیلمهای قبلیش مذهب را بهعنوان یکی از مضامین مورد علاقهاش باز هم در این فیلم مطرح نموده است او از طریق شخصیت توماس مبلغ مذهبی که به گمان خویش سعی در هدایت کاراکتر چارلی دارد به طرح سوالات کلیدی در ذهن تماشاگر در خصوص مذهب میپردازد. در این میان مشکلات توماس از جایی آغاز میشود که او در دو مقطع و توسط دو شخصیت چارلی و الی ( دختر چارلی) به چالش کشیده میشود و سوالهایی را در ذهن بیننده ایجاد میکند، سوالاتی که کارگردان جوابی به آنها نمیدهد و بدون نتیجهگیری به تماشاگر اجازه میدهد تا خود از واکاوی درونی به جوابهایش برسد.
نسل جدید
نسل جدید نوجوانان که از طریق زیر سوال بردن هر آن چیزی که برایشان غیر قابل فهم است و خشم ناشی از عدم درک جامعه از آنها در قالب کاراکترالی ظاهر شده است از دیگر توجهات آرنوفسکی به بطن داستان است. الی پدر و مادری را که همیشه تنهایش گذاشتهاند با رفتار و گفتارش سرزنش میکند، نهیب کارگردان به مخاطب از بینش عدم درک نسل نو چه در قالب توماس و یا الی دغدغهمندیش نسبت به سست شدن ارکان خانواده را بیان میکند.
تکنولوژی
دنیای جدید دنیای تکنولوژی است، دنیایی که به ظاهر رفاه گستردهای را به وجود آورده اما عملا زندگی عاطفی خانوادهها، دوستان، همکاران و در کل جامعه را خدشهدار نموده است. حتما همه ما بارها در جمعهای دوستانه یا خانوادگی در کنار هم گرد آمدهایم تا خاطراتی را مرور کنیم یا درد و دلهایی داشته باشیم اما پس از چند دقیقه توجهمان معطوف گوشی موبایل و انواع سرگرمیهای لازم و غیر لازم در آن می شود. فیلم در چند جا بیننده را در مواجه با این مسئله به فکر وا میدارد مثلا شغل چارلی تدریس آنلاین است او کمترین ارتباط حسی را با شاگردانش دارد، حتی شاگردانش نیز به جبر یادگیری آنلاین نمیتوانند دوستیهای ساده اجتماعی داشته باشند و محدود به فضای مجازی هستند.
در صحنهای دیگر موبایل چارلی به زمین میافتد و دوربین از دید او (تماشاگر) به دنبال آن می گردد ما همان استرسی را که چارلی از عدم یافتن تنها وسیله ارتباطیاش با دنیای بیرون دارد عمیقا حس میکنیم تا دریابیم تکنولوژی به نوعی قابلیت محدودکنندگی دارد که در تصرف انسان نیست همان حسی که در روزهای بدون اینترنت کاملا قابل درک است! در جای دیگر عکسهای ناگهانی الی از پدرش و توماس عملا آنها را آزار میدهد و یا ضبط کردن صدای توماس با گوشی موبایل که راز او را فاش و ثبت میکند، همه و همه از فروپاشی اجتماعی سخن میگوید که در برابر سرعت رشد تکنولوژی توانایی دفاع از داشتههای خصوصی خود را ندارد. وقتی که چارلی در آخرین روز تدریسش از سر خشم لپتاپش را به گوشهای پرتاب میکند عملا اعتراض خود را به این سیستم پوچ حاکم بر زمانه نشان میدهد.
- بیشتر بخوانید
- IMDB The Whale: 7.7
- نقد فیلم R.M.N | انسان و انسانیت
- نقد فیلم «حرفهای زنانه» Women Talking | رنجهای حاصل از تخیل زنانه
- بهترین فیلم های ۲۰۲۲ | از «آواتار۲: راه آب» تا «فیبلمن ها»
معجزه عشق و محبت
سه صحنه از فیلم راهکار برون رفت از سیاهیهای جامعه امروز را در مقابل دید تماشاگر قرار میدهد یکی صحنه ارتباط دوستانه لیز پرستار چارلی با اوست هنگامی که چارلی را قلقلک میدهد و چارلی همچون کودکان به ذوق آمده میخندد و لیز را به خندهای گرم و دوستانه وا می دارد و دو صحنه کلیدی دیگر گریه همسر سابق چارلی بعد از هشت سال دوری روی شانهای پهن چارلی و تی شرت خیس از عرق او بعد از سالها کینه و اختلاف است و دیگری تصویر خواندن متن خاطرات الی برای پدرش بر اساس مطالعه کتاب موبی دیک در کودکیاش است که سرانجام آن دو را قبل از پایان کلیدی فیلم به نوعی به هم ارتباط میدهد.
اینکه کلید واژهی ارتباطی بین پدر و دختر رمانی کلاسیک از کاپیتان اهب داستان موبی دیک است خود به نوعی به اشتراکات دو شخصیت کاپیتان و چارلی اشاره دارد و از طرفی بازگشت به سیستم کلاسیک یادگیری از کتابها را گوشزد میکند. آن چیز که پدر، فرزند و مادر را در نهایت دوباره به هم پیوند میدهد نقاط اشتراکی محبتآمیز و عاشقانهایست که به آن اهمیت نمیدادند ولی هر سه را به نوعی به ساحل آرامش رساند.
هنر کارگردانی
آرنوفسکی کارگردان باهوشی است او در هر قدم از روایتش گرهی ایجاد کرده و هر گاه روند داستان بی جان میشود گره را باز میکند، بدینگونه ضرباهنگ کار را حفظ کرده و تماشاگر را تا به انتها با خود همراه میکند. نیاز به تغییر روند روایت این اثر از آن جهت مورد اهمیت است که کل فیلم به غیر از چند صحنه کوتاه در محیط بسته و کوچک خانه چارلی رخ میدهد و مجموع کاراکترهای فیلم فقط از پنج شخصیت اصلی تشکیل شده (به جز کاراکتر کودکیهای الی و پیک رستوران که در چند ثانیه از فیلم حضور دارند.) او زوایای مختلفی را برای دوربینش انتخاب میکند تا صحنههای تکراری مخاطبانش را کسل نکند و در این راه از دوست دیرین و فیلمبردار همیشگیاش (به غیر از فیلم کشتیگیر) متیو لیباتیک بهره میبرد.
بازیهایی که آرنوفسکی از پنج بازیگر فیلمش گرفته تسلطش به فیلمنامه و انتقالش به بازیگران را نشان میدهد، برعکس بسیاری معتقدم بازی فریزر در نقش چارلی بر اساس گریم سنگینش نیست چراکه حسی که منتقل میکند بیشتر از طریق نمای نزدیک چهرهاش دریافت میشود به یاد دارم که در مورد نیکول کیدمن نیز همین نظر در فیلم ساعتها وجود داشت اما او هم از چشمها، لحن صدا و میمیک چهرهاش استفاده میکرد، ضمن اینکه بیشتر گریم فریز به جز صورتش کار شده و او در اکثر صحنه ها بازی با صورت را پیشبرده، نگاه کنید به صحنهی گریهاش مقابل الی و یا گفتگو با پرستارش.
صحنه پایانی فیلم، لحظات خوش خانوادگی چارلی در کنار دریاست و تاکید دوربین بر پاهای لاغر او نشان از دورانی است که او هنوز چاق نشده، وصل صحنه ماقبل از پاهای بزرگ و چاق چارلی بدهیکل اما عمیق، با چارلی که با هیکلی معمولی و روحی سطحی زندگی میکرده قرابتی از شخصیتی را نشان میدهد که همچون نهنگ داستان موبی دیک در اقیانوس بیکران و آبی و عمیق سرانجام به آرامش رسیده است.