خون آشام در کلاس خوددرمانی | نقد فیلم Renfield «رنفیلد»

نویسنده: امین نور

استودیوی یونیورسال که یک‌تنه ژانر ترسناک را در دهه‌ی سی رشد و نمو داد، در سالیان اخیر چنته‌ی ترسش خالی شده و در دو‌دهه‌ی اخیر چیز خاصی برای عرضه نداشته است. اما با بازسازی جدید مومیایی (The Mummy ) در ۲۰۱۷ عزم خود را جزم کرد تا دوباره به گود برگردد که ‌استقبال کم تماشاگران و فروش کم فیلم آن را پس زد. اما دو سال بعد که لی وانل نسخه‌ی تازه‌ای از مرد نامرئی (The Invisible Man) را روانه‌ی بازار کرد و با استقبال گرم تماشاگران مواجه شد فرصت دوباره‌ای پیش آمد تا استودیو شانس خود را امتحان کند. موفقیت فیلم وانل گزینه‌ی بازسازی هیولاهای قدیمی را روی میز گذاشت و حالا کریس مکی با فیلم Renfield آمده تا یکی از بزرگترین و تاثیرگذارترین قصه‌های تاریخ سینمای ترسناک را بازگویی کند، قصه‌ی دراکولا از زبان رنفیلد.

در ادبیات و فیلم‌های اقتباسی از داستان دراکولا، Renfield همواره یکی از شخصیت‌های پایه‌ی داستان است، در هر برداشت ممکن است حضورش بنا به نیاز کم‌وزیاد شود. اما همیشه در گوشه و کنار و بیشتر به‌عنوان مهره‌ای برای تقویت و بعدبخشی به خود دراکولاست تا اینکه ما چیزی از خود او و یا زندگی‌اش دستگیرمان شود. در اغلب فیلم ها او نه خون‌آشام است و نه آدمی معمولی. چیزی پست‌تر از همه‌ی این‌ها و در اکثر مواقع هم مجنون. معروف‌ترین آن تام ویتس در دراکولای برام استوکر (Bram Stoker’s Dracula) است که بازیگرش با ترزیق فیگور و شخصیت غریبی که خلق کرده رنفیلد واقعی و حال‌بهم‌زنی را به تصویر کشیده است. یا شمایلی که کلاوس کینسکی از این کاراکتر در کنت دراکولای خسوس فرانکو ترسیم می‌کند سویه‌ای مقابل کاپولا را به خود می‌گیرد. کینسکی بیشتر از آنکه واقع‌گرا باشد ترسناک است و بیشتر از آنکه گوتیک باشد واقعی‌ می‌نماید.

Renfieldدر داستان اصلی برام استوکر، رنفیلد در یک آسایشگاه روانی نگهداری می‌شود. او حشرات را می‌خورد تا نیروی عمر آنان را تصاحب کند، حشراتی که آنان را هدایایی از طرف اربابش دراکولا می‌داند. Renfield در ازای یافتن محل زندگی مینا هارکر عمر بی‌پایان از اربابش دریافت خواهد کرد. اما همین که چشمش به مینا می‌خورد، عذاب وجدان می‌گیرد و شکارچیان خون‌آشام را از نیت دراکولا باخبر می‌کند. با این‌کار هم مینا را از شر دراکولا نجات می‌دهد و هم گور خودش را می‌کند.

این مربوط به رمان اصلی می‌شود. در اقتباس‌های سینمایی Renfield نه تنها از آسایشگاه بیرون می‌آید که ما حتی بخش‌هایی از گذشته و چگونگی به دام افتادنش در تله‌ی دراکولا را نیز شاهدیم. در یکی از نخستین اقتباس‌های دراکولا در آمریکا (۱۹۳۱، به کارگردانی تاد براونینگ) رنفیلد (با بازی دوایت فرایر) در آغاز مامور بیمه‌ای‌ست که پیش از شخصیت اصلی داستان، جاناتان هارکر، به ترانسیلوانیا فرستاده می‌شود و طولی نمی‌کشد تا تحت سلطه‌ی شاهزاده‌ی تاریکی درآید. یک شخصیت فرعی‌ که جا برای خوانش‌های گوناگون را باز می‌گذارد. در نسخه‌ی کنت دراکولا ( Count Dracula،۱۹۷۰) کلاوس کینسکی نقش او را بدون دیالوگ بازی می‌کند. یا در نمونه‌های کمیک و هجویه‌ای (همچون نسخه‌ی مل بروکس Dracula: Dead and Loving It و آرته جانسون Love at First Bite ) بازی او در تلفیق کمدی و ادای دین به نمونه‌های پیشین عرضه می‌شود.

اما در تازه‌ترین نمونه‌ی قصه‌های رنفیلد و کنت، ما با یک چرخش در بازگویی این داستان طرفیم، در اینجا دیگر خبری از هارکرها، پروفسور ون هلسینگ و کلیسا نیست؛ تمام دشمن‌های پیشین رفته‌اند. رنفیلد سال‌ها ( یا بلکه قرن‌هاست) که دیگر به خدمتکار ارباب‌بودن عادت کرده است. اما فیلم به جای آنکه داستان دیگری از دراکولا باشد، Renfield را به‌عنوان شخصیت اصلی داستان نشان می‌دهد. در پوشش برده‌ی خسته‌ای که قصد دارد تا از رنجیرهای اربابش رها شود.   Renfield (با بازی نیکلاس هولت) که از دست رئیس خود دراکولا (با بازی نیکلاس کیج) خسته شده به یک گروه خوددرمانی پناه می‌آورد. اما این ظاهر قضیه است. او درواقع اینجاست تا قربانی‌های تازه‌ای برای اربابش مهیا کند. در این میان او با یک گروه خلافکار که کل شهر را احاطه کرده‌اند و افسر پلیسی که به‌تنهایی قصد دارد تا آنان را به زیر بکشد گره می‌خورد. او عاشق افسر پلیس می‌شود و عزم خود را جزم می‌کند تا از دست ارباب خود بگریزد.Renfield

رنفیلد زوایای جذابی دارد، فیلم بیشتر از آنکه به سمت یک اثر ترسناک سوق داده شود؛ یک اکشن خونین کمیک است. شخصیت رنفیلدی که هولت به تصویر کشیده خنده‌های دوایت فرایر را به‌خوبی یادآور می‌شود و حتی در شروع قصه کارگردان با بازسازی دراکولای اصلی (۱۹۳۱) علاقه خود را به این گونه بروز می‌دهد. ( مکی پیش از این در فیلم لگوی بتمن (The Lego Batman Movie) نیز از شخصیت دراکولا استفاده کرده بود). پس آن‌قدرها شبیه به تولیدات بی رنگ و بوی این سال‌ها نیست. بیشتر از همه اینکه دراکولایی که نشان می‌دهد برای اولین‌بار پس از سالیان سال، یک هیولای تمام‌عیار است و فیلم هیچ تلاشی نشان نمی‌دهد تا اعمال او را قانع‌کننده جلوه دهد و تصویر عاشق دلشکسته (همچون گری اولدمن در نسخه‌ی کاپولا) و یا فردی بیمار و معتاد  را عرضه کند.

بخش زیادی از این موفقیت و اتکا به منبع اصلی، به بازی نیکلاس کیج برمی‌گردد. کیج که پیش از این در بوسه‌ی خون‌آشام (Vampire’s Kiss) در این دسته از فیلم‌ها عرضه اندام کرده بود، در رنفیلد موفق می‌شد با فراغ بال یکی از نقش‌های رویایی خود را به واقعیت تبدیل کند. دراکولای او تلفیقی از تمام دراکولاهاست؛ از بلا لوگوسی تا کریستوفر لی با طعم نیشخندهای لان چینی. حضور و بازی «پاپ» او موجب شده تا فیلم ارتقا بیابد. رنفیلد با آن نحوه‌ی حشره‌خوردن و نیروی ملوان‌زبل‌واری که در پی آن می‌گیرد بیشتر از آنکه در وادی فیلم‌های ترسناک قدم بزند به یک کپی از خروار نمونه‌های امروزی از سینمای مارول است و فیلم هم آن را پنهان نمی‌کند. اما حضور کیج در فیلم این نکته‌ی منفی را دور می‌کند.

 

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.