نویسنده: احسان آجورلو
خاطرات دور و نگاتیوی ما از کیومرث پوراحمد مرتبط است به بعدازظهرهای روزهای تعطیل که فیلمهای تله او از تلویزیون پخش میشد. روزی که فیلمسینمایی با محوریت شخصیت مجید بر صفحه تلویزیون نقش میبست. اینکه بارها آن را دیده بودیم و قصه و داستان را میدانستیم در جذابیت آن خللی وارد نمیکرد. پوراحمد آنقدر چیره دستانه آن را ساخته بود و آنقدر احساس سرخوشانه در آن نهاده بود که هر بار تماشایش برایمان تازگی داشت. امروز دیگر آن چیره دست احساسات سرخوشانه کودکی و نوجوانی ما در این جهان نیست. هرچند بارها برای برخی فیلمهایش ابرو درهم کشیدیم و صورت ترش کردیم اما خاطرات فیلمهای خوبش را از یاد نبردیم. دورترین و پررنگترین خاطرهای که نسل ما از او به یاد میآورد، همان سریال «قصههای مجید» است.
مجموعهای که در اوایل دهه هفتاد، هر ظهر جمعه از تلویزیون پخش میشد و روایتگر زندگی پسر بچهای بازیگوش و با قوه تخیل بالا به نام مجید بود. او این سریال را براساس کتاب «قصههای مجید» نوشته هوشنگ مرادی کرمانی ساخته بود و به دلیل قصههای روان و خودمانی و ساختار سادهاش به سرعت تبدیل به یکی از محبوبترین مجموعههای صدا و سیما در آن سالها شد. اما پیش از این او منتقد و نویسنده سینمایی مجله فیلم بود. هنوز هم در آرشیوهای مجله فیلم میتوان یادداشتهایش را پیدا کرد و از دید او به سینما آگاه بود. اما آغازگر شروع او مانند اغلب اصفهانیهای سینما جشنواره کودک و نوجوان و فیلمی با موضوع کودک و نوجوان بود. اولین فیلم او براساس این ساختار با نام « بیبی چلچله» در سال ۱۳۶۳ ساخته شد. فیلمی که در آن نوجوانی که از ناپدری خود آزار میبیند با درختی درد و دل میکند.
بعدتر در دهه هفتاد روی به ساختن فیلمهایی آورد که همچنان احساسات را زلال و مشخص عیان میکردند. خواهران غریب نمونه درخشان این کارها در دهه هفتاد و شب یلدا و اتوبوس شب نمونههای متعالیتر آن در دهه ۸۰ بودند. پوراحمد اما جدا از اتوبوس شب و شب یلدا که بین روشنفکران و جامعه سینمایی مشهور است همچنان با همان قصههای مجید و فضای ساده و همدلانهای که تمام ما دلمان برایش تنگ شده شناخته میشود. قصههایی که نه فقط قشر خاصی از جامعه که تمام آحاد مردم حتی کهنسالان را هم سرگرم میکرد. قصههای مجید با آن اتمسفر گرم و لذتبخشش بیشتر مشابه ظ رهای گرم و دلنشین دهه ۶۰ و اوایل ۷۰ است که رنگ و بوی صمیمت در محلههای شهر جریان داشت.
زمانی که هنوز تکنولوژی شهر و مردمش را نبلعیده بود. زمانی که هم دلی و سادگی مجید مضحک نبود بلکه شیرین و بامزه مینمود. قصههای مجید یک نوستالژی عجیب و دور برای تمام همنسلان ماست که اکثر اتفاقات داستان را زندگی کرده بودیم. بارها در آن موقعیتها قرار گرفته بودیم و تمام اینان را ساده و راحت روی صفحه تلویزیون میدیدیم. تمام سادگی آن روزهای ما شاید در خاطرات فراموش میشد و از بین میرفت اما کیومرث پور احمد این خاطرات را به واقعیترین شکل ممکن تصویر کرد و برای همیشه زنده نگاه داشت. به بهانه نبود او در میان ما نگاهی گذرا و کوتاه خواهیم داشت به کارنامه کاری او تا شاید بهانهای باشد برای مرور خاطرات دور اما روشنی که داشتیم.
- بیشتر بخوانید
- نگاهی به فیلمها و سریالهای که درباره قهرمانان جنگ ساخته شدهاند
- نگاهی به پرفروش ترین فیلم های ۱۴۰۱ | سال پرالتهاب
- نگاهی به فیلم «آپولو ده و نیم: کودکی در عصر فضا» | سفری به نوستالژیای دهه شصت
بی بی چلچله (۱۳۶۳)
فیلم «بی بی چلچله» اولین فیلم بلند پور احمد است و داستان درباره مجید پسری نوجوان است که با مادر و ناپدریاش زندگی میکند و مدام از طرف این ناپدری مورد آزار و اذیت قرار میگیرد. او مخفیانه سوار کامیون جوادآقا میشود و با دیدن رفتارهای جواد آقا، از او کینه به دل میگیرد. اما این مرد که متوجه مشکلات مجید شده است، سعی میکند به نحوی به او کمک کند. در این بین قصه و شوری که مجید برای تمبرها دارد جالب است که کیومرث پوراحمد در فیلم بعدی خود از آن استفاده میکند.
لنگرگاه (۱۳۶۷)
فیلم «لنگرگاه» بر ساسا یک داستان امل روایت میشود و آنچنان خبری از احساسات که شاخصه اصلی فیلمهای پوراحمد است در آن نیست. داستان درباره دو برادر است که به دلیل رفتارهای خشن پدرشان از خانه فرار میکنند و به بندرعباس میروند. آنها با شخصی در مسافرخانه آشنا میشوند و با تهیه و فروش اجناس قاچاق کسب درآمد میکنند. پدرشان از روی عکسی که پسرانش برای مادرشان فرستادهاند، آنها را در بندر عباس مییابد و به کمک ماموران رئیس باند قاچاق را دستگیر کرده و پسرانش را به آغوش خانواده باز میگرداند.
قصههای مجید (۱۳۷۰)
پروژه عظیم و تاثیرگذار کیومرث پوراحمد در ابتدای دهه ۷۰ یکی از ماندگارترین شخصیتهای داستانی ایرانی را به یادگار گذاشت. حالا دیگر داستانهای ایرانی به غیر از امیرارسلان نامدار و قصههای افسانهای، نام کودکی اصفهانی پر شر و شور و کنجکاو را در حافظه خودش دارد که در هر قسمتی داستانها و روایتهای عجیبش را به تماشا مینشینیم.
مهمترین ویژگی قصههای مجید شیمی روابط میان آدمها است؛ آنقدر ملموس و واقعی که هر ایرانی احساس میکند یک بیبی شبیه بیبی مجید در زندگیاش دارد و هرکدام از ما یک روزی یک معلم ورزش شبیه معلم ورزش قصههای مجید در زندگیمان داشتیم. مجید فرزند زمانهاش بود و به خوبی میدانست چگونه ققنوس خوشبختی را از میان تمامی تلخیها بیرون بکشد و از کوچکترین اتفاقهای زندگی لذت ببرد.
صبح روز بعد (۱۳۷۱)
این فیلم یک نسخهی سینمایی از ادامه داستانهای قصه مجید بود که در سریال نبود. از همان فیلمهایی که در ابتدای متن به آنها اشاره کردم. از همانها که بعدازظهر روزهای تعطیل در انتظار تماشایش بودیم. کیومرث پوراحمد این فیلم را بر طبق داستانی از مجموعه قصههای مجید، به تولید رسانده؛ قصههای مجید، توسط هوشنگ مرادی کرمانییکی از بهترین نویسندههای ایرانی به قلم تحریر درآمده است. این فیلمیکی دیگر از بهترین فیلم های کیومرث پوراحمد به شمار میرود.
در فیلم «صبح روز بعد» اینگونه آمده که مجید در درس ریاضی بسیار ضعیف است و در حل جدول ضرب به مشکل میخورد و معلم هم برای اینکه مجید به اشتباهات خود پی ببرد از تسبیح برای تنبیه کردن مجید استفاده میکند. در ادامهی داستان یک روز مجید ریاضی را ۱۴ میشود و ناظم مدرسه تصمیم میگیرد در رابطه با مجید سر صف صحبت کند اما به جای تشویق مجید، مشکلی برای او ایجاد میشود که نشان میدهد، ماجرایی جدید در راه است.
نان و شعر (۱۳۷۲)
فیلم بعدی که با همان قصههای مجید همراه بود و مخاطبان را جذب کیومرث پوراحمد کرده بود نان و شعر بود. فیلم در همان اتمسفر و همان احوال روایتگر جنبه تازهای از روزگار مجید در اصفهان بود. فیلم نان و شعر روایتگر داستانی از مجموعه قصههای مجید، نوشته هوشنگ مرادی کرمانی است. در این فیلم مجید در نانوایی مشغول به کار است و از طرفی به شعر گفتن هم علاقه دارد و چند مورد از شعرهایش را هم برای برخی از مجلهها فرستاده تا اگر مورد تایید قرار گرفتتند، به مرحله چاپ برسند.
در این بین مجید قصهی ما برای دریافت کتاب بینوایان به کتابخانه میرود اما مسئول کتابخانه به دلیل اینکه مجید، عضویت کتابخانه را ندارد، به او کتاب نمیدهند. مجید هم تصمیم میگیرد از همسر خواهرش، یک کتاب بگیرد و در ازای آن کتاب بینوایان را به امانت ببرد. داخل کتابی که مجید آن را به کتابخانه داده بود، یک برگ چک ۳۶۵ تومانی بود اما یک کارگردان، او را به امانت گرفته و مسئولان کتابخانه از آن برگ چک خبری ندارند. سپس مجید یکبار تنهایی و بار دیگر همراه با بیبی برای پیدا کردن آن چک به خانه کارگردان میروند و داستان فیلم به ماجراهای جالبی ختم میشود.
به خاطر هانیه (۱۳۷۳)
به خاطر هانیه به نوعی ادامهای بر روند سینمای نوجوان پوراحمد بود که البته زیر سایه قصههای مجید همیشه کم رنگ باقی ماند. فیلم ماجرایی از یک ناخدا را به تصویر میکشد که ناخدا علو نام دارد. روزی این ناخدا همراه با ۱۴ مرد دیگر راهی دریا میشوند تا ماهی صید کنند؛ اما همه آن ۱۴ نفر به جز ناخدا علو میمیرند و خانواده آنها این ناخدا را مسبب مرگ آنها میدانند. هانیه دختر ناخدا علو است در بخشی از فیلم فلج میشود و ناخدا که دیگر نمیتواند فشار و رفتار مردمانش را تحمل کند، همراه با خانواده از آنجا میروند و در بوشهر ساکن میشوند.
ناخدا برای شفای هانیه نذر میکند که در دهمین شب محرم تا صبح، دمام (ساز بوشهری) بزند اما مرگ امانش نمیدهد و او میمیرد. بعد از مرگ او پسرش بشیرو تصمیم میگیرد تا نذر پدرش را به جا بیاورد و به شهر تنگک میرود اما در این بین با حمله ساکنان تنگک مواجه میشود. بشیرو بالاخره با تمام سختیها و مشکلاتی که برایش در این مسیر اتفاق افتاد، موفق میشود نذر را ادا کند. فیلم «بهخاطر هانیه» را میتوان یکی دیگر از بهترین فیلمهای کیومرث پوراحمد معرفی کرد.
خواهران غریب (۱۳۷۴)
اقتباس جذاب اصغر عبداللهی از رمان «خواهران غریب» نوشته اریش کستنر نقطه عطف کارنامه کاری کیومرث پوراحمد به حساب میآید. بازی درخشان خسرو شکیبایی و شیرینکاریهای الهه و الهام علییاری در نقشهای نرگس و نسرین تبدیل به اثری ماندگار در سینمای ایران شده است. کمتر فیلمسازی در سینمای ایران است که در فاصله بسیار کم این میزان اثر تاثیرگذار و دوستداشتنی تولید کند و پوراحمد نابغهای بیادعا بود که ما را دلبسته ترانه «مادر من مادر من تو یاری و یاور من…» کرد. قصه فیلم از آنجایی شروع میشود که ۲ خواهر به نامهای نسرین و نرگس در مدرسه متوجه شباهت بسیار زیاد خود میشوند و پی میبرند که خواهرهای ۲ قلو هستند.
خسرو شکیبایی در نقش پدر، آهنگساز و افسانه بایگان در نقش مادر آنها، به خیاطی مشغول بوده است. این زوج چند سال گذشته از یکدیگر طلاق گرفتهاند و جدا زندگی میکنند. یکی از دخترها با پدر و دیگری با مادر خود زندگی میکند؛ به همین دلیل تا حالا از وجود یکدیگر باخبر نشده بودند. در ادامه این ۲ خواهر تصمیم میگیرند که نقشهای بچینند و وانمود کنند که گم شدهاند.آنها خانه مادر بزرگ خود قایم میشوند و همین امر، پدر و مادر آنها را مجاب میکند تا با کمک یکدیگر به دنبال دخترانشان بروند. سرانجام نسرین و نرگس موفق میشوند تا این زوج دوباره به هم برسند و زندگی دوبارهای را شروع کنند.
شب یلدا (۱۳۸۰)
در یکصدمین سالگرد حضور سینما در ایران کیومرث پوراحمد عاشقانهای یگانه و جذاب بر اساس بخشی از زندگی شخصی خودش تولید کرد که هنوز هم که هنوز است یکی از معیارهای فیلمهای عاشقانه برای مثال زدن به حساب میآید. «شب یلدا» رکورددار همه چیز است. رکورددار فیلم کالت ایرانی است و لحظه لحظه آن برای مخاطب ایرانی حاوی جذابیتهای انکار ناشدنی است. بازی درخشان محمدرضا فروتن و تسلط و استادی پوراحمد در کارگردانی فیلم شب یلدا را به یک اثر دیدنی و ماندگار در سینمای ایران تبدیل کرد.
اثری که حتما هر ایرانی آن را یکبار تماشا کرده است. محمدرضا فروتن در نقش حامد و الهام چرخنده در نقش مهناز، زوجی هستند که چندین سال عاشقانه با همدیگر زندگی کردند و یک دختر به نام نازی دارند. مهناز تصمیم میگیرد برای به دست آوردن آزادی بیشتر به همراه با دخترش، نازی به خارج از کشور برود و آنجا زندگی جدیدی را برای خودش بسازد. حامد با وجود علاقه بسیار زیاد به دختر و همسرش، آنها را به خارج از کشور میفرستند اما در ادامهی ماجرا حامد به واسطه دوستانش که خارج از ایران زندگی میکردند، متوجه میشود که مهناز با فردی به نام آقای شریف که از دوستان سابق حامد بود، ارتباط دارد. حامد نیز به صورت اتفاقی از طریق تلفن با فردی به نام پریا فردوسی صحبت میکند و متوجه میشود که مهناز در طول این سالها به او علاقهای نداشته و از سر اجبار با او زندگی کرده است. این فیلم توانست برنده تندیس بهترین فیلم جشن انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران شود.
اتوبوس شب (۱۳۸۵)
کیومرث پوراحمد بعد از چند تجربه تجاری که با شکست در گیشه مواجه شد و منتقدان هم اقبال زیادی به آنها نشان ندادند به سراغ ساخت یک فیلم ضدجنگ رفت تا یکی از بهترین فیلمهایش را تولید کند. فیلمی سیاه و سفید با داستانی عجیب و غریب از نوجوانی رزمنده که قرار است ۴۰ اسیر عراقی را با اتوبوس به ایران بیاورد. «اتوبوس شب» را شاید بتوان نقطه پایانی بر فیلمسازی او دانست. این فیلم روایتگر رزمندگان جنگ و خدمتهایی که آنها در طول جنگ و بمباران به همرزمان خود کردهاند، صحبت میکند.
در این فیلم خسرو شکیبایی نقش رانندهای میانسال را دارد که کمی بداخلاق است. در اتوبوس حدود ۴۰ عراقی حضور دارند و یک جوان رزمنده که نقش آن را مهرداد صدیقیان بر عهده دارد، مامور میشود تا ماشین حامل اسرای عراقی را در محدودهای قرار دهند؛ جایی که هیچ راه فراری وجود ندارد. مهرداد صدیقیان مجبور میشود به همسر دوست شهیدش (الناز شاکردوست) که باردار است، خبر شهادت همسرش را بدهد. رساندن این پیام به گوش خانوادهاش بسیار سخت بود و این کار، شرایط را برای او دشوار کرده است.
کفشهایم کو؟ (۱۳۹۴)
پوراحمد پس از «اتوبوس شب» روندی مثبت نداشت. فیلم «کفشهایم کو؟» هرچند مضمونی انسانی را هدف قرار داده بود امادر داستانگویی به شدت کمیتش لنگ بود. فیلم با بازی بازیگران بدل به فیلم معمولی شده بود؛ در حالی که مخاطبان از پوراحمد انتظاری بسیار بیشتر از یک فیلم معمولی را داشتند. فیلم کفشهایم کو که در سال ۱۳۹۴ اکران شد، داستان مردی کارخانهدار به نام حبیب کاوه را روایت میکند که به آلزایمر دچار شده است اما با بازگشت دختر از خارج از کشور، اتفاقاتی در فیلم رخ میدهد که باعث جذابیت هر چه بیشتر فیلم میشود.
کیومرث پوراحمد در رابطه با این فیلم یادداشتی را مطرح کرده که در آن گفته است، انگیزهی اولیه من برای ساخت این فیلم، مطرح کردن بیماری آلزایمر برای خانوادههایی که اعضای خانوادهشان با این نوع بیماری دستوپنجه نرم میکنند، بود. او همچنین در ادامه میگوید، میخواستم آنها بیشتر با وجوه این بیماری آشنا شوند و بدانند که چطور باید در برابر عزیزانشان رفتار کنند. البته این موضوع بر بستر یک داستان خانوادگی پر تنش مطرح شد.
پرونده باز است (۱۴۰۱)
آخرین فیلم کیومرث پوراحمد مجدد به احوال نوجوانان برمیگردد. منتهی این بار نه وجهی خاطرهانگیز و پر شور و حال، بلکه داستان به شدت تراژیک و دردآور است. دیگری خبری از احوال دهه ۷۰ و هیجان اشتیاق کودکان نیست بلکه داستان در نسلی تازه و جدالی عجیب بین نوجوانان میگذرد. شاید کنار هم قرار دادن این فیلم با فیلم «قصههای مجید» نشان دهد چه تغییرات فرهنگی وحشتناکی در جامعه رخ داده است. البته که در کنار این تغییرات فیلم از نظر ساختاری با فاصله بدترین فیلم کیومرث پوراحمد است و اصلا خبری از خلاقیت و احساسات همیشگی پوراحمد در کار نیست.
از این نظر شاید همچنان آخرین کار او را باید اوبوس شب بنامیم که به واقع یک اثر هنری ماندگار بود. فیلم «پرونده باز است» به ناهنجاریها و مشکلات اجتماعی میپردازد و داستان پسری ۱۵ ساله را روایت میکند که در انتظار حکم دادگاهش است. این جوان مرتکب قتل شده و از یک پرونده جنایی برخوردار است.کیومرث پوراحمد این فیلم را بر اساس پروندهای جنایی که در سال ۸۰ اتفاق افتاده بود، ساخته و سعی میکند در آن به آسیبهای اقشار آسیبپذیر جامعه بپردازد. این تفاوت بین نگاه به جامعه در طول ۳ دهه در فیلمهای یک هنرمند به نوعی هشدار این هنرمند به جامعه دربارهی نحوه فرهنگسازی و تغییر نسل بود که باید آن را جدی گرفت.