نویسنده: فرهاد پروین
هنگامی که نام فیلمسازان نیویورکی با کمدیهای روشنفکرانه که پر از دیالوگهای بهیادماندنی، شخصیتهای تحصیلکردهای از طبقه متوسط و کشمکشهای مربوط به این طبقه و روابط زناشویی آنها به میان میآید، کمی که اهل سینما باشید به سرعت یاد نابغه نیویورکی سینمای کمدی، وودی آلن میافتید. فیلمساز پرکاری که از دهه ۱۹۶۰ میلادی تاکنون، به طور تقریبی سالی یک فیلم جلوی دوربین و روی پرده سینما برده و با وجود تمام افت و خیزهایی که در کارنامه مفصلش دیده میشود، همیشه ساخته شدن هر کدام از فیلمهایش خبری خوش برای سینمادوستان بوده است.
با این حال اگر قرار باشد از میان تمام فیلمسازان معاصر که در حال حاضر در صنعت سینما مشغول به کار هستند یکی را به عنوان میراثدار واقعی وودی آلن نام ببریم، بیشک نام نواه بامباک بلندتر از بقیه شنیده میشود. بامباک که خود بارها به تأثیر وودی آلن بر فیلمهایش اشاره کرده و به طور مشخص از آثاری همچون «منهتن»، «زلیگ» و «برادوی دنی رز» بهعنوان فیلمهایی که بر نگاه سینماییاش اثرگذار بودهاند نام برده است. حالا و بعد از دو دهه فعالیت در عرصه سینمای مستقل آمریکا نام مهمی قلمداد میشود که مثل الگویش وودی آلن، ساخته شدن هرکدام از فیلمهایش خبری خوش برای علاقهمندان به نوعی دیگر از فیلمسازی، که بهطور مشخص در تضاد با شیوه رایج هالیوودی قرار میگیرد است.
لگدزنان و جیغکشان ۱۹۹۵ و ماهی مرکب و نهنگ ۲۰۰۵
نوآ بامباک که در سال ۱۹۶۹ در خانوادهای روشنفکر به دنیا آمده (پدر و مادرش هر دو نویسنده و منتقد فیلم در نیویورک بودهاند)، بعد از ساخت چند فیلم آماتوری کوتاه و بلند مثل «لگدزنان و جیغکشان» که نخستین فیلم بلند او محسوب میشود، فعالیت حرفهای خود را با ساخت فیلم «ماهی مرکب و نهنگ» آغاز کرد که به مسئلهی طلاق در یک خانواده متوسط نیویورکی در دهه هشتاد میلادی میپردازد. دوست قدیمی بامباک و دیگر فیلمساز مهم سینمای مستقل آمریکا وس اندرسون تهیهکنندگی این فیلم را بر عهده داشت و بامباک با همین نخستین فیلمش توانست نامزدی اسکار بهترین فیلمنامه غیراقتباسی و نامزدی گلدن گلوب در بخش بهترین فیلم کمدی-موزیکال را کسب کند.
فیلم داستان زوجی به نام برنارد و جوآن با بازی جف دانیلز و لورا لینی است که دو پسر نوجوان شانزده و دوازده ساله با بازی جسی آیزنبرگ و اوئن کلاین دارند و تصمیم میگیرند به علت اختلافات زناشویی از یکدیگر جدا شوند. پسر بزرگتر طرف پدر و پسر کوچکتر طرف مادر را گرفته و درام خانوادگی بامباک با کشمکشهایی که حاصل جدایی و تلاش بچهها برای وفق پیدا کردن با زندگی جدید است آرام آرام پیش میرود. فیلم گرچه نخستین فیلم سینمایی نواه بامباک محسوب میشود در همین نخستین گام خبر از ظهور نویسنده و کارگردانی مهم میدهد. درونمایهها، شخصیتها و کشمکشهای بین آنها در فیلمهای بعدی بامباک تکرار میشوند و بر همین اساس «ماهی مرکب و نهنگ» را میتوان نمونه اولیه بسیاری از فیلمهای بعدی کارنامه بامباک، از جمله ستایششدهترین آنها یعنی «داستان یک ازدواج» دانست.
بامباک عامدانه و در تلاش برای نزدیک شدن به حال و هوای آثار فیلمسازان بزرگی مثل جان کاساوتیس و بزرگان موج نوی فرانسه، نخستین فیلمش را نه با دوربین ۳۵ میلیمتری و نه با دوربینهای دیجیتال جدید میسازد. تصمیم او در انتخاب دوربین سوپر شانزده بیش از هر چیز حال و هوای سینمای مستقل آمریکا در سالهای پیشتر را زنده میکند و سبک فیلم به آثار دوره اوج کارنامه کاساوتیس بزرگ شباهت پیدا میکند. جسی آیزنبرگ در یکی از نخستین نقشآفرینیهایش و پیش از آنکه با نقش مارک زاکربرگ در فیلم «شبکه اجتماعی» دیوید فینچر مشهور شود، در سن بیستودو سالگی نقش پسر نوجوان شانزده سالهای را بازی میکند که مادر را مقصر این جدایی میپندارد و به پدر نگاهی قهرمانانه دارد.
مارگو در مراسم عروسی ۲۰۰۷ و گرینبرگ ۲۰۱۰
بامباک بعد از موفقیت «ماهی مرکب و نهنگ» و ساخت فیلم دیگری به نام «مارگو در مراسم عروسی» و همچنین همکاری در نگارش فیلمنامه «آقای فاکس شگفتانگیز» با دوست قدیمیاش وس اندرسون، یکی دیگر از مهمترین فیلمهایش را به نام «گرینبرگ» جلوی دوربین برد. اگر قرار باشد تعدادی از موفقترین همکاریها بین یک بازیگر و کارگردان در سینمای معاصر فهرست شود، بیتردید همکاری گرتا گرویگ با نواه بامباک که به زندگی مشترک آن دو هم انجامید یکی از آنهاست. گرویگ برای نخستین بار در «گرینبرگ» برای بامباک جلوی دوربین رفت و کاراکتر سینماییاش را به تصویر کاملی از آنچه بدل ساخت که بامباک در فیلمنامههایش شکل داده بود.
دختر جوان پرهیاهو، راه گم کرده و در جستجوی دستاویزی برای معنا دادن به زندگی که گرمای حضورش عنصری جدانشدنی از تعدادی از بهترینهای بامباک است، در فیلم «گرینبرگ» به جای نیویورک در لس آنجلس زندگی میکند. فیلم داستان مرد میانسالی به نام راجر است که از بیمارستان روانی مرخص شده و قرار است چند هفته را در خانه برادرش، که به همراه خانواده برای تعطیلات به ویتنام رفته سپری کند. راجر قرار است برای سگ خانواده، مالر یک کلبه چوبی بسازد و با فلورنس، دستیار خانواده (همان شخصیتی که گرتا گرویگ نقش او را ایفا میکند) ارتباط برقرار میکند. تلاش راجر برای یافتن گذشتهاش در لس آنجلس و پیدا کردن دوستها، معشوقهها و روابط قدیمی و آگاهیاش از این مسئله که دیگران به او نگاه دوستانه و مهربانانهای ندارند، راجر را که به تازگی فروپاشی روانی را پشت سر گذاشته به مرز جنون میرساند.
راجر آشکارا از ارتباط برقرار کردن با دیگران ناتوان است و به سرعت مجذوب فلورنس میشود، در حالیکه کشمکشهای درونیاش منجر به آزردن فلورنس نیز میگردد. در این میان خود فلورنس نیز در مقام دختر جوانی با خلأهای عاطفی و احساسی فراوان ظاهر میشود و رابطه بیمارگونه و تام و جریوار راجر و فلورنس، کشمکش اصلی داستان را میسازد. اضطراب وجودی که یکی از درونمایههای اصلی تمام آثار نواه بامباک را تشکیل میدهد در «گرینبرگ» به بهترین نحو در شخصیت راجر و تلاشش برای ساخت یک کلبه چوبی، برقراری ارتباط با فلورنس و به معنای واقعی کلمه انجام هر کاری برای معنا دادن به زندگی متجلی میشود.
او هنگامی که متوجه میشود نوجوانهایی که نزدیک به سه دهه با او اختلاف سنی دارند در خانه میهمانی گرفتهاند خود را بین آنها انداخته و میکوشد پا به پایشان پیش برود، یا هنگامی که دو دختر نوجوان از او میخواهند در سفر به استرالیا همراهشان باشد فورا موافقت میکند و چند صد متر جلوتر متوجه تصمیم عجیبش میشود. راجر مذبوحانه میکوشد معنایی در زندگی پیدا کند و در نبرد با پوچی زندگی، اقدام به نوشتن نامههای اعتراضی به مقامات مسئول شهر میکند. او این کار را نه از سر مسئولیت و تلاشش برای اینکه شهروند خوبی باشد، که همچون عملی سیزیفوار برای پر کردن خلأهای درونی و روبرو شدن با اضطرابهای وجودیاش انجام میدهد.
- بیشتر بخوانید
- مروری بر آثار مارتین مک دونا Martin McDonagh | نابغه ایرلندی
- نقد فیلم منو The Menu 2022 | رستوران مرگ
- IMDB Frances Ha: 7.4
فرانسیس ها ۲۰۱۳
تجسم زنانه شخصیت راجر گرینبرگ و شکل تکمیل شده کاراکتری که گرتا گرویگ جلوی دوربین بامباک خلق کرد در فیلم بعدی او، «فرانسیس ها» ساخته شده است. فیلم روایت سرگشتگی زنی جوان در نیویورک است که میکوشد همچون راجر گرینبرگ فیلم قبلی برای زندگی خود معنایی بسازد و به اضطراب وجودیاش پایان دهد. بامباک این بار فیلمنامه را با همکاری خود گرتا گرویگ که حالا دیگر پشت دوربین نیز شریک زندگیاش محسوب میشود نوشته است. فرانسیس هالادی، دختر جوان بیستوهفت سالهای که میکوشد فعالیت حرفهای خود را در رشته رقص ادامه دهد متوجه میشود دوست و همخانهاش سوفی قصد دارد از او جدا شده و از بروکلین به منطقهای در منهتن نقل مکان کند. تأمین هزینه زندگی در بروکلین برای فرانسیس به تنهایی آسان نیست و به همین دلیل آواره این طرف و آن طرف میشود. او مدتی کوتاه نزد دو دوستش لیو و بنجی زندگی میکند و سپس برای تعطیلات کریسمس به ساکرامنتو نزد خانوادهاش بازمیگردد.
حضور کوتاه مدت فرانسیس در ساکرامنتوی کالیفرنیا یادآور اقامت کوتاه راجر گرینبرگ در لسآنجلس آفتابی هم هست. این تقابل ساحل شرقی و ساحل غربی آمریکا، دوگانه نیویورک/ کالیفرنیا که در فیلمهای دیگری از نواه بامباک نیز تکرار میشود و به نوعی اشاره به تقابل نوع فیلمسازی بامباک در نیویورک با سینمای تجاری هالیوود هم دارد، اینجا فرانسیس را وادار به جستجو در خویشتن برای یافتن خود واقعیاش وادار میکند. انتخاب فیلمبرداری سیاه و سفید برای ساخت این فیلم، آن را بیش از پیش به سینمای ارزان و مستقل دهههای شصت و هفتاد میلادی و آثار غولهایی مثل کاساوتیس نزدیک میکند و بازی درخشان گرتا گرویگ، در نقشی که خود در نگارش فیلمنامهاش مشارکت داشته فیلم را بدل به یکی از مهمترین آثار بامباک میکند.
گرویگ همچنان برای جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش اول زن در بخش فیلمهای کمدی و موزیکال نامزد میشود و همچنان از دریافت جایزه باز میماند. به نظر میرسد آنچه «فرانسیس ها» را تبدیل به فیلمی بهیادماندنی میکند، ترکیب ایدهآل زوج بامباک/ گرویگ است و انگار حضور گرم گرویگ علاوه بر جلوی دوربین، به زندگی هنری و چه بسا خصوصی بامباک هم اثرگذار میشود. فروش فیلم گرچه با ارقام فیلمهای هالیوودی چندان بالا نیست اما وقتی به بودجه صرف شده برای فیلم به عنوان یک اثر مستقل و خارج از جریان اصلی نگاه کرده و میزان فروش را با هزینه مقایسه کنیم، پی خواهیم برد با یکی از موفقترین فیلمهای بامباک تا آن زمان نیز سر و کار داریم. این دختر بیستوهفت سالهای که گرتا گرویگ روی پرده به آن جان بخشیده و انگار صاف از دل فیلم قبلی، «گرینبرگ» بیرون آمده، میتواند یکی دیگر از نقاط پیوند بامباک با وودی آلن و شخصیت بهیادماندنی آنی هال نیز باشد.
تا وقتی جوانیم ۲۰۱۴
بامباک در فیلم بعدیاش دوباره سراغ بن استیلر و موضوع مرد میانسالی که دچار بحران شده میرود. در فیلم «تا وقتی جوانیم» بن استیلر و نائومی واتس نقش زن و شوهری به نام جاش و کورنلیا را ایفا میکنند که همچون دیگر فیلمهای بامباک به طبقه متوسط نیویورک تعلق دارند. جاش مشغول ساخت فیلم مستندی درباره روشنفکری به نام آیرا ماندلشتام است که با زوج جوانی با بازی آدام درایور و آماندا سیفرید (جیمی و داربی) آشنا میشود. جاش و کورنلیا رابطهای صمیمانه با این زوج جوان که بیش از دو دهه با آنها اختلاف سنی دارند برقرار میکنند و جاش مجذوب جیمی که او هم مشغول ساخت فیلم است میشود.
تقابل دو زوج از دو نسل که هر یک ویژگیهای نسل خود را نمایندگی میکنند، میتواند حتی یادآور نمایشنامه و فیلم معروف «چه کسی از ویرجینیا وولف میترسد؟» نیز باشد؛ با این وجود بامباک به جای وارد شدن به درامی عمیق از روابط زناشویی، میکوشد زیست روشنفکرانه نیویورکی را در دو نسل متفاوت بررسی کرده و اخلاقیات و خصوصیات رفتاری هر یک را به جای سپرده به بوته نقد، بدون قضاوت و سوگیری صرفا به نمایش بگذارد. شخصیت نمایشی جیمی که برای رسیدن به هدف و ساختن فیلمش دست به هر کاری میزند و از دروغ گفتن نیز اِبایی ندارد، درست در نقطه مقابل شخصیت جاش که میکوشد با وفادار ماندن به حقیقت، فیلم مستندش را پیش ببرد قرار میگیرد. فیلم برخلاف ساختههای قبلی بامباک از حضور ستارههای مشهور سینما نیز بهره برده و علاوهبر بن استیلر که پیشتر در «گرینبرگ» جلوی دوربین بامباک رفته بود، از بازیگران دیگری مثل آدام درایور، نائومی واتس و آماندا سیفرید هم استفاده میکند.
بانوی آمریکا ۲۰۲۰
همکاری بامباک با گرتا گرویگ اما در همان «فرانسیس ها» به پایان نمیرسد. بامباک یک سال بعد از ساخت فیلم «تا وقتی جوانیم»، فیلمنامه مشترک دیگری با گرویگ را جلوی دوربین میبرد و باز از خود گرویگ در یکی از نقشهای اصلی استفاده میکند. «بانوی آمریکا» داستان تریسی دختر نوجوانی است که تازه وارد دانشگاه شده و متوجه میشود در صورت ازدواج مجدد مادرش، با دختر جوانی به نام بروک خواهرخوانده میشود. او در تنهایی روزهای اول دانشگاه در نیویورک، تصمیم میگیرد به سراغ بروک رفته و با او ملاقات کند و خیلی زود شیفته شخصیت پرهیاهو، با نشاط و امیدوار بروک میشود. بامباک این بار فرصت میکند شخصیتی را که پیشتر در «فرانسیس ها» به نمایش گذاشته بود از منظر دختری با بیش از یک دهه اختلاف سنی تماشا کند.
بروک برای تریسی تجسم همه آن چیزی است که میخواهد باشد. برای تریسی که میکوشد در نیویورک دوستانی پیدا کند، بروک مثل آیینهای میماند که به واسطه آن قادر به تماشای خودش، نیویورک و زندگی در این شهر شلوغ و پرهیاهو شود. تلاش تریسی برای نوشتن یک داستان کوتاه با الهام از شخصیت بروک، او را وادار به کاوش در زوایای پنهان بروک کرده و تنهایی و شکنندگی او را بیش از هر چیز آشکار میکند. فیلم گرچه فروش خوبی ندارد و در فصل جوایز نیز موفق ظاهر نمیشود اما تکرار درونمایههای همیشگی بامباک، باز هم فیلم را بدل به اثری تماشایی و جذاب در کارنامه این فیلمساز مستقل نیویورکی میکند.
داستانهای مایروویتز ۲۰۱۷
بامباک بعد از ساخت مستندی درباره برایان دی پالما و فیلم دیگری به نام «داستانهای مایروویتز» که علاوهبر بن استیلر، آدام سندلر و داستین هافمن نیز در آن ایفای نقش میکنند، موفقترین فیلم کارنامه خود تا امروز را میسازد. «داستان یک ازدواج» ماجرای ازدواج به آخر خط رسیده چارلی و نیکول است که بامباک استادانه لحظات درخشانی از شکلگیری، تداوم و افول یک ازدواج را در آن به تصویر میکشد. فیلم میخواهد به جای نگاه قضاوتگر و سوگیرانه، صرفا ناظری بر فروپاشی یک ازدواج باشد و همین استراتژی، این اثر بامباک را به بهترین فیلمهای زناشویی وودی آلن و سَلَف او اینگمار برگمان نزدیک میکند. بازی درخشان زوج آدام درایور و اسکارلت جوهانسون، مخصوصا در سکانس نقطه اوج که هر دو را در لحظه برون ریزی خشم به تصویر میکشد از ماندگارترین نقشآفرینیهای آن میشود.
نویز سفید ۲۰۲۲
تازهترین فیلم بامباک یکی از عجیبترین فیلمهای کارنامه او نیز هست. «نویز سفید» تجربه منحصر بفرد نواه بامباک در کار با ژانر وحشت و درونمایههای آخرالزمانی است، اما مثل تمام آثار دیگر او همه بدل به زمینهای برای بروز ترسهای اگزیستانسیالیستی و اضطرابهای وجودی آدمهای میانسالی میشوند که در سرازیری زندگی قرار گرفتهاند. هراس جک (با بازی آدام درایور) از مرگ و تجلی آن در رخدادهای عجیب و غریب طبیعی که او و خانواده شلوغش را به فرار از خانه و اقامت در پناهگاه میکشاند انگار نه تنها متأثر از بحران پاندمی کرونا، که ناشی از پا به سن گذاشتن خود نواه بامباک نیز هست.
بامباک بیآنکه فراموش کند در حال ساختن فیلم سینمایی است میکوشد عمیقترین کشمکشهای انسان معاصر را در قالب درامهایی خانوادگی و کشمکشهایی درونی روی پرده تصویر کند. او بیتردید تصویر تمام نمایی از روشنفکر طبقه متوسط غربی، با تمام دغدغههای وجودی و حتی اقتصادی است.