نقد و بررسی فریاد بزن ماچو Cry Macho | ساده و باشکوه

نویسنده: مازیار وکیلی

فریاد بزن ماچو فیلم مد روزی نیست. نه مایه‌های فمنیستی دارد، نه درباره اقلیت‌ها است و نه شعارهای سیاسی تند و تیز می‌دهد. حتی اشکالاتی هم دارد. اما در نهایت فیلم زیبایی است. ساده است و آن را پیرمردی ساخته که عمرش را در سینما گذرانده. پیرمردی که همه افتخارات را کسب کرده. فیلم‌های درجه یکی ساخته است، اسطوره شده است. از آزمون سخت تاریخ سربلند بیرون آمده و بدل شده به نمادی از تمام زیبایی‌هایی که کشورش داشت و حالا از بین رفته است.

فریاد بزن ماچو ایستوود سادگی فیلم‌های دهه پنجاه میلادی را دارد. فیلم داستان پیرمرد منزوی، کج‌خلق اما خوش‌قلبی است که می‌رود تا پسر رفیقش را پیدا کند تا با این کار دینش را به آن رفیق قدیمی ادا کرده باشد. برای تماشاگر امروزی که شیفته سر و صدا و جلوه‌های ویژه و خشونت است این فیلم زیادی ساده است. این روزها کسی حوصله تماشای یک پیرمرد قدیمی که سر اصولش باقی می‌ماند را ندارد. بنابراین مشخص بود که فریاد بزن ماچو طرفداران زیادی پیدا نمی‌کند. تماشاگران چندان از فیلم استقبال نمی‌کنند و منتقدان نقدهای خوبی درباره‌اش نمی‌نویسند. اما فریاد بزن ماچو برای این چیزها ساخته نشده.

 

cry macho« فریاد بزن ماچو » فیلمی ساده و در عین حال باشکوه

فریاد بزن ماچو فیلمی ساده درباره مردانی ساده که تمام حسن و شکوه‌شان را از خلوص ذاتی‌شان می‌گیرند. مایک یک کابوی خالص است. با همان اصول و عقاید ساده و واضح. مردی که خودش هم می‌داند دوره‌اش گذشته و از سفر به مکزیک تنها یک هدف دارد و آن هدف چیزی نیست جز بیرون آمدن از زیر دین یک رفیق قدیمی. فیلمی به قدری ساده و سرراست است که احتمالاً تماشاگر امروزی را به این فکر می‌اندازد ایستوود سر پیری خواسته فیلمش را بسازد و زیاد حوصله جزئیات را نداشته. اما این جنس سادگی فرق می‌کند. این سادگی حاصل پختگی است.

فریاد بزن ماچو ساخته مرد با تجربه‌ای است که همه مسیرهای فیلم‌سازی را طی کرده و حالا در سال‌های پایانی عمر و درست در انتهای این مسیر باشکوه و پُرافتخار به این نتیجه رسیده که برای خودش فیلم بسازد. تمام آن جار و جنجال‌ها و حواشی و جوایز سینما را دور بریزد و فیلمی ساده بسازد درباره رابطه پدرانه یک کابوی پیر آمریکایی با یک نوجوان مستاصل مکزیکی. فیلمی که در آن آدم‌ها ساده هستند، دلخوشی‌های کوچکی دارند و با تکیه بر این دلخوشی‌های کوچک عاشق می‌شوند.

فریاد بزن ماچو از آن فیلم‌های است که هنگام تماشای آن مدام به این فکر می‌کنی آدمی آن را ساخته که بلد است از جزئیات پیش پا اُفتاده‌ای مثل تعمیر یک جعبه موسیقی و درمان چند حیوان خانگی به عشق برسد و  این یعنی که این مرد کلی زندگی کرده و از زندگی دقیقاً آن چیزی را یاد گرفته که همه ما به آن نیاز داریم. لذت بردن از همان چیزهای کوچکی که در ایام جوانی به نظر ما پیش پا اُفتاده هستند اما وقتی به سنی می‌رسیم که ایستوود رسیده تازه می‌فهمیم زندگی همین چیزها بوده.

 

سفر ادیسه‌وارد یک پیرمرد

همین چیزها است که ارزش دارد یک کابوی پیر منزوی از گوشه دنج خانه‌اش بیرون بزند و به سفری اُدیسه‌وار برود. برود تا با تمام وجود زندگی را در آغوش بکشد. زن مورد علاقه‌اش را پیدا کند و همین مدت کوتاه باقی مانده عمر را با او زندگی کند. یک مرد غربی با لباس‌های کابویی هزاران کیلومتر دورتر از شرق افسانه‌ای به همان چیزی می‌رسد که شعرای ایرانی با ذهنیت شرقی به آن رسیدند:«زندگی جیره مختصریست مثل یک فنجان چای و کنارش عشق است مثل یک حبه قند». پس فریاد بزن ماچو را به شکل یک یادگاری تماشا کنید. یادگاری مرد بزرگی که بعد از این هم سال زندگی پُرافتخار به این نتیجه رسیده که زندگی را باید در چیزهای ساده‌ای جست و جو کرد که در ظاهر اهمیتی ندارند.

 

ایستوود در فریاد بزن ماچو همان کاری را می‌کند که تمام بزرگان در انتهای مسیر زندگی انجام دادند. به همان سادگی برگشته که ذات زندگی است. فریاد بزن ماچو تابلوی زیبایی است که شاید باشکوه نباشد و جزئیات یک اثر کلاسیک یا سبک‌گرایی آثار مدرن را نداشته باشد اما هم‌چنان زیباست. مثل یک نقاشی قدیمی از مردی قدیمی  که همیشه روی دیوار خانه‌ها باقی می‌ماند. هیچ‌وقت کهنه نمی‌شود چون پشت آن نقاشی سال‌ها تجربه، زندگی و عشق خوابیده است. فریاد بزن ماچو دقیقاً چنین تابلویی است. ساده، قدیمی، زیبا و دوست داشتنی. تابلویی کشیده شده توسط تنها مرد باقی‌مانده روزگار قدیم؛ کلینت ایستوود.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.