نویسنده: سهراب صباغیان
هدی زین العابدین در «زالاوا» ایفاگر نقش خانم دکتر، روح رمانتیک جهان وهمآلود و مالیخولیایی است. ارسلان امیری در فیلمش راوی هراس بشری است؛ هراس مردم از مواجهه با پدیدهای که درکی از آن ندارند. در چنین دنیای پر از هراسی رمانتیسم معنای متفاوتی دارد. عشق مایهی عیش و آرامش انسانها است؛ عیش و آرامشی که مدتهاست از روستای زالاوا رخت بسته است. خانم دکتر با آن نگاه رمانتیکش به جهان کورسوی نوری در این دنیای پر از ترسهای ویرانگر است.
حضور او در تماشاگری که شاهد یک دنیای مالیخولیایی و گروتسک است، این اُمید را به وجود میآورد که در چنین جهان سیاهی هم میشود به زندگی فکر کرد. بدون خانم دکتر و حضور معصومانهاش زالاوا آنقدر وهمناک نبود. ویژگیهای شخصیتی خانم دکتر چنان با روستا و مردم هراسانش در تضاد است که میشود از همان ابتدا فهمید که حضور او دوام چندانی در این جغرافیا ندارد.
در فیلمهای ترسناک همیشه دختری وجود دارد که میمیرد و نابود میشود. بسیاری از مفسران و منتقدان این مرگ و نابودی را نشانهی زوال و نیستی جهان میدانند. جهانی که هرروز بیشتر و بیشتر به سمت تاریکی و نابودی حرکت میکند. جهانی که انسان را دچار هراسی دائمی از خویشتن میکند، در چنین جهانی زیبایی نمیتواند دوام چندانی داشته باشد و خیلیزود نابود میشود.
خانم دکتر در عین زیبایی، معصوم نیز است و همین معصومیت ذاتی او باعث میشود تا نگاه او به جهان متفاوت باشد. اگر استوار احمدی با تکیه بر نگاه ماتریالیستی که دارد وجود جن را نفی میکند و آمردان با تکیه بر باورهای ایمانی و باطنی خود تاکید دارد که جن وجود دارد، نگاه خانم دکتر در فیلم زالاوا جایی میان این دو نگاه قرار میگیرد. مسئلهی خانم دکتر جن نیست بلکه او میترسد حوادثی که در زالاوا اتفاق میاُفتد به یک فاجعه ختم شود.
پایان فیلم نشان میدهد که هراس خانم دکتر چندان بیراه هم نیست و انتهای این حوادث به تراژدی ختم میشود. اما شاید هیچکس، چه اهالی زالاوا و چه تماشاگرانی که به تماشای فیلم نشستهاند، فکر نمیکردند قربانی نهایی این تراژدی مالیخولیایی خود خانم دکتر باشد. مرگ خانم دکتر در پایان این فیلم یعنی قربانی شدن روح رمانتیک زالاوا و خاموش شدن همان نور اندکی که در میان سیاهی این دهکدهی نفرینشده سوسو میزند. مرگ رمانتیسم آغاز تباهی و نیستی است با مرگ خانم دکتر هرچیزی که در این روستا رنگ زندگی دارد، نابود میشود. میتوان پیشبینی کرد که با مرگ او ابر سیاه ترس و مرگ که بالای سر روستای زالاوا قرار گرفته تا ابد در آنجا خواهد ماند.
بازی هدی زین العابدین در «زالاوا» بازی خاص و متفاوتی است. از این جهت خاص و متفاوت که تماشاگر در همان ثانیههای اول حضورش متوجه تفاوت او با اتمسفری که کل فیلم را فرا گرفته میشود. نگاه معصومانه وعاشقانهی او به اُستوار در حالیکه دستبند به دست دارد و پشت ماشین ژاندارمری نشسته، حاکی از تفاوت نگاه او به جهان است. زینالعابدین این معصومیت را بهعنوان جوهرهی اصلی نقش بهخوبی درک کرده است و با چشمهای نگران و نگاههایی که اضطراب را به خوبی منتقل میکند این معصومیت را به تماشاگر منتقل میکند.
- بیشتر بخوانید
- نگاهی به بازی نوید پورفرج در «زالاوا» | آمیزهای از صلابت و مهربانی
- معرفی «زالاوا» | آبادی جنزده
سکانس طولانی ملاقات شبانهی خانم دکتر و اُستوار احمدی بهخوبی تفاوت دیدگاه آنها نسبت به زندگی را عیان میکند. نگاه خشک و انعطافناپذیر خانم دکتر در برابر نگاه رمانتیک و احساساتی او بهخوبی در فیلم به تصویر کشیده شده است. در این سکانس بازی زینالعابدین به شکلی است که که نهتنها تفاوت دیدگاهش با اُستوار را مشخص میکند بلکه موفق میشود تا محبت او را هم به خود جلب کند. بازی زینالعابدین در فیلم «زالاوا» نرم، ساده و کنترلشده است. چشمان معصومش او را از تمام شخصیتها و بازیگران فیلم متمایز میکند و استفادهی درست از همین چشمها است که خانم دکتر را تبدیل به روح رمانتیک زالاوا میکند؛ روح رمانتیکی که با مرگش تراژدی فیلم کامل میشود.