نویسنده: سهراب صباغیان
وقتی ترانه علیدوستی با «من ترانه پانزده سال دارم» وارد سینمای ایران شد معلوم نبود سرنوشت او چه میشود. حتی بعد از دریافت جایزهی بهترین بازیگر زن جشنواره لوکارنو هم مشخص نبود که با یکی از دهها نابازیگر آمده و زود اُفول کرده سینمای ایران طرف هستیم و یا با یک بازیگر حرفهای که آمده در سینمای ایران بماند و دوام بیاورد. خصوصا که او دختر حمید علیدوستی بازیکن مشهور فوتبال هم بود و بار نام پدر بهشدت روی دوشش سنگینی میکرد تا او مجبور باشد انقدر تبدیل به بازیگر خوبی شود که از زیر سایهی نام بزرگ پدر هم بیرون بیاید. ترانه علیدوستی در هفدهسالگی کارش را با حضور در کلاسهای بازیگری امین تارخ آغاز کرد.
رسول صدرعاملی او را برای ملودرام روانکاوانهاش(من ترانه ۱۵ سال دارم) انتخاب کرد تا در هفدهسالگی ایفاگر نقش قهرمان اصلی فیلمش باشد. موفقیت خیلی زود به سراغش آمد و او برنده جایزه جشنواره فیلم لوکارنو شد؛ جایزهای که حتی میتوانست یک بازیگر قدیمی و بزرگ را هم به این اشتباه بیاندازد که برای خودش کسی شده است اما ترانه علیدوستی با بقیه فرق داشت و در همان سالها هم شباهتی به دخترهای هفدهساله نداشت؛ شر و شور نوجوانی در وجودش نبود و برای سن و سالش زیادی پخته و باهوش بود. او آنقدر باهوش بود که از سیل پیشنهادهایی که به سویش سرازیر شد، هیچکدام را انتخاب نکرد و یکسال صبر کرد تا اصغر فرهادی با نقش فیروزه سراغش بیاید.
نقش زن رنج کشیدهای که میان عشق، واقعیت و برادرش باید یکی را انتخاب میکرد. ترانه علیدوستی چه داشت که کارگردانهای سینمای ایران از همان هفدهسالگی او را برای نقشهای پیچیده که رنج زیادی را در طول زندگی متحمل میشوند انتخاب کردند؟ در این دختر چیزی بود که باهوش نشانش میداد؛ یک سادگی توام با پختگی که سالها بعد مسئولیتهای اجتماعی متعددی را هم روی دوشش گذاشت. او هم مثل هر زن مسئولیتپذیری این مسئولیتها را پذیرفت و با فشارهایش کنار آمد. دربارهی حقوق زنان حرف زد، از مشکلات اقتصادی مردم گفت و سعی کرد میان مردم و قدرت، اولی را انتخاب کند و هزینهاش را هم داد. چراکه از هر دوطرف به او حمله شد و او باز هم دوام آورد، طوریکه تبدیل به نماد صبر و سکوت شد حتی در دورانی که بابت حواشی سریال شهرزاد بهشدت تحت فشار بود.
- بیشتر بخوانید
- همه چیز درباره فیلم برادران لیلا
- مثلث های عشقی سینمایی | زمانی برای به چالش کشیدن قضاوت ها
- احتمال اکران برادران لیلا از مرداد در ایران
آن دختر هفده سالهای که از دوران نوجوانی یاد گرفت که باید ساده و کامل باشد، امروز و در سیونه سالگی چه به لحاظ حرفهای و چه به لحاظ اجتماعی جایگاه رشکبرانگیزی دارد. او در همین یکی دو سال در فیلمهای بزرگ و مهمی مانند تفریق و برادران لیلا بازی کرده و در کن درخشیده است. مقابل دوربینهای پرسشگر ایستاده و با پختگی یک فعال سیاسی جواب خبرنگارهای گاها عصبانی و معترض را داده و زنان آسیب دیده سراغ او آمدند تا باز هم صدای آنها در برابر متهمان به تعرض باشد. وقتی دربارهی کارها و فعالیتهای ترانه علیدوستی مینویسیم انگار دربارهی یک زن مسن حرف میزنیم که عمری را از سر گذرانده است.
اما ترانه علیدوستی فقط سیونه سال دارد، اما نگاه ساده و پر از اندوهش بیشتر از این سن را نشان میدهد. ترانه علیدوستی مجموعهی تمام ویژگیهایی است که هر انسانی از یک زن آزاد توقع دارد. سادگی در عین شکوه، وقار در عین جسارت و اصالت در عین نواندیشی؛ تمام این خصلتها باعث شده ترانه علیدوستی بزرگتر از سنش به نظر برسد. او دختری بود که در سنین نوجوانی به درون دنیای پیچیدهی بازیگری پرتاب شد و در آستانهی چهلسالگی بار سنگین مسئولیتهای مختلف را بر دوش میکشد. او حالا تبدیل شده به همان زنی که تمام آسیبدیدگان ایرانی توقع دارند تا او در پناهشان بگیرد، تبدیل شده است. بدل شده به همان زنی که فروغ فرخزاد در اشعارش درباره آنها گفت:«مرا در پناه خود گیرید زنانِ کاملِ ساده».
من ترانه ۱۵ سال دارم | آغاز راه![فیلم-من-ترانه-15-سال-دارم]()
کارگردان: رسول صدرعاملی
«من ترانه ۱۵ سال دارم» یکی از اولین پیوندهای جدی سینمای ایران با عناصر ملودراماتیک خاص خودش با مضامین روشنفکرانه بود. داستان دخترنوجوانی به نام ترانه پرنیان که در نوجوانی زندگیاش فرو میپاشد و مجبور میشود خودش یکتنه بار زندگی را به دوش بکشد. در دستان یک کارگردان ناشی و بیتجربه تبدیل به یکی از همان ملودرامهای بیخاصیت و مرسوم سینمای ایران میشد. اما صدرعاملی به این داستان ساده ابعادی روانکاوانه بخشید و معصومیت ترانه را با قدرت زنی اهل مبارزه پیوند زد و «من ترانه ۱۵ سال دارم» را تبدیل به فیلمی متفاوت کرد که ویژگیهای مثبت هر دو سبک داستانگویی سینمای ایران را در خود داشت.
این فیلم هم گرمای ملودرامها را داشت و هم مضامین جسورانهی سینمای روشنفکرانه را دارا بود. ترانه کانون اصلی و قلب تپندهی این فیلم بود؛ اگر صدرعاملی بازیگر اشتباهی را برای بازی در این نقش انتخاب میکرد، کل زحماتش به باد میرفت و فیلم یک سقوط آزاد کامل را تجربه میکرد، اما او آنقدر گشت تا ترانه را پیدا کرد.
ترانه علیدوستی با آن چشمان معصوم و نگاه شیرین که به وقت دفاع از خودش صلابت عجیبی پیدا میکرد، کاری کرد که فیلم صدرعاملی روح پیدا کند. نبض فیلم با بازی علیدوستی تنظیم شد، بهطوریکه سکانس عجیب حضور ترانه در کلاس، جاییکه دوربین به سمت او میآید و ترانه حضور یک موجود زندهی دیگر را درون خودش حس میکند، نقطهی اوج بازی اوست. در آن سکانس است که هیجان، شعف، ترس و فشار مادر شدن را با چشمهایش بازتاب میدهد. همین یک سکانس کافی بود که سیل جوایز از فجر تا لوکارنو بهسوی او سرازیر شود. «من ترانه ۱۵ سال دارم» محکمترین گام اولی است که یک بازیگر زن در سینمای پس از انقلاب برداشته است.
شهر زیبا | گلی در شورهزار![فیلم-شهر-زیبا]()
کارگردان: اصغر فرهادی
فیروزه تنها نقطهی روشن ملودرام تلخ و سیاه اصغر فرهادی است؛ فیروزه مثل گلی است در میان شورهزار. ملودرام تلخ فرهادی نقاط روشن کمی دارد و تمامش سیاهی و تباهی است. این فیلم پر است از موقعیتهای عذابآوری که دل تماشاگر را به درد میآورد. در این ملودرام کشنده برخلاف سایر ملودرامهای سینمای ایران شخصیت خوب و بد نداریم چراکه در این فیلم خطکشیها از بین رفته و همه شخصیتها در عین اینکه حق دارند، هیچ حقی ندارند. شاید بهدلیل تلخی کشندهی فیلم است که تماشاگر هرجا که فیروزه وارد قاب میشود، دلش گرم میشود و اُمید پیدا میکند که درون این سیاهی فیروزه همان روشنایی ته دالان تباهی باشد. اما فرهادی این روزنه را هم در پایان فیلم میبندد تا تماشاگر نااُمید شود.
قبل از آن فیروزه را در کنار عطای سرتق قرار میدهد تا چندتا از گرمترین و بهترین سکانسهای عاشقانه سینمای ایران خلق شود که نقطه عطفش سکانس چلوکبابی است. همین سکانسهای عاشقانه است که به آن تلخی پایان فیلم قدرت فراوانی میبخشد؛ قدرتی که حتی بیاحساسترین تماشاگران را هم از پای در میآورد. ترانه علیدوستی در دومین نقشآفرینی مهم کارنامهی بازیگریاش بهخوبی تفاوتهای میان ترانه و فیروزه را درک کرده و به این نقش ابعاد متفاوتی بخشیده است. فیروزه معصومیت ترانه را ندارد، در عوض زنی محکم و باصلابت است که یاد گرفته برای بقا در زندگی باید مبارزه کند. حتی وقتی که سراغ ابوالقاسم بدقلق میرود تا برای گرفتن رضایت التماس کند نیز باصلابت است.
وقتی در چلوکبابی با عطا زیر سایه نوای سلطان قلبهای آکاردئون نواز بیرون چلوکبابی حرفهای عاشقانه میزند هم نیز دارای صلابت است. او با جسارت تمام از عطا سیگار طلب میکند و مدتی بعد خیلی قاطع به عطا میگوید از مردهای دزد تنفر دارد. اما همین فیروزه وقتی به عطا دل میبندد در خلوت خودش مثل هر دختر رمانتیک دیگری ناخنهایش را لاک میزند، غذا درست میکند و لباسهای زیبا میپوشد. در این سکانس است که ترانه علیدوستی آن وجه شیطان و رمانتیک فیروزه را با ظرافتی مثالزدنی برای تماشاگر عیان میکند. آهنگی زیرلب زمزمه میکند، با اضطراب بیرون را نگاه میکند تا عطا بیاید و در اضطراب انتظار میکشد. با فیروزه و شهر زیبا بود که ترانه علیدوستی قدرتش را به رخ سینمای ایران کشید و تبدیل به بهترین بازیگر آن زمان شد.
چهارشنبه سوری | ناظر![فیلم-چهارشنبه-سوری]()
کارگردان: اصغر فرهادی
«چهارشنبه سوری» اولین قسمت از تریلوژی نقادانه اصغر فرهادی دربارهی طبقهی متوسط است. در این فیلم ما شاهد یکروز از زندگی آشفتهی خانوادهای هستیم که زندگیشان در یک بلاتکلیفی محض دنبال میشود. زن به شوهر سوءظن دارد، مرد با زن همسایه رابطهای پنهانی دارد، بچه آنها مضطرب و نگران است و مشخص نیست آیا به آن سفر کذایی برای تفریح میروند یا نه. در واقع در «چهارشنبه سوری» همهچیز میان آسمان و زمین معلق مانده است. این خانواده که از دور بسیار خوشبخت به نظر میرسد، فقط یک تلنگر نیاز دارد تا بهطور کامل نابود شود.
فرهادی داستانش را در یکروز بحرانی و در چهارشنبه سوری روایت میکند. انگار دنیای سورئال بیرون با آن صداهای انفجار و ناامنی فزایندهای که در آن وجود دارد با درون خانواده زوج شکستخورده فیلم پیوند میخورد. در چنین شرایطی است که روحی از طبقهی اجتماعی دیگری وارد زندگی این زوج میشود تا تبدیل به ناظر بیطرف یک زندگی در آستانهی فروپاشی شود. روحی در ابتدای فیلم یک دختر خوش خیال از طبقهی کارگر است که با روحیه کودکانهای شیفتهی نامزد خود است. فرهادی اما از همان ابتدا نشانههایی میگذراد (گیر کردن چادر روحی در چرخ موتور) تا ما را با جهان متزلزل عاشقانهی روحی آشنا کند.
بعد از ورود به خانه آن زوج فلکزده هم روحی بیشتر نگاه میکند و کمتر حرف میزند. انگار که میخواهد بیستسال دیگر زندگی خوش و نامزدش را کشف کند اما روحی صرفا یک ناظر خاموش نیست. او یک ناظر فعال است و جایی از فیلم وارد دعوای زن و مرد میشود و به نفع مرد شهادت میدهد. ترانه علیدوستی در «چهارشنبه سوری» بازی در سکوت را به تماشاگر آموزش میدهد. نگاه کنجکاو و پر از تردید او مهمترین ابزار تماشاگر برای ورود به دنیای پُرآشوب شخصیتهای اصلی این فیلم است. ترانه علیدوستی با «چهارشنبه سوری» نشان داد که میتواند بازیگر مکمل درجه یکی هم باشد.
کنعان | رهایی![فیلم-کنعان]()
کارگردان: مانی حقیقی
«کنعان» یکی از روشنفکرانهترین ملودرامهای تاریخ سینمای ایران است. این فیلم فروپاشی یک رابطه را با قرائت و نگاه مانی حقیقی روایت میکند. داستان زنی در آستانهی میانسالی به نام مینا است که روزی روزگاری عاشق اُستاد خود مرتضی شده و با او ازدواج کرده اما حالا فقط راه رهایی را در ترک مرتضی و رفتن از ایران جستوجو میکند. زنی که بزرگترین مشکلش این است که نمیداند از خودش و زندگی چه میخواهد. «کنعان» راوی سردرگمی طبقهی روشنفکر و مرفه ایرانی است؛ طبقهای که چنان تک اُفتاده که رسما خارج از مناسبات جامعهی ایران تعریف میشود و همین موضوع سرمای عجیبی به ملودرام حقیقی بخشیده است.
در «کنعان» ترانه علیدوستی ایفاگری نقشی است که با سن و سال او فاصلهی بسیاری دارد. زنی در آستانهی میانسالی و مستاصل که دلش میخواهد از شر زندگی سرد و بیروح با شوهری که از او خیلی بزرگتر است رها شود. ترانه علیدوستی با آن راه رفتن کند و بیاحساس، نگاههای مات و بیحالت و احساساتی که مدام پنهانشان میکند، راوی صادق زندگی مینا است. زنی که در کنار شوهر خود احساس از خودبیگانگی میکند. او زنی است که جایی در مناسبات مردسالار طبقهی خود ندارد و برای همین تصمیم گرفته برود، رفتن اما چارهی کار او نیست چراکه مینا برای رهایی واقعی باید مشکلش با خودش را حل کند.
درباره الی | مثل یک راز![فیلم-درباره-الی]()
کارگردان: اصغر فرهادی
«درباره الی» دومین قسمت از تریلوژی اصغر فرهادی دربارهی طبقهی متوسط ایران است. بسیاری از منتقدان این فیلم را با «ماجرا» و الی را با آنای آن فیلم مقایسه کردهاند. اما حقیقت ماجرا این است که فیلم فرهادی دنیای متفاوتی از دنیای آنتونیونی بنا میکند و الی فیلم فرهادی هم ارتباطی با شخصیت آن فیلم ندارد، او تنها شخصیت غریبهی آن جمع است. شخصیتی که از میانه داستان ناپدید میشود و همین ناپدید شدن اوست که کشومکشها را میان شخصیتهای بورژوآ مسلک فیلم رقم میزند. الی کیست؟ ما چقدر از او میدانیم؟ چرا به این سفر آمده؟ انگیزه واقعیاش چیست؟ تقریبا تمام سوالات دربارهی الی بیپاسخ میماند تا وجه رازآلود این شخصیت دستنخورده باقی بماند و او تبدیل به همان شعله کبریتی شود که خیمهی پوشالی جمع رفقا بورژوآ مسلک را به آتش میکشد.
ترانه علیدوستی اینجا هم در سکوت بازی میکند، منتها جنس بازی در سکوت او با «چهارشنبه سوری» فرق میکند. او اینجا به نگاهش یک بهتزدگی عجیب بخشیده است؛ انگار که از مناسبات میان آدمهای آن ویلا سردر نمیآورد، انگار که میداند قرار است اتفاقی بیافتد. ترانه علیدوستی درک درستی از نقش الی داشته و همیشه (به جز صحنههایی معدود) در حاشیهی قاب حضور دارد. او در بگو و بخندهای جمع غایب است، با آدمها نمیجوشد و فقط نگاهشان میکند. این نبودن و در حاشیه بودن به کمک ترانه علیدوستی آمده تا نقش الی را متفاوت از نقشهای قبلی با نگاههای خیره و معصومانه بازی کند؛ نگاههایی که خبر از یک اتفاق بزرگ میدهد.
پذیرایی ساده | پوچی در آخرالزمان![فیلم-پذیرایی-ساده]()
کارگردان: مانی حقیقی
داستان پذیرایی ساده در یک هیچ بزرگ روایت میشود، یک روایت سورئال از داستانی که بسیار ابزورد است. داستان یک برادر و خواهر که به ناکجاآبادی در ایران آمدهاند و میان مردم بدون هیچ دلیل خاصی پول پخش میکنند. این داستان عجیب در کنار اجرای درخشان مانی حقیقی بدل به یکی از متفاوتترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران شده است. لیلا و کاوه این فیلم با آن پوشش عجیب و غریب و نامتعارف بیشتر به فرشتههای عالم برزخ که برای امتحان انسانها پا به روی زمین گذاشته شبیه هستند تا یک انسان از جنس باقی انسانها.
فیلم حقیقی خیلی زود برای سنجش عیار انسانها تبدیل به دادگاهی در دل طبیعت بکر میشود. «پذیرایی ساده» فیلمی رادیکال است و دنیایی وهمانگیز خلق میکند. چنین فیلمی به بازی متفاوتی نیاز دارد، بازیای که بتواند دنیای ترسناک فیلم را بهخوبی بازتاب دهد. ترانه علیدوستی برای بازی در «پذیرایی ساده» بهطور کامل از قالب نقشهای پیشین خود فاصله میگیرد و تبدیل به یک دختر پرشر و شیطان میشود که پابهپای برادرش کاوه با کیسههای پول مردم را با پرسشهای خود اذیت و قضاوت میکند.
اما هر چه فیلم جلوتر میرود سیر وقایع دو شخصیت اصلی را هم تحتتاثیر قرار می دهد و میبلعد. شر و شور اولیه جای خودش را به ترس و استیصال میدهد و به دنبال آن حرکات علیدوستی کندتر و آرامتر میشود. نگاههایش رنگی از هراس به خود میگیرد و اینبار او توسط آن گروه خشن موتورسوار مورد حمله قرار میگیرد. ترانه علیدوستی در این فیلم بازی در برزخ را هم تجربه کرد و سربلند بیرون آمد.
استراحت مطلق | فروپاشی اخلاقی![فیلم-استراحت-مطلق]()
کارگردان: عبدالرضا کاهانی
«استراحت مطلق» یک فیلم کاهانیوار خالص است. داستان تلخ و پوچ فیلم در کنار موقعیتهای کمیکی که به کمدی سیاه پهلو میزنند، این فیلم را تبدیل به فیلمی متفاوت میکند که شاخصترین وجه آن نمایش بیپرده فروپاشی اخلاقی در جامعه ایران است. تمام شخصیتهای این فیلم در حال کلکزدن به یکدیگر هستند. این کلکزدنها باعث یک هرجومرج عجیبوغریب میشود که در پایان جان سمیرا (ترانه علیدوستی) را میگیرد. ترانه در «استراحت مطلق» زنی تنهاست که میکوشد همگلیم خودش را از آب بیرون بکشد و هم خودش را از شر مردانی که هرکدام به نوعی میخواهند به او آسیب برسانند در امان نگه دارد. در چنین جامعهی بیاخلاق، سمیرا مظلومترین شخصیت فیلم است و در نهایت هم اوست که نابود میشود و میمیرد.
ترانه علیدوستی در این فیلم با آن صورت تکیده و تهلهجهی شهرستانی تبدیل به زنی سردرگم شده که میخواهد به هر شکلی خودش را از شر زندگی نکبتی که در آن گیر افتاده، نجات دهد. نگاههای خسته و توام با عطوفت علیدوستی از لیلا شخصیت مظلوم و محرومی ساخته که در میان مشتی آدم بیمار اسیر شده است؛ درست مثل برهای میان گرگها. برخلاف سایر فیلمها در این فیلم علیدوستی میکوشد به حرکات خود رنگی از بدویت ببخشد؛ بدویتی که بیانگر طبقه و جایگاه این شخصیت است. او با سبک بازیاش در این فیلم یک تحلیل جامعه شناختی دقیق از پایگاه اجتماعی افرادی میدهد که زندگی آنها را دچار فروپاشی اخلاقی کرده است.
مادر قلب اتمی | تهران جنزده![فیلم-مادر-قلب-اتمی]()
کارگردان: علی احمدزاده
«مادر قلب اتمی» تداوم سورئال و ذهنی فیلم اول احمدزاده یعنی «مهمونی کامی» است. یک تهران جنزده در موقعیتی عجیب با شخصیتهایی که در یک خلاء مطلق رها شدهاند و هرکدام به سمتوسوی خاصی میروند. جماعتی هپروتی و احتمالا نشئه از انواع مخدر که معلوم نیست با چه هدفی زنده هستند و زندگی میکنند. «مادر قلب اتمی» یک فیلم کلاسیک از جنس آثار فرهادی نیست که بشود در آن بازی مشابه آن فیلمها ارائه داد بلکه این فیلم از آن فیلمهایی است که بازیگر باید با مود آن همراه شود و بتواند با درک آن مود به تحلیل شخصیت و بازی همراه با اتمسفر فیلم برسد. این دقیقا همان کاری است که ترانه علیدوستی در این فیلم انجام میدهد.
آرینه با لحن شل و ول، آهنگ صدای دلفریب و چهرهی خاص و جذابش، عصاره و چکیدهی «مادر قلب اتمی» است. او و نوبهار در یک فضای خُلخُلی در شهر پیچوتاب میخورند و به پای شخصیتهای مختلف میپیچند و با آنها همراه میشوند، دستشان میاندازند، آزارشان میدهند و بعد دوباره و بیهدف سراغ سوژه بعدی میروند. چهکسی بهتر از ترانه علیدوستی میتوانست با آن شمایل جذاب تماشاگر را برای دیدن این فیلم راهی سینما کند. علیدوستی در فیلم احمدزاده فقط یک بازیگر نیست بلکه یک نماد است؛ نماد دلفریبی و دلربایی یک شهر طاعونزده.
شهرزاد | راوی رنج![سریال-شهرزاد]()
کارگردان: حسن فتحی
سریال «شهرزاد» حسن فتحی یک ملودرام پرسوز و گداز و جذاب شرقی و ایرانی است که داستانش را به سبک افسانههای هزار و یک شب به شکلی تو در تو و پیچیده تعریف میکند. شهرزاد سعادت قلب تپندهی سریال و راوی صادق رنجها و مصائب یک سرزمین است؛ همان سرزمینی که تاریخش آمیخته به رنج و تباهی بوده است. رنج و تباهی تاریخی سریال در شهرزاد تجلی پیدا میکند و توسط او با ظرافتی ملودراماتیک و زنانه روایت میشود. تماشاگر این سریال سه فصلی و مفصل خودش را به این روایت جذاب و پیچیده میسپارد و به سبک افسانه هزار و یک شب با شهرزاد قصهگو سریال همراه میشود و نتیجهی این همراهی یک خاطرهی شیرین و دریغآلود است.
خاطرهای به وسعت تاریخ ایران که شنیدن آن از زبان یک بانوی ایرانی با تمام مصائبی که در آن وجود دارد، جذاب و زیبا است. ترانه علیدوستی در «شهرزاد» نشان میدهد که بلد است یک نقش تاریخی مشخص و سرراست را همراه با اغراقهای ملودراماتیک را جوری بازی کند که از ذهن و یاد تماشاگر پاک نشود. او موفق میشود که چشمان نمناک و لحن جذاب و باصلابتش را به اجرایی ماکسیمال و پرجزئیات گره بزند تا از دل این اجرای حداکثری شخصیتی خلق شود که تماشاگر بهاندازهی تاریخی که در سرزمین ایران از سر گذرانده با او احساس همدلی کند.
همین احساس تماشاگر با شهرزاد است که باعث میشود این سریال علیرغم طولانی بودن از ریتم نیافتد و جذاب باقی بماند. سریال «شهرزاد» بدون کاراکتر شهرزاد و کاراکتر شهرزاد بدون ترانه علیدوستی هیچ نداشت. ترانه علیدوستی با بازی در نقش شهرزاد نشان داد که چقدر خوب و جذاب میتواند در یک ملودرام کلاسیک ایرانی بازی کند.
فروشنده| قربانی![فیلم-فروشنده]()
کارگردان: اصغر فرهادی
«فروشنده» یک درام کلاسیک و تلخ اجتماعی دیگر از اصغر فرهادی است. فیلمی که همانند فیلمهای پیشین فرهادی داستانی تلخ را با روایتی سرد تعریف میکند. داستانی دربارهی تعرض به زنان که این روزها بدل به بحث داغ محافل روشنفکری جامعه ایران شده است. فرهادی در «فروشنده» هم داستان را به همان شکل کارآگاهی و با گرهافکنی و گرهگشاییهای دقیق پیش میبرد و شخصیتها را در موقعیتهای تکاندهندهای قرار میدهد که تماشای آن موقعیتها برای تماشاگر رنجآور است. رعنای فیلم فرهادی یک قربانی است؛ قربانی جامعهای مردسالار.
جامعهای که یک مرد مسن به خود اجازه میدهد تا به خصوصیترین حریم یک زن تعرض کند و او را مورد آزار و اذیت قرار دهد. بازی در چنین نقشی بسیار سخت و دشوار است و ترانه علیدوستی بارها ثابت کرده برای بازی در نقشهای سخت و دشوار آفریده شده است. ترانه علیدوستی نقش رعنا را به دو بخش قبل و بعد از تعرض تقسیم کرده و در هر کدام از این بخشها بازی متفاوتی ارائه کرده است. در بخش اول دختری شاداب، جذاب و همدل است که از زندگی در کنار مردی که دوستش دارد لذت میبرد و در نیمهی دوم زنی رنجور و بیپناه است که قربانی زندگی در جامعهی مردسالار ایران شده است.
او چنان رنجی را تحمل میکند که کمتر کسی توان فکر کردن به آن را دارد. بازی ترانه علیدوستی در این فیلم قبل و بعد از تعرض به شکلی است که تماشاگر در هر نما ترس و تکاُفتادگی را در چشمهای او میبیند و با رنجی که این زن میکشد، همراه میشود. رنجی که بخشی از جامعه زنان ایران آن را بهصورت حقیقی و ملموس درک کرده است. قابل ذکر است که ترانه علیدوستی بهتازگی در فیلم برادران لیلا آخرین ساختهی سعید روستایی ایفای نقش کرده است.