نگاهی به کارنامه هنری محمد کارت | سینما در مشت‌های یک مرد

نویسنده: فرهاد شادکام

از هنر هفتم چه می‌خواهید؟ به دنبال یک فیلم مستند آگاهی‌بخش و در عین‌حال خیره‌کننده هستید یا به دنبال یک فیلم سینمایی با شخصیت‌هایی برخواسته از دل اجتماع و داستانی از کوچه پس‌کوچه‌های تاریک پایین‌شهر؟ به دنبال یک فیلم کوتاه هستید که در کم‌ترین زمان ممکن، بیش‌ترین حرف را بزند؟ یا به دنبال یک سریال که در هر قسمت، حرف جدیدی برای گفتن داشته باشد؟ به‌جای گشتن به دنبال هرکدام از این‌ها، فقط و فقط به دنبال هنرمندی باشید که بر تمام این‌ها تسلط دارد. داستان ما، داستان مردی است که  در ۱۵ فروردین ۱۳۶۵ در شیراز چشم به جهان گشود.

محمد کارت فعالیت هنری خود را با بازیگری تئاتر آغاز کرد و شاید به همین خاطر است که در آثار خود، به‌خوبی قابلیت ارتباط برقرار کردن با بازیگران را دارد و معمولا بازیگران در آثار او به اوج کارنامه‌ی هنری خود می‌رسند. کارت از سال ۱۳۸۹ تا  ۱۳۹۵ در هشت فیلم سینمایی به‌عنوان بازیگر حضور یافت و کافی است نام ‌کارگردان‌هایی که او با آنها همکاری کرده را بشنوید تا دریابید هدف او از بازی کردن در آن فیلم‌ها، تنها آموختن از کارگردان‌های آنها بوده است.

ابراهیم حاتمی‌کیا، عبدالرضا کاهانی، همایون اسعدیان، داریوش مهرجویی و رضا درمیشیان بعضی از کارگردان‌هایی هستند که کارت در فیلم‌های آنها به‌عنوان بازیگر حضور پیدا کرده است. کارت پس از چندسال فعالیت در تئاتر، دریافت که علاقه‌ی اصلی‌اش روایت داستان به‌وسیله‌ی دوربین است. او مسیر خود را تغییر داد و به سینما و دوربین نزدیک شد و اولین قدم‌های خود را با تهیه‌کنندگی و کارگردانی مستند برداشت. همچنین از این دوره آثار ماندگاری همچون ذره‌بین، سمفونی مرگ، بختک، خون‌مردگی، معلق، آوانتاژ و لاوراتوار برای آیندگان به‌جای گذاشت. پیش از اینکه بخواهیم ورود کارت به سینمای داستانی را بررسی کنیم، نیاز است که سینمای مستند او را بشناسیم.

 

 مستندسازی بدون مرز | خون‌مردگیخون-مردگی

«خون‌مردگی» را شاید بتوان شاخص‌ترین اثر مستند کارت دانست که جوایز متعددی از جمله تندیس بهترین فیلم از نگاه تماشاگران را از سی‌ویکمین جشنواره‌ی فیلم کوتاه تهران و تندیس بهترین فیلم مستند از پنجاهمین جشنواره‌ی منطقه‌ای سینمای جوان ایران را به دست آورده است. محمد کارت در «خون‌مردگی» نخستین خشت‌های دنیایی را که ده سال بعد در سریال یاغی به تصویر کشید را بنا نهاد. «خون‌مردگی» داستان جوان‌های لات و لمپن کوچه‌های تنگ و قدیمی جنوب شهر شیراز را به نمایش می‌گذارد.

کارت همیشه عاشق داستان‌های بی‌رحمانه‌ای بوده است که در بین مردم حقیقی به وقوع می‌پیوندد و مخاطب وقتی درمی‌یابد چنین داستان‌هایی حقیقی است، از تلخی آنها راهی جز تعجب کردن ندارد. حالا کارت صدای نشنیده‌ی جنوب‌شهرهای نادیده گرفته شده است و اولین قدم‌های او برای به دست آوردن این لقب در «خون‌مردگی» به وقوع پیوست. در این مستند شما با کارت جوان و جسوری طرف هستید که از هیچ‌چیز و هیچ‌کس نمی‌ترسد و چهره به چهره با بعضی از بی‌تعادل‌ترین آدم‌ها به گفت‌وگو می‌پردازد.

 

 ورود به چهارچوب داستانی | ساخت فیلم کوتاه بچه خور بچه-خور

کارت پس از مستند به سینمای داستانی روی آورد و ابتدا با ساخت فیلمی کوتاه به نام «بچه‌خور» به سینمای داستانی وارد شد. اولین قدم او از آنجایی‌که او در سینمای مستند توانسته بود سال‌ها تجربه‌ی کارگردانی به دست آورد و ایده‌های فراوانی برای فیلمنامه پیدا کند، یک کار محکم و قابل‌توجه بود. «بچه‌خور» باز هم همانند سایر آثار کارت، داستانی از دل جنوب شهر است. در این فیلم کوتاه او داستان پسری دستفروش را روایت می‌کند که عاشق دختری می‌شود و در قمارخانه روی او شرط می‌بندند. «بچه‌خور» سیل جوایز معتبر سینمایی را به‌سوی کارت راه انداخت و او را به نامی بر سر زبان‌ها تبدیل کرد.

این فیلم کوتاه توانست جایزه‌ی بزرگ سی‌و‌چهارمین دوره‌ی فستیوال اودنسه دانمارک را به دست آورد و از سوی این جشنواره به آکادمی اسکار معرفی شود. این فیلم توانست هم از جشنواره‌ی فیلم فجر و هم از جشنواره‌ی جهانی فیلم فجر، سیمرغ بلورین بهترین فیلم را به دست آورد. پس از «بچه‌خور» که کارت آن را سال ۱۳۹۷ ساخت، نوبت آن بود که او وارد میدان نبرد حقیقی یعنی سینمای بلند شود.

 

 نخستین قدم محکم سینمایی‌ | شنای پروانهشنای-پروانه

کارت فیلمنامه‌ی «شنای پروانه» را به همراه پدرام پورامیری و حسین دوماری نوشت. او این فیلمنامه را به رسول صدرعاملی سپرد و از آ‌نجایی‌که پیش‌تر چه در مستند و چه در فیلم‌ کوتاه خودش را به همه اثبات کرده بود، کارگردانی این فیلم را هم خودش برعهده گرفت. محمد کارت در «شنای پروانه» کاملا زبان خود را پیدا کرده است. او چه در فیلمنامه که وقایع یکی پس از دیگری علت و معلول هم می‌شوند و چه در ساخت که هیچ حرکت دوربینی بی‌دلیل صورت نمی‌گیرد، می‌داند که چه می‌خواهد. کارت در «شنای پروانه» جواد عزتی را در اوج کارنامه‌ی حرفه‌ای خود در اختیار می‌گیرد و او را بازهم فراتر می‌برد.

او که می‌داند عزتی می‌تواند به‌راحتی بار یک فیلم را به دوش بکشد، تمام بار «شنای پروانه» را بر دوش او می‌گذارد و از بازیگران دیگر می‌خواهد که او را تکمیل کنند. در این فیلم دوباره کارت در حال روایت داستان‌های کوچه‌های خاکی جنوب شهر، داستان‌هایی درباره‌ی جنایت از روی غیرت و تعصب، داستان‌هایی درباره‌ی قتل به دنبال حفظ قلمرو و داستان‌هایی درباره‌ی زندگی بسته‌ی زنان و اجبار است. کارت در «شنای پروانه» بر روی تک‌تک شخصیت‌های خود کار کرده است و بی‌شک تمام شخصیت‌های او شناسنامه‌های جدای خودشان را دارند.

کارت این شناخت سرشار خود از کوچه‌های جنوب‌شهر و آدم‌های درون آن را مدیون سال‌هایی است که با یک دوربین و دو سه نفر دیگر در شیرازبه دل این محله‌ها می‌زد و در بین این آدم‌ها که می‌توانستند خطرناک هم باشند، با دوربینی همه‌چیز را ضبط می‌نمود. علاوه‌بر جواد عزتی، مه‌لقا باقری، طناز طباطبایی، امیر آقایی، پانته‌آ بهرام و ایمان صفا از دیگر بازیگران «شنای پروانه» هستند. داستان این فیلم از آنجایی آغاز می‌شود که طناز طباطبایی در نقش پروانه که فیلمی از او در حال شنا در استخر زنانه، پخش شده نزد برادرشوهر خود، حجت با بازی جواد عزتی می‌رود. او از حجت می‌خواهد تا جلوی همسرش، هاشم با بازی امیر آقایی که همراه با نوچه‌هایش درحال حمله کردن به استخر است را بگیرد.

هیچ‌چیز اما به انتخاب حجت پیش نمی‌رود و همه‌چیز به هم می‌ریزد. حجت می‌ماند و والدین پروانه که باید رضایت بدهند تا دامادشان که به جرم قتل دخترشان پای دار است، نجات پیدا کند. اما خانواده‌ی پروانه رضایت نمی‌دهند مگر اینکه معلوم شود چه کسی فیلم او را در استخر را پخش کرده است. «شنای پروانه» مطالعه‌ی دقیقی من‌باب غیرت و تعصب نابه‌جایی است که از فرهنگی غلط سرچشمه می‌گیرد و به‌راحتی قابلیت خانمان‌براندازی دارد. محمد کارت در این فیلم بیش از اینکه یک فیلمساز باشد، یک جامعه‌شناس است و این سواد بالای خود را همچنان مدیون همان سال‌های فعالیت در کوچه‌ پس‌کوچه‌های شیراز است.

پس از «شنای پروانه» که توانست جایزه‌ی ویژه‌ی هیأت داوران جشنواره بین‌المللی فیلم ولز و هفت سیمرغ بلورین از جشنواره‌ی فیلم فجر را به دست آورد، کارت تصمیم گرفت به‌سراغ سریال برود. او خودش را در یک چهارچوب بصری دیگر هم به اثبات رساند و در اوج ناباوری، دوباره توانست خود را در جمع بهترین‌ها قرار داد.

 

 به دنبال فتح نمایش خانگی | سریال یاغییاغی

محمد کارت این‌بار به‌سراغ بازیگران جوان‌تری همچون علی شادمان و الیکا ناصری رفته و آنها را در کنار قدیمی‌ترهایی مانند پارسا پیروزفر و طناز طباطبایی قرار داده است. کافی است تا به لیست بازیگران «شنای پروانه» نگاهی بیاندازید و سپس نگاهی به لیست بازیگران «یاغی» کنید تا مطمئن شوید که کارت کارگردانی است که دوست دارد با بازیگران بزرگ کار کند. امیر جعفری، نیکی کریمی، فرهاد اصلانی، مهدی حسینی، مه‌لقا باقری و عباس جمشیدی‌فر دیگر بازیگران سریال «یاغی» هستند.

در ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۱ نخستین قسمت «یاغی» پخش شد و مخاطبان را با پسری به نام جاوید با بازی علی شادمان آشنا کرد. جاوید مانند سایر شخصیت‌های اصلی آثار کارت، پسری برآمده از دل کوچه‌های خاکی است. او به دنبال یافتن آرامش و گریختن از جامعه‌ی ناامن جنوب شهر است. به همین دلیل او کشتی می‌گیرد تا پول دربیاورد و پول درمی‌آورد تا شناسنامه‌ای برای خودش دست‌و‌پا کند و شناسنامه برای خودش  میگیرد تا با معشوقه‌ی خود ازدواج نماید‌. محمد کارت اما هرگز به شخصیت‌های خود اجازه نمی‌دهد که به سادگی به آنچه می‌خواهند، برسند.

فیلمنامه‌ی «یاغی» را کارت دوباره به همراه یاوران همیشگی خود، پدرام پورامیری و حسین دوماری نوشته است. او دوباره مانند همیشه به‌سادگی می‌توان دوربین پویا و نورپردازی‌های تیره و تاریک او را در سرتاسر فیلم شناسایی کرد. «یاغی» را شاید بتوان آن اثری دانست که کارت همیشه دوست داشت تا آن را بسازد؛ یک سریال که بتوان در آن انواع و اقسام شخصیت‌های جامعه‌ی جنوب‌شهر را جای داد و تک‌تک آنها را در بستر داستانی که همیشه می‌تواند غافلگیرکننده باشد، موشکافی نمود.

این سریال نه‌تنها در فیلمنامه بلکه در ساختار هم یک فیلم تمام به سبک و سیاق کارت است. «یاغی» نتیجه‌ی سال‌ها تلاش جوانی دوربین به دست است که برای ساختن مستندهای بکر حتی گاهی از سوی جامعه‌ی هدف خود تهدید هم شده است. درست است که این سریال بازیگران بزرگ زیادی را در خود گنجانده است اما آنچه «یاغی» را «یاغی» می‌کند، محمد کارت و سبک به‌خصوص اوست.

کارت کارنامه‌ی طویلی در بخش داستانی ندارد اما همین کارنامه‌ی کوتاه او خبر از کارگردانی می‌دهد که قرار است قراردادها را به هم بزند و جان تازه‌ای که با خود از دنیای مستندسازی آورده است را به بخش داستانی تزریق نماید. او تنها ۳۶ سال دارد و در همین سن تبدیل به یک کارگردان مولف شده که اگر پنج دقیقه از فیلمی که او ساخته است را بدون آگاهی از حضور نام او در تیتراژ فیلم ببینید، به‌راحتی درمی‌یابید که این اثر متعلق به کارت است.

بی‌شک تمام جامعه‌ی سینمای داستانی ایران از ورود محمد کارت به این حیطه خوشحال هستند اما همچنان نمی‌شود فراموش کرد که جای خالی او در جامعه‌ی مستندساز ایران چقدر به چشم می‌آید. کارت هنوز درحال برداشتن نخستین قدم‌ها است و او این قدم‌ها را خیلی محکم برمی‌دارد. به همین دلیل بعید نیست که کارت بتواند هم در بخش مستند و هم در بخش داستانی تبدیل به یکی از بهترین‌های تاریخ سینمای ایران شود.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.