نویسنده: امین نور
داستان بازخلق خاطرهای از گذشته و در عینحال بازخلق خیالپردازی که در آن لحظه از تاریخ انجام گرفته است. فیلم آپولو ده و نیم داستان پسری است که در اوج هیاهوی سفر به ماه در آمریکا توسط سازمان ناسا به صورت محرمانه انتخاب شده تا قبل از نیل آرمسترانگ به فضا برود. تنها دلیلی که او انتخاب میشود، این است که جایگاه سفینه برای یک انسان بالغ زیادی کوچک است. از میان کارگردانهایی که در دههی نود آمریکا شروع به فیلمسازی کردند تنها سهنفر از آنها هنوز در سینمای جریان اصلی مشغول به کار هستند؛ کوئنتین تارانتینو، پل توماس اندرسون و ریچارد لینکلتر.
در این میان لینکلتر از همه پرکارتر بوده است. او زمانیکه بیستوپنج سال داشت شروع به ساخت فیلمهای کوتاه کرد و یک مستند از کنسرتی که نزدیک محل زندگیاش برگزار شده بود، ساخت. او زمانیکه سیسال داشت نخستین فیلم بلندش «طفرهرو» را ساخت و خیلیزود توجه استودیوهای بزرگ را به خودش جلب کرد. دومین فیلمش «گیج و منگ» هنوز جزء یکی از ماندگارترین آثاری است که ساخته و بارها دست به بازسازی ایدهی آن زده است. نوستالژیای دههی شصت و هفتاد، بزرگ شدن با تغییرات فرهنگی و سیاسی در دههی شصت و تمام مناسبتهای میان آن و عناصر هنری که برای اولینبار خود را بروز میداد. همچنین در فیلمهای دیگر او نیز همچون «هرکس یکم میخواد» و همین اثر تازهی او بازتاب شده است.
اما لینکتر از آن دسته از فیلمسازانی است که معمولا روی یک ایدهی همیشگی نمیماند و دائما سعی میکند تا داستانها، ژانرها و فضایهای جدید را تجربه کند. آن نوع نگاه به فیلمسازی که همچون تجربهی شخصی دیده میشود؛ خود کارگردانی که فیلم را میسازد و خودش و فیلمش را بهعنوان یک تجربه میبیند آن هم در بستر سینمای مستقل و اندکی جریان اصلی که حالا کمتر کسی است که به سمت آن میرود. سهگانهی پیش از… «پیش از طلوع»، «پیش از غروب» و «پیش از نیمهشب» او شاید مشهورترین اثر او باشد که درمیان علاقهمندان جدی به سینما هم طرفداران مخصوص خودش را دارد.
یکی دیگر از تجربیات عجیب او در سینما تولید نوع متفاوتی از انیمیشن بود که با فیلم «زندگی بیداری» برای نخستینبار آن را امتحان کرد. این شیوه به این صورت است که نخست تمام فیلم را به صورت عادی با دوربین دیجیتال تصویربرداری شده سپس با روش روتواسکوپ آن را به شکل انیمیشن درمیآورند. از اینرو وقتی درحال تماشای آن هستیم گویی افکت پویانمایی روی فیلم اصلی کشیده شده است، روشی که اجازه میدهد تا تجربیاتی که حتما باید با جلوههای ویژهی سیجیآی انجام شود. دو شخصیت درحال حرف زدن هستند و ناگهانی یکی در هوا معلق میشود یا ناگهان موجودی فضایی در اتاق ظاهر میشود، راحتتر صورت بگیرد.
چندسال بعد از «بیداری زندگی» او با اسکنر تاریکنگر دوباره به این تکنیک برگشت که اقتباسی از کتابی به همین نام از فیلیپ ک. دیک بود. فضایی که با این شیوهی «لایو اکشن» لینکلتر به وجود میآورد، همیشه عمق قابلتوجهی به قصه و شخصیت میدهد بهخصوص اگر در وضعیتی افسرده یا سردرگم به سر ببرند.
- بیشتر بخوانید
- نقد سریال بری | کمدی سیاه تلویزیون
- نقد فیلم «ناظر» | چه کسی ناظر است؟
- خلاصه داستان فیلم «جنایت های آینده» | وحشت جسمانی با مایه های نوآر
فیلم حاضر او بازگشت دوباره به دنیای انیمیشن است. اولینبار ایدهی آن در سال ۲۰۰۴ به ذهن او رسید. در همان دوره ای که با روتوسکوپ سروکله میزد و تا ۲۰۱۸ دنبال ساخت آن بود تا اینکه نتفلیکس به کمکش آمد. در آغاز قرار بود این فیلم نیز مانند اسکنر تاریکنگر و زندگی بیداری تماما به صورت لایواکشن ساخت شود. گرچه بخشهایی از «آپولو ده و نیم» به صورت لایو اکشن و با روتوسکوب پویانمایی شدهاند اما کلیت فیلم در قالب انیمیشن است. در ۲۰۲۰ فیلمبرداری به پایان رسید و بخش عمدهای از قرنطینهی کرونای جناب لینکلتر صرف تدوین فیلم شد( از آنجاکه فیلمهایی که با روتوسکوپ ساخته میشوند، تدوینشان چندبرابر مرحلهی فیلمبرداری زمان میبرد).
داستان فیلم در سال ۱۹۶۹ در شهر هیوستون تگزاس میگذارد. در آن زمان مهمترین خبری که کل آمریکا را در بر گرفته بود میسرشدن سفر به ماه و پخش زندهی آن از تلویزیون بود. اتفاقی که در شهر هیوسوتون میافتاد که محل پرتاب موشک آپولو ۱۱ و سازمان ناسا نیز بود. فیلم که همچون بسیاری از آثار دیگر لینکلتر بخش اعظم آن برداشتی از دوران کودکی خود اوست در ادامه داستان خیالی فیلم آپولو ده و نیم که یکروز پیش از عملیات آپولو ۱۱ انجام گرفته و کاملا سری بوده را روایت میکند. این فیلم داستان پسربچهای به اسم استنلی که برای نخستینبار روی ماه میرود.
فیلم آپولو ده و نیم یک سفر به نوستالژیای دههی شصت کامل است. پس از آنکه ما با پیرنگی اصلی داستان آشنا میشویم، کارگردان با فلشبکی بامزه ما را به درون فرهنگ آمریکا میبرد؛ از نوع غذاهایی که مردم میخوردند، بازیهایی که بچهها میکردند تا تمام سریالها و فیلمها و آهنگهایی که گوش میدادند. فیلم مملو از اشارههای مختلف به فرهنگ عامه است و تقریبا فیلم و سریالی و موزیکی نیست که از خاطر کارگردان جا مانده باشد. این فیلم بهراحتی میتواند یکی از لذتهای تماشایی امسال باشد.
از آنجاکه کارگردان با تماشاگرش همچون فردی که ممکن است هیچ شناختی از دورانی که از آن حرف میزند، نداشته باشد. از سویی فیلم برای تماشاگران آمریکایی امروزی ساخته شده که اطلاعات زیادی از فرهنگ چند دههی پیش ممکن است، نداشته باشند. از اینرو میتواند کل تماشاگران جهان را در برگیرد، قدمبهقدم برای ما تمام جزئیات زندگی را توضیح میدهد.
شاید برای همین بافت انیمیشن فیلم انقدر خوب به ریخت فیلم نشسته و درست استفاده شده است که برخورد لینکلتر در اینجا با انیمیشن مانند کارهایی است که پیکسار با این قالب انجام میدهد. نمایش تجربهی یک شخصیت و پستی و بلندیهایی که باید در سفرش تحمل کند. اما فیلم او بیشتر از آنکه قصهی سفر یک شخصیت و قهرمان باشد کلاژی از خاطرات دههی شصت است که به زیبایی در کنار هم بازسازی شدهاند. فیلم مثل همان سیویک نوع طعم بستنی که نشان میدهد، است. با هر سکانس هر ماجرا و قطعهای که آن زمان نشان میدهد، بیننده یک طعم جدید را مزه میکند. فیلم تازهی آقای لینکلتر، همانطورکه از بازخوردهای خوبش در سایتهای سینمایی به نظر میآید پر از انرژی مثبت است و در همان حالوهوای «گیج و منگ» او جای میگیرد.