نویسنده: مازیار وکیلی
بندر انزلی شهر کوچکی است؛ شهری که به واسطهی زیبا بودنش سالهاست محل رفتوآمد تجار و گردشگرانی است که برای تجارت و بازدید به این شهر میآیند. هر فرد غیربومی که پای به انزلی میگذارد بلافاصله متوجه رابطهی خاص و متفاوت مردم این شهر با باشگاه ملوان میشود. عکسهای مرحوم سیروس قایقران که در تمام خانهها و مغازهها وجود دارد، کودکانی که به عشق ملوان و با پیراهن این تیم به بازی فوتبال مشغول هستند و بزرگسالانی که تمام عشق و سرگرمیشان این است که در قهوهخانهها جمع شوند و دربارهی ملوان حرف بزنند موید این نکته است که ملوان تبدیل به هویت این شهر بندری شده است. ملوان همان جایگاهی را برای مردم انزلی دارد که نفت برای آبادان، شاهین برای بوشهر و نساجی برای قائمشهر دارد. منتها تفاوت اصلی ملوان با آن تیمها این است که چنان با زندگی مردم انزلی عجین شده که تصور انزلی بدون ملوان غیرممکن است. ملوان تجلی تمام آمال و آرزوهای مردمی است که شاید به لحاظ مالی چیز زیادی نداشته باشند اما به قدری دریادل و بزرگ هستند که هرسال از تمام مردم ایران بهعنوان مهمان پذیرایی میکنند.
نگاه مختصری به تاریخچهی تیم فوتبال ملوان نشان میدهد که این تیم بسیار پرافتخار است. اغراق نیست اگر بگوییم ملوان مهمترین تیم شهرستانی ایران است و جایگاهی همپای دو تیم بزرگ پایتخت یعنی استقلال و پرسپولیس دارد. ملوان شاید به اندازهی سپاهان، ذوبآهن و فجر شهیدسپاسی افتخار به دست نیاورده باشد اما یک تفاوت بزرگ با آن تیمها دارد و آن این است که بازتابی از تمام آرزوها و حسرتهای مردم انزلی است. هیچکس اصفهان را تنها با سپاهان و ذوب آهن و شیراز را با فجرسپاسی به یاد نمیآورد اما تمام مردم ایران انزلی را با ملوان به یاد میآورند. تیمی که گذر زمان را تاب آورده و از طوفان و تندباد تمام حوادث سیاسی و اجتماعی به سلامت عبور کرده تا تبدیل به نماد اصلی شهر انزلی شود. همین موضوع جایگاه ملوان را بهعنوان یک تیم فوتبال بسیار خاص و منحصربهفرد کرده است. ملوان فراتر از یک باشگاه فوتبال وارد زندگی روزمرهی مردم انزلی شده است. تمام مردم این شهر از برد ملوان خوشحال و از شکست آن ناراحت میشوند.
تمام مردم شهر لباس ملوان را در خانه دارند و هرروز در قهوهخانهها به تحلیل بازی این تیم میپردازند. سکوهای ورزشگاه تختی (که به سن سیروس معروف است) جایگاه تماشاگرانی است که فقط برای تماشای یک بازی فوتبال به ورزشگاه نیامدند. آنها آمدهاند تا هویت خود را روی سکوهای سرد ورزشگاه تختی جستوجو کنند. آنها درون زمین تاریخ شهر انزلی را تماشا میکنند؛ تاریخی که هویت یک شهر و مردم آن را ساخته و پر از شکست و پیروزی و پر از تلخی و شیرینی است. میتوان گفت که انزلی بدون ملوان جایگاه امروز را نداشت. شاید اگر فوتبال ایران ساختار درستی داشت، انزلی جایگاهی همپای تیمهای بزرگ شهرهای بندری اُروپا پیدا میکرد و تبدیل به نمونهی آسیایی تیمهایی مانند لیورپول و مارسی میشد.
چنین تاریخچه و جایگاه متمایزی ساختن مستندی دربارهی این باشگاه را اجتنابناپذیر میکند. اگر ساخت یک فیلم مستند برای سایر باشگاههای ایرانی یک تفنن به حساب میآید، ساختن یک مستند دربارهی تیم ملوان یک امر واجب و ضروری است. ساختن مستند دربارهی تیمی با این تاریخ و جایگاه جدای از اجتنابناپذیر بودن کار بسیار دشواری نیز است. خلاصه کردن تاریخچهی تیمی که این چنین با هویت مردم یک شهر گره خورده، کار بسیار سختی است. کارگردان باید در وهلهی اول نقاط عطف تاریخ باشگاه را شناسایی کند و بعد باید ساختاری برای فیلمش تهیه کند که روند رسیدن به آن نقاطعطف را توضیح دهد. ملوان با آن تاریخچهی عظیم پر از نقاط مهم تاریخی است که جایگاه این تیم را متمایز میکند. تاسیس، حضور در لیگ تخت جمشید، کسب عنوان بهترین تیم شهرستانی در این لیگ، حضور در بازیهای آسیایی، قهرمانی جام حذفی، اُفت این تیم و سقوط به دستههای پایینتر فوتبال ایران همگی نقاط عطف این باشگاه بزرگ و مردمی را شامل میشوند.
نقاط عطفی که واکاوی آنها به بیش از یک فیلم مستند نیاز دارد. بنابراین باید به این نکته اعتراف کرد که کارگردان ملوانان تنها به دریا نمی روند کار بسیار سختی برای ساخت این مستند داشته است. چراکه ملوان بهعنوان یک باشگاه ورزشی در تاریخچهی غنیای که دارد سرنوشت این باشگاه را تغییر دادهاند و از طرف دیگر جایگاهی فراتر از یک باشگاه ورزشی میان مردم شهر دارد. همین موضوع کار اللهکرم رضاییزاده را برای ساخت مستندی که بازتابدهندهی هر دو وجه این باشگاه باشد، سخت میکند. این که کارگردان چقدر توانسته این دو موضوع را در فیلم خود نمایش دهد، موضوعی فرعی است. به نظر من همین که او قدم در چنین راهی گذاشته و با امکانات کم و تلاش بسیار سعی کرده تاریخچه باشگاه ملوان را مصور کند کار بسیار بزرگی انجام داده است.
فیلم ملوانان تنها به دریا نمی روند خیلی خوب شروع میشود، کارگردان با استفاده از نریشنی که رگههای طنز در آن دیده میشود به معرفی شهر انزلی میپردازد. تاریخچهی این شهر را به تماشاگر معرفی و خیلی زود به سراغ اصل موضوع میرود. این شروع تاثیرگذار بیانگر نگاه کارگردان به مقولهی فیلم مستند است. ژانر مستند به مثابهی فیلمی که صرفاً تاریخ را ثبتوضبط میکند و تحلیل آن را به دیگران میسپارد. رضاییزاده تلاش کرده تاریخچهی این تیم مردمی را به شکلی فشرده کند که به مذاق تماشاگر خوش بیاید و اطالهی کلام او را خسته نکند. بهمن صالحنیا پیشکسوت و پدر معنوی ملوان خیلی سریع چگونگی شکل گیری این باشگاه را توضیح میدهد. دربارهی انتخاب نام این تیم (که از میان سه اسم آرتمیس، بایندر و ملوان انتخاب شده) و چگونگی شکلگیری آن صحبت میکند و بعد از آن کارگردان با استفاده از تصاویر آرشیوی و تصاویر مطبوعات قدیمی جایگاه ملوان را در سالهای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی معرفی میکند.
ملوان بهعنوان تیمی سختکوش و بزرگ که به غولکش معروف بوده و یکی از مهمترین کارهایش فارغ از جایگاه جدولی شگفتیسازی بوده است. کارگردان برای بازگو کردن جایگاه تاریخی ملوان روش سادهای را انتخاب کرده است. مصاحبه با پیشکسوتان و هواداران این باشگاه که هرکدام نقش پررنگی در رساندن ملوان به جایگاه امروزش داشتهاند. این روش شاید بسیار ساده به نظر برسد اما کارکرد خودش را دارد و تماشاگر را به آسانترین شکل ممکن با وجوه مختلف و جایگاه تاریخی این تیم مردمی آشنا میکند. البته فیلم در استفاده از این روش چندان خوب عمل نمیکند و کیفیت گفتوگوها در آن یک دست نیست. شاید به همین خاطر است که فیلم در بعضی از دقایق کیفیت نقاط اوج خود را ندارد و به شدت اُفت میکند.
باشگاه ملوان مانند تمام باشگاههای بزرگ دنیا نمادهایی دارد که تبدیل به هویت این تیم شدهاند. مهمترین نماد ملوان روی سکوها لیدر مشهور این باشگاه ممدلی زیتون است که با آن کلاهگیس والدرامایی و حرکات موزون روی سکوها تبدیل به نماد ملوان شده است. لیدری که با اشعارش ملوان را به مردم سراسر ایران معرفی کرده و در فرهنگ عامهی مردم انزلی جایگاه ویژهای دارد. عجیب است که کارگردان مدت زمان بسیار کوتاهی را به او اختصاص داده و از بیان طنزآمیز و شیرین این لیدر قدیمی بهره کافی را نبرده است. دوربین رضاییزاده هرگاه سراغ ممدلی میرود فیلم جان میگیرد و کیفیت متفاوتی پیدا میکند.
همین موضوع دربارهی مرحوم سیروس قایقران هم صدق میکند. او برای مردم انزلی جایگاه ناصر حجازی و منصور پورحیدری در استقلال و علی پروین و حسین کلانی در پرسپولیس را دارد. هافبک میانی خوشتکنیک و شوتزنی که با پیراهن ملوان به کاپیتانی تیمملی هم رسید و میان مردم شهر انزلی تبدیل به اسطورهای فناناپذیر شد. مرگ تراژیک این اسطورهی ظرفیتهای تاریخی و تصویری بسیاری را در اختیار کارگردان قرار میداد تا با استفاده از این ظرفیتها به جایگاه تیم ملوان میان مردم در شهر انزلی بپردازد. اما کارگردان از این ظرفیت بهخوبی استفاده نکرده و از جایگاه سیروس قایقران و مرگ تراژیک او به سرعت عبور کرده تا به موضوعاتی بپردازد که اهمیتی همپای مرگ سیروس قایقران ندارد.
- بیشتر بخوانید
- نقد «بیرو» ساخته مرتضی علی عباس میرزایی | تلاش برای ساختن فیلمی متفاوت
- نقد فیلم «بخارست»| تلاش جدید اطیابی برای فتح گیشهها
«ملوانان تنها به دریا نمی روند» با تمام نقاط ضعف و قوتش روایتگر یک عشق است؛ عشق افلاطونی مردم یک شهر به یک تیم. تیمی که هویت جمعی آنها را شکل داده و باعث شده تا انزلی و مردم دریا دلش روی نقشه ایران پررنگ شوند. دیدن مردم زحمتکش و عاشقی که با لذت و شور و شوق فراوان از ملوان حرف میزنند یکی از لذتبخشترین تجربههای سینمایی سالهای اخیر است. مردمی که شاید درآمد چندانی نداشته باشند اما نیمی از همان درآمد اندک را هم صرف عشق به ملوان میکنند. هیچ تیمی مانند ملوان نتوانسته چنین انسجام اجتماعی را میان مردم یک شهر به وجود آورد. تراکتورسازی، سپاهان، ذوب آهن و فجرسپاسی تیمهای بزرگی هستند اما تنها دلیل انسجام اجتماعی شهر خود نیستند. ملوان تنها دلیل مردم انزلی برای یکیشدن است. چراکه تنها نام ملوان است که باعث میشود مردم انزلی برای نود دقیقه همهچیز را فراموش کنند و فقط به یک هدف مشترک فکر کنند و روی سکوهای سن سیروس فریاد بزنند: قوی سپید خزری/ملوان بندرانزلی.