نقدی بر فیلم «قطار سریع السیر» Bullet Train | اکشن پست مدرن

نویسنده: مازیار وکیلی

اکشن‌های هالیوودی مدت‌هاست که راه خودشان را از کلاسیک‌های این ژانر مثل «ترمیناتو»، «رمبو» و «جان سخت» جدا کرده‌اند. اکشن‌های دهه‌ی هشتاد هالیوود که می‌توان آنها را اکشن‌های عصر ریگان یا اکشن‌های ریگانی نامید، فیلم‌هایی بودند با داستان‌هایی سرراست، قهرمانان و ضدقهرمانان مشخص و پایان‌هایی اغلب خوش و قابل پیش‌بینی که تلاش می‌کردند بیش از هرچیز تماشاگر را محو و مرعوب صحنه‌های اکشن خود کنند. دهه‌ی هشتاد میلادی را بسیاری از کارشناسان و تحلیل‌گران سیاسی دهه‌ی رجعت به ارزش‌ها و سنت‌های آمریکایی می‌دانند. بعد از سال‌های پرتب و تاب دهه‌ی هفتاد که آمریکا پوست‌اندازی کرد، دهه‌ی هشتاد مردم این کشور به سنت‌های محافظه‌کارانه خود بازگشتند و یک بازیگر و سلبریتی را به عنوان سیاست‌مدار انتخاب کردند تا حافظ منافع آنان در جنگ سرد باشد.

هالیوود هم تحت‌تاثیر چنین جو و اتمسفری شروع به تولید آثار سینمایی کرد که با حال‌و‌هوای جامعه دهه‌ی هشتاد آمریکا منطبق باشد. اکشن‌های دهه‌ی هشتاد هالیوود قهرمانانی سفیدپوست و جذاب دارند که حافظ منافع و ارزش‌های آمریکایی هستند (این را در اکشن جوان‌پسند و تین‌ایجری تاپ‌گان هم مشاهده می‌کنیم). در واقع دشمنان آنها بیشتر روس‌های خبیثی هستند که قصد دارند به کشور آمریکا به‌عنوان یک جامعه‌ی آزاد و دموکراتیک ضربه بزنند. قهرمان این فیلم‌ها در دل یک داستان سرراست که پر است از صحنه‌های هیجان‌انگیز ضد قهرمان را شکست می‌دهد و آرامش را به جامعه باز می‌گرداند.قطار سریع السیر

اما بعد از سقوط شوروی و پایان جنگ سرد دیگر این اُلگو جواب نمی‌داد. چراکه جهان تغییر کرده بود و پر شده بود از خرده‌فرهنگ‌هایی که کلیت نه‌چندان موزونی به نام جهان را تشکیل می‌دادند. جهان به سرعت به سمت یک پست‌مدرنیسم فلسفی حرکت می‌کرد. دوره‌ی کلان روایت‌های کلاسیک به پایان رسید و سینما پر شد از فیلم‌هایی که داستان خود را بدون تکیه بر یک پی‌رنگ اصلی و با تکیه بر خرده‌پی‌رنگ‌ها پیش می‌بردند. اخلاق هم تعریف تازه‌ای پیدا کرد و دیگر نمی‌شد یک نفر را صرف این‌که روس یا کمونیست است، آدم بد به حساب آورد.

انگاره‌های اخلاقی دهه‌های قبل مدام به چالش کشیده شد و از دل این چالش‌ها و تشکیک‌ها کارگردانانی مانند گای ریچی، تارانتینو و رابرت رودریگز ظهور کردند که اکشن‌های‌شان فقط بر صحنه‌های اکشن تکیه و تاکید نمی‌کرد. آنها با استفاده از تکنیک‌های روایی و فنی متفاوتی مانند شکست زمان، استفاده از رنگ‌‌ به شکلی خاص در تصویر، زوم‌های تند، نمایش گرافیکی خشونت و استفاده از کمیک بوک‌ها و داستان‌های عامه‌‌پسند به‌عنوان منبع اصلی فرهنگ پاپ فیلم‌های اکشنی ساختند که به کل متفاوت از اکشن‌های کلاسیک دهه‌ی هشتاد بود.

فیلم‌هایی مانند اسنچ «قاپ زنی»، «جکی براون» و «شهر گناه» که تصور تماشاگر از اکشن را برای همیشه تغییر داد. دهه‌ی نود میلادی دهه‌ی تغییرات شگرف روایی در سینما بود. این تغییر خودش را در تمام سطوح نشان داد و سینمای بدنه هالیوود هم از این تغییرات تاثیر پذیرفت. تاثیری که در نهایت منجر به ساخته شدن فیلم‌های متفاوتی شد که جهان سینما را به قبل و بعد از خودش تقسیم کرد. فیلم‌هایی که ارزش آنها نه در صحنه‌های اکشن عظیم و جذاب‌شان که در روایت‌های متفاوتی بود که از داستان‌های خود ارائه می‌دادند.قطار سریع السیر

«قطار سریع ‌السیر» به‌عنوان یک اکشن نمونه‌ای سال‌های اخیر یک فیلم پست‌مدرن خالص است. فیلمی که تمام المان‌های بصری و روایی یک فیلم پست‌مدرن به آن شکلی که در آثار تارانتینو و گای ریچی می‌بینیم را درون خود دارد. فیلم داستان هفت خلافکار است که در یک قطار سریع ‌السیر که به مقصد کیوتو در حال حرکت است با یک‌دیگر درگیر می‌شوند. خلاف‌‍کارانی که اهداف به ظاهر متضادی دارند اما هر چه فیلم جلو می‌رود مشخص می‌شود اتفاقاً هدف نهایی آنها یک چیز است.

«قطار سریع ‌السیر» از روی یک رمان ژاپنی به نام ماریا بیتل اقتباس شده است. فیلم را یک کارگردان تازه‌نفس و اکشن‌ساز هالیوودی به نام دیوید لیچ کارگردانی کرده که قبل از این اکشن‌های پر فروشی مانند بلوند اتمی، ددپول ۲ و سریع و خشمگین تقدیم می‌کند را روانه‌ی پرده‌ی سینما کرده است. او پیش از این بدلکار بوده و در فیلم‌هایی مانند باشگاه مشت‌زنی و تروآ نقش بدل بردپیت را بازی کرده است. بازیگران فیلم هم از مشهورترین بازیگران سراسر جهان هستند. در این فیلم حتی برای نقش‌های فرعی از سوپراستارهای دنیای سینما مانند کریس اوانز، ساندرا بولاک و مایکل شانون استفاده شده است.

ستاره‌ی اصلی و بازیگر محوری فیلم هم که بردپیت است. بازیگر تمام‌نشدنی هالیوود که در این سن‌و‌سال هم قادر است نقش‌های اکشن سنگین را با ظرافت و آمادگی بدنی بالا بازی کند. آرون تیلور جانسون، جویی کینگ (ستاره‌ی نوظهور فیلم که پیش از این در کانجورینگ بازی کرده است) و اندرو کوجی از دیگر بازیگران این فیلم هستند. بازیگرانی که به فیلم تازه لیچ (که قطار سریع‌السیر بزرگ‌ترین پروژه او است) ابعادی جهانی بخشیده‌اند. همان‌طورکه ‌قبل‌تر اشاره کردیم فیلم تمام المان‌های یک اکشن پست مدرن را دارد. همچنین در نگاه اول مخاطب را به یاد آثار گای ریچی، کوئنتین تارانتینو و رابرت رودریگز می‌اندازد.

استون کانر پست‌مدرنیسم را خیلی ساده و جامع این چنین تعریف کرده است: «چرخش از سلطنت خفقان‌آور روایت‌های کبیر به خودمختاری پرتفرقه خرده‌روایت‌ها.» این تعریف ساده به راحتی ماهیت فیلم‌هایی مانند «قطار سریع السیر» را آشکار می‌کند. فیلم‌هایی که خودشان را اسیر و درگیر روایت خطی داستان نمی‌کنند و می‌کوشند به‌جای استفاده ازیک کلان روایت مشخص با قهرمان‌هایی که طبق فرمول‌های کلاسیک داستان‌گویی رفتار می‌کنند با تکیه بر خرده‌روایت‌ها و داستانک‌های پر تعداد که مدام در روایت اصلی وقفه ایجاد می‌کنند تا داستان خود را پیش ببرند.قطار سریع السیر

در «قطار سریع السیر» ما با پدر (اندرو کوجی) شروع می‌کنیم بعد سراغ کفشدوزک (با بازی بردپیت) می‌رویم و با فضا و اتمسفر آن آشنا می‌شویم. بعد سایر شخصیت‌ها مانند نارنگی (آرون تیلور جانسون)، لیمو (برایان تایری هنری) و شاهدخت (جویی کینگ) آشنا می‌شویم. این داستان‌ها مدام در دل هم می‌روند و هم دیگر را قطع می‌کنند تا در یک نقطه به هم‌دیگر برسند. «قطار سریع السیر» مثل هر فیلم پست‌مدرن خوب دیگری از جزئیات شروع می‌کند و با استفاده از همان جزئیات یک کلیت واحد داستانی می‌سازد. کلیتی که در عین داشتن جزئیات فراوان به شدت مینی‌مال و گزیده‌گو هم است.

اما فیلم دیوید لیچ فقط در روایت پست‌مدرن نیست بلکه به لحاظ فلسفی هم یک فیلم پست مدرن کامل است. چالش اصلی این اکشن بر روی مفهوم تقدیر است. یک مفهوم الهیاتی که مدت‌ها است درباره‌ی آن میان فلاسفه و متخصصان علوم دینی بحث وجود دارد. لیچ در این فیلم شرق مدام با این مفهوم شوخی می‌کند و آن را دست می‌اندازد. آدم‌های این فیلم به دلایل مسخره‌ای مدام به چالش کشیده می‌شوند و سرنوشت‌شان عوض می‌شود.

این نگاه به یک اصل مسلم پست‌مدرنیسم یعنی نسبیت‌گرایی اشاره دارد. این‌که پدیده‌های جهان خارج چقدر خوب یا بد است به تفسیر ما از جهان بستگی دارد نه خود اتفاق. تجلی این دیدگاه را در دیالوگ‌های کفشدوزک با صاحب کارش ماریا (با بازی ساندرا بولاک) می‌بینیم. جایی‌که کفشدوزک مدام از بدشانسی‌ها و تلاش‌هایش برای تغییر نگاهش نسبت به جهان صحبت می‌کند. روایت ریش‌سفید (با بازی هرویوکی سانادا) از کفشدوزک‌ها که حامل رنج و غم جهان هستند تا دیگران زندگی راحتی داشته باشند که در تضاد با سرنوشت کفشدوزک فیلم قرار می‌گیرد، اشاره مستقیمی به همین تقدیرگرایی پست‌مدرنیستی دارد. از طرف دیگر سرنوشت شخصیت‌های دیگر فیلم که در تضاد با نگاه خودشان نسبت به جهان قرار می‌گیرد، نگاه پست‌مدرنیستی کارگردان را کامل می‌کند و نشان می‌دهد سازنده‌ی این فیلم عامدانه از یک تفسیر واحد در فیلمش فرار می‌کند و می‌کوشد فیلمش انبانی از تفاسیر مختلف باشد.قطار سریع السیر

به بیان دیگر سازندگان «قطار سریع السیر» شرق از روایت نه برای ساختن یک جهان واقع‌گرایانه که برای گریز از واقعیت به نفع نسبی‌گرایی استفاده می‌کنند. نسبی‌گرایی که تعریف‌های کلاسیک از پدیده‌های مختلف را به چالش می‌کشند و تلاش می‌کنند این موضوع را برای تماشاگر جا ‌بیاندازند که همه‌چیز از ذهن او آغاز می‌شود و پدیده‌ها و حوادث به قدری بی‌‌ربط در جهان اتفاق می‌اُفتند که نمی‌توان تفسیر و تعریف واحد و مشخصی از آنها ارائه داد.

«قطار سریع السیر» بیانگر جهانی است که بشر امروز در آن زندگی می‌کند. بشری که از معنا گریزان است و به دنبال لذت است و لذت را در اکشن‌هایی از جنس این فیلم جست‌و‌جو می‌کند که در آن به جای ارائه یک پیام اخلاقی واضح و آموزنده بر روی لذت‌های ذهنی تماشاگر تاکید می‌شود. لذت‌هایی که در قالب یک فرم بصری خاص (که دوربین تند و ناآرام و رنگ‌های شارپ از ویژگی‌های اصلی آن هستند) به تماشاگر عرضه می‌شوند. تماشاگر هم این فیلم را با لذت تماشا می‌کند و از آن به‌عنوان یک نمونه ایده‌آل یاد می‌کند و به تماشای گونه‌های مختلف چنین فیلم‌هایی می‌نشیند. آثاری که قرار است بازتابی از جهان زیستی تماشاگر روی پرده سینما باشند. جهانی که در آن معنا و تعریف‌های کهن ارزش خود را از دست داده‌اند و ما با دنیایی مواجه هستیم که تقدیر به مفهوم پست مدرنیستی آن سرنوشت ما را رقم می‌زند. تقدیری نسبی‌گرایانه که در آن همه چیز به زاویه‌ی دید ما نسبت به پدیده‌ها بستگی دارد.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.