فیلم‌های سینمایی ایرانی با موضوع «سینما»

نویسنده: آراد فرشچی

بیشتر نام کارگردانان بزرگ تاریخ سینمای جهان (مارتین اسکورسیزی، جوزپه تورناتوره، ژان لوک گدار، فرانسوا تروفو، کوئنتین تارانتینو و…) نه تنها عاشق سینما و تاریخ سینما هستند و درباره‌ی آن پژوهش کرده‌اند و در فیلم‌های مختلف خود به آن ارجاع داده‌اند بلکه خود فیلم‌هایی ساخته‌اند که درباره سینما و فیلم هستند، اسکورسیزی «هوگو» را ساخته، تروفو «روز به جای شب» را، تارانتینو «روزی روزگاری … هالیوود» را، گدار مجموعه فیلم‌های «تاریخ سینما» را و تورناتوره «سینما پارادیزو» را.

عشق‌ به سینما و فیلم دیدن و فیلم ساختن نیروی محرکه این نام کارگردانان نابغه و آثار درخشانی است که ساخته‌اند اما آن‌ها تنها نام کارگردانانی نیستند که آثاری مرتبط با سینما و فیلم ساخته‌اند. در سینما ایران نیز نام کارگردانانی دست به ساخت فیلم‌هایی از این دست زده‌اند و علاقه‌شان به سینما و بعضا نگرانی‌شان را نسبت به آینده آن ابراز کرده‌اند و حتی با سینما و سینماگران شوخی کرده‌اند، به مناسبت اکران فیلم  جنایت بی‌دقت نگاهی می‌اندازیم به چند فیلم ایرانی که درباره سینما هستند.

 

 شبح کژدم | عشاق هشت میلیمتری

شبح کژدم

  • نام کارگردان: کیانوش عیاری
  • سال ساخت:  ۱۳۶۵

شبح کژدم داستان محمود (جهانگیر الماسی) را روایت می‌کند که یک عاشق سینما است که می‌خواد هر جور شده فیلم‌‌نامه‌ای را که نوشته تبدیل به فیلم کند. عیاری در ظاهر فیلمساز آرامی است که سعی می‌کند از حواشی فیلم‌هایش هم فرار کند اما محمود شبح کژدم نه تنها یکی از پرشورترین شخصیت‌های سینمای عیاری است بلکه در سینمای ایران نیز نظیر ندارد، او یک سینه‌فیل (عاشق سینما) است که باید فیلمش را بسازد و می‌خواهد آن را با دوربین هشت میلیمتری فیلمبرداری کند و این عشق به سینما، فیلم‌سازی و دوربین هشت میلیمتری، فیلم را به نوعی حدیث نفس فیلم‌ساز تبدیل می‌کند.

عیاری نمونه درخشان یک فیلم‌ساز سینه‌فیل است که در ظاهر بی‌هیاهوست اما دل بی‌قراری برای فیلم‌سازی دارد و هر کاری می‌کند تا فیلمش را آن گونه که می‌خواهد بسازد، محمود هم دقیقا این ویژگی را از فیلم‌ساز به ارث برده است اما در پایان محمود برخلاف سرنوشت عیاری نه تنها به آروزیش‌ نمی‌رسد بلکه در تنهایی و سیاهی همانند بیشتر عشاق‌ فیلم‌سازی نابود می‌شود. از ساخته شدن شبح کژدم سال‌ها می‌گذرد اما فیلم همچنان همانند روز اول تازه و پرشور است و چیزی از انرژی درون فیلم کم نشده و همچنان می‌توان سرنوشتی را که عیاری‌ برای شخصیتش به تصویر کشیده در جامعه‌ی امروز مشاهده کرد.

 

 کلوزآپ | رستگاری حسین سبزیانکلوزآپ

  • نام کارگردان: عباس کیارستمی
  • سال ساخت:۱۳۶۸

عباس کیارستمی به گفته خودش فیلم‌سازی نیست که علاقه‌مند به تماشای فیلم‌ها درسالن سینما باشد. اساسا کیارستمی از آن دست نوابغی‌ است که بدون نیاز به تاریخ سینما و الگوبرداری از آن فیلم‌های درخشانی می‌سازد و برخلاف اکثر فیلم‌سازان او چندان دلبسته مفهوم سینما نیست اما ماجرای حسین سبزیان و بازسازی آن حتی توجه عباس کیارستمی بزرگ را نیز به خود جلب کرد.

صحنه آشنایی سبزیان با مادر خانواده‌ی آهن‌خواه، دیدار مخملباف واقعی و مخملباف تقلبی (سبزیان) با این خانواده، دادگاه‌های سبزیان، دیدار کیارستمی با سبزیان در زندان که یکی از بهترین صحنه‌های سینمایی دهه نود میلادی است، در بازسازی تمامی این صحنه‌ها کیارستمی مرزهای مستند و فیلم داستانی را از بین می‌برد.

کیارستمی در تعدادی از فیلم‌هایش استاد بلامنازع این نوع از‌ سینماست و به همین دلیل هم ژان لوک گدار گفته است که «سینما با گریفیث شروع می‌شود و با کیارستمی پایان می‌یابد». جمله گدار کاملا درست است چرا که روایت سینمایی با آن شیوه‌ای که ما می‌شناسیم (داستانگو بودن) را گریفیث اختراع کرده و کیارستمی مرز بین داستانگو بودن و مستند بودن را بارها و بارها و در نما‌های مختلف فیلم‌هایش‌ (از جمله این فیلم) کمرنگ می‌کند و از بین می‌برد و در نهایت اثری را در جلوی مخاطب می‌گذارد که انگار از زاویه اول شخص (POV) خود او روایت می‌شود و نه با دوربین، میزانسن و دکوپاژ فیلم‌ساز.

کلوزآپ عباس کیارستمی داستان عاشق سینمایی را به روی پرده آورده که برای فیلم ساختن دست به دروغ‌گویی هم می‌زند و از شباهتش به یکی از فیلم‌سازان مهم آن زمان ایران سوءاستفاده می‌کند اما در نهایت موفق نمی‌شود و لو می‌رود اما از شانس خوبش یکی از بهترین فیلم‌سازان دهه نود میلادی او را پیدا می‌کند و داستانش‌ را می‌سازد، مهم نیست که حسین سبزیان هیچگاه فیلم نساخت، سبزیان در نهایت در ساختن یکی از بهترین‌ فیلم‌های تاریخ سینما نقشی کلیدی داشته و شاید همین موضوع این دیوانه‌ی سینما را رستگار کرده باشد.

 

 ناصرالدین شاه آکتور سینما | چگونه تصمیم گرفتم از ترس دست بردارم و به سینما عشق بورزمناصرالدین شاه

  • نام کارگردان: محسن مخملباف
  • سال ساخت:۱۳۷۰

محسن مخملباف از مهم‌ترین و جنجالی‌ترین شخصیت‌های سینمایی ایران است که در سال‌های اخیر و بعد از خروجش از ایران کمتر کسی درباره فیلم‌های خوب او صحبت می‌کند و بیشتر از او به عنوان یک شخصیت سیاسی-هنری یاد می‌شود. مخملباف اما در کارنامه هنریش فیلمی درباره‌ی تاریخ سینمای ایران دارد که ساخته شدن آن توسط فردی که می‌خواسته عوامل فیلم «اجاره نشین‌ها» (ساخته‌ی داریوش مهرجویی) را با کمربند انتحاری منفجر کند ویا علاقه‌ای نداشته تا حتی در لانگ شات با عوامل سینمای موسوم به فیلمفارسی قرار بگیرد شبیه به یک شوخی یا پارادوکس بامزه است.

ناصرالدین شاه آکتورسینما داستان ورود دوربین فیلمبرداری به ایران را در دوران مظفرالدین شاه (عزت الله‌ انتظامی) را روایت می‌کند ولی درعین حال به فیلم‌های مختلف سینمای ایران به روش‌های مختلف ارجاع می‌دهد. ناصرالدین شاه آکتور سینما از آن دست فیلم‌های سینمایی است که برای فهم درستشان باید تاریخ سینما را بلد بود و مخاطبی بیشترین لذت را از آن می‌برد که بیشتر فیلم‌های مهم تاریخ سینمای ایران را دیده باشد تا هم ارجاعات به شخصیت‌ها و دیالوگ‌های آن فیلم‌ها را به خوبی درک کند و هم ارجاع به میزانسن‌ها را.

ناصرالدین شاه آکتور سینما از فیلم‌های پرستاره‌ی سینمای ایران نیز هست و همه‌ی آن‌ها (عزت الله انتظامی، مهدی هاشمی، اکبرعبدی، داریوش ارجمند، فاطمه معتمد آریا و…) یا دراین فیلم بهترین و استادانه‌ترین بازی‌های خود را انجام داده‌اند و یا یکی از بهترین بازی‌های خود را. ناصرالدین شاه آکتورسینما نه تنها یکی ازبهترین فیلم‌های سینمای ایران است بلکه نامه‌ی عاشقانه‌ای است خطاب به تاریخ سینمای ایران از سمت مردی که در سال‌های قبل بارها از آن اعلام تنفر کرده بود، شاید یک «معذرت‌خواهی».

 

جهان پهلوان تختی | تختی حاتمی، تختی افخمیجهان پهلوان تختی

  • نام کارگردان: بهروز افخمی، علی حاتمی
  • سال ساخت:۱۳۷۶

رابطه تختی و سینما چه به عنوان بازیگر و چه به عنوان سوژه اصلی بسیار پیچیده‌تر از آن چیزی است که مخاطبان سینمای ایران در این روزگار فکر می‌کنند، چه زمانی که تختی خود زنده بود و تهیه‌کنندگان و نام کارگردانان سینمای قبل از انقلاب تلاش می‌کردند تا او را راضی کنند که در آثارشان حضور داشته باشد و چه بعد از مرگ مرموزش که او را بیش از پیش افسانه‌ای کرد و فیلمسازان زیادی تلاش کردند تا زندگی و مرگ او را تبدیل به فیلم کنند و هیچ کدام موفق نبودند و حتی آثارشان به مرحله‌ی فیلمبرداری هم نرسید.

در نهایت علی حاتمی، کارگردان بزرگ ایرانی موفق شد تا این فیلم را کلید بزند. انسان خرافی و معتقد به آن نیستم ولی گویا بعضی موضوعات و داستان‌ها در سینما نفرین شده‌اند، علی حاتمی در هنگام ساخت فیلم جهان پهلوان تختی با سرطان دست و پنجه نرم می‌کرد و در نهایت پیش از پایان فیلمبرداری درگذشت و پس از فوت او بهروز افخمی که آن روزها از بهترین کارگردانان سینمای‌ ایران بود به پروژه اضافه شد و فیلم را تمام کرد.

در سینمای ایران همیشه این سوال وجود داشته که بالاخره این فیلم دقیقا فیلم و ایده کدام کارگردان است و من هم جواب دقیقی برای این سوال ندارم اما گمان می‌کنم که کاری که افخمی با پروژه انجام داده حتی بدون در نظر گرفتن کیفیت محصول نهایی به شدت عجیب و جالب است، او فیلمی ساخته درباره مشقت‌های‌ فیلمسازی که می‌خواهد پروژه فیلم نشدنی زندگی تختی را به سرانجام برساند و با مشکلات عجیبی روبرو می‌شود. افخمی در واقع در هنگام ساختن این فیلم هم به زندگی جهان پهلوان تختی پرداخته است و هم داستان ساخت این فیلم و فیلمسازانی را تعریف کرده که پیش از او قصد داشتند تا این فیلم را بسازند و هر چند بعد از بیست سال همچنان می‌توان این دعوا را ادامه داد که شاید ایده‌ی علی حاتمی برای این فیلم بهتر بوده اما نمی‌توان منکر این موضوع شد که جهان پهلوان تختی به خودی خود فیلم خوب و تماشایی برای عاشقان تختی و سینماست.

 

 وقتی همه خوابیم | پیشگویی‌های آقای بیضاییوقتی همه خوابیم

  •  نام کارگردان: بهرام بیضایی
  • سال ساخت:۱۳۸۷

فیلم وقتی همه خوابیم بهرام بیضایی در ابتدا اصلا ربطی به سینما و فیلمسازی ندارد بلکه داستان زنی است که همسر و فرزندش را در تصادف رانندگی از دست داده و به نظر می‌رسد که قرار است فیلم همین داستان را تا انتها ادامه دهد اما وقتی در میانه‌ی فیلم دوربین سمت دیگر تصویر را نشان می‌دهد متوجه می‌شویم که با یک فیلم در فیلم طرف هستیم که در ادامه می‌خواهد به موضوع فساد در «سینما» بپردازد.

صحبت کردن در مورد فساد در سینما شاید امروزه چیز جدیدی نباشد اما در هنگام ساخت این فیلم نه کسی در مورد این چیزها صحبتی می‌کرد و نه الزاما این فساد گسترده بود اما آقای بیضایی با دقتی مثال‌زدنی هم این موضوع را در مقابل ما می‌گذارد و هم پیش‌بینی می‌کند که این فساد در آینده گسترش پیدا خواهد کرد. برخی به اشتباه فیلم بیضایی را نوعی غر زدن تعبیر می‌کنند اما به گمان من این گله کردن بیشتر ازعلاقه می‌آید و اگر او علاقه‌مند به سینما و فیلم‌سازی نبودند شاید همانند کارهای‌ قبلی‌شان آثاری می‌ساختند که هم منتقدان از آن استقبال کنند و هم بدنه‌ی سینما از دست ایشان ناراحت نشود. آقای بیضایی اما بی‌توجه به واکنش احتمالی این افراد و با علم به این موضوع که احتمالا از فیلم استقبال سردی خواهد شد آن را به بهترین شکل ممکن می‌سازد و شاید در این مسیر کمی هم شعار می‌دهد و یا اغراق می‌کند اما در نهایت فیلم خودش را می‌سازد.

وقتی همه خوابیم از بهترین آثار آقای بیضایی‌ نیست اما آن قدری هم که منتقدان معروف می‌گویند بد نیست هر چند شاید نحوه‌ی بازی گرفتن مخصوص آقای بیضایی و میزانسن‌های او که به غلط تئاتری تعبیر می‌شوند کمی بیننده را اذیت کند اما در نهایت وقتی همه خوابیم فیلم خوبی است از نام کارگردانی درخشان که مخاطبان و طرفدارانش را بعد از این فیلم تشنه‌ی نقش بستن «گروه فیلم لیسار تقدیم می‌کند» بر روی پرده نقره‌ای سینما، گذاشت.

 

پله آخر |  سیمای ساده‌ی یک ستارهپله آخر

  • نام کارگردان: علی مصفا
  • سال ساخت:۱۳۹۰

پله آخر داستان لیلی (لیلا حاتمی) را روایت می‌کند که بازیگر است و بعد از فوت همسرش، خسرو شهیدی (علی مصفا) یک روز سر فیلم‌برداری خنده‌اش می‌گیرد و نمی‌تواند جلوی خودش را بگیرد. پله آخر مانند دیگر فیلم‌های این لیست نه شخصیت‌هایش با سینمایی بودنشان تعریف می‌شوند و نه دیوانه سینما هستند بلکه آدم‌های معمولی هستند که مشابه‌شان را هر روز در شهر می‌بینیم اما در زندگی‌شان ماجراهای عجیبی رخ می‌دهد.

مصفا فیلم را تحت تاثیر مردگان جیمز جویس و مرگ ایوان ایلیچ تولستوی نوشته که یکی از بهترین فیلم‌نامه‌های تاریخ سینمای ایران حداقل در چند سال اخیر است، او برای ساخت این فیلم بارها اقدام کرده اما تقریبا هیچ تهیه کننده‌ای نتوانسته کار را پیش ببرد و در نهایت خود او آن را به صورت یک فیلم مستقل با یک گروه نسبتا کوچک تهیه و کارگردانی کرده است. شیوه‌ی مواجه‌ی پله آخر با شخصیت بازیگرش اتفاقا از این نظر جالب است که سعی می‌کند حرفه‌ی او را بیش از حد مهم جلوه ندهد و از او یک شخصیت عادی بسازد ولی در عین حال پروسه ساخت یک فیلم و مشکلات عجیبی که ممکن است در هنگام آن رخ بدهد را به نمایش بگذارد. پله آخر را می‌توان به دو دلیل مهم برای دیدن توصیه کرد، یکی اینکه فیلم بسیار خوبی است و مشکل بزرگ اغلب فیلم‌های سینمایی ایرانی، یعنی مشکل در فیلم‌نامه، را ندارد و دوم اینکه برخلاف عمده آثار مرتبط با زندگی ستارگان سینما (چه واقعی و چه تخیلی) از آن‌ها موجوداتی غیرزمینی و همانند امپراتوران و ملکه‌ها نمی‌سازد.

 

خوک | حسادت‌های کارگردان فراموش شدهخوک

  • نام کارگردان: مانی حقیقی
  • سال ساخت:۱۳۹۶

یک قاتل در شهر مشغول کشتن کارگردانان معروف است و حسن کسمایی (حسن معجونی) که تا قبل از ممنوع‌الکاری کارگردان مهم و معروفی بوده است نمی‌تواند حسادت خود را از این موضوع پنهان کند که چرا قاتل به سراغ او نمی‌آید.

حقیقی از طریق این ایده جذاب و سینمایی که درابتدا بیننده را به این اشتباه می‌اندازد که با یک فیلم کمدی-جنایی‌ مواجه شده است قصد دارد تا هم با همکارانش شوخی بکند و هم دقیق‌تراز بیشتر آثاری که به سانسور و ممنوع‌الکاری‌ پرداخته‌اند به این موضوع و تاثیر آن بر خود هنرمند بپردازد. در تمامی این سال‌ها کم نبودند کارگردانانی که بعد از ممنوع‌الکاری از روی حسادت به سراغ خراب کردن کارگردانان خوب دیگری رفته‌اند که هنوز به سرنوشت آن‌ها دچار نشده‌اند.

حقیقی در این فیلم برخلاف سلیقه‌ی آثارکمدی ایران به مخاطب باج نمی‌دهد و به جای پرداختن به شوخی‌های معمول در سینمای ایران و حل کردن ماجراهای جنایت خوک، نه قاتل را به ما معرفی می‌کند و نه از شوخی کردن با بزرگان سینمای ایران هراس دارد و این موضوعات در کنار فضای بصری خوب فیلم و تیم بازیگری قابل توجه آن (با یک لیلا حاتمی متفاوت و یک حسن معجونی درخشان) خوک را تبدیل به یک کمدی متفاوت و قابل ستایش می‌کند.

 

جنایت بی‌دقت | همه درها از بیرون قفل بودندجنایت بی دقت

  • نام کارگردان: شهرام مکری
  • سال ساخت:۱۳۹۹

بعد از دو بار تماشا کردن فیلم، راه رفتن‌های شخصیت‌های فیلم و رفت و برگشت‌های این هزارتو ترسناک‌تر از آن چیزی هستند که فکر می‌کردم.  «جنایت بی دقت» فقط فیلمی درباره یکی از پر حرف و حدیث‌ترین اتفاقات قبل از انقلاب ۵۷، آتش‌سوزی‌ سینما رکس آبادان هنگام نمایش گوزن‌ها، نیست بلکه تلاشی سینه‌فیلیایی است از سمت کارگردان برای جلوگیری از آن.

شهرام مکری با ساختن فیلمی در مورد سینما و قدرت آن تلاش می‌کند که با همان قدرت سوختن سینما را به تعویق بیندازد تا شاید روایت جور دیگری رقم بخورد اما در نهایت واقعیت بر روایت چیره می‌شود و آتش افروزان به خاسته‌شان می‌رسند و مردم را در آن شب طعمه‌ی حریق می‌کنند. جنایت بی‌دقت دقیقا همان فیلمی است که از این کارگردانِ خوره‌ی سینما وعاشق هزارتو می‌توان انتظار داشت و در عین حال عجیب‌ترین فیلم او نیز هست. مکری در این فیلم هم سیاسی است (نه به آن مفهوم نمایش سیاست و گذر کردن از آن) و هم عمیقا به سمت مرزهای روایت سینمایی می‌رود و قدرت آن را آزمایش می‌کند. هر بار شروع شدن دوباره روایت فیلم  در کنار دکه‌ی سینما و سینمادار مشغول نوشابه خوردن مخاطب را به یاد این نکته می‌اندازد که از این چرخه راه فراری ندارد و در نهایت سینما خواهد سوخت حتی اگر کارگردان و نویسنده بخواهند که جلوی آن را بگیرند.

در نهایت اما از دل آن هزارتوهای پیچ در پیچ فیلم و گذر کردن شخصیت‌های مختلف آن که هر کدام متعلق به زمانی دیگر هستند فیلمی زاییده می‌شود که به تعبیر پویان عسگری -منتقد- «توامان عاقل و سرکش» است و چه تعبیری بهتر و دقیق‌تر از این برای توصیف جنایت بی‌دقت.

 

جنگ جهانی سوم | شورش جوکرهاجنگ جهانی سوم

  • نام کارگردان: هومن سیدی
  • سال ساخت: ۱۴۰۰

ویژگی مهم و متفاوت هومن سیدی این است که سینمای جهان و فیلم‌های روز را دنبال می‌کند و بدون این‌که قصد تقلید داشته باشد از نکات مثبت آن فیلم‌ها استفاده کرده و به آثار خود غنا می‌بخشد. این ویژگی سیدی باعث شده آثار او کیفیتی پیدا کند که در میان کارگردانان ایرانی منحصر‌به‌فرد است. به خاطر همین است که تماشاگر ایرانی متوجه کیفیت متفاوت آثار هومن سیدی می‌شود و از آثار این کارگردانان ایرانی استقبال می‌کند. در جنگ جهانی سوم سیدی مستقیماً به سراغ خود سینما رفته و پشت صحنه یک فیلم را بستر روایت داستان فیلم قرار داده است. در پشت صحنه همین فیلم است که تضادها و تقابل‌ها شکل می‌گیرد و از دل همین تضادها و تقابل‌ها است که تراژدی پایانی اتفاق می‌اُفتد. نگاه سیدی به پشت صحنه سینما در جنگ جهانی سوم بسیار بدبینانه است و نمایش چنین تصویری از اهالی سینما در یک فیلم ایرانی بی‌سابقه است.

خرید بلیت جنگ جهانی سوم

شکیب (با بازی محسن تنابنده) جنگ جهانی سوم یک جوکر ایرانی است. کارگر ساده و سر به زیری که هیچ کس نه او را می‌بیند و نه به او احترام می‌گذارد. اما تغییر ناگهانی موقعیت او از یک کارگر ساده به بازیگر نقش اول یک فیلم در حال ساخت به او این قدرت و جسارت را می‌دهد تا بر علیه مناسبات غلطی که او را دچار مشکلات امروزش کرده قیام کند. درست مثل جوکر تاد فیلد، شکیب هم بعد از این‌که یگانه سرمایه زندگی‌اش را از دست رفته می‌بیند منفجر می‌شود و شروع به تخریب خودش و دیگران می‌کند. شورش شکیب، شورشی کور است که نتیجه‌ای جز ویرانی و نابودی همه چیز ندارد. سیدی با ساخت این اثر نمادین به همه هشدار می‌دهد که در جامعه ایران دیگر هیچ چیز مثل سابق نیست و کل جامعه پر شده از شکیب‌هایی که منتظر یک فرصت هستند تا علیه تضادها و شکاف‌های به وجود آمده در جامعه قیام کنند.

 

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.