پیله تنهایی | نقد فیلم «مارسل، صدف کفش‌ پوش»

نویسنده: فرهاد پروین

عموم مخاطبان سینما معمولا فیلم‌ها را به‌طورکلی به دو دسته‌ی زیر تقسیم می‌کنند.

 

داستانی، مستند، شبه مستند

فیلم‌های داستانی که می‌توانند براساس واقعیت و دنیای بیرون یا کاملا خیالی و مبتنی بر دنیایی که اصلا وجود ندارد داستانشان را پیش ببرند، و مستند‌ها که واقعیات موجود را به تصویر کشیده و فیلمساز در آن‌ها چندان دخل و تصرفی نمی‌کند. در مورد فیلم‌های داستانی که بخش عمده‌ی تولیدات سینمایی سالیانه را شامل شده و قلب صنعت سینما در آن‌جا می‌تپد گاه مخاطب با علم به اینکه فیلم کاملا توسط یک گروه حرفه‌ای تولید شده، نویسنده‌ یا نویسندگانی داستان را روی کاغذ نوشته و افرادی با استفاده از ابزارهای فیلمسازی آن‌ را به تصویر کشیده‌اند، همچنان انتظار درصدی از واقع‌گرایی و نزدیکی فیلم به واقعیت را دارد. مخاطب در حقیقت انتظار دارد فیلم ارتباطی به زندگی و واقعیات موجود در آن داشته باشد و هر اندازه هم که داستان در فضایی خیالی و دور از زمان و مکان ما رخ دهد، به نحوی به ما و زندگی کنونی ما مرتبط باشد. هرچه باشد داستان‌ها قرار است برای مخاطبی گفته شوند که با مسائل اکنونی و اینجایی دست و پنجه نرم می‌کند و انتظار دارد از دل خیال‌پردازی‌های نویسنده‌ها، راهی برای کشف بهتر خودش و دنیایش پیدا کند.

او در عین سرگرم شدن می‌خواهد جهان را بهتر شناخته و به واقعیت زندگی محکم‌تر متصل شود، چه این شناخت از خلال تماشای یک درام جدی حاصل شود و چه در مواجهه با یک فیلم علمی-تخیلی که داستانش کاملا در کهکشان‌هایی دور می‌گذرد. آن‌چه فیلم داستانی را برای مخاطب بیش از هر چیز جذاب می‌کند همین ارتباطی است که شخصیت‌ها، رخدادها و کشمکش‌ها با آدم‌ها و اتفاقات و مسائل زندگی واقعی دارند. با همه این حرف‌ها، او به خوبی می‌داند تمام آن‌چه بر روی پرده سینما یا صفحات بزرگ نمایشگرهای خانگی رخ می‌دهند چیزی نیست مگر معجزه فیلمسازی و دست‌های پنهان نویسنده‌ها، کارگردان، فیلمبردار و سایر عوامل فنی و خلاقه، که غرق شدن در داستان شخصیت‌هایی خیالی (یا مبتنی بر واقعیت) را امکان پذیر می‌سازند.مارسل،-صدف-کفش‌-پوش

اما مستندها برای مخاطب به شیوه‌ای دیگر فهم می‌شوند. او می‌داند یا لااقل انتظار دارد تمام آن‌چه جلوی دوربین رخ می‌دهد واقعیت داشته باشد. فیلم‌های مستند برای مخاطبان سینما شاید لذتی متفاوت از تماشای داستان‌هایی پر کشمکش و فراز و نشیب به ارمغان آورند و نمایش واقعیت، بدون کمترین دستکاری و دخالتی، به نحوی که دوربین تا جای ممکن به مشاهده‌گری صرف تقلیل پیدا کند برای او لذت آفرین باشد. گرچه کم‌اطلاع‌ترین مخاطبان سینما هم حالا دیگر به خوبی بر این امر واقفند که مستندسازها هم گاهی برای نمایش بهتر واقعیت، در آن‌چه جلوی دوربین می‌گذرد دست برده و یا حداقل با انتخاب زوایای مناسب، تدوین اثربخش و استفاده از صدای راوی و دیگر تکنیک‌های روایتگری می‌کوشند ایده خود را در فیلم پیش ببرند.

اما همچنان تماشای واقعیت، چه در قالب یک مستند حیات وحش و چه به شکل مستندهایی از جنگ و عملیات‌های نظامی، چه با موضوعی اجتماعی مثل فیلم‌های معروف مایکل مور و چه درباره زندگی روزمره خانواده‌ای معمولی، برای مخاطب لذتی متفاوت با تماشای فیلم داستانی دارد. این دو گونه اما گاه به شکلی بامزه در هم تنیده شده و نتایجی جالب توجه به بار می‌آورند. گاه فیلمساز مستند از سکانس‌هایی بازسازی شده در فیلمش بهره می‌برد و گاه تمام فیلم را بر اساس شواهد و مدارک موجود، بازآفرینی می‌کند. اما گاه ترکیب این دو فرم فیلمسازی از این هم جالب‌تر از کار در می‌آید؛ روایت یک فیلم داستانی سراسر خیالی، با شکل و ظاهر فیلم مستند!

ماکیومنتری که آن‌ را شبه‌مستند و مستند ساختگی هم ترجمه کرده‌اند به گونه‌ای از فیلم‌های سینمایی گفته می‌شود که در آن‌ها فیلمساز از تکنیک‌های فیلم‌های مستند استفاده کرده اما فیلمش کاملا خیالی و ساختگی است. در واقع در این فیلم‌ها ما با داستانی خیالی سر و کار داریم که مشخصا واقعیت ندارد اما فیلمساز با استفاده از تکنیک‌های مرسوم در فیلم‌های مستند، به گونه‌ای داستانش را پیش می‌برد که انگار در حال تماشای یک فیلم مستند از آن‌چه واقعا در حال رخ دادن است هستیم.

 

کنج عزلت

فیلم «مارسل، صدف کفش پوش» یکی از جدیدترین ماکیومنتری‌های سینمایی است که داستان روزمرگی صدف کوچکی را روایت کرده که با مادربزرگش زندگی می‌کند. فیلم در واقع از زاویه دوربین مستندسازی به نام دین روایت می‌شود که تنها صدایش را روی تصاویر زندگی مارسل، این صدف کوچک یک اینچی می‌شنویم. مارسل با صداپیشگی جنی اسلیت (همسر سابق دین فلیشر کمپ، کارگردان همین فیلم!) در ابتدای فیلم درون یک توپ تنیس از پله‌ها خودش را به پایین می‌غلتاند و بعد از چند ثانیه از توپ بیرون می‌آید. بخش عمده فیلم شامل همین تلاش مارسل برای سپری کردن زندگی روزمره‌اش، کمک به مادربزرگ (که صداپیشگی‌اش بر عهده ایزابلا روسلینی است)‌ و گفتگو با کارگردان است. در واقع این مستند ساختگی ماجرای کارگردانی است که می‌کوشد از طریق دوربینش با صدف کوچک و بامزه‌ای که کفش به پا دارد بیشتر آشنا شود و به همین‌ واسطه ما نیز با مارسل و دنیایش آشنا می‌شویم. دین با آپلود کردن ویدئوهای مارسل در فضای مجازی باعث شهرت او می‌شود و پای دوربین‌های تلویزیونی را به خانه باز می‌کند و مارسل حالا با معضلات یک سلبریتی هم باید دست و پنجه نرم کند!

همه‌ی این‌ها فرصتی فراهم می‌کند که کارگردان مضمون اصلی فیلمش را بهتر پرداخت کند؛ مارسل صدف کوچکی است که خانواده‌اش را گم کرده و می‌کوشد همراه مادربزرگش زندگی را سپری و روز را به شب برساند، اما به طور مکرر اشاره می‌کند که جامعه صدف‌ها لااقل باید از بیست صدف تشکیل شده باشد! تنهایی مارسل کوچک و نیازش به تعلق به جامعه‌ای که او را از آن خود بدانند، تلاش مارسل را برای خروج از دایره امن و پیدا کردن خانواده‌اش توجیه می‌کند. او بیش از هر چیز مثل آدم تنهایی است که هراسان از جهان بیرون، در پیله تنهایی خودش بیشتر فرو رفته و غمگین‌تر می‌شود (چه چیز بهتر از شکنندگی پوسته بیرونی صدف در مقابل نرمی گوشت درون آن می‌تواند تمثیلی از انسان تنهای شکننده بسازد؟!)، اما می‌داند خانواده‌ای بیرون از این گوشه امن دارد که چشم انتظارش هستند.مارسل-صدف-کفش-پوش

جنی اسلیت با صدای کودکانه و دلنشینی که بدون نگاه کردن به تیتراژ محال است بشود حدس زد همان بازیگر نقش دختر‌های پر شر و شور در فیلم‌هایی مثل «می‌خواهم برگردی» (۲۰۲۱) است، مارسل را تبدیل به شخصیتی دوست داشتنی و معصوم می‌کند که محبوبیتش در یوتیوب و حضورش در برنامه تلویزیونی لزلی استال را باورپذیر می‌سازد. نباید فراموش کرد فیلم سینمایی «مارسل، صدف کفش پوش» حاصل سه فیلم کوتاه است که پیش‌تر دین فلیشر کمپ به همراهی جنی اسلیت نوشته و ساخته بودند و فیلم حاضر، در واقع حاصل تجربه‌ها و آزمون و خطاهای سه فیلم کوتاه قبلی است. همکاری جنی اسلیت در ساخت فیلم‌های کوتاه مارسل و همراه بودنش با این صدف کوچک در بیش از یک دهه گذشته، تسلط او در صداسازی برای مارسل را در فیلم بهتر توضیح می‌دهد.

«مارسل، صدف کفش پوش» از جنبه‌های فنی و تکنیکی نیز تأثیرگذار ظاهر می‌شود. ترکیب شخصیت‌های انیمیشنی مارسل و مادربزرگش با فضای واقعی و حضور این دو صدف در لوکیشن‌های داستان چنان ماهرانه از کار در آمده که تنها دقایقی بعد از شروع فیلم، مخاطب با شخصیت‌ها همراه شده و فضای غریب داستان به سرعت برایش آشنا و باورپذیر جلوه می‌کند. دین در مقام کارگردانی که در حال ضبط ویدئوهایی از مارسل است عامدانه حضورش را در دنیای درون روایت به حداقل رسانده و نقش خود را به نظاره‌گر صرف تقلیل می‌دهد و همین استراتژی فرصت بیشتری برای ابراز حضور در اختیار مارسل قرار می‌دهد. در واقع بخش عمده فیلم روایت مارسل از زندگی و اتفاقاتی است که برایش پیش می‌آید و دین به نمایندگی از ما مخاطبانمی‌کوشد تنها شاهد زندگی این موجود کوچک عجیب باشد. گرچه همین حضور در زندگی مارسل، بر دین هم تأثیر گذاشته و او را ترغیب به پذیرفتن مسئولیت زندگی خود می‌کند.

«مارسل، صدف کفش ‌پوش» این استعاره‌ی بامزه از مردم تنهایی که کنج عزلت را بر بودن در میان جمع ترجیح می‌دهند، به یادمان می‌آورد شکننده بودن پوسته بیرونی‌مان و خطراتی که مواجهه با جهان در پی دارند، توجیه قابل قبولی برای تعلق نداشتن به جامعه‌ای از هم‌نوعان‌مان نیست. خوشبختی واقعی در میان جمع حاصل می‌شود و تنهایی، انزوا و گوشه‌گیری همچون مغاکی آدم را در خودش فرو می‌برد.

 

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.