پیکسار انیمیشن لوکا را به کارگردانی انریکو کاساروسا در نیمه دوم سال ۲۰۲۱ عرضه کرده است. این انیمیشن در ژانر کمدی لحظات بسیار سرگرم کنندهای برای مخاطبان خود فراهم خواهد آورد. داستان این انیمیشن آمریکایی در شهر کوچکی در ایتالیا میگذرد. فضای انیمیشن بسیار یادآور حال و هوای و فرهنگ روستاهای ایتالیایی است. این فیلم با الهام از دوران کودکی کاساروسا در ایتالیا و همچنین دوستی به نام آلبرتو ساخته شد. دوستی که برای او بسیار خاص بوده است. به گفته کارگردان، او این فیلم را از انیمیشنهای ژاپنی دو بعدی الهام میگیرد. چیزی که انریکو در زمان بزرگ شدن در دهه ۱۹۸۰ در ایتالیا زمان زیادی را صرف تماشای آن میکرد.
داستان
داستان بسیار سرراست و بیهیچ پیچیدگی شروع میشود. قایقرانها و ماهیگیران از دیدن هیولای دریایی حرف میزنند و احساس وحشت روستا را فرا میگیرد. اما شخصیت اصلی داستان جایی پایینتر از سطح زمین، در اعماق دریا زندگی میکند. لوکا(با صداپیشگی جیکوب ترمبلی) یکی از همان هیولاهایی است که انسانها را به وحشت انداخته است. هیولاهایی که این پایین هیولا به حساب نمیآیند و خودشان از انسانهایی که در خشکی زندگی میکنند برای خود هیولا ساختهاند. آنها موجوداتی خارق العاده و در اقلیتی هستند که در آب هیولا و در خشکی شبیه انسانها میشوند.
لوکا نوجوانی کنجکاو و ماجراجو است. در عین حال تمام عمر از رفتن به سطح آب منع شده و ترسیده است. با وجود تمام اخطارهایی که مادرش به او میدهد نمیتواند از رؤیا بافتن و وسوسه به سطح آب رفتن دست بکشد. درنهایت به سطح آب میرود و زندگی جدیدی برای خودش دست و پا میکند.
گذر از خیالبافی و شروع ماجراجویی
لوکا اولین بار که به سطح میآید با آلبرتو(جک دیلن گرازر) روبرو میشود. در ابتدا خیال میکند آلبرتو از انسانهاست اما چیزی نمیگذرد که متوجه میشود او همنوع خودش است. این دیدار زندگی لوکا را برای همیشه تغییر میدهد و به ماجراجویی بزرگی ختم میشود. لوکا در برابر این ماجراجویی مقاومت میکند چرا که او بچه خوبی است و میداند به سطح آمدن برای او خطراتی دارد.
کنجکاوی لوکا برای آمدن به سطح آب از یک سو و شرایطی که خانوادهاش برای تنبیه او به وجود آوردهاند از سوی دیگر لوکا را از خانهاش فراری میدهد. او خواه ناخواه به آلبرتو میپیوندد، در رؤیاهای او شریک میشود و با او لذتهای جدیدی را میچشد. چرا که آلبرتو شجاع بودن را به او یاد میدهد. از او میخواهد صدایی که توی سرش او را از رسیدن به موفقیت منع میکرد ساکت کند.
دنیای جدید رؤیاهای جدید
آلبرتو عکس یک وسپا را به دیوار اتاقش چسبانده است و رویای سوار شدن به این وسیلهای که هرگز از نزدیک ندیده را در سر میپروراند.رؤیای داشتن وسپا لوکا و آلبرتو را به جمع انسانها میکشاند. دو قهرمان داستان که حالا معلوم نیست کدامیک نقش پررنگتری در قصه دارد محو دنیای جدید میشوند. دربارۀ چیزهایی که دوروبرشان رخ میدهد صحبت میکنند. در شهر میگردند و علی رغم ترس زیادی که از رو شدن دستشان دارند سعی میکنند که با محیط وفق پیدا کنند. آنها با دنیای جدیدی آشنا میشوند. افراد جدید و شیوه جدید زندگی را یاد میگیرد. متوجه میشوند چگونه از ترسهای خود بگذرند. آنها به سرعت متوجه میشوند بناست در این شهر یک مسابقه برگزار شود که با جایزه آن میشود یک وسپا خرید. پس لوکا، آلبرتو و دوست جدیدشان جولیا هر کدام با انگیزههای شخصی برای رسیدن به این جایزه هم تیمی میشوند.
بلوغ فکری لوکا
در مسیری که این سه نفر طی میکنند تا به اهداف خود برسند لوکا تغییرات فراوانی میکند. دید تازهای از زندگی که جولیا به او میدهد رؤیاهای تازهای به سر او میاندازد. لوکا در پایان فیلم به پسری بسیار شجاعتر و عاقلتر از اوایل داستان تبدیل میشود. تجربههای زیادی کسب کرده و همین تجربهها او را به سمت اهداف جدیدی هدایت میکند. آلبرتو برای او مفهوم تازهای از دوست داشتن را معنا کرده است. لوکا حاضر است به خاطر آلبرتو خودش را در معرض خطر قرار بدهد. از طرفی جولیا راههای کسب موفقیت در کنار انسانها را به او نشان داده است. لوکا آماده است برای رسیدن به آیندهای درخشان تلاش کند و از رودر رو شدن با خطرهای فراوانی که پیش روی او قرار میگیرد دست نکشد.