نویسنده: بهمن شیرمحمد
دو فیلم قبلی سعید روستایی او را به عنوان فیلمسازی خوشقریحه معرفی کردند. همراه با شناختی پر جزئیات و موشکافانه از زیست طبقهای که به دلیل تغییرات عمده سیاسی و اجتماعی داشت به سرعت جای پای محکمی در سینمای ایران برای خودش دستوپا کرد و جهت درامهای اجتماعی را که به واسطه سینمای مورد تفاهم اصغر فرهادی، روایتگر زندگی عمده جمعیت شهری ایران و به بیان دیگر طبقه متوسط بود را به سمت و سویی دیگر تغییر داد، طبیعی هم بود. در واقع شوکهای مداوم اقتصادی خود به خود بافت اجتماعی و فرهنگی را متحول کرده بود و عملا قسمت عمدهای از طبقه متوسط شهری به طبقهای پایینتر سوق داده شده بودند. دورانی دشوار و طاقتفرسا گذشته بود و بسیاری از مناسبات اخلاقی و اجتماعی تغییر شکل داده بودند.
گسترش مشکلات معیشتی جدای از این جابهجایی طبقاتی، بر خلقوخوی کاراکترهای سینمای اجتماعی ایران تاثیر گذاشته بود و عصبیت و خشونتی را پدید آورده بود که خوراک مناسبی برای آرایش دادن به قصهها و فضاهای تفتیده و ملتهب این سینما به نظر میرسید. بعد از «ابد و یک روز» و تحسینهای فراوانی که نصیب آن شد، موج اقبال نشان دادن فیلمسازان به این نوع از سینما شدت گرفت و در مدت زمان کوتاهی به اشباع رسید. تا جایی که به کارگیری عباراتی همانند ژانر فلاکت و بدبختی دیگر چندان عجیب نبود.
فیلم تازه سعید روستایی هم به شکل آشکاری از دل همین جریان سربرآورده است. جریانی که خود آغازگر آن بود و هم به این دلیل و هم به دلیل تمام حواشیاش طبیعی به نظر میرسید که فیلم پر سر و صدایی هم باشد. واجد همان ویژگیهای ساختاری گاها موثر و گاه شعاری که عمدتا در سایه شیوه کارگردانی و پرداخت پر سر و صدا و برون ریز فیلمساز میماندند و چندان مجالی برای دیده شدن پیدا نمیکردند. به عبارتی دیگر دینامیسم و کوبندگی ابد و یک روز و متری شیش و نیم باعث شده بود تا مشکلات هر دو فیلم که عمدتا مربوط به فیلمنامه میشد چندان جدی تلقی نشوند. فیلم برادران لیلا آشکارا در دو سطح، که به مرور در هم تنیده میشوند پایههای روایتش را بنا میکند و به پیش میرود. اول مرور پر جزئیات اتفاقات مهیب اقتصادی است که در چند سال گذشته زلزلهای ویرانگر را سبب شد و بر زندگی قشر عظیمی از جامعه تاثیری بنیادین گذاشت. دورانی که لحظه و اهمیت آن بیش از هر زمانی ترسناک و رعب آور به نظر میرسید.
روند تغییرات به قدری سریع بود که کمتر کسی فرصت مکث بر آن و تحلیل آنچه در حال رخ دادن بود را داشت. فیلم تازهی روستایی را شاید بتوان نسخه به روز شده «ابد و یک روز» دانست. همانند آن فیلم با خانوادهای مضمحل و در حال فروپاشی طرف هستیم. اگر در آنجا و از دل دعواها و داد و فریادهای مداوم کاراکترها، شمایل مادرانه سمیه و معصومیت نوید بود که در انتها چراغهای کم سوی آن خانه را روشن نگاه میداشت و به اصطلاح جهنم درون دنیای فیلم را متعادل میکرد، در فیلم برادران لیلا با وجود جو نسبتا آرامتری که وجود دارد با وضعیت پیچیدهتری روبرو هستیم. در «ابد و یک روز» محسن و مرتضی و بقیه اعضای خانواده در چارچوب آن خانه محقر و رو به ویرانی تعریف میشدند که در آن سمیه همانند یک فرشته نگهبان ستونهای آن را نگه داشته بود. اما در اینجا با وجود همان دستمایه قبلی با خانوادهای قابل تکثیر و تعمیم مواجهیم که همه در آن به ظاهر مشغول کارند اما به جایی نمیرسند و همزمانی تصمیم آنها برای تغییر دادن زندگیشان با زلزله اقتصادی چند سال قبل مبدل به اصلیترین دستمایه روستایی برای رسیدن به سطح اول فیلمش میشود.
نگاه جزئینگر فیلمساز و تلاش او برای خلق سندی سینمایی از این دوران عجیب و ملتهب تمام آن چیزی است که در نگاهی کلی به فیلم و اتفاقات آن نصیب تماشاگر میشود. رویکردی که اگر قرار باشد آن را تنها مقیاس قضاوت درباره فیلم بدانیم، «برادران لیلا» را در محدوده یک واقعه نگاری صرف بر اساس اخبار این چند سال قرار میدهد. حتی با وجود آنکه فیلمساز نحوهی روایت این اتفاقات را در شکلی کم و بیش درست به داستانی که در حال تعریف کردن آن است پیوند میزند.
- بیشتر بخوانید
- IMDB Leila’s Brothers : 7.7
- نگاهی به کارنامه بازیگری ترانه علیدوستی | زنِ کاملِ ساده
- تازه ترین عکس های منتشر شده از فیلم «برادران لیلا»
- مرور کارنامهی بازیگری و کارگردانی پیمان معادی؛ مردی برای تمام فصول
اما از این لایه اتفاقا فراگیر و به اصطلاح تماشاگر پسند که بگذریم، فیلم در سطح دیگری میکوشد با استفاده از همان پوستهی روبناییاش روند فروپاشی خانواده درون فیلم را واکاوی کند که گاها به دلایل گوناگون به تمثیل و تشبیه روی میآورد. درباره جامعهای که در حال گذر از سنتهای پوسیده و تفکرات کهنه و متعصبانهای که نقشی اساسی در این وضعیت دارند در باتلاقی اخلاقی گیر کرده و دستوپا میزند. آدمهایی که میدانند چه میخواهند اما حاضر به پرداخت هزینهاش نیستند. مثل ماجرای پول گرفتن مرتضی از نامزد سمیه برای راه اندازی یک شغل جدید در «ابد و یک روز» لیلا میخواهد به هر قیمتی برادرانش را از وضعیتی که دچارش هستند نجات دهد اما به دلیل تردید آنها راه به جایی نمیبرد.
تردیدی که عمری به بلندای محافظه کاری سنتی و نهادینه شده در فرهنگ زیستی ما دارد و حالا در اینجا به دشوارترین پیچ تاریخی خود رسیده و آدمها را مجبور به انتخابهایی حیاتی میکند. ماحصل جهانی که گویی برای همه این آدمها جایی ندارد. به دست آوردن هرچیزی منوط به از دست دادنی دردناک است و خوشبختی هرکسی مترادف با بدبختی دیگری است و درست در همین نقطه است که این تردید، توقف و به عبارتی دیگر قدم رو به عقب چهار برادر فاجعه را رقم میزند. فیلم در بزنگاهی درست بر روی چیزهایی دست میگذارد که سالها بخشی از فرهنگ ما بوده و از لزوم تغییر دردناکی حرف میزند که جامعه و خانواده به این سادگیها تحملش نخواهند کرد.
به عبارتی دیگر تقابل رادیکالیسم افراطی شخصیت لیلا با محافظه کاری برادرانش و به چالش کشیدن پدر و مادر و شیوه تربیتشان همان چیزی است که زیر متن فیلم را میسازد و به لایه نخستین آن پیوند میزند. در اینجا مسئله این نیست که در نهایت لیلا بنده ماجرا خواهد بود یا خانوادهاش، که اساسا برندهای در کار نیست. این نمایش دور باطلی است که آدمها را در خود میچرخاند و به نقطهی دردناکتر از اول فیلم میرساند. با این تفاوت که نه تنها چیزی به دست نیاوردهاند که از دست دادهاند. روستایی برای طراحی شیوه انتقال مفاهیم مورد نظرش گاها از قرینههایی بهره میگیرد که گاه با فاصله زیاد نسبت به هم قرار گرفتهاند اما به راستی مکمل یکدیگرند. تولد پسر پرویز که اسماعیل اصرار دارد نامش را غلام بگذارند در امتداد سالگرد درگذشته حاج غلام است و رقص شادمانه دختران در کنار جنازه اسماعیل آن را کامل میکند. صحنهای که اسماعیل تخممرغها را از جیب پرویز بیرون میآورد و او را جلوی دیگران تحقیر میکند، به صحنهی تخم مرغ شکستن مادر برای چشم نخوردن فرزندانش متصل است (که ایکاش این اتصال را در همین سکانس از زبان فرهاد نمیشنیدیم) و از همه مهمتر تقارن صحنه ابتدایی فیلم (سیگار کشیدن اسماعیل) و صحنه مرگ اوست. جایی که علیرضا سیگار را از میان دستان پدر مردهاش بیرون میکشد و به آن پک میزند تا بدین طریق این چرخهی باطل و گرفتار شدن آرمها در چنبرهی آن را به تماشاگر گوشزد کند.
اما با تمام اینها فیلم برادران لیلا دارای مشکلاتی اساسی است که یافتن تک تک آنها به هیچ روی کار دشواری نیست. اشکالاتی که اتفاقا میشد بیشترشان را با یک تدوین مجدد تعدیل کرد که دلیلش چیزی جز پرگویی فیلم نیست و سعید روستایی فیلمنامه نویس نتوانسته از وسوسه ساخت آنها چشمپوشی کند. برخی از صحنهها مثل صحنه بستنی خوردن برادرها جلوی پاساژ میتوانستند مختصرتر باشند. نگاه حسرت بار آنها به آن اتومبیل و دخترهایی که از آن پیاده میشوند لااقل در شکل کنونیاش آزاردهنده و بیش از حد دم دستی است و شاید اگر اطلاعات مهمی مثل ماجرای بدهکاری منوچهر در آن وجود نداشت به کل قابل حذف بود. (هرچند که میشد این اطلاعات را در جا و زمانی دیگر نیز بازگو کرد. یا صحنهی بازگشت علیرضا به کارخانه و عمل آنارشیستی و به ظاهر شجاعانه او که با توجه به کانسپت کلی فیلم (آدمهایی که با وضعیتشان خو گرفتهاند و از تغییر میترسند) به کل نامربوط و بدون کارکرد و شعاری است. یا میشد برخی از داستانکها مثل شراکت منوچهر را مختصرتر برگزار کرد و در عوض کمی بیشتر به شخصیتها و روابط میان آنها پرداخت. ارتباطی که مثلا درباره علیرضا و لیلا به درستی شکل گرفته اما در مورد بقیه چندان موفق نیست.
در هر حال فیلم برادران لیلا فیلم همین سالهاست؛ با تمام محدودیتها، امتیازات و مشکلاتش. به خوبی مشخص است که فیلم با رویکردی بی ملاحظه و سرکش ( تا جایی که توانش را دارد) جهانش را ترسیم و قصهش را روایت میکند که شاید به مذاق بسیاری خوش نیاید اما شاید باید با توجه به شرایط موجود این نکته را هم در نظر گرفت که آیا این روش محصول همان اتفاقاتی در فیلم نیست که در واقعیت برای همه ما رخ داده است؟ زمانی برتراند راسل گفته بود کل مشکل دنیا اینست که ابلهان و متعصبان همیشه از خود مطمئن هستند، در حالیکه افراد عاقلتر پُر از شک و تردید هستند و حالا «برادران لیلا» مثالی نقض از این جمله است.
نقد بسیار دقیق و حرفه ای بود.ممنون