یک دادرسیِ سینمایی | بررسی مفهوم عدالت در سینما

نویسنده: محراب توکلی

روایت‌های اساسا بر مبنای زیرساختی عادلانه بازگو می‌شوند. درام، کشمکش و تضاد میان قهرمان و ضدقهرمان از هر جنس و کیفیتی که باشد بر مدار برقراری عدالت می‌چرخد. مخاطب نیز از این عدالت سینمایی باخبر است. شخصیتی که از داشته‌ها و ثروتش در مسیر نادرست استفاده می‌کند، قطعا در پایان فیلم آن ثروت را به نحوی از دست خواهد داد. از طرفی کاراکتری که با تمام داشته‌ها و نداشته‌هایش در مسیری خیر قدم می‌گذارد، به هر شکلی عاقبت به خیر خواهد شد.

کلیت داستان‌های جهان سینما با همین فرمول گفته می‌شود. حال ممکن است این داستان در یک دادگاه رخ دهد یا در خیابان‌های پایین‌شهر یا شاید هم در کهکشان راه‌شیری! به هر ترتیب آنچه به عنوان روایت و درون‌مایه در مدیوم سینما می‌شناسیم با ترازوی عدالت نسبت مستقیمی دارد.

«مصلحت» ساخته حسین دارابی یکی از فیلم‌هایی که به تازگی در سینماهای سراسر کشور در حال اکران است. این اثر ایستادگی بازرپرسی را نشان می‌دهد که برای به توازن رساندن ترازوی عدالت از هیچ تلاشی چشم‌پوشی نمی‌کند. به بهانه فیلم «مصلحت» پرونده‌ای در باب عدالت در سینمای ایران متشکل از هفت فیلم تشکیل داده‌ایم. هرکدام از این هفت در مسیری متفاوت به سمت عدالت حرکت می‌کنند.

هیس-دخترها-فریاد-نمیزنندهیس دخترها فریاد نمی‌زنند!

شیرین هشت‌ساله، مورد آزار جنسی مردی از نزدیکان قرار می‌گیرد. آنچه این زخم را عمیق‌تر می‌کند و واقعه را به فاجعه ختم می‌سازد، این است که دخترک هیچ‌کس را نمی‌یابد تا دردش را با او در میان بگذارد و حرفش را باور کنند. شیرین در بزرگسالی بعد از دو نامزدی ناموفق حالا واقعاً عاشق شده اما وقتی می‌خواست با او ازدواج کند مردی را می‌بیند که می‌خواهد به دختر کوچکی تجاوز کند که شیرین دختر کوچک را فراری می‌دهد و…

این فیلم با بازی طناز طباطبایی، بابک حمیدیان و شهاب حسینی یکی از ساخته‌های پوران درخشنده است. در این فیلم عدالت در طی اعتراف‌هایی که یک دختر از تجربه‌های ناگوارش دارد، ردیابی می‌شود‌. این فیلم در یک سبک و سیاق دادگاه به معنای واقعی کلمه به دنبال اعاده حیثیت و حقوق از دست رفته شخصیتی است که مورد ظلم قرار گرفته. «هیس دخترها فریاد نمی‌زنند» با دست‌ گذاشتن روی یک موضوع اجتماعی از عدالتی که در جهان واقعی نیز پایمال شده است، دم می‌زند.

 

عصبانی-نیستمعصبانی نیستم

فیلم در مورد دانشجوی ممتازی به نام نوید (نوید محمدزاده) است که به دلیل فعالیت‌های سیاسی از دانشگاه اخراج شده است، او نامزدی به نام ستاره دارد (باران کوثری) که از طرف پدرش تحت فشار است و نوید تلاش می کند که بتواند مشکلاتش را حل کند. کارگردان این اثر رضا درمیشیان است. مفهوم عدالت در این فیلم از زیست نوید متبادر می‌شود. او با توجه به اهداف و نیت بی‌شیله پیله‌ای که دارد، از تشکیل یک زندگی ساده باز مانده است. هر چه می‌دود و به این در و آن در می‌زند، به جایگاهی که باید نمی‌رسد. او و هم‌خانه‌هایش با توجه به تمام استعدادهایی که دارند، تحت فشار هستند.

مخاطب در جریان «عصبانی نیستم» می‌داند که نوید و دوستانش باید به آنچه حق‌شان است برسند. در نتیجه تا پایان داستان فیلم را دنبال می‌کنند. آن‌ها به دنبال برقراری انصاف و عدالت در جهان فیلم هستند و نمی‌توانند به باد رفتن زندگیِ یک جوان عاشق را به سادگی قبول کنند. اگر بخواهیم اشتباه‌‌هایی که شخصیت نوید در پیرنگ «عصبانی نیستم» در نظر داشته باشیم، مجازات این اشتباهات هیچ تناسبی با کرد و کار او ندارد. در نتیجه عدالت رعایت نشده است!

 

میخواهم-زنده-بمانممی‌خواهم زنده بمانم

«باربد» تنها فرزند مردی به نام «اصلان» که از همسر اولش «ماه‌منیر» جدا شده، به شکل مرموزی کشته می‌شود. «فرنگیس» همسر دوم مرد به عنوان قاتل بازداشت می‌شود. «اصلان» دفاع از «فرنگیس» را به عهده می‌گیرد، اما وی محکوم به اعدام می‌شود. همه‌ی تلاش «اصلان» در رهانیدن زن از مرگ است. اما تنها مدرک رهایی «فرنگیس» دفترچه خاطرات «باربد» که می‌تواند از تصمیم «باربد» به خودکشی پرده بردارد، نزد عموی «ماه‌منیر» همسر سابق «اصلان» است. «اصلان» دفترچه را پیدا می‌کند و اگرچه به نظر دیر شده و «فرنگیس» اعدام می‌شود، اما با تلاش پزشکان وی بار دیگر زندگی را باز می‌یابد. «می‌خواهم زنده بمانم» ساخته ایرج قادری است. از جمله بازیگران این اثر فاطمه گودرزی، فتحعلی اویسی و فرامرز قریبیان هستند.

و باز هم دادگاه؛ شاید برای آنکه به معنای عدالت در سینما نزدیک شویم، رجوع دوباره به فیلم‌های دادگاهی انتخاب بهتری باشد.‌ چراکه بلافاصله پس از شنیدن نام عدالت -آن هم در سینما ایماژ‌هایی از فیلم «آناتومی یک قتل» یا «شاهدی برای تعقیب» در ذهن‌مان شکل می‌گیرد. احقاق حق در مقابل قاضی و تقابلی که میان وکیل و دادستان روی می‌دهد، تصویر بلامنازع و قابل لمسی از عدالت خواهد بود. در فیلم «می‌خواهم زنده بمانم» نیز شاهد رویه‌ای این چنین هستیم. زندگی یک زن در کشاکش حق و باطل مورد تهدید قرار می‌گیرد و مخاطب می‌داند که اگر اصلان نتواند همسرش را نجات دهد مفهوم عدالت پایمال خواهد شد و ایرج قادری تا آخرین لحظه این حس را در بیننده زنده نگه می‌دارد.

 

دهلیزدهلیز

شیوا زنی سرپرست خانواده است که با تلاش و کوشش سعی کرده زندگی خوب و آبرومندی برای خود و تنها پسرش فراهم کند اما با رسیدن نامه‌ای زندگی آنها دچار تحول می‌شود و در مسیری جدید قرار می‌گیرد… «دهلیز» با بازی رضا عطاران و هانیه توسلی یکی از فیلم‌های مورد توجه بهروز شعیبی است.

این فیلم از مدخل دیگری به جریان عدالت نزدیک می‌شود. بهروز شعیبی در «دهلیز» مسئله انسان خطاکار و امر‌ پشیمانی را پیش می‌کشد. در واقع شخصیت درگاهی برای ورود مخاطب به ساحت تعلیق خواهد بود؛ نه روایت یا موقعیت. رفته رفته انسان، زندگی و خانواده نیز از جمله سوژه‌هایی هستند که در روایت «دهلیز» برجسته می‌شوند. سوژه‌هایی که هیچ منافاتی با حبس، زندان، اعدام و قصاص ندارند.

در این فیلم هیچ کاراکتری به معنای واقعی کلمه حکم مدافع یا مبارزی در برابر ظالم را ندارد. چرا که نسبت ظالم و مظلوم (قهرمان و ضدقهرمان) کمی مخدوش است. اما آنچه مسلم است اهمیت زیستن و بودن در کنار خانواده است. مخاطب در همراهی با فیلم «دهلیز» و شخصیت اصلی آن (بهزاد) به معنای درست خانواده و پشیمانی پی می‌برد، در نتیجه مرگ او را امری دور از ذهن می‌داند. پس منتظر می‌ماند تا عدالتی که در ذهن خود ساخته رعایت شود. عدالتی که شاید با قوانین کیفری منافاتی ندارد.

 

عیار-۱۴عیار۱۴

داستان این فیلم درباره مردی است که سال‌ها قبل با زیرکی خود را از مخمصه‌ای رهانیده، اما با بازگشت غریبه‌ای به شهر کوچک محل سکونتش، به دردسر می‌افتد. عیار ۱۴ به کارگردانی پرویز شهبازی ‌و با بازی محمدرضا فروتن و کامبیز دیرباز یکی از فیلم‌های مهجور در رابطه با عدالت است.

عدالت در فیلم «عیار۱۴» در قامت یک انسان (کامبیز دیرباز) در جستجوی فرد خطاکار (محمدرضا فروتن) است. توازن ترازوی انصاف و عدالت با نیرنگ فروتن در این فیلم بهم خورده است. البته مجدداً باید عدالت سینما را با آنچه در جهان واقعی می‌شناسیم تفکیک کنیم. هر دو شخصیت برای یک کار خلاف دست به همکاری زده‌اند. اما یکی از آن‌ها به دیگری خیانت می‌کند. در نتیجه عدالت و یا مساواتی که باید میان‌شان می‌بود، بهم می‌خورد. حال آن که به زندان رفته با حالتی مرموز به سراغ همکار خائن‌اش می‌آید. دریغ از آنکه عدالت با دستان ناپیدای تقدیر به سمت شخص خائن هجوم می‌آورد و جان او را می‌گیرد. او در زندگی شخصی‌اش نیز مرتکب خیانت شده است. در نتیجه عاقبتی جز مرگ برایش قابل تصور نیست. شاید تنها در این صورت است که عدالت در فیلم «عیار۱۴» رعایت خواهد شد.

 

جدایی-نادر-از-سیمینجدایی نادر از سیمین

این فیلم قصه مردی به نام نادر است که در کشاکش جدایی از همسرش سیمین برای نگهداری از پدرش دچار مشکل می‌شود. نادر نمی‌تواند از عهده‌ی مراقبت از پدرش برآید؛ پس برای این کار یک مستخدم به نام راضیه (ساره بیات) استخدام می‌کند. این زن جوان که باردار است این کار را بدون اطلاع همسرش حجت (شهاب حسینی) قبول کرده‌است. یک روز نادر به خانه برمی‌گردد و پدرش را در حالی که دستش با روسری به تخت بسته شده و از روی تخت به زمین افتاده و تنها رها شده می‌بیند. وقتی راضیه به خانه برمی‌گردد دعوای شدیدی درمی‌گیرد که عواقب تراژیک آن نه‌ تنها زندگی نادر را زیر و رو می‌کند، بلکه تصویر دخترش از او را دستخوش تغییر می‌سازد. راضیه به‌ دلیل مرگ جنینش به بیمارستان منتقل می‌شود. او و همسرش دلیل مرگ جنین را هل داده شدن توسط نادر می‌دانند و از نادر شکایت می‌کنند و…

«جدایی نادر از سیمین» ساخته اصغر فرهادی یکی از پرافتخارترین فیلم‌های تاریخ سینمای ایران است. عدالت در این فیلم به شکل عجیبی به این طرف و ‌آن طرف کشیده می‌شود. فرهادی مخاطب را با شخصیتی همراه می‌کند که در واقع ضد قهرمان است. او دروغ می‌گوید. خطاکار است. اما از آنجایی که مخاطب در زندگی او آمد و شد دارد. مجازات شدن او را به سختی می‌پذیرد. همه چیز به شکلی کلافی درهم پیچیده زاویه دید مخاطب را مخدوش می‌کند. قدرت داوری از او گرفته می‌شود‌. تنها باید با دنبال کردن روایت به پاسخی که عادلانه برسد.

 

ردپای-گرگردپای گرگ

فیلم درباره رضا است که سه روز پیش از عروسی با طلعت به زندان افتاده بود و پس از بیست سال از زندان آزاد می‌شود. او به سراغ طلعت که خیاطی می‌کند می‌رود که در می‌یابد صادق خان دوست دوره‌ی جوانی‌اش مسبب زندان رفتن او بوده است و…

و اما عدالت در سینمای کیمیایی..! همواره شخصیتی پای یکه‌تازی در میان است که برای احقاق حق خودش یا سایرین به جدال با شر به پا می‌خیزد. در فیلم «ردپای گرگ» نیز این فرمول در روایت پیاده می‌شود. رضا پس از بیست سال به شهری باز می‌گردد که در آن بی‌عدالتی و رنج بی‌داد می‌کند. اما تسویه حساب او در جای دیگری‌ست؛ رضا باید با صادق‌خان مواجه شود. باید با دستان خالی به جنگ تزویر برود.‌ سوار بر اسب از میان شلوغی شهر زخمی که بر تن دارد را می‌فشارد و از ستیز با بی‌عدالتی پا پس نمی‌کشد. عدالت در فیلم‌های کیمیایی از یک وجه فرامتنی نیز دارد همانطور که گفته شد رضا در اولین برخوردش با شهر تهران رنج و بلا است. در فیلم‌های دیگر این کارگردان نیز همچون «خون شد» این بی‌عدالتی قابل رویت است…

در نهایت قهرمان قصه پس از اینکه ضد قهرمان را به عقب می‌راند خودش نیز به واسطه گناه‌هایی که انجام داده، فِید می‌شود تا همه عدالت برای هر دو طرف به یک اندازه رعایت شود. از سید در «گوزن‌ها» گرفته تا رضا در فیلم «رضا موتوری» حتی شخصیت آقاخانی در فیلم «خون شد» نیز می‌تواند مثال خوبی برای این امر باشد.

 

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.