نویسنده: شبیر نعلبندیان
در سینما پرداختن به معلولیت و یا افراد معلول که یا به شکل مادرزادی و یا طی حادثهای از سلامت جسمی بیبهره ماندهاند، کار سادهای نیست. فیلمهایی با این مضمون همواره در خطر متهم شدن به احساساتگرایی بیش از حد و یا عدم تحقیقات کافی در مورد یک بیماری مشخص بودهاند. واقعگرایی تنها راهی است که پیش روی سازندگان این آثار قرار دارد تا مبتنی بر آنچه که در زندگی این افراد در جریان است روایتی بیکموکاست ارائه دهند. از آنجاییکه معلولیت از هر نوعش میتواند مملوء از وقایع تراژیک و اشکبار باشد، نشان دادن حجیم وسیعی از غم و ناامیدی در یک اثر راحتترین راه ممکن است که در نهایت به واقعگرایی هم ختم میشود. تا بدیناینجا آثار متعددی در سینما با شعار معلولیت محدودیت نیست ساخته شدهاند که با گذشت زمان به ورطهی فراموشی سپردهاند، چرا که معلولیت اساساً محدودیت است. در نتیجه مخاطب تمایل چندانی به شنیدن نالهها و شکوهها و یا شعارهایی که از مثبتاندیشی افراطی سرچشمه میگیرد را ندارد.
هنر و علم به اصول زیباییشنایی سازندگان چیزی است که میتواند آثار اینچنینی را از دام کلیشههای رایج نجات دهد. سیر تعالی معلولان در قاب تصویر و درک معنا و مفهوم زیستن توأم با امیدی که در ابتدا در سیاهی مطلق قرار داشته رمز و راز ماندگاری فیلمهاست. جالب آنکه اکثر فیلمهایی که حول محور موضوعاتی از این دست ساخته میشوند غالباً و ناچاراً از تنوع ژانری برخوردار نیستند مگر آنکه با چشانی طنز بتوانند متفاوتتر از سایر رقبای سرسختشان در ژانر زندگینامهای عمل کنند. در متن زیر تعدادی از فیلمهای مطرحی که دربارهی معلولیت و با تمرکز بر شخصیتهای معلول ساخته شدهاند را مرور میکنیم.
معجزهگر | ۱۹۶۲ The Miracle Worker
-
کارگردان: آرتور پن
-
ژانر: درام، بیوگرافی
- IMDB : 8.1
آرتور پن را عموما با فیلم گنگستریاش یعنی بانی و کلاید میشناسند. اما پن پنج سال پیش از بانی و کلاید فیلمی ساخت که با گذشت شصت سال همچنان از آن بهعنوان یکی از شاهکارهای سینمای کلاسیک یاد میشود. فیلمنامهی این فیلم را ویلیام گیبسن براساس نمایشنامه خودش با همین نام نوشت که برگرفته از خاطرات هلن کلر بود.
معجزهگر حکایت خانوادهای اعیانی است که در روزهای آغازین تولد فرزندشان، هلن، پی به نابینا و ناشنوا بودن او میبرند. حالا پس از گذشت چند سال هلن با همان وضعیت به نوجوانی رسیده و به دلیل ترحم بیش از حد پدر و مادرش تبدیل به نوجوانی سرکش و لجباز شده است که از هیچ آموزشی برخوردار نیست. پدر خانواده تصمیم میگیرد تا معلم سرخانهای به نام آنسالیوان را به استخدام درآورد تا هلن را آموزش دهد. آنسالیوان در گذشته نابینا بوده و بعد از چندین عمل جراحی بینایی مختصری به دست آورده است. او که سابقهی معلمی نداشته با تکیه بر تجارب زندگی سخت گذشتهاش میکوشد تا هلن را رام کند.
فیلم با شروعی کوبنده آغاز شده و آرتور پن موفق میشود تا در همان دقایق اولیه بختِ سیاهی که بر پیکره این خانواده چنبره زده است را به دردناکترین شکل ممکن نشان دهد. شاید با خواندن خلاصه فیلم تصور کرده باشید که با یکی از آثار کلاسیک با همان سبک آشنای هالیوودی مواجه هستید اما باید گفت که معجزهگر متفاوتتر و نفسگیرتر است از آنچه که میپندارید. آنبنکرافت در نقش آنسالیوان موفق شد تا در سیوپنجمین دوره از جوایز اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن لقب بگیرد. همچنین پتی دوک با هفدهسال سن مجمسه اسکار را برای بهترین نقش مکمل زن به خانه برد که تا آن زمان جوانترین برندهی این جایزه بود. پیش از انتخاب آنبنکرافت استودیوی سازنده تصمیم داشت تا این نقش را به الیزابت تیلور بسپارد. معجزهگر در کنار تحسینهای منتقدان با اقبال عمومی در گیشه مواجه شد.
پای چپ من: داستان کریستی براون | ۱۹۸۹ My Left Foot
-
کارگردان: جیم شریدان
-
ژانر: بیوگرافی، درام
- IMDB : 7.9
جیم شریدان در ساخت نخستین فیلم خود گام بلندی برداشت و به سراغ سرگذشت کریستی براون رفت. او فیلمنامهی این فیلم را براساس کتاب خودزندگینامهای پای چپ من نوشته کریستی براون به نگارش درآورد و آن را کارگردانی کرد. «پای چپ من» درامی زندگینامهای است که در کنار عناصر تراژیکیاش رگههایی از طنز را در خود جای داده است.
قصهی فیلم همانطور که از نام کامل آن برمیآید به زندگی پُر فراز و فرود کریستی براون اختصاص دارد. کریستی معلول مادرزادی است که از فلج مغزی رنج میبرد و تنها قادر به حرکت پای چپ خود است. او در خانوادهای پرجمعیت از طبقهی کارگر به همراه برادرانش زندگی میکند. با این وجود کریستی از هوش سرشاری برخوردار بوده و قوای بدنی بالایی دارد. کریستی از هیچ تلاشی برای شکستناپذیری روی برنمیگرداند. او موفق میشود تا با پای چپش هم بنویسد و هم نقاشی کند.
هیچجوره نمیتوان کتمان کرد که فیلم در وهله اول روی قدرت بازیگری دنیل دی-لوئیس در نقش کریستی میچرخد. او برای ایفای نقش کریستی از سبک متد اکتنیگ که همان غرق نقش شدن در زبان عامیانه معنی میدهد استفاده کرد. نتیجهی این حضور هنرمندانه چیزی نبود جزء اسکار بهترین بازیگر مرد که در کنارش جایزهی بفتا را هم دشت کرد. علاوهبراین برندا فریکر که نقش مادر کریستی را بازی میکرد توانست برنده اسکار بهترین بازیگر مکمل زن شود. پای چپ من تحسین منتقدان را در پی داشت و امتیازش در وبگاه متاکریتیک به ۹۷ از ۱۰۰ رسید.
رنگ خدا ۱۳۷۷
-
کارگردان: مجید مجیدی
-
ژانر: درام
مجید مجیدی را میتوان از سردمداران سینمای کودک و نوجوان دانست. البته سینمای کودک و نوجوانی که تصویری بزرگسالانه از شخصیتهای خردسال و نوپایش ارائه داده و رئالیسم بخش جداییناپذیر آن به حساب میآید. پس از فیلمهایی چون «بدوک»، «پدر» و «بچههای آسمان» که هرکدام جوایز مختلفی را از جشنوارههای گوناگون کسب کردند، «رنگ خدا» چهارمین فیلم مجیدی است.
«رنگ خدا» قصهی پسری هشتساله و نابینا به نام محمد است که در مدرسه نابینایان تهران تحصیل میکند. با پایان یافتن سال تحصیلی همهی دانشآموزان مدرسه توسط خانوادههایشان به خانه بازمیگردند تا تعطیلات تابستانی را سپری کنند. اما محمد تنها و منتظر روی نیمکتی به انتظار پدر نشسته است. پدر محمد سودای ازدواج مجدد را در سر دارد و محمد را مانعی بر سر راهش میبیند. در نهایت پدر محمد ناچار میشود او را به زادگاهش واقع در ارتفاعات شمال ببرد. بازگشت محمد به خانه سرآغاز سفری مکاشفهآمیز به دل طبیعت است.
«رنگ خدا» بیشک یکی از فیلمهای سرآمد ژانر معناگرا است که شاعرانگی و وجه نمادین آن کاملاً در خدمت فیلم است. مجیدی برای نقش محمد به سراغ بازیگر نابینایی به نام محسن رمضانی رفت که در هفدهمین جشنواره فیلم فجر نامزد بهترین بازیگر نقش اول شد اما قافیه را به محمدرضا فروتن باخت. در عوض حسین محجوب برای بازی در نقش پدر برنده سیمرغ بهترین بازیگر مرد شد و «رنگ خدا» فیلم منتخب تماشاگران لقب گرفت. صدای فیلم که که یکی از بینقصترین صدابرداری و صداگذاری های تاریخ سینمای ایران و سهم زیادی در کیفیت اثر دارد توسط محمدرضا دلپاک صورت گرفت که در نهایت مزد زحمتش را با کسب دو سیمرغ دریافت کرد. «رنگ خدا» یکی از بهترین و موفقترین فیلمهای مجیدی است که در خارج از کشور هم موفق عمل کرد. این فیلم با نام رنگ بهشت در سینماهای آمریکا اکران شد و فروش خوبی را همانند گیشهاش در سینمای ایران تجربه کرد.
ری | Ray 2004
-
کارگردان: تیلور هاکفورد
-
ژانر: بیوگرافی، درام
- IMDB : 7.7
تیلور هاکفورد را در ایران عموماً با ساختهی معروفش یعنی وکیل مدافع شیطان میشناسند. هاکفورد تصمیم داشت تا ری را در سال ۱۹۸۷ بسازد اما هیچ استودیویی حاضر به سرمایهگذاری نبود. سرانجام هاکفورد ری را بهعنوان دوازدهمین فیلمش در سال ۲۰۰۴ براساس زندگی پیانیست و خواننده نابنیای معروف جهان به نام ری چالز ساخت. هاکفورد تمام فیلمنامه را به صورت خط بریل درآورد تا ری چارلز آن را بخواند.
ری چارلز رابینسون پسر فقیری است که با مادر و برادرش در فلوریدا زندگی میکند. مادر ری که به رختشویی روی آورده میکوشد تا فرزندانش را مستقل و بینیاز بار بیاورد. ری که علاقه به نواختن پیانو دارد توسط پیرمرد پیانیستی که در یک مغازه خوار و بار فروشی مینوازد اصول اولیه موسیقی را یاد میگیرد. بعد از مرگ برادر ری، بینایی چشمان او بر اثر آبمروارید ضعیف شده و ری در سن پنجسالگی بهطورکامل نابینا میشود. ری توسط مادرش به شهر دیگری برای تحصیل فرستاده میشود و در نهایت به تبحر بیهمتایی در پیانو نوازی دست مییابد. داستان فیلم با استخدام شدن ری بهعنوان پیانیستی جوان آغاز شده و دوران کودکیاش به صورت فلشبک در فواصل مختلف نمایش داده میشود.
ری از فیلمهای موفق فصل جوایز بود و فروش خوبی را در سینماها تجربه کرد. در هنگام ساخت فیلم ری چارلز در قید حیات بود اما اندکی پس از پایان فیلمبرداری درگذشت هرچند موفق شده بود تا بخشهایی از فیلم را روی میز تدوین ببیند. جیمی فاکس برای بازی در نقش ری زبان بریل را آموخت و مدتی را با خود ری در ارتباط بود تا تصویر درستی از او نشان دهد. او هنگام فیلمبرداری مجبور بود تا پروتزی که بر روی چشمانش قرار گرفته بود را تحمل کند و چهارده ساعت در روز را در تاریکی به سر ببرد. نقش مقابل فاکس را کری واشنگتن بازی میکند که مجدداً در فیلم جانگوی رها شده با یکدیگر همبازی شدند. ابتدا قرار بود تا دنزل واشنگتن ایفاگر نقش ری باشد اما او بازی در این فیلم را رد کرد. فاکس موفق شد تا عنوان بهترین بازیگر نقش اصلی مرد را در مراسم اسکار و جشنوارههایی چون بفتا و گلدنگلوب را از آن خود کند. ری در بخش بهترین کارگردانی و بهترین فیلم جوایز و نامزدیهای متعددی را کسب کرد.
- بیشتر بخوانید
- فیلم های سینمای ایران با محوریت دانشجو و دانشگاه | جویندگان علم و عشق
- نگاهی به فیلم هایی با محوریت ایدز | روایتهایی از یک بیماری رنجآور
لباس غواصی و پروانه | ۲۰۰۷ The Diving Bell and the Butterfly
-
کارگردان: جولیان اشنابل
-
ژانر: بیوگرافی، درام
- IMDB : 8.0
جولیان اشنابل از کارگردانان گزیدهکار فرانسوی است که با سومین فیلم بلندش تحتعنوان لباس غواصی و پروانه (که در بعضی ترجمهها اتاقک غواصی و یا پیله ترجمه شده است) در شصتمین جشنوارهی فیلم کن حاضر شد. این فیلم یک درام زندگینامهای است که رونالد هاروود فیلمنامه آن را بر پایه کتاب خاطرات ژان دومینیک بوبی که به همین نام منتشر شده بود نوشت.
قصهی فیلم منطبق با خاطرات و گفتههای ژان دومینیک بوبی یا به اختصار ژاندو روایت میشود. ژاندو طراح مد و یکی از سردبیران مجله معروف اِل است که حین رانندگی در یک لحظه دچار سکته مغزی شده و به سندروم قفلشدگی دچار شده و قدرت حرکت دادن اعضای بدنش را از دست میدهد. اما ژاندو برخلاف جسمش در سلامت کامل مغزی و روانی بوده و به آنچه در محیط اطرافش میگذرد آگاه است. تنها راه ارتباطی او با پرستاران و اعضای خانوادهاش استفاده از جدول حروف الفبا است که ژان دو با چشمک، کلمه یا جمله مورد نظرش را به هنگام تلفظ حروف توسط پرستار انتقال میدهد. او به همین روش نهچندان ساده موفق به تکمیل کتاب خود میشود که پیش از این حادثه قراردادش را منعقد کرده بود.
اشنابل دست به تجربهای منحصربهفرد زده و نیمی از فیلم را از زاویه نگاه ژاندو یا به عبارت بهتر نمای پی.اُ.وی روایت کرده است. از همینرو مخاطب در ده دقیقه ابتدایی فیلم منتظر است تا هر لحظه زاویهی دید دوربین که تصاویر کدری را ثبت میکند تغییر یابد و فیلم مطابق عادتش پیش رود. اما اشنابل برای فضاسازی بیعیب و نقص وضعیت ژاندو و همذاتپنداری بیننده با او و درک موقعیتی که قرار است تا آخر عمر در آن زندگی کند این روند را تا پایان حفظ میکند. این خلاقیت و تجربهگرایی برای اشنابل جایزه بهترین کارگردانی جشنواره کن را به ارمغان آورد و برای بهترین فیلم نامزد دریافت نخل طلا شد.
در این فیلم فرانسوی بازیگرانی چون ماتیو آمالریک، امانوئل سنیه و مکس ون سیدو بازی کردهاند. آمالریک در ایفای این نقش سخت خوش درخشید هرچند جایزه مهمی غیر از جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره سزار نصیبش نشد. مکس ون سیدو که در نقش پدر ژاندو تنها در دو سکانس حضور پیدا کرده بود یکی از بهترین بازیهایش را به نمایش گذاشت. این فیلم علاوهبر گیشه موفقی که داشت مورد توجه منتقدان هم قرار گرفت و در لیست بهترینهایشان جا خوش کرد.
دستنیافتنیها | ۲۰۱۱ The Intouchables
-
کارگردان: اولیویه ناکاش
-
ژانر: بیوگرافی، کمدی، درام
- IMDB : 8.5
دو فیلمساز به نامهای اولیویه ناکاش و اریک تولدانو که «دست نیافتنیها» را مشترکاً نویسندگی و کارگردانی کردهاند. این فیلم را میتوان شیرینترین و البته امیدبخشترین فیلم این لیست لقب داد. درامی کمدی از سینمای فرانسه که خط اصلی قصهاش را از ماجرایی واقعی که به سرگذشت و رفاقت دو دوست میپردازد، وام گرفته است.
فیلم با یک تعقیب و گریز خیابانی در شب آغاز میشود و سپس روایتش را به صورت فلشبک ادامه میدهد. دریس جوان سنگالی آس و پاسی است که به استخدام مرد متمولی به نام فیلیپ در میآید تا از او پرستاری کند. فیلیپ که از فلج چهار اندام رنج میبرد با تنها دخترش در یک خانه بزرگ زندگی میکند. دریس که بهخاطر دزدی از جواهرفروشی و زندانیشدنش از سوی خانواده طرد شده و جایی برای اقامت ندارد صاحب یکی از اتاقهای خانه فیلیپ میشود. او رفتارهای سبکسرانه و حتی خشنی از خود نشان میدهد اما در پس ظاهرش قلب رئوفی دارد. فیلیپ که از زندگی با پرستارهای یکنواخت به روزمرگی دچار شده مجذوب انرژی و نگاه بیترحمانه دریس به وضعیت جسمانیاش میشود و به مرور شیمی خوبی بین آنها شکل میگیرد.
«دست نیافتنیها» یکی افزودن از فیلمهای پرطرفدار و موفق سینمای فرانسه است که پیش از اکران فیلم لوسی، دومین فیلم فرانسوی پرفروش در جهان حساب میآمد. ریتم بیسکته و روان فیلم همراه با شخصیتهای همدلیبرانگیز و ساختاری بیتکلف و بیادعا از عواملی است که احتمالاً هیچ تماشاگری را مجبور به تَرک و ناتمام گذاشتن آن نمیکند. فرانسوا کلوزه و عُمَر سای دو بازیگری هستند که در نقشهای فیلیپ و دریس حضور پیدا کردهاند. عُمَر سای با آن لهجه شیرین فرانسوی و بازی ویژهای که از خود به جای گذاشت به شهرتی جهانی دست پیدا کرد و جوایز و نامزدیهای متعددی نصیبش شد. در سال ۲۰۱۷ فیلمی با نام The Upside که بازسازی «دستنیافتنیها» بود توسط نیل برگر ساخته شد که با وجود بازیگران چهره و فروش خوبش در تحسین و تمجیدها به پای نسخه فرانسویاش نرسید.
زنگار و استخوان |۲۰۱۲ Rust and Bone
-
کارگردان: ژاک اودیار
-
ژانر: درام، رمانتیک
- IMDB : 7.4
طاهر رحیم با بازی در فیلم «گذشته» اصغر فرهادی سبب شد تا بسیاری از مخاطبان در جستجوی فیلمهای پیشین این بازیگر و علت انتخابش توسط فرهادی به شاهنقشش در فیلم «یک پیامبر» برسند. اما مهمتر از طاهر رحیم کشف کارگردانی به نام ژاک اودیار بود که یدی طولانی در فیلمسازی داشت. اودیار کارش را در سینما بهعنوان یکی از نویسندگان فیلم حرفهای (۱۹۸۱) و در معیت پدرش مایکل اودیار آغاز کرد و پس از یک دهه نویسندگی به جرگه کارگردانان پیوست. اودیار پس از ساخت دو فیلم با نامهای «ضربان قلب من» متوقف شده است و «یک پیامبر» در سطح جهانی شناخته و در سال ۲۰۱۲ با «زنگار و استخوان» در شصتوپنجمین جشنواره کن حاضر شد.
«زنگار و استخوان» با عزیمت مردی به نام علی با بازی ماتیاس خونارتس و پسرش از شمالیترین نقطهی فرانسه به جنوبیترین قسمت کشور آغاز میشود. علی که به نظر فرد مطرودی میآید پس از سالها قهر و کدورت به نزد خواهرش رفته و فرزندش را به او میسپارد. او به سبب هیکل درشت و تنومندش بهعنوان نگهبان یک کلوب شبانه مشغول به کار میشود و طی نزاعی با استفانی آشنا میشود. استفانی دختری مستقل بوده و مربی نهنگهای قاتل در یک پارک آبی است. میان علی و استفانی در راه رسیدن به خانه آشنایی مختصر و نهچندان گرمی صورت میگیرد. استفانی حین هدایت نهنگهای قاتل در جریان یک نمایش آسیب میبیند و با پاهای قطع شدهاش از ناحیه زانو در اتاق ریکاوری مواجه میشود. استفانی که متکی به هیچ شخصی نبوده ناچار است برای ادامه زندگیاش از علی کمک بگیرد. پس از مدتی استفانی به علی وابسته و علاقهمند میشود اما علی درک چندانی از تعهد و وفاداری ندارد.
برخلاف سایر فیلمهای متن حاضر، معلولیت در زنگار و استخوان استفانی نقطهی مرکزی فیلم نبوده و در موازات با سایر عناصر داستانی آن روایت میشود. حتی اودیار از احساسگرایی افراطی به ماجرای نقص عضو استفانی پرهیز کرده و کوشیده تا هیچ ترحمی از سوی علی در اینباره ساطع نشود. این یک قصهی عشقی از نوع فرانسوی است که معلولیت تنها بخشی از آن را تشکیل میدهد. با این حال درخشش ماریون کوتیلار در نقش استفانی از آن مواردی است که نمیتوان فیلم را جزء آثار مطرح مضمون معلویت و ناتوانی قرار نداد. همچنین استفاده از جلوههای بصری و سی.جی.آی در نمایش پاهای از دسترفته استفانی از ویژگیهای فیلم اودیار به حساب میآید. زنگار و استخوان با اینکه موفق به کسب هیچ جایزهای در جشنواره کن نشد اما پس از پایان فیلم با تشویق ده دقیقهای حضار روبهرو شد.
تئوری همهچیز | ۲۰۱۴ The Theory of Everything
-
کارگردان: جیمز مارش
-
ژانر: بیوگرافی، درام، رمانتیک
- IMDB : 7.7
عبور از فیلم جیمز مارش در مرور آثاری که حول محور معولیت ساخته شده کار سادهای نیست. درامی عاشقانه و زندگینامهای که فیلمنامهی آن را آنتونی مککارتن بر پایهی رمانی به نام سفر به بینهایت: زندگی من با استیون نوشته است. مککارتن سابقهی درخوری در نوشتن فیلمنامهی آثار زندگینامهای نظیر بوهمین راپسودی، تاریکترین ساعات، دو پاپ و من میخوام با یکی برقصم دارد. تئوری همهچیز به زندگی فیزیکدان و کیهانشناس مطرح انگلیسیزبان یعنی استیون هاوکینگ اختصاص دارد. این رُمان را همسر او جین وایلد هاوکینگ نوشته و خاطراتش را از زندگی با او شرح داده است.
فیلم با دیدار استیون و جین در یک پارتی دانشجویی که هر دو دانشجوی دانشگاه کمبریج هستند آغاز میشود. استیون دانشجوی کیهانشناسی بوده و جین در رشته ادبیات تحصیل میکند. استیون تصمیم دارد تا پایان نامه دکتریاش را با موضوع زمان که به سیاه چالهها و کشف فرمول آغاز جهان اختصاص دارد بنویسد. پس از گذشت مدتی از این تصمیم عضلات حرکتی استیون دچار اخلال شده و او در حیاط دانشگاه نقش بر زمین میشود. پس از آزمایش و بستری شدن استیون در بیمارستان مشخص میشود که او بیماری نادری به نامALS دارد و پس از تحلیل تدریجی عضلاتش تنها دو سال دیگر زنده خواهد ماند. جین تلاش میکند تا امید را به استیون برگرداند و با اثباث عشقش به او زندگی مشترکشان را آغاز میکنند اما این تمام ماجرا نیست.
«تئوری همهچیز» ابتدا در جشنوارهی تورنتو به نمایش درآمد و دو ماه بعد اکران جهانی خود را آغاز کرد. منتقدان و مخاطبان روی خوشی به فیلم جیمز مارش نشان دادند و به همین دلیل گیشهی خوبی را پشت سر گذاشت. همچنین جوایز بسیاری از جشنوارههای متعدد نصیب این فیلم شد که از مهمترین آنها میتوان به جایزهی اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد برای ادی ردمین که جایزه گلدنگلوب را هم برای این عنوان دریافت کرد. همچنین فلیسیتی جونز هم برای بازی در نقش جین نامزد دریافت اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن شد که در نهایت این جایزه به جولیان مور رسید.
طرفداران و منتقدان فارغ از نکات مثبت و منفی بازی ردمین و جونز را در مقام زوج اصلی فیلم ستودند. ردمین برای ایفای هر چه بهتر این نقش با هاوکینگ که در آن زمان در قید حیات بود دیدار کرد و حرکات و تصاویر موجود از او را زیر نظر گرفت. همچنین هاوکنیگ پیشنهاد داد تا از صدای الکترونیکی خودش در فیلم استفاده شود که این پیشنهاد از سوی سازندگان پذیرفته شد. جین هاوکینگ در مصاحبهای اعلام کرد که فلیسیتی جونز هم پیش از بازی در این نقش با او ملاقات کرده است. علاوهبراین اقرار کرد که وقتی فیلم را دیده از بازی خوب جونز شگفتزده شده است.
من پیش از تو | ۲۰۱۶ Me Before You
-
کارگردان: تیا شروک
-
ژانر: درام، رمانتیک
- IMDB : 7.4
«من پیش از تو» عنوان رمانی از جوجو مویز است که در سال ۲۰۱۲ منتشر شد و فروش خیرهکنندهای را تجربه کرد. دو سال پس از انتشار این رمان، تئا شاروک که پیشتر در حوزهی کارگردانی تئاتر فعالیت میکرد تصمیم به ساخت اولین فیلم سینماییاش بر پایهی این رمان عاشقانه میگیرد.
«من پیش از تو» با تصادف ویلیام ترینر که جوان ورزشکار و بانکدار موفق خانوادهای سلطنتی است آغاز میشود. ویلیام به فلج چهار اندام دچار میشود و باید باقی عمرش را روی صندلی برقی سپری کند. از سویی لوئیزا که دختر فعال، خوشمشرب و فعال خانوادهای کمدرآمد است از کار بیکار میشود و برای کمک به تأمین هزینههای خانواده برای استخدام جهت نگهداری از ویلیام به عمارت آنها میرود و در نهایت موفق به جلب نظر مادر ویلیام میشود. ویلیام در ابتدا روی خوشی به لوئیزا نشان نمیدهد اما رفتار خوب لوئیزا به آرامی در ویلیام اثر کرده و هر دو به یکدیگر دلبسته میشوند غافل از اینکه ویلیام تصمیم مهمی را اتخاذ کرده است.
این درام عاشقانه قصهای سر راست و ساده دارد. همچنین ساختار آن متأثر از عناصر آشنای فیلمهای تجاری و تینایجری است با این تفاوت که جواناول فیلم به غیر از دو دقیقه ابتدایی تمام نقش خود را روی صندلی ایفا میکند و از ناحیه قفسه سینه به پایین فلج کامل است. «من پیش از تو» همچون کتابش مخاطبان زیادی را به سینما کشاند و بهعنوان فیلم اول قابل قبول جلوه کرد. امیلیا کلارک که با بازی در سریال «بازی تاج و تخت» در مرکز توجه بود توانست وجهه دیگری از توانمندیهایش را به رخ بکشد. سم کلفلین که عمده بازیهایش در فیلمهای اکشن، علمی-تخیلی و فانتزی خلاصه میشد در اینجا با میمیک صورتش موفق شد تا سیر تبدیل پسری مغرور به یک عاشق را به خوبی به انجام برساند.
نگران نباشید، او با پای پیاده زیاد دور نخواهد شد | Don’t Worry, He Won’t Get Far on Foot 2018
-
کارگردان: گاس ون سنت
-
ژانر: بیوگرافی، درام، کمدی
- IMDB : 6.8
گاس ونسنت در میان سینمادوستان با فیلمهایی چون «فیل»، «آیداهوی اختصاصی من»، «ویل هانتینگ نابغه» و «میلک» شناخته میشود. کارگردانی تجربهگرا که با وجود تحسینهای فراوانی که از آثارش شده مخالفانی هم دارد. گاس وسسنت پس از ساخت فیلم دریای درختان که با انتقادات فراوانی مواجه شد تصمیم گرفت فیلم بعدیاش یک کمدی-درام جمعوجور و کمخرج با ترکیبی از بازیگران درام و کمدی باشد. شایان ذکر است که گاس ونسنت فیلمنامه این فیلم را براساس خودزندگینامهای به همین نام نوشته جان کالاهان به نگارش درآورده است.
ماجرای این فیلم وسسنت با آن عنوان مطولش به مردی دائمالخمر با نام جان کالاهان اختصاص دارد که پس از یک نوشخواری افراطی به همراه مردی خوشگذران در دل شب به خیابان میزند و بر اثر برخورد با یک مانع به فلج چهار اندام دچار میشود. جان کالاهان که پس از این سانحه توانایی حرکت دادن دستها و پاهایش را از دست داده درمیباید که استعداد قابلتوجهی در کشیدن نقاشیهای هجوآمیز دارد. از اینرو به کشیدن نقاشی مشغول میشود و تصمیم به چاپ آنها در روزنامه میگیرد تا تغییری در زندگیاش ایجاد کند.
این فیلم با وجود لحن کمیک و شیرینش روایتی است از تلاشهای مردی که تصمیم میگیرد تا با پذیرش اشتباهات و بخششهای بیچشمداشت، زندگی سلامت و آرامی را عاری از هر گونه خشم و کینه برای باقی عمر خود ترتیب دهد. واکین فینیکس با بازی در نقش جان کالاهان تابت کرد که برای درخشش در هر نقشی که به او محول میشود تنها یک صندلی چرخدار الکتریکی کافی است. رونی مارا، همسر فینیکس، برای سومین بار با او در این فیلم همبازی شده است. همچنین جونا هیل و جک بلک که به دیدن آنها در آثار کمدی عادت کردهایم در نقشهای جدی ظاهر شدهاند. فیلم وسسنت برای نخستین بار در جشنواره ساندنس به نمایش درآمد و مورد تشویق منتقدان قرار گرفت اما جایزهای دریافت نکرد.
کودا | Coda 2021
-
کارگردان: شان هیدر
-
ژانر: کمدی، درام، موزیکال
- IMDB : ۸.۰
دومین فیلم شان هیدر بازسازی فیلمی فرانسوی به نام «خانواده بلیر» است. کودا به زبان انگلیسی به معنای فرزند والدین ناشنوا است. کودا درامی تینایجری و خانوادگی است که هیدر با انتخاب ایدهای بکر آن را از بند کلیشههای مرسوم فیلمهای مشابه خودش رها کرده است. هیدر در مقام نویسنده و کارگردان همچون فیلم اولش یک دختر نوجوان را در جایگاه شخصیت اصلی کودا قرار داده است.
کودا روایتگر خانوادهای چهار نفره است که همه آنها غیر از روبی که فرزند دوم و آخر این خانواده محسوب میشود ناشنوا هستند. روبی کمکحال خانواده است و به همراه پدر و برادرش به ماهیگیری مشغول است. روبی به موسیقی علاقه وافری دارد و به همین منظور به عضویت گروه کر مدرسه درمیآید و در آنجا پی به استعدادش در خوانندگی میبرد. استاد روبی او را تشویق میکند تا تحصیلاتش را در رشته موسیقی در یک کالج معتبر در شهر دیگری پیگیری کند اما روبی میداند که ترک خانواده برای تحصیل سبب تنها شدن آنها و در نتیجه کسادی کسب و کارشان میشود.
حالخوبکن مناسبترین و درخورترین عنوان برای تعریف یک کلمهای کودا است. کودا که به دلیل همهگیری کوید-۱۹ شانس اکران گسترده را از دست داده بود از طریق سیستم آنلاین شبکه اپل به صورت آنلاین پخش شد و در ایام خانهنشینی مخاطبان مورد استقبال قرار گرفت. کودا اولینبار در جشنواره ساندنس به نمایش درآمد و هیدر بهترین کارگردان شناخته شد و جایزه ویژه هیئت داوران را کسب کرد. همچنین در نود و چهارمین دوره از جوایز اسکار هیدر توانست اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی را دریافت کند. جالبترین نکته فصل جوایز کودا کسب اسکار بهترین بازیگر مکمل مرد توسط تروی کوتسور بود که تبدیل به اولین مرد بازیگر ناشنوایی شد که این جایزه را از آن خود میکرد. «کودا» با دریافت اسکار بهترین فیلم نام خود را در میان فیلمهای پدیدهساز ثبت کرد.