نویسنده: مازیار وکیلی
مستندهای اجتماعی سینمای ایران همیشه این قابلیت را دارند که شعاری شوند. مشکل اصلی اغلب این مستندها که باعث شعاری شدن آنها میشود تلقی غلط کارگردانان مستند از مفهوم واقعگرایی است. برای بسیاری از کارگردانان سینمای مستند واقعگرایی به این معنا است که شما یک سلسله تصاویر واقعی از یک موضوع واحد تهیه کرده و با تدوین بیظرافت آنها پشت سر هم یک فیلم مستند بسازید؛ درحالیکه در چنین آثاری مسئلهی اصلی و مهم این است که با شناسایی ظرفیتهای دراماتیک سوژه از درون آن یک خط روایی مشخص بیرون بکشی تا فیلم مستندی که ساخته میشود ضمن انسجام روایی و مضمونی برای مخاطب عام هم جذابیت داشته باشد. اما اکثر مستندسازان بدون توجه به این موضوع صرفاً سعی میکنند با تصاویری به ظاهر تکاندهنده و رنجآور مخاطب را شوکه کنند، بدون اینکه این تصاویر در خدمت مضمون خاصی باشد مضمونی که برای ساخت یک مستند اجتماعی خوب لازم است.
به خاطر همین بیتوجهی به ابعاد دراماتیک یک مستند اجتماعی است که اکثر آثاری که در این حوزه ساخته میشوند خیلی زود فراموش شده و در یاد مخاطب نمیمانند. این تجربهی تلخ هنگام تماشای مستندهای اجتماعی باعث شده تا تماشاگر با یک پیش فرض منفی به تماشای این آثار بنشیند. پیش فرضی که باعث میشود تماشاگران کمتری مشتاق تماشای مستندهای اجتماعی باشند. این درحالی است که علیرغم آثار ضعیف بسیاری که در این حوزه ساخته شده است، آثار معدودی هم وجود دارند که با نگاه درست کارگردان تبدیل به اثری ماندگار در سینمای ایران شدهاند. فیلم هیچ کس منتظرت نیست یکی از معدود آثار سینمای مستند ایران است که نهتنها بسیار خوب ساخته شده بلکه توانسته تاثیر فراوانی بر روی مخاطب عام سینما که قاعدتاً مخاطب چنین فیلمهایی نیست بگذارد. به همین خاطر است که باید از اکران این مستند تاثیرگذار در سینماها استقبال کرد. فروش چنین مستندهایی میتواند باعث تنوع آثار روی پرده شود و از طرف دیگر سطح سلیقه فرهنگی مخاطب را هم بالا ببرد.
سوژهی اصلی مستند «هیچ کس منتظرت نیست» زنان معتاد هستند. سوژهای که شاید تا ده پانزده سال پیش سوژه بکری به حساب میآمد اما بعد از ساخته شدن آثار زیادی با این موضوع (که اغلب آنها آثار ضعیفی بودند) بکر بودن خود را از دست داده است. بنابراین کارگردانی که به سراغ چنین موضوعی میرود باید ریسک فراوانی را به جان بخرد تا فیلمی که میسازد تبدیل به یک اثر ماندگار شود. از یک طرف ممکن است فیلم او تبدیل به یکی از فیلمهای معمولی این ژانر شود که فقط با چند تصویر تکاندهنده سعی در جذب مخاطب دارد و از طرف دیگر ممکن است با تاکید اغراقآمیز بر روی مشکلات و معضلات اجتماعی توقیف شود و اصلاً رنگ پرده را نبیند. بنابراین کارگردانی که سراغ ساخت چنین فیلمی میرود باید کاملاً مراقب باشد که جانب اعتدال را رعایت کند تا ضمن ساخت اثری ماندگار بتواند مجوز لازم برای اکران فیلمش را هم اخذ کند. کارگردانی که چنین قابلیتی داشته باشد میتواند با تکیه بر تواناییهایش فیلمی بسازد که تبدیل به اثری ماندگار در سینمای ایران شود. محسن اسلامزاده با ساخت این فیلم نشان میدهد یکی از کارگردانهای موفق و توانمند سینمای ایران در حوزه مستند است.
محسن اسلامزاده یکی از کارگردانان باسابقهی سینمای مستند است. کارگردانی که توانسته در این سالها جوایز داخلی و بینالمللی متعددی کسب کند. او که چندین جایزه از جشنوارههای داخلی کسب کرده است، توانسته با حضور موفق در جشنوارههای خارجی نام خود را بیش از سایر کارگردانان سینمای مستند بر سر زبانها بیاندازد. کسب جوایزی از جشنوارههای ماریبا و آتن و حضور در جشنواره الجزیره از جمله موفقیتهای خارجی این کارگردان مطرح سینمای مستند به حساب میآید.
عمده فعالیت سینمایی محسن اسلامزاده در حوزهی مستند سیاسی است. او که در آثار قبلیاش بیش از هر موضوع دیگری به مسائل منطقه خاورمیانه و حضور ایران در منازعات این منطقه پرداخته است در «هیچکس منتظرت نیست» به سراغ یک سوژه اجتماعی رفته و موفق شده مستند متفاوت و جالب توجهی بسازد که نظر تماشاگران را هم جلب کند. اما پیش از پرداختن به فیلم بهتر است نگاهی کلی و اجمالی به آثار قبلی این کارگردان داشته باشیم تا بیشتر با رویکرد او در قبال سینمای مستند آشنا شویم.
اسم اسلامزاده با ساخت مستند تنها میان طالبان بر سر زبانها اُفتاد. فیلمی جذاب که روایتی بیپرده و بیواسطه از طالبان به مخاطب ارائه میداد. حضور این فیلم در چند جشنواره خارجی باعث شد اسلامزاده کارهای بعدی خود را با فراغ بال بیشتری بسازد و سراغ موضوعات حساستری برود. فیلمهایی مانند زندگی در میان پرچمهای رنگی که مکمل تنها میان طالبان است و به حضور داعش در افغانستان میپردازد. اسرار زندان ابوسلیم که درباره زندانهای معمر قذافی دیکتاتور مشهور لیبی است. مستند اهل سنت ایران که بیش از دو میلیون بازدیدکننده در فضای مجازی داشته است. به دنبال صلح که مایرید مگوآیر برنده جایزه صلح نوبل از آن تقدیر کرده است و فیلم ناتمام من و فرمانده که اسلامزاده در هنگام ساخت آن مجروح شد و به ماجرای آخرین پاکسازی داعش از منطقه میپردازد. این سابقه طولانی و موفق باعث شده تا او با اعتماد به نفسی بالا به سراغ ساخت فیلم جدید خود برود.
- بیشتر بخوانید
- نقد «عمارتی در مه» | یک فیلم متفاوت
- مروری بر چهار فیلم هنر و تجربه و ۴ تئاتر در حال اجرا
هیچ کس منتظرت نیست با تمام مستندهای این کارگردان فرق دارد و اگر تجربه ساخت مستندهای دشوار قبلی نبود شاید این کارگردان هیچگاه این جسارت را پیدا نمیکرد که به سراغ ساخت یک مستند اجتماعی برود. اما ساختن مستندهایی از جنس تنها میان طالبان شرایط را برای او مهیا کرد تا به سراغ ساخت مستند به ظاهر ساده اما در باطن پیچیدهی «هیچ کس منتظرت نیست» برود.
اسلامزاده در این فیلم خیلی زود تکلیفش را با تماشاگر مشخص میکند. او بعد از جا انداختن فضا و معرفی کاراکترهای اصلی به سراغ تم اصلی فیلمش میرود؛ مادرانگی. اسلامزاده بعد از اینکه در همان سکانس اول قهرمان فیلم (سپیده علیزاده) و جایگاه مادرانگیاش را برای تماشاگر تعریف میکند (او به مناسبت سال نو برای معتادان متجاهر مهمانی گرفته است) به سراغ مددجویان موسسهای که او تاسیس کرده میرود. او بهخوبی میدانسته از ساخت این مستند چه میخواهد، سکانس موثر و کوبنده بعدی را بلافاصله رو میکند.
سکانس گرفتن بچه از آرزو توسط بهزیستی (یکی از مددجویان موسسه) که هم باعث میشود تم محوری فیلم مشخص شود و هم تماشاگر با روحیات و ویژگیهای اخلاقی شخصیتها آشنا شود. اسلامزاده با این سکانس نشان میدهد که تنها راه نجات و رستگاری زنان معتاد (خصوصاً این معتادان که به ته خط رسیدهاند) وجود همین حس مادرانگی است. گریههای آرزو و تمنای مونا برای ملاقات فرزندانش حقیقیترین و خالصانهترین احساساتی هستند که میشود بر روی پرده سینما نمایش داد. اینکه مونا بیشتر از هر کسی برای دلداری آرزو تلاش میکند، بیانگر درد مشترکی است که این دو نفر (و تمام زنان مددجوی حاضر در آن موسسه) را به هم نزیک میکند.
چنین شروع کوبندهای بیانگر درک درست و دقیق کارگردان از سوژهای است که قرار است تبدیل به فیلم مستند شود. اسلامزاده با چنین شروعی نشان میدهد دراماتیزه کردن یک فیلم مستند را بهخوبی بلد است. کارگردان از ماجرای بردن بچه آرزو بهعنوان یک مقدمه استفاده میکند تا شرایط را برای ورود مونا در جایگاه یکی از شخصیتهای محوری فیلم مهیا کند و همچنین مادرانگی را بهعنوان تم اصلی فیلم به خوبی برای تماشاگر جا بیاندازد. از این لحظه تمام خطوط روایی فرعی (مثل تلاشهای سپیده علیزاده برای حفظ موسسه، گردشهای شبانه اعضای موسسه برای کمک به معتادان به ته خط رسیده و نمایش زندگی خصوصی مدیر موسسه که بیانگر فداکاری او برای کمک به زنان معتاد است) در خدمت خط روایی اصلی یعنی ماجرای مونا قرار میگیرد. این نگاه دراماتیک و دقیق کارگردان باعث شده فیلم انسجام درستی پیدا کند و همه چیز برای رسیدن به سکانس تاثیرگذار پایانی مهیا باشد. سکانسی تکاندهنده و جذاب که حقیقتاً تماشاگران فیلم را منقلب میکند.
«هیچ کس منتظرت نیست» نشان میدهد برای ساخت یک مستند متفاوت و جذاب درک درست کارگردان بر سوژه بکر و تصاویر تکاندهنده ارجحیت دارد. سوژهی این فیلم بدون شک در دست یک کارگردان ناشی تبدیل به فیلمی کلیشهای و شعاری میشد که تماشاگر را آزار میداد. اما دقت اسلامزاده در روایت درست و منسجم سوژه باعث شده این فیلم کلیشهای و شعاری نباشد و تبدیل به فیلمی تاثیرگذار شود که تماشاگر به هنگام تماشای آن نهتنها فیلم را تا به انتها دنبال میکند که به لحاظ عاطفی هم با آن همراه میشود.
این فیلم از آن دست مستندهایی است که شایسته است به آنها توجه شود. چنین فیلمهایی علاوهبر اینکه تماشاگر را با گونههای متفاوت سینمایی آشنا میکند باعث گسترش و رونق هرچه بیشتر بازار سینمای مستند میشوند و آگاهی تماشاگر را هم نسبت به پدیدهها و معضلات اجتماعی جامعه امروز ایران بالا میبرد. تماشاگر بعد از تماشای این فیلم نگاه متفاوتی نسبت به زنان معتاد پیدا میکند و دیگر آنها را صرفاً یک معضل اجتماعی که باید با آنها برخورد قهری کرد نمیبیند. اسلامزاده اگر بتواند در همین حد بر روی تماشاگران تاثیر بگذارد هم کار خود را به درستی انجام داده است.