نویسنده: مازیار وکیلی
فرانسیس فورد کاپولا (خطاب به آل رودی): «ببین ونگوگ برای کشیدن تابلوی گل آفتابگردان یه رنگ زرد مخصوص میخواست. اگر اون رنگ زرد مخصوص نبود گل آفتابگردانی هم نبود. بدون آل پاچینو پدرخوانده فیلم خوبیه اما اون شاهکاری که باید باشه، نیست.»
در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی کمتر بازیگری بوده که بتواند همپای سایر عوامل یک پروژهی نقش تالیفی در تولید یک فیلم سینمایی یا سریال تلویزیونی داشته باشد. بازیگری که هنگام حضور در یک پروژه رنگ مخصوصی به آن بزند که نهتنها در کنار سایر رنگها یک کل منسجم را تشکیل دهد بلکه به تنهایی هم قابل تشخیص باشد. چنین بازیگرانی جنسی از بازی را به نمایش میگذارند که با تمام بازیگران همعصرشان متفاوت است. حضورشان در هر فیلم و سریالی (هر چقدر که هم نازل باشد) سطح آن فیلم و سریال را ارتقا میدهد.
بدون حضور آنها، آن فیلم یا سریال کیفیتی را که در حال حاضر پیدا کرده پیدا نمیکرد. چنین بازیگرانی برای کارگردانان نعمت بزرگی به حساب میآیند و میتوان با خیال راحت نقش را به این بازیگران سپرد و مطمئن بود نتیجهی نهایی بسیار جالب توجه از کار در میآید. در سالهای پس از انقلاب بعد از مرحوم خسرو شکیبایی و حامد بهداد دیگر بازیگری نداشتیم که رنگ مخصوص خودش را به فیلمها بزند و از هیچ، همهچیز بسازد. سینمای ایران درحسرت داشتن چنین بازیگری میسوخت تا اینکه «ایستاده در غبار» با بازی بازیگری ناشناس اکران شد. بازیگری که هیچکس او را نمیشناخت؛ هادی حجازیفر.
نگاهی به بازیگری هادی حجازیفر در سینمای ایران
نکتهی جالب توجه درباره هادی حجازیفر نه انفجارهای عصبی بینظیرش در نقاطعطف فیلم و نه توانایی بالایش در استفاده از میمیک و بدن بهعنوان دو ابزار مهم بازیگر در هنگام بازی که هوش بالای او در زدن رنگی متفاوت به کاراکترهایی است که در سینمای ایران قهرمان به حساب میآیند. کمال «ماجرای نیمروز» و «ماجرای نیمروز: رد خون» در کنار موسی لاتاری نمونهی اعلای پاشیدن یک رنگ متفاوت توسط بازیگر به یک نقش است. برای بازی در چنین نقشهایی توجه به جزئیات بسیار مهم است و حجازیفر موفق میشود با استفاده از هوش بالایش جزئیاتی را وارد فیلم کند که باعث ارتقای جایگاه شخصیت میشود.
ترکی حرف زدن کمال در این دو فیلم و کندن آگهیهای دیواری توسط موسی در «لاتاری» بخشی از همان جزئیاتی است که بازیگر در هماهنگی با کارگردان وارد فیلم میکند و باعث میشود شخصیت طراحی شده در فیلمنامه ابعاد متفاوتی پیدا کند. علاوهبر این هادی حجازیفر حس طنز کمیابی دارد که در تمام فیلمهایش آن را به کار میگیرد و همین حس طنز کمیاب هم است که باعث میشود شخصیتهایی که ایفا میکند، رنگ متفاوتی پیدا کنند. بدون هادی حجازیفر «ماجرای نیمروز»، «ماجرای نیمروز: رد خون»، «لاتاری» و «آتابای» (که فیلمنامهی آن را هم خود حجازیفر نوشته) فیلمهایی که در حال حاضر بودند، نمیشدند.
شاید این ۴ فیلم خوب از آب در میآمدند اما بدون حجازیفر آن رنگ زرد مخصوص را نداشتند؛ رنگ زرد مخصوصی که تبدیل به نقطهتمایز این فیلمها از نمونههای قبلیشان شده است. حجازیفر در تمام این فیلمها تبدیل به یک بازیگر مولف میشود، بازیگر مولفی که در جایگاه متفاوتی نسبت به سایر بازیگران سینمای ایران میایستد و به نسخهی بهروز خسرو شکیبایی و حامد بهداد تبدیل میشود.
- بیشتر بخوانید
- نقد فیلم «پیتوک» | خون به پا خواهد شد
نگاهی به بازی هادی حجازی فر در پیتوک
هادی حجازی فر در «پیتوک» نقش مهام را ایفا میکند. مهام فیلم «پیتوک» یک بازنده است. مردی که برای داشتن جایگاه امروزش تمام چیزهایی را که زمانی باعث میشد تا زندگی او معنا پیدا کند را رها کرده است. او از عشق و خانواده گذشته تا به پول و قدرت برسد و حالا که پول و قدرت را دارد در حسرت داشتن عشق و خانواده میسوزد. او دوست دارد موسیو مادام فروغ باشد اما زندگی او را تبدیل به هیولای آسیبپذیری کرده که بیشتر از آنکه به اطرافیانش امنیت بدهد، آنها را میترساند.
حجازیفر با درک درستی که از شخصیت مهام داشته آن را بدون طنزی که همیشه در بازیهایش وجود دارد، بازی کرده است. بهجای طنز در نگاه و کلام مهام دریغ و حسرتی قرار میدهد که نماد یک عشق و زندگی از دست رفته است. مهام میداند که انتهای مسیری که میرود تباهی است اما او باید این مسیر را طی کند تا ثابت کند هنوز عشق را به سبک و سیاق خودش میفهمد. مهام در فیلم پیتوک شاید جنایتکار، خشن و بیرحم باشد اما قبل از تمام اینها عاشق است.
عاشقی که میداند کسی دوستش ندارد اما با تمام وجود میخواهد این نقش را تا انتها بازی کند. او خودش بهخوبی میداند پیتوک این بازی خونین است. اما نمیخواهد این را باور کند و همین باور نکردن است که او را نابود میکند؛ حجازیفر در این فیلم هم قهرمان است. قهرمانی تنها و تکاُفتاده که میداند انتهای بازی خونینی که راهانداخته تباهی است. اما دلش میخواهد تا انتهای این مسیر را برود تا فراموش نکند روزی روزگاری جوان ساده عاشق پیشهای بود که عاشقی کردن را بلد بود. «پیتوک» با بازی حجازیفر آن رنگ زرد مخصوص را دارد؛ رنگ زرد مخصوصی که ونگوگ برای کشیدن گلهای آفتابگردان به آن احتیاج داشت.