نویسنده: مازیار وکیلی
خطهی سبز شمال بهواسطهی جغرافیای خاص و طبیعت بکری که دارد همیشه انتخاب بسیاری از فیلمسازان ایرانی برای ساخت فیلمهایشان بوده است. تعداد فیلمهایی که توسط کارگردانان ایرانی در شمال ساخته شده به قدری زیاد و متنوع است که برای پرداختن به تمام آنها چندین مقاله لازم است. فیلمهایی در ژانرها و گونههای مختلف که توسط کارگردانانی از طیفهای فکری مختلف ساخته شده است.. این حجم از فیلم که در این خطه ساخته شده بیانگر جذابیتها و تفاوت این منطقه از ایران است. خطهای که جغرافیای آن الهامبخش بسیاری از کارگردانان ایرانی همچون عباس کیارستمی و آیدا پناهنده بوده است.
باشو غریبه کوچک (۱۳۶۴)![باشو-غریبه-کوچک]()
کارگردان: بهرام بیضایی
«باشو غریبه کوچک» یکی از مهمترین و به تعبیر بسیاری از منتقدان مهمترین فیلم بهرام بیضایی است. فیلمی درخشان که نگاه متفاوتی به جنگ دارد. فیلم داستان پسرکی جنوبی به نام باشو (عدنان عفراویان) را روایت میکند که بعد از بمباران جنوب توسط ارتش عراق درون کامیونی میپرد و به شمال ایران میآید. در آنجا با نایی جان (سوسن تسلیمی) آشنا میشود که برای او حکم مادری را پیدا میکند که در جنگ از دست داده است…
«باشو غریبه کوچک» همچنان و بعد از سیوهفت سال فیلم تکاندهندهای است. فیلمی درخشان که به بهترین و کوبندهترین شکل مصائب جنگ را به تصویر میکشد. شمال در این فیلم برای باشو تنها و بیپناه حکم پناهگاه را دارد؛ پناهگاهی که او الههی مهر یعنی نایی جان را در آن پیدا میکند. فیلم چند سکانس بینظیر دارد؛ سکانسی که نایی جان تلاش میکند با باشو که زبان او را نمیداند ارتباط برقرار کند.
همچنین سکانسی که او بعد از اینکه توسط کودکانی که باشو را غریبه میدانند، اذیت میشود از روی کتاب فارسی در رثای ایران میخواند هنوز نفسگیر و تکاندهنده هستند. «باشو غریبه کوچک» یکی از بهترین فیلمهای ایرانی است که در شمال ساخته شده و لوکیشن فیلم را تبدیل به یکی از شخصیتهای مهم فیلم کرده است که به اندازهی تمام شخصیتهای انسانی فیلم در پیش برد داستان نقش دارد.
خانه دوست کجاست؟ (۱۳۶۵)![خانه-دوست-کجاست؟]()
کارگردان: عباس کیارستمی
«خانه دوست کجاست؟» اولین فیلم کیارستمی از سهگانهی کوکر عباس کیارستمی است. سه فیلمی که در اطراف روستای کوکر ساخته شدهاند و داستانها تقریبا تم مشترکی دارند. این فیلم (که نام آن از شعری به قلم سهراب سپهری اقتباس شده) دربارهی پسر دانشآموزی است که دفتر مشق دوستش را اشتباه برمیدارد و وقتی به خانه برمیگردد، میکوشد تا دفتر او را پس بدهد اما وقت اندکی دارد و در نهایت موفق نمیشود تا دفتر را به دوست خود برساند. بنابراین او تصمیم میگیرد تا مشقهای دوستش را برایش بنویسد تا فردا در مدرسه تنبیه نشود…
«خانه دوست کجاست؟» اولین فیلمی است که توانست سینمای ایران در سالهای پس از انقلاب را جهانی کند. فیلم داستانی را ساده با تعلیقی درگیرکننده روایت میکند. سادگی فیلم در کنار مضامین عرفانی آن بسیار مورد توجه تماشاگران غربی قرار گرفت و سیل جوایز جهانی را به سوی فیلم روانه کرد.
«خانه دوست کجاست؟» به جزء در شمال نمیتوانست در جای دیگری ساخته شود. آن کوچههای پر پیچوخم و آن مسیرهای صعبالعبور که همیشه برای کودک خردسال فیلم مانع به وجود میآورد، بخشی از هویت فیلم هستند. بدون شمال و طبیعت بکرش این فیلم امکان ساخته شدن پیدا نمیکرد.
زیر درختان زیتون (۱۳۷۳)![زیر-درختان-زیتون]()
کارگردان: عباس کیارستمی
«زیر درختان زیتون» آخرین فیلم از سهگانهی کوکر است. فیلم مانند تمام آثار کیارستمی موفقیتهای جهانی بسیاری به دست آورد و حتی تا نزدیکی کسب نخل طلای کن هم پیش رفت که در نهایت آن را به پالپ فیکشن کوینتین تارانتینو باخت. فیلم که همان ظاهر مستند و ساختار ساده آثار کیارستمی را دارد؛ داستان عشق حسین به طاهره را روایت میکند. حسین به خواستگاری طاهره میرود اما به دلیل نداشتن خانه، طاهره را به حسین نمیدهند. بعد از زلزلهی رودبار و از دست رفتن خانه همهی اهالی حسین خوشحال و اُمیدوار میشود تا با به وجود آمدن وضعیت جدید به عشقش طاهره برسد.
«زیر درختان زیتون» یکی از لطیفترین فیلمهای عاشقانه سینمای ایران است و از معدود فیلمهایی است که عباس کیارستمی از بازیگر حرفهای (زندهیاد محمدعلی کشاورز) در فیلمش استفاده کرده است. کیارستمی با هوشمندی تمام از اتفات زلزله رودبار استفاده کرد و سهگانهی خود را در شمال تکمیل نمود. فیلم با آن ظاهر مستند و شکستها و گسستهایی که در روایت داستان به ظاهر پیش پا اُفتادهی خود به وجود میآورد، تبدیل به فیلمی مدرن میشود که ذهن تماشاگر را به چالش میکشد و او را درگیر داستان عاشقانهی خود میکند.
رنگ خدا (۱۳۷۷)![رنگ-خدا]()
کارگردان: مجید مجیدی
مجید مجیدی از کارگردانان مسلمان سینمای ایران است که برخلاف چهرههایی مانند ابراهیم حاتمیکیا بیشتر به مضامین انسانی و عرفانی علاقه دارد تا ساختن فیلم با موضوعات سیاسی. در «رنگ خدا» هم مجید مجیدی از فضا و جغرافیای شمال برای بیان یک داستان عرفانی استفاده کرد. داستان محمد رمضانی (محسن رمضانی) دانشآموز نابینایی که در تهران و در مرکز مخصوص نابینایان تحصیل میکند و برای تعطیلات به شمال و نزد خانوادهاش باز میگردد، با بازگشت او اتفاقاتی رخ میدهد که همه چیز را تغییر میدهد…
مجید مجیدی «رنگ خدا» را بعد از موفقیت همهجانبهی «بچههای آسمان» ساخت. فیلم قبلی او برای اولینبار در سالهای پس از انقلاب میان پنج کاندیدای بهترین فیلم خارجی زبان اُسکار قرار گرفته بود و «رنگ خدا» به نوعی تداوم فیلم قبلی مجیدی به حساب میآمد. با این تفاوت که در این فیلم رگههای عرفانی و دینی فیلم بسیار پررنگتر از رگههای اجتماعی آن بود. مجیدی در این فیلم از شمال ایران و طبیعت بکر آن برای انتقال حسوحال عرفانی و دینی استفاده کرد که مدنظرش بود و باید گفت تا حدود زیادی هم در این کار موفق بوده است.
- بیشتر بخوانید
- نقد فیلم «تی تی» | ملامتگوی عاشق را چه گوید مردم دانا
- تصاویر اکران مردمی «تی تی» باحضور الناز شاکردوست و هوتن شکیبا
ماهیها عاشق میشوند (۱۳۸۳)![ماهی-ها-عاشق-میشوند]()
کارگردان: علی رفیعی
علی رفیعی یکی از بهترین و موفقترین کارگردانان تئاتر ایران است. کارگردانی تحصیلکرده که نمایشهای بسیار موفقی را روی صحنه برده و یکی از ستونهای تئاتر ایران به حساب میآید. علی رفیعی برای ساخت اولین فیلمش سراغ داستانی عاشقانه و رمانتیک رفت و داستان مردی به نام عزیز (رضا کیانیان) را روایت کرد که بعد از سالها برای تعیین تکلیف میراث پدری خود به شمال برمیگردد و در آنجا با آتیه (رویا نونهالی) عشق دوران نوجوانی خود روبهرو میشود…
«ماهیها عاشق میشوند» یکی از رویاییترین تصاویر را از شمال ایران نمایش میدهد. قابهای کارت پستالی محمود کلاری و طراحیصحنه و لباس خوشرنگولعاب علی رفیعی به فیلم حالتی رویایی بخشیده است. به موارد فوق اضافه کنید استفادهی درخشان علی رفیعی از غذا بهعنوان یکی از تمهای محوری فیلمنامه (علی رفیعی خودش آشپز قهاری است) تا متوجه شوید با چه عاشقانهی متفاوت و رمانتیکی مواجه هستید. شمال در «ماهیها عاشق میشوند» بسیار رویایی، جذاب و رمانتیک است و همین موضوع هم باعث جذابیت فیلم علی رفیعی شده است.
گیلانه (۱۳۸۳)![گیلانه]()
کارگردان: رخشان بنیاعتماد و محسن عبدالوهاب
«گیلانه» روایت متفاوتی از وقایع جنگ تحمیلی است. فیلمی دربارهی مصائبی که جنگ به وجود میآورد. فیلم داستان زنی به نام گیلانه (با بازی درخشان فاطمه معتمدآریا) را روایت میکند که در کوران جنگ به سختی زندگی میکند. پسر گیلانه اسماعیل (بهرام رادان) به جنگ میرود و مجروح میشود. او که زمانی جذابترین پسر منطقهی خودشان بوده حالا بر اثر جراحت جنگی حتی قادر به ادامه حرکت نیست…
«گیلانه» در ابتدا فیلم کوتاهی بود که در کنار دو فیلم دیگر تحتعنوان روایت سهگانه ساخته و اکران شد. بنیاعتماد به قدری تحتتاثیر داستان قرار گرفت که مصمم شد با بسط و گسترش آن یک فیلم مستقل بلند بسازد. فیلمی که با دادن یک پیشینه به زندگی گیلانه و اسماعیل و تاکید بر روی وجوه سخت و دشوار زندگی این مادر رنج کشیده تلاش میکند تا راوی رنج مادرانی باشد که با مشکلات نگهداری از جانبازان جنگ دستوپنجه نرم میکنند. شمال در «گیلانه» بنیاعتماد برخلاف سایر فیلمها بسیار بیروح است و بازتابدهندهی رنجی است که ننه گیلانه در زندگی شخصیاش میکشد؛ رنجی عمیق که ظاهراً درمانی برای آن وجود ندارد.
وقتی همه خواب بودند (۱۳۸۴)![وقتی-همه-خواب-بودند]()
کارگردان: فریدون حسنپور
در اواسط دههی هشتاد گونهای از فیلمهای دینی در سینمای ایران مُد شده بود که اغلب به مضامین عرفانی میپرداختند و داستانهایی را دربارهی ارتباط شخصی بندگان با خدا روایت میکردند. «وقتی همه خواب بودند» فریدون حسنپور هم یکی از همین فیلمها بود که داستان پیرزنی به نام بیبی سلیمه (گلاب آدینه) مامای پیر و محبوب روستای تازهآباد است که بعد از مدتها نامش برای سفر به خانهی خدا درآمده است. بیبی سلیمه درحالیکه آمادهی سفر به خانهی خداست و مشغول حلالیت گرفتن از اهالی روستا، ناگهان خبر میرسد که نمیتواند به سفر مکه برود…
«وقتی همه خواب بودند» از فیلمهای نسبتاً خوب فریدون حسنپور است. این فیلم داستانش را بدون اوج و فرود خاصی تعریف میکند و تماشاگر را تا حدی درگیر داستان میکند. یک شخصیت فرعی جذاب و کودک صفت دارد که محمدرضا فروتن آن را به زیبایی بازی کرده است. شمال در این فیلم هم مانند رنگ خدا بیشتر در خدمت حالوهوای عرفانی فیلم قرار دارد و کارگردان میکوشد با استفاده از این لوکیشن احوالات عرفانی شخصیت اصلی را به تماشاگر منتقل کند. از این فیلم بیشتر از ه چیز بازیهای متفاوت گلاب آدینه و محمدرضا فروتن در خاطر تماشاگران میماند.
در دنیای تو ساعت چند است؟ (۱۳۹۳)![در-دنیای-تو-ساعت-چند-است؟]()
کارگردان: صفی یزدانیان
«در دنیای تو ساعت چند است؟» یکی از عجیبترین و دلنشینترین فیلمهای سینمایی سالهای اخیر سینمای ایران است. یک عاشقانهی جذاب و دلنشین که ریشه در سنتهای سینمای عاشقانه دارد اما در روایت مسیر متفاوتی را میرود و از یک داستان عاشقانهی سنتی روایتی مدرن ارائه میدهد. فیلم داستان زنی به نام گیهگُل ابتهاج (لیلا حاتمی) معروف به گُلی است که پس از سالها زندگی درفرانسه به زادگاهش رشت برمیگردد. در بدو ورود فرهاد (علی مصفا) منتظر اوست و به گُلی میگوید یک آشنای قدیمی است، در حالیکه گُلی اصلاً او را به خاطر نمیآورد…
«در دنیای تو ساعت چند است؟» بیشتر شبیه یک شعر تغزلی بلند است. شعری جذاب و گیرا که تماشاگر را درگیر تکتک ابیاتی میکند که توسط کارگردان سروده شده است. رشت (که زادگاه کارگردان فیلم هم است) نقشی بیش از یک لوکیشن در فیلم ایفا میکند و تبدیل به یکی از شخصیتهای اصلی فیلم میشود. سفر اُدیسهوار و درونی گُلی در رشت اتفاق میاُفتد جاییکه برای او تماماً خاطره است. او در رشت و کوچه پس کوچههایش است که گذشته و عاشقانههایش را به یاد میآورد و در همین رشت است که با اتمسفری تازه و عشقی قدیمی آشنا میشود.
شمال در هیچ فیلم سینمای ایران حتی در «ماهیها هم عاشق میشوند» چنین رویاگون و زیبا نبوده است. رشت در فیلم «دنیای تو ساعت چند است؟» بیشتر شبیه یک پاریس کوچک در قلب ایران است. شهری پُر از داستانهای عاشقانه ناگفته که حامل حسرتها و شکستهای رمانتیک مردمی است که این شهر زیبا و رویایی را دوست دارند. این فیلم شبیه یک هوای تازه است. یک نسیم خنک صبحگاهی که میوزد و صورت تماشاگر را نوازش میدهد و او را غرق در لذت میکند.
ناهید (۱۳۹۳)![ناهید]()
کارگردان: آیدا پناهنده
ناهید اولین فیلم آیدا پناهنده است؛ ملودرامی زنانه که توسط یکی از چهرههای تازه وارد سینمای ایران آیدا پناهنده ساخته شده است. فیلم داستان زنی به نام ناهید (ساره بیات) است که مدتی است از شوهر سابقش احمد (نوید محمدزاده) جدا شده است. او به تازگی با مرد پولداری بنام مسعود (پژمان بازغی) آشنا شده و قصد دارد با او ازدواج کند. ناهید درگیریهای زیادی با پسرش دارد و در نهایت تصمیم میگیرد به خاطر حفظ پسرش قید ازدواج با مسعود را بزند.
ناهید یک ملودرام زنانه و نسبتاً جذاب است که میکوشد وارد جهان ذهنی یک زن تنها و رنج کشیده شود. زنی سختکوش که زندگی سختی داشته است و ی تنه میکوشد تا زندگی خودش و پسرش را اداره کند. آیدا پناهنده در «ناهید» با تکیه بر سنت فیلمهای ملودرام مدرن از یک مثلث نامتجانس برای روایت داستان خود استفاده میکند؛ مثلثی که یک راس آن ناهید و راسهای دیگر آن احمد و مسعود است. درگیری میان این راسها و کشومکشهایی که دارند داستان فیلم را پیش میبرد. شمال در این فیلم فضایی مات و دلمرده دارد که بازتابی از احوالات درونی ناهید بهعنوان شخصیت اصلی داستان است. فیلم که موفقیتهای جهانی زیادی به دست آورد توانست رضایت نسبی تماشاگران را هم به دست بیاورد و از آن بهعنوان یک شروع متفاوت از یک کارگردان جوان در سینمای ایران یاد میشود.
تیتی (۱۳۹۹)![تی-تی]()
کارگردان: آیدا پناهنده
«تیتی» آخرین فیلم آیدا پناهنده هم ملودرامی است که داستان آن در شمال کشور میگذرد. فیلم تی تی هم هم یک ملودرام زنانه است که داستان اُستاد دانشگاهی به نام ابراهیم (پارسا پیروزفر) را روایت میکند که در حال تحقیق روی فرمول مهم فیزیکی دربارهی پایان جهان است. او با دختر سادهای به نام تیتی (الناز شاکر دوست) آشنا میشود که این آشنایی زندگی او را تغییر میدهد…
«تی تی» هم مانند کارهای قبلی آیدا پناهنده فیلمی است زنانه که سعی میکند به درونیات ذهنی یک زن ساده دل نزدیک شود. در اینجا هم ما با یک مثلث عشقی نامتعارف مواجه هستیم که داستان را پیش میبرد. مثلثی که یک سر آن اُستاد دانشگاهی فرهیخته و در راس دیگر آن جوانی لات و قلدر به نام امیرساسان (هوتن شکیبا) حضور دارند. شمال در «تی تی» حالتی مالیخولیایی و متفاوت دارد و متناسب با درونیات شخصیت اصلی داستان به تصویر کشیده شده است.
ناگهان درخت
اسرافیل
جهان با من برقص
جامه دران
درباره الی