نگاهی به فیلم‌ هایی با محوریت معلولیت جسمانی به بهانه اکران «جنگ جهانی سوم»

نویسنده: مازیار وکیلی

معلولیت‌های جسمانی همیشه یکی از عناصر جذاب و دراماتیک برای نویسندگان بوده است تا با تکیه بر آن داستان خود را روایت کنند. شخصیت‌هایی که نقص جسمانی دارند به دلیل اینکه می‌توانند به کش‌ومکش‌های درون داستان ابعاد متفاوتی ببخشند، همیشه به‌عنوان یک خط داستانی جذاب مورد استفاده قرار گرفته‌اند. چند تن از شخصیت‌های ماندگار تاریخ سینما شخصیت‌های دارای نقص عضو هستند. شخصیت‌هایی که روایت داستان آنها به مراتب جذاب‌تر از شخصیت‌های معمولی تاریخ سینما بوده است. به بهانه‌ی اکران فیلم «جنگ جهانی سوم» نگاهی به مهم‌ترین فیلم‌های تاریخ سینمای ایران و جهان با محوریت معلولیت جسمانی انداختیم.

 

 رابطه (۱۳۶۵)رابطه

پوران درخشنده به‌عنوان یکی از ماهرترین کارگردانان سینمای ایران در ساخت ملودرام از معلولیت جسمانی شخصیت اصلی فیلمش در بستری ملودراماتیک استفاده می‌کند و بیش از هرچیز بر روی تنهایی و تک اُفتادگی نوجوان خود تاکید می‌ورزد. در «رابطه» ما با روحیات یک نوجوان متفاوت آشنا می‌شویم و از دریچه‌ی شخصیت آقای معلم (با بازی همیشه خوب خسرو شکیبایی) یاد می‌گیریم که چگونه باید با شخصیت‌هایی که این نقص عضو را دارند، برخورد کرد. «رابطه» در زمان اکران خود بحث‌های بسیاری را برانگیخت و مورد توجه قرار گرفت. این فیلم یکی از بهترین ملودرام‌های سینمای بعد از انقلاب است که به‌عنوان یک فیلم اول از جمله موفق‌ترین فیلم‌های سینمای ایران است.

 

 پرنده کوچک خوشبختی (۱۳۶۶)پرنده-کوچک-خوشبختی

«پرنده کوچک خوشبختی» را باید جفت دوقلوی «رابطه» دانست. این فیلم  هم در بستری ملودرام به بررسی مشکلات ناشنوایان می‌پردازد. شاید مهم‌ترین تفاوتی که «پرنده کوچک خوشبختی» با برادر بزرگ‌تر خود رابطه دارد، در افت‌و‌خیز ملودراماتیک داستان باشد. جایی‌که این فیلم داستانی به مراتب هیجان‌انگیزتر و پرکشش‌تر را روایت می‌کند. اگر در رابطه‌ی خسرو شکیبایی در نقش معلم ناصر با کمک به او جایگاهی پدرانه پیدا می‌کرد، در «پرنده کوچک خوشبختی» هما روستا با بازی در نقش معلمی که نگران سرنوشت ملیحه است.

برای او که نقش یک مادر را بازی می‌کند، سکانس پایانی فیلم که ملیحه ناگهان زبان باز می‌کند و فریاد می‌زند از جمله به یادماندنی‌ترین پایان‌بندی‌های تاریخ سینمای ایران است. بازی درخشان عطیه معصومی و هما روستا (که رابطه‌شان ورژن تلطیف شده «رابطه» فیلم معجزه‌گر را به یاد می‌آورد) در کنار بار تربیتی و آموزشی فیلم باعث شد تا «پرنده کوچک خوشبختی» بارها و بارها از تلویزیون پخش شود. همین پخش‌های متوالی این فیلم را تبدیل به یکی از پربیننده‌ترین فیلم‌های سینمای ایران کرده است.

 

 بیدمجنون (۱۳۸۳)بید-مجنون

«بید مجنون» یکی از معدود فیلم‌های سینمای ایران است که مسئله‌ی معلولیت را با مفاهیم دینی پیوند زد. این فیلم داستان اُستاد دانشگاه نابینایی را روایت می‌کرد که به وقت نابینایی انسانی پاک و پرهیزکار بود اما بعد از اینکه بینایی خود را به دست آورد، شروع به طغیان کرد. بسیاری از منتقدان و تماشاگران این نگاه مجیدی به مسئله‌ی معلولیت را نقد کردند و اشتباه دانستند اما نتوانستند منکر این موضوع شوند که رویکرد دینی مجیدی به پدیده‌‌ی معلولیت نگاهی نو در سینمای ایران به حساب می‌آید.

مجیدی در «بید مجنون» موفق شده بود مفاهیم دینی را که موردعلاقه‌ی خودش بود را در قالب یک داستان پرکشش روایت کند. این فیلم چند سکانس بسیار تاثیرگذار دارد که تماشاگر را به‌شدت درگیر وضعیت شخصیت اصلی فیلم می‌کند. سکانسی که یوسف، اُستاد دانشگاه در بیمارستان متوجه می‌شود که بینایی خود را به دست آورده و کودکانه می‌رقصد، یکی از همین سکانس‌ها است. یا لحظه‌ای که بعد از بازگشت به ایران برای اولین‌بار پری را می‌بیند و دل‌باخته‌ی او می‌شود، یکی دیگر از سکانس‌های تاثیرگذار «بید مجنون» است که تماشاگر را درگیر وضعیت یوسف می‌کند. «بید مجنون» یکی از معدود فیلم‌های موفق سینمای ایران است که موفق شد به معلولیت جنبه‌ی دینی ببخشد.

 

 طلا و مس (۱۳۸۸)فیلم-طلا-و-مس

«طلا و مس» یکی از آن فیلم‌های نمونه‌ای سینمای ایران است که موفق شده زندگی یک طلبه‌ی ساده‌ی شهرستانی را با جزئیات تمام نمایش دهد. نمایش این زندگی به‌قدری درست بود که توجه بسیاری از مقامات عالی‌مرتبه‌ی سیاسی را هم به خود جلب کرد و بسیاری از این چهره‌ها از ساخت چنین فیلمی تقدیر کردند. اسعدیان در «طلا و مس» معلولیت زن را برای به چالش کشیدن عقاید اخلاقی سیدرضا، طلبه‌ی جوان داستان بهانه می‌کند. آن‌چیزی‌که به سایر طلبه‌های درس اخلاق در میان کتاب‌ها در جست‌و‌جوی آن هستند، سیدرضا در حوزه عمل تجربه می‌کند.

سیدرضا بعد از بیماری همسرش که منجر به زمین‌گیری او می‌شود، می‌آموزد باید از نفس خود عبور کند و فداکارانه برای حفظ زندگی زناشویی تلاش نماید. به‌خاطر همین سیر و سلوک درونی هم است که ابراز عشق پایانی سیدرضا به همسرش انقدر دل‌چسب از کار درآمده است. اسعدیان موفق شده تا زندگی سخت طلبه‌ی فیلمش را که به‌واسطه‌ی معلولیت همسرش به وجود آمده با ظرافت به آیه‌ی قرآنی «همانا بعد از هر سختی آسانی است» پیوند دهد و همین نگاه، «طلا و مس» را از نمونه‌های مشابه متمایز کند.

 

 بی صدا حلزون (۱۳۹۸)بی-صدا-حلزون

بهرنگ دزفولی‌زاده در «بی‌صدا حلزون» نگاهی اجتماعی به مسئله‌ی معلولیت دارد و سعی می‌کند راوی صادق مشکلات کسانی باشد که به‌دنبال مسئله‌ی پیوند هستند. زندگی یک زوج کر و لال در شهر بزرگی با مختصات تهران جذابیت‌های دراماتیکی دارد که هر کارگردانی را وسوسه می‌کند تا به روایت قصه این افراد بپردازد. بهرنگ دزفولی‌زاده داستان معلولیت شخصیت‌های اصلی فیلمش را به مهر مادرانه و تقلاهای زنانه‌ی شخصیت اصلی فیلم برای نجات پسرش پیوند می‌زند. در کنار نمایش جذاب این تلاش دزفولی‌زاده دو نگاه (نگاه زن و شوهر به حل مشکل فرزندشان) را مقابل هم می‌گذارد و از کنار این تقابل به برداشت جالبی از مشکلات این افراد می‌رسد.

این فیلم موفق می‌شود گوشه‌ای از زندگی افرادی را نشان دهد که سینما کمتر به زندگی آنها پرداخته است. نکته‌ی مهم در این فیلم زاویه دید متفاوت کارگردان نسبت به زندگی افراد معلول است. دزفولی‌زاده در این فیلم به روزمرگی‌های این زوج می‌پردازد؛ روزمرگی مغفول مانده‌ای که آواری از مشکلات را بر سر این زوج خراب کرده است و در کنار این مشکلات او جامعه‌ای را به تصویر می‌کشد که نه‌تنها کمکی به این افراد نمی‌کند بلکه بی‌تفاوت و با بی‌رحمی از کنار مشکلات آنها عبور می‌کند.

 

 

سوته-دلانسوته دلان (۱۳۵۶)

اکثر منتقدان سینمای ایران سوته‌دلان را نقطه اوج کارنامه حرفه‌ای علی حاتمی می‌دانند. فیلمی که به زندگی جوانی عقب اُفتاده به نام مجید ظروفچی (با بازی بهروز وثوقی) می‌پردازد که عاشق دختری بنام اقدس (با بازی شهره آغداشلو) می‌شود. علی حاتمی را با فضای کاملاً بومی و ایرانی کارهایش به خاطر می‌آوریم. حاتمی اُستاد ساخت فیلم‌هایی بود که هر بیننده‌ای را فارغ از سن و سال، جنسیت و میزان وابستگی‌اش به سنت غرق در نوستالژی می‌کرد؛ نوستالژی که همراه غم غربتی عجیب بود. ایجاد همین احساسات نوستالژیک هم بود که علی حاتمی را تبدیل به یکی از پرطرفدارترین کارگردانان میان مردم ایران کرد. مردمی که در آثار علی حاتمی هویت و اصالت ایرانی خود را می‌دیدند و به همین خاطر او را دوست داشتند.

سوته دلان نه تنها بهترین فیلم علی حاتمی که یکی از بهترین فیلم‌های تاریخ سینمای ایران است. نگاه علی حاتمی در این فیلم به پدیده معلولیت نگاهی به شدت رمانتیک و عرفانی است. حاتمی مجید ظروفچی را کودکی تنها و بی‌کس می‌بیند که تشنه محبت است و بیشتر از تمام شخصیت‌های فیلم به خدا نزدیک‌تر است. این جوان معلول نه تنها معنی عشق را می‌فهمد که می‌تواند احساسات درونش را هم به خوبی و بازبانی ساده بیان کند و از اقدس سر به هوا زنی عاشق پیشه بسازد و به برادرش حبیب آقا (با بازی جمشیدی مشایخی) هم عاشقیت را یاد بدهد.از معلولیت در سوته دلان  برای بیان داستان یک عشق ساده و پاک استفاده شده است. عشقی زمینی که به اعتقاد حاتمی ریشه‌ای عرفانی و آسمانی دارد و مجید را در پایان فیلم به بهشت می‌برد.

 

گل-های-داوودیگل‌های داوودی (۱۳۶۳)

نمایش عشق زمینی در دهه شصت یک تابو به حساب می‌آمد و به همین خاطر کارگردانان سینمای ایران سراغ فیلمنامه‌های عاشقانه نمی‌رفتند. اما رسول صدرعاملی با شکستن این تابو سراغ داستان عاشقانه دو جوان رفت. صدر عاملی برای دور زدن ممیزی راه خوبی پیدا کرد و با نابینا کردن دو شخصیت اصلی فیلمش کاری کرد که هیچ‌کس نتواند از گل‌های داوودی برداشتی جسمانی داشته باشد. گل‌های داوودی داستان جوان نابینایی بنام جواد (با بازی بیژن امکانیان) است که در آستانه ازدواج با دختر نابینایی بنام مریم (هیلدا پیرزاد) قرار دارد. او منتظر پدر خود عباس (با بازی داوود رشیدی) است غافل از این‌که پدر او در زندان فوت کرده و…

نابینا بودن شخصیت‌های اصلی در گل‌های داوودی بیشتر یک قلق دراماتیک است که توسط نویسنده توانایی مانند جیرانی استفاده شده تا کلیت فیلم به خطر نیفتد. نابینایی شخصیت‌های اصلی و پرداختن به چرایی این نابینایی به هیچ وجه مسئله نویسنده و کارگردان نیست. بنابراین نمی‌توان گفت که داستان فیلم برای بیان مشکل نابینایی شخصیت‌های اصلی نوشته شده است. صدرعاملی در گل‌های داوودی از نابینایی شخصیت‌های اصلی استفاده بسیار به جا و درستی کرد و ملودرام عاشقانه جذابی ساخت که در سال‌های فقر عشق در سینمای ایران تماشاگران زیادی را به سالن‌های سینما کشاند. گل‌های داوودی یکی از مهم‌ترین خطوط قرمز سینمای ایران در دهه شصت را شکست و راه را برای کارگردانانی که می‌خواستند فیلم عاشقانه بسازند هموار کرد.

 

پرنده-کوچک-خوشبختیپرنده کوچک خوشبختی (۱۳۶۶)

پوران درخشنده همیشه بر روی آموزنده بودن فیلم‌هایش تاکید دارد. او اعتقاد دارد که آثارش باید حاوی پیامی برای مخاطب باشد و به او درباره یک پدیده اجتماعی آموزش بدهد. پرنده کوچک خوشبختی هم از این قاعده مستثنی نیست و درخشنده در این فیلم تمام تلاش خود را کرده تا به مخاطب درباره نحوه رفتار با کودکانی که قدرت تکلم ندارند آموزش بدهد. فیلم داستان دختری به نام ملیحه (با بازی عظیه معصومی) است که قدرت تکلم ندارد و منزوی است. او که حتی بک بار اقدام به خودکشی هم کرده است تا این‌که با ورود خانم شفیق (با بازی هما روستا) زندگی‌اش برای همیشه تغییر می‌کند…

درخشنده یک ملودرام ساز قهار و زبردست است. پرنده کوچک خوشبختی به‌عنوان یک ملودرام پیام‌دار و آموزنده فیلم تاثیرگذاری است. هم مخاطب را سرگرم می‌کند و هم پیام اصلی فیلم که نحوه درست رفتار با کودکان فاقد قدرت تکلم است را به خوبی به تماشاگر منقل می‌کند. رابطه ملیحه و خانم شفیق خوب از کار درآمده و درخشنده موفق شده تنهایی و بی‌پناهی دختری که دچار نقص جسمی است را به خوبی نمایش دهد. به خاطر همین ویژگی‌های مثبت هم بود که پرنده کوچک خوشبختی در زمان اکران این اندازه مورد توجه قرار گرفت و تبدیل به فیلمی پرفروش شد. فیلمی که تماشاگران زیادی را به سالن‌های سینما کشاند و با فروش خود توجهات را به سمت کودکانی که دارای نقص جسمانی هستند جلب کرد.

 

مسافر مهتابمسافران مهتاب (۱۳۶۶)

مهدی فخیم‌زاده یکی از معدود چهره‌های حرفه‌ای سینمای ایران است. کارگردانی که سینما حرفه او است و به همین خاطر همه نوع فیلمی ساخته است. مسافران مهتاب یکی از مهم‌ترین فیلم‌های فخیم‌زاده است. فیلمی که اکثر منتقدان آن را تقلیدی سیاسی و شعاری از سوته دلان علی حاتمی دانستند. مسافران مهتاب داستان مردی روستایی به نام سلیمان (با بازی حسین گیل) است که در دوران پهلوی همراه برادرش نمکی (با بازی مهدی فخیم‌زاده) که معلول ذهنی است برای کار به شهر می‌آید. با گم شدن نمکی در شهر اتفاقاتی می‌اُفتد که برای سلیمان و نمکی دردسرساز می‌شود.

مسافران مهتاب به سیاق اکثر آثار دهه شصت فیلمی است در مذمت حکومت پهلوی که با وقوع انقلاب اسلامی سرنگون شد. فخیم‌زاده در مسافران مهتاب نشان می‌دهد که جامعه ایران در زمان پهلوی بسیار فرصت‌طلب است و رفتار بدی با یک جوان ساده و معصوم دارد. معلولیت در مسافران مهتاب بیشتر محملی است برای صدور شعارهای سیاسی کارگردان. فخیم‌زاده از معصومیت نمکی استفاده می‌کند تا ظلم‌های حکومت شاهنشاهی را به تصویر بکشد. بنابراین با صراحت می‌توان گفت که معلولیت در مسافران مهتاب یک موضوع فرعی است که از آن بهره‌برداری سیاسی شده است.

 

بید-مجنونبید مجنون (۱۳۸۳)

مجید مجیدی از آن دسته کارگردان‌های سینمای ایران است که مانند رضا میرکریمی و ابراهیم حاتمی‌کیا به بیان مضامین مذهبی در آثارش بسیار علاقه دارد. برخلاف کارگردانانی مانند حاتمی‌کیا که آثارشان وجوه سیاسی فراوانی دارد، مجیدی بر روی ابعاد عرفانی دین تاکید می‌کند. بید مجنون داستان اُستاد دانشگاه نابینایی به نام یوسف (با بازی پرویز پرستویی) است که با یک عمل جراحی بینایی خود را به دست می‌آورد. اما به دست آوردن بینایی باعث طغیان و عصیان یوسف می‌شود و زندگی‌اش به هم می‌ریزد.

معلولیت یوسف در بید مجنون بهانه‌ای است برای این که مجیدی به مضمون مذهبی دل‌خواهش بپردازد. یوسف بعد از به دست آوردن بینایی خود تبدیل به شخصیت دیگری می‌شود. شخصیتی ناشکر و ناسپاس که در برابر لطف پروردگار شروع به گردن کشی می‌کند. گردن‌کشی که در نهایت به ضرر او تمام می‌شود و خداوند هم پاسخ این گردن‌کشی را می‌دهد. مجیدی در بید مجنون با تکیه بر معلولیت شخصیت اصلی یکی از دینی‌ترین فیلم‌های خود را می‌سازد. فیلمی که بسیار مورد توجه قرار گرفت و باعث شد مجیدی این جسارت را پیدا کند که سراغ مضامین تازه‌ای برای فیلم‌سازی برود.

 

میم-مثل-مادرمیم مثل مادر (۱۳۸۵)

رسول ملاقلی‌پور را بیشتر با آثار حنگی‌اش به خاطر می‌آوریم. مشهورترین کارهای این کارگردان فقید در ژانر جنگی ساخته شده‌اند و تماشاگران با آثار ملاقلی‌پور در این ژانر خاطره دارند. اما ملاقلی‌پور هرگاه سراغ کارگردانی ملودرام‌های اجتماعی و خانوادگی رفته هم موفق شده فیلم‌های جذابی بسازد که تماشاگران بسیاری را جلب کند. «میم مثل مادر» داستان پرستاری بنام سپیده (با بازی گلشیفته فراهانی) است که در جریان بمباران شیمیایی سردشت دچار مشکل می‌شود. سال‌ها بعد درست زمانی که قرار است بچه دار شود متوجه می‌شود که بچه‌اش دچار نقص عضو خواهد بود. همسرش سهیل (با بازی حسین یاری) اصرار دارد که بچه را سقط کنند. اما سپیده از همسرش جدا شده و بچه را نگه می‌دارد…

از معلولیت سعید (با بازی علی شادمان) در میم مثل مادر برای نمایش مهر مادری سپیده استفاده شده است. در واقع هدف کارگردان از ساخت این فیلم تقدیر از تمام مادران ایرانی است که یک تنه مشکلات زندگی را تحمل می‌کنند و تمام تلاششان این است که کودکان خود را به بهترین شکل ممکن تربیت کنند، حتی اگر آن کودک دچار معلولیت جسمی باشد. بازی بازیگر نقش اول زن این فیلم بسیار خوب است و ملاقلی‌پور موفق می‌شود یک ملودرام سوزناک بسازد که تماشاگر را هنگام تماشای فیلم احساساتی ‌کند. در کارنامه کاری ملاقلی‌پور میم مثل مادر جایگاه مهمی دارد چرا که ثابت کرد این کارگردان موفق سینمای ایران توانایی ساخت فیلمی پرفروش که تماشاگران زیادی را به سالن‌های سینما بیاورد را هم دارد.

 

اینجا-بدون-مناینجا بدون من (۱۳۸۹)

بهرام توکلی در همان اولین فیلم‌هایش نشان داد اُستاد ساخت درام‌های روان‌کاوانه و پیچیده است. درام‌هایی که حول یک شخصیت رنجور و رنج دیده نوشته می‌شود و با اجرایی وهم‌انگیز ابعاد روان‌کانه فیلم نمود بیشتری هم پیدا می‌کند. البته بعدها توکلی تغییر فاز داد و ساخت فیلم در ژانرهای جنگی، درام تاریخی و کمدی سیاه را هم تجربه کرد. اما حقیقت امر این است که بهترین فیلم‌های توکلی تا به امروز همان درام‌های روان‌کاوانه است. «اینجا بدون من» بدون شک بهترین فیلم‌ بهرام توکلی تا به امروز و یکی از بهترین فیلم‌های سال‌های اخیر سینمای ایران است. داستان فیلم درباره یک خانواده کمی عجیب و خل ضع است. خانواده‌ای رویاباف شامل یک مادر ( با بازی فاطمه معتمدآریا) و دو فرزند جوان به نام‌های احسان (با بازی صابر) و یلدا (با بازی نگار جواهریان). مادر تمام فکر و ذکرش این است که دختر معلولش یلدا را سر و سامان بدهد و خوشبخت کند.

«اینجا بدون من» اقتباسی از نمایشنامه باغ وحش شیشه‌ای تنسی ویلیامز است. در نمایشنامه اصلی هم وضعیت روحی خانواده (خصوصاً دختر جوان) محور اصلی داستان است. بهرام توکلی از همین تم استفاده کرده و با تاکید بر روی معلولیت یلدا تلاش کرده تا نشان دهد این خانواده به ظاهر معمولی چگونه به سمت زوال حرکت می‌کند. پیچیدگی داستانی و تلخی ذاتی اینجا بدون من باعث شد تا توجه تماشاگران به تاثیرات ویرانگر معلولیت جلب شود. تاثیراتی که می‌تواند باعث نابودی رویاهای کوچک یک خانواده فقیر کارگری شود. بهرام توکلی در این‌جا بدون توانسته بهترین استفاده ممکن از معلولیت را به عنوان یک وِیژگی دراماتیک داشته باشد و داستانش را با استفاده از این موضوع مهم و حیاتی قوام و غنا ببخشد.

 

حوض-نقاشیحوض نقاشی (۱۳۹۱)

مازیار میری را می‌توان جزء آن دسته کارگردان حرفه‌ای و کاربلدی دانست که در تمام ژانرها فیلم ساخته است. از درام اجتماعی سعادت آباد تا سریال ملودرام گاوصندوق همه محصول کار کارگردانی است که بارها ثابت کرده می‌تواند از هر فیلمنامه‌ای یک اثر خوش‌ساخت و آبرومند بسازد. برای همین هم بود که مسئولان حوزه هنری در اوج اختلافات‌شان با وزارت ارشاد وقت ساخت حوض نقاشی را به مازیار میری سپردند تا نشان دهند می‌توانند کارگردانانی از طیف‌های مختلف سیاسی را جذب کرده و در مقابل سینمای روشنفکری ایران آثار قابل دفاعی تولید کنند که کیفیت خوب و استانداردی دارد. حوض نقاشی داستان زوج معلولی به نام مریم و رضا (با بازی نگار جواهریان و شهاب حسینی) است که طی یک اتفاق ساده با هم آشنا می‌شوند و ازدواج می‌کنند. آن‌ها بچه دار می‌شوند و برخلاف تصور دیگران بچه‌های آن‌ها کاملاً سالم است. با بزرگ شدن فرزند مریم و رضا مشکلات زیادی برای این زوج معلول به وجود می‌آید.

حوض نقاشی یک ملودرام کاملاً بومی و ایرانی است. یکی از ویژگی‌های اصلی ملودرام‌های ایرانی اغراق است. اغراقی که باعث احساساتی شدن تماشاگر می‌شود. میری هم از معلولیت دو شخصیت اصلی و مشکلاتی که این معلولیت‌ برای آن‌ها به وجود آورده استفاده کرده تا احساسات تماشاگر را تحریک کند و اشک او را در بیاورد. باید اعتراف کرد علی‌رغم غیرمنطقی بودن برخی نکات داستانی (مانند حامله شدن مریم با این وضعیت جسمانی) میری موفق شده در حوض نقاشی احساسات تماشاگر را درگیر داستان فیلمش کند. برخی از سکانس‌های فیلم مانند سکانسی که رضا از پشت پنجره کلاس با پسرش صحبت می‌کند بسیار تاثیرگذار از کار درآمده است. همین چند سکانس تاثیرگذار کافی بود تا تماشاگر ایرانی به فیلم میری اقبال نشان دهد و برای تماشای داستان این زوج متفاوت به سالن‌های سینما بیاید و سازندگان فیلم را به هدف‌شان که ساخت ملودرامی تاثیرگذار بود برساند.

 

جنگ-جهانی-سومجنگ جهانی سوم (۱۴۰۱)

جنگ جهانی سوم فیلم به شدت نمادینی است. هومن سیدی در این فیلم به تحلیل قدرت پرداخته و سعی کرده با قرار دادن یک کارگر ساده به نام شکیب (با بازی محسن تنابنده) در وضعیتی خاص به این موضوع بپردازد که قدرت با افراد مختلف چه می‌کند و چه تغییری در شخصیت‌ آن‌ها به وجود می‌آورد. این مضمون پیچیده باعث شده «جنگ جهانی سوم» تبدیل به فیلمی متفاوت و به شدت خاص شود که هر تماشاگری تفسیر خودش را از آن خواهد داشت. فیلم سیدی موفقیت جهانی زیادی به دست آورد و نام این کارگردان را بیش از پیش در سطح جهان بر سر زبان‌ها انداخت.

خرید بلیت جنگ جهانی سوم

معلولیت لادن (با بازی مهسا حجازی) به این شخصیت وجهی نمادین بخشیده است. او برای شکیب نماد همان معصومیتی که در زندگی شخصی خود آن را از دست داده است. سادگی لادن باعث می‌شود شکیب به عنوان مردی که همه او را تحقیر می‌کنند به زندگی متصل شود. در واقع لادن عامل حیات شکیب است و به همین خاطر است که شکیب برای منافع این دختر جوان تمام تلاش خود را انجام می‌دهد. معلولیت لادن در جنگ جهانی سوم بیشتر از هر مضمون دیگری درون مایه اصلی فیلم سیدی را افشا می‌کند. سرنوشت لادن معصوم و محروم بیش از هر چیز دیگری این نکته را اثبات می‌کند که جهان امروز با این مناسبات پیچیده و مادی‌گرایانه انسانی جای خوبی برای زندگی نیست. انسان‌ها همه تبدیل به گرگ‌هایی شده‌اند که خواسته یا ناخواسته زنی معصوم را که حکم بره‌ای بی‌پناه را دارد از هم می‌درند. سیدی از معلولیت لادن استفاده می‌کند تا نشان دهد بشر به ظاهر مدرن چقدر حیوان صفت است و اگر پای منافع مادی‌اش وسط باشد حاضر است همه چیز را فدا کند تا به خواسته خود برسد.

 

 پای چپ من (۱۹۸۹)پای-چپ-من

«پای چپ من» داستان زندگی کریس براون نقاش و نویسنده‌ی ایرلندی است که تنها پای چپش کار می‌کند. جیم شرایدان کارگردان ایرلندی‌تبار در یک فیلم بیوگرافیک داستان زندگی این نابغه را با رنجی عمیق به تصویر می‌کشد. در تمام سکانس‌های این فیلم ما شاهد رنج عظیم این مرد هستیم؛ رنجی که او را در تمام زندگی عذاب داده و باعث مشکلات زیادی برای او و خانواده‌اش شده است.

شرایدان با هوشمندی صحنه‌های رنج‌آور این فیلم را با طنزی جذاب تعدیل کرده است تا تماشاگر از تماشای زندگی این نابغه‌‍‌ی معلول خسته نشود. دنیل دی لوئیس در این فیلم شاه‌نقش تمام دوران بازیگری‌اش را ایفا کرده و توانسته رنج‌های یک انسان معلول را با ظرافتی مثال‌زدنی به تصویر بکشد. شرایدان تمام رنج‌ها و مصائب این نابغه را از طریق چشم‌های بی‌قرار دی لوئیس به تماشاگر منتقل می‌کند. این بازی درخشان آغازی بر درخشش‌های متعدد دی لوئیس در عرصه‌ی بازیگری بود. دی لوئیس با بازی در این فیلم اولین اُسکار خودش را به دست آورد و جلوه‌ی بی‌همتایی به این شخصیت معلول بخشید.

 

 متولد چهارم جولای (۱۹۸۹)متولد-چهارم-جولای

«متولد چهارم جولای» مهم‌ترین فیلم دهه‌ی هشتادی سیاسی‌ترین کارگردان حال حاضر سینمای آمریکا، الیور استون است. این فیلم داستان ران کواچ یک کهنه سرباز آمریکایی را روایت می‌کند که در جنگ ویتنام قطع‌نخاع می‌شود و همین حادثه تلخ او را تبدیل به یکی از فعالان ضدجنگ آمریکایی می‌کند. الیور استون در «متولد چهارم جولای» از معلولیت برای روایت تلخی‌های جنگ استفاده می‌کند و نوک پیکان انتقاداتش را به سمت دولت‌مردانی می‌گیرد که با رقم زدن جنگ‌هایی مانند جنگ ویتنام باعث معلولیت جوانانی مثل ران شدند.

الیور استون در این فیلم با خشونتی گرافیکی که مختص فیلم‌های اوست، رنج‌ها و مصائب زندگی کواچ را به تصویر می‌کشد. کواچ موفق می‌شود از معلولیتی که باعث خشم او شده استفاده کند و به یک فعال اجتماعی تبدیل شود. پیامی که این فیلم برای معلولان دارد این است که معلولیت پایان زندگی نیست بلکه می‌تواند آغازی برای یک زندگی متفاوت باشد؛ زندگی‌ای که حتی به لحاظ تاثیرگذاری بر مسائل اجتماعی فرسنگ‌ها جلوتر از زندگی افراد سالم است. تام کروز در این فیلم غوغا می‌کند و از کلیشه‌های بازیگری خودش فاصله می‌گیرد و موفق می‌شود راوی صادقی برای رنج‌های این کهنه سرباز قدیمی باشد.

 

 بوی خوش زن (۱۹۹۲)بوی-خوش-زن

«بوی خوش زن» بیش از همه‌چیز یادآور بزرگی و عظمت بازیگر بی‌همتایی به نام آل پاچینو است. سرهنگ اسلید که نابیناست با پرستار موقتش چارلز سیمس برای تفریح به سفر می‌رود، سفری که زندگی آنها را تغییر می‌دهد. فیلم پر است از سکانس‌های تکان دهنده‌ای که تماشاگر را میخکوب می‌کند؛ سکانس‌هایی که به مدد بازی درخشان آل پاچینو تبدیل به رساله‌ای تکان‌دهنده از زندگی یک میانسال در آستانه‌ی تباهی شده است.

پاچینو نابینا بودن را بازی نمی‌کند آن را زندگی می‌کند. سکانسی که اسلید برای رهایی چارلز از مجازات در کالج سخنرانی می‌کند مو به اندام تماشاگر راست می‌کند و سکانس ماشین‌سواری این دو نفر که فرمان در اختیار اسلید نابیناست، شور زندگی را در تماشاگر زنده می‌کند. آل پاچینو در این فیلم کاری می‌کند که تماشاگر آرزو کند اگر روزی روزگاری نابینا شد مثل اسلید شود که علی‌رغم معلولیت جسمی که دارد تاثیرگذاری‌اش بر زندگی اطرافیانش ده‌ها بار بیشتر از انسان‌های سالم است. «بوی خوش یک زن» از قدرت زندگی حرف می‌زند، از اینکه انسان‌ها علی‌رغم معلولیت‌ها و محدودیت‌هایی که دارند باید زندگی را در آغوش بگیرند و از هر لحظه زندگی لذت ببرند و همین پیام است که فیلم را برای تماشاگر جذاب کرده است.

 

 نظریه همه چیز (۲۰۱۴)نظریه-همه-چیز

شاید زندگی هیچ دانشمندی به اندازه‌ی استیون هاوکینگ الهام بخش نباشد. دانشمندی که علی‌رغم بیماری نادری که منجر به فلج کامل اندام او شد، لحظه‌ای حرکت به‌سوی پیشرفت را متوقف نکرد و قله‌های علم را در نوردید. «نظریه‌ی همه چیز» یک روایت کلاسیک از زندگی این دانشمند برجسته‌ی علم فیزیک است. جیمز مارش در این فیلم زندگی‌نامه‌ای به شکلی کلاسیک و با جزئیاتی شگفت‌انگیز تمام مراحل زندگی این نابغه را به تصویر می‌کشد. از پایمردی او و زندگی عاشقانه‌اش حرف می‌زند و نشان می‌دهد معلولیت نه‌تنها او را نااُمید نمی‌کند بلکه باعث قدرتمندتر شدنش هم می‌شود.

عشق او به همسرش مهم‌ترین موتور محرک هاوکینگ برای ادامه دادن است؛ عشقی که به یک پسر جوان در آستانه‌ی فروپاشی قدرتی ماورایی می‌بخشد تا با غلبه بر ناتوانی جسمی که دارد، فقط با کمک گرفتن از ذهنش به نقطه‌ای از عظمت برسد که آرزوی هر انسانی است. روایت اُمیدبخش مارش در کنار بازی شگفت‌انگیز ادی ردمن «نظریه‌ی همه چیز» را تبدیل به فیلمی کرده که می‌توان از هر لحظه و ثانیه‌اش لذت برد.

 

 کودا (۲۰۲۱)کودا

«کودا» یکی از آن فیلم‌های نمونه‌ای است که از معلولیت برای مطرح کردن رویای آمریکایی استفاده می‌کند. داستان زندگی روبی به‌عنوان تنها عضو سالم یک خانواده‌ی ناشنوا که آرزوی موسیقی‌دان شدن دارد، در دستان سیان هدر تبدیل به فرصتی شده تا این کارگردان رویای آمریکایی را به کل جهانیان عرضه کند و به تماشاگر بگوید علی‌رغم مشکلاتی که روبی در زندگی خود دارد در نهایت رستگار می‌شود. هم به خانواده‌اش کمک می‌کند و هم به آرزوی خود یعنی قبولی در مدرسه موسیقی می‌رسد. «کودا» پر است از صحنه‌های کوچک و زیبایی که تماشاگر را به روزمره‌ی این خانواده‌ی عجیب نزدیک می‌کند.

پدر و مادر شوخ‌طبع روبی در کنار برادر جذابش برای تماشاگر خانواده‌ی متفاوتی می‌سازد که می‌تواند دوستشان داشته باشد. «کودا» در نهایت همان مسیری را می‌رود که تمام ملودرام‌های تین‌اجری آمریکایی. ملودرام‌هایی که در آن قهرمان به‌واسطه‌ی فداکاری‌هایش پاداش می‌گیرد و رستگار می‌شود. همین رویکرد خوش بینانه به پدیده‌ی معلولیت به‌طور خاص و زندگی به‌طور عام بود که داوران آکادمی اُسکار را متقاعد کرد تا جایزه‌ی بهترین فیلم را به «کودا» بدهند. مانند پایان «کودا» سرنوشت فیلم هم رویایی رقم خورد و فیلمی کوچک و کم‌ادعا توانست به قله‌ی افتخار برسد و اُسکار را تصاحب کند.

 

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.