نویسنده: مازیار وکیلی
معلولیتهای جسمانی همیشه یکی از عناصر جذاب و دراماتیک برای نویسندگان بوده است تا با تکیه بر آن داستان خود را روایت کنند. شخصیتهایی که نقص جسمانی دارند به دلیل اینکه میتوانند به کشومکشهای درون داستان ابعاد متفاوتی ببخشند، همیشه بهعنوان یک خط داستانی جذاب مورد استفاده قرار گرفتهاند. چند تن از شخصیتهای ماندگار تاریخ سینما شخصیتهای دارای نقص عضو هستند. شخصیتهایی که روایت داستان آنها به مراتب جذابتر از شخصیتهای معمولی تاریخ سینما بوده است. به بهانهی اکران فیلم بی صدا حلزون نگاهی به مهمترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران و جهان با محوریت معلولیت جسمانی انداختیم.
رابطه (۱۳۶۵)![رابطه]()
کارگردان: پوران درخشنده
پوران درخشنده بهعنوان یکی از ماهرترین کارگردانان سینمای ایران در ساخت ملودرام از معلولیت جسمانی شخصیت اصلی فیلمش در بستری ملودراماتیک استفاده میکند و بیش از هرچیز بر روی تنهایی و تک اُفتادگی نوجوان خود تاکید میورزد. در «رابطه» ما با روحیات یک نوجوان متفاوت آشنا میشویم و از دریچهی شخصیت آقای معلم (با بازی همیشه خوب خسرو شکیبایی) یاد میگیریم که چگونه باید با شخصیتهایی که این نقص عضو را دارند، برخورد کرد. «رابطه» در زمان اکران خود بحثهای بسیاری را برانگیخت و مورد توجه قرار گرفت. این فیلم یکی از بهترین ملودرامهای سینمای بعد از انقلاب است که بهعنوان یک فیلم اول از جمله موفقترین فیلمهای سینمای ایران است.
پرنده کوچک خوشبختی (۱۳۶۶)![پرنده-کوچک-خوشبختی]()
کارگردان: پوران درخشنده
«پرنده کوچک خوشبختی» را باید جفت دوقلوی «رابطه» دانست. این فیلم هم در بستری ملودرام به بررسی مشکلات ناشنوایان میپردازد. شاید مهمترین تفاوتی که «پرنده کوچک خوشبختی» با برادر بزرگتر خود رابطه دارد، در افتوخیز ملودراماتیک داستان باشد. جاییکه این فیلم داستانی به مراتب هیجانانگیزتر و پرکششتر را روایت میکند. اگر در رابطهی خسرو شکیبایی در نقش معلم ناصر با کمک به او جایگاهی پدرانه پیدا میکرد، در «پرنده کوچک خوشبختی» هما روستا با بازی در نقش معلمی که نگران سرنوشت ملیحه است.
برای او که نقش یک مادر را بازی میکند، سکانس پایانی فیلم که ملیحه ناگهان زبان باز میکند و فریاد میزند از جمله به یادماندنیترین پایانبندیهای تاریخ سینمای ایران است. بازی درخشان عطیه معصومی و هما روستا (که رابطهشان ورژن تلطیف شده «رابطه» فیلم معجزهگر را به یاد میآورد) در کنار بار تربیتی و آموزشی فیلم باعث شد تا «پرنده کوچک خوشبختی» بارها و بارها از تلویزیون پخش شود. همین پخشهای متوالی این فیلم را تبدیل به یکی از پربینندهترین فیلمهای سینمای ایران کرده است.
بیدمجنون (۱۳۸۳)![بید-مجنون]()
کارگردان: مجید مجیدی
«بید مجنون» یکی از معدود فیلمهای سینمای ایران است که مسئلهی معلولیت را با مفاهیم دینی پیوند زد. این فیلم داستان اُستاد دانشگاه نابینایی را روایت میکرد که به وقت نابینایی انسانی پاک و پرهیزکار بود اما بعد از اینکه بینایی خود را به دست آورد، شروع به طغیان کرد. بسیاری از منتقدان و تماشاگران این نگاه مجیدی به مسئلهی معلولیت را نقد کردند و اشتباه دانستند اما نتوانستند منکر این موضوع شوند که رویکرد دینی مجیدی به پدیدهی معلولیت نگاهی نو در سینمای ایران به حساب میآید.
مجیدی در «بید مجنون» موفق شده بود مفاهیم دینی را که موردعلاقهی خودش بود را در قالب یک داستان پرکشش روایت کند. این فیلم چند سکانس بسیار تاثیرگذار دارد که تماشاگر را بهشدت درگیر وضعیت شخصیت اصلی فیلم میکند. سکانسی که یوسف، اُستاد دانشگاه در بیمارستان متوجه میشود که بینایی خود را به دست آورده و کودکانه میرقصد، یکی از همین سکانسها است. یا لحظهای که بعد از بازگشت به ایران برای اولینبار پری را میبیند و دلباختهی او میشود، یکی دیگر از سکانسهای تاثیرگذار «بید مجنون» است که تماشاگر را درگیر وضعیت یوسف میکند. «بید مجنون» یکی از معدود فیلمهای موفق سینمای ایران است که موفق شد به معلولیت جنبهی دینی ببخشد.
طلا و مس (۱۳۸۸)![فیلم-طلا-و-مس]()
کارگردان: همایون اسعدیان
«طلا و مس» یکی از آن فیلمهای نمونهای سینمای ایران است که موفق شده زندگی یک طلبهی سادهی شهرستانی را با جزئیات تمام نمایش دهد. نمایش این زندگی بهقدری درست بود که توجه بسیاری از مقامات عالیمرتبهی سیاسی را هم به خود جلب کرد و بسیاری از این چهرهها از ساخت چنین فیلمی تقدیر کردند. اسعدیان در «طلا و مس» معلولیت زن را برای به چالش کشیدن عقاید اخلاقی سیدرضا، طلبهی جوان داستان بهانه میکند. آنچیزیکه به سایر طلبههای درس اخلاق در میان کتابها در جستوجوی آن هستند، سیدرضا در حوزه عمل تجربه میکند.
سیدرضا بعد از بیماری همسرش که منجر به زمینگیری او میشود، میآموزد باید از نفس خود عبور کند و فداکارانه برای حفظ زندگی زناشویی تلاش نماید. بهخاطر همین سیر و سلوک درونی هم است که ابراز عشق پایانی سیدرضا به همسرش انقدر دلچسب از کار درآمده است. اسعدیان موفق شده تا زندگی سخت طلبهی فیلمش را که بهواسطهی معلولیت همسرش به وجود آمده با ظرافت به آیهی قرآنی «همانا بعد از هر سختی آسانی است» پیوند دهد و همین نگاه، «طلا و مس» را از نمونههای مشابه متمایز کند.
بی صدا حلزون (۱۳۹۸)![بی-صدا-حلزون]()
کارگردان: بهرنگ دزفولیزاده
بهرنگ دزفولیزاده در «بیصدا حلزون» نگاهی اجتماعی به مسئلهی معلولیت دارد و سعی میکند راوی صادق مشکلات کسانی باشد که بهدنبال مسئلهی پیوند هستند. زندگی یک زوج کر و لال در شهر بزرگی با مختصات تهران جذابیتهای دراماتیکی دارد که هر کارگردانی را وسوسه میکند تا به روایت قصه این افراد بپردازد. بهرنگ دزفولیزاده داستان معلولیت شخصیتهای اصلی فیلمش را به مهر مادرانه و تقلاهای زنانهی شخصیت اصلی فیلم برای نجات پسرش پیوند میزند. در کنار نمایش جذاب این تلاش دزفولیزاده دو نگاه (نگاه زن و شوهر به حل مشکل فرزندشان) را مقابل هم میگذارد و از کنار این تقابل به برداشت جالبی از مشکلات این افراد میرسد.
این فیلم موفق میشود گوشهای از زندگی افرادی را نشان دهد که سینما کمتر به زندگی آنها پرداخته است. نکتهی مهم در این فیلم زاویه دید متفاوت کارگردان نسبت به زندگی افراد معلول است. دزفولیزاده در این فیلم به روزمرگیهای این زوج میپردازد؛ روزمرگی مغفول ماندهای که آواری از مشکلات را بر سر این زوج خراب کرده است و در کنار این مشکلات او جامعهای را به تصویر میکشد که نهتنها کمکی به این افراد نمیکند بلکه بیتفاوت و با بیرحمی از کنار مشکلات آنها عبور میکند.
- بیشتر بخوانید
- نگاهی به شهر مشهد در سینمای ایران
- برترین فیلم های ۲۰۲۲ تابهحال | از بتمن متفاوت تا روایت تاریخی وایکینگها
پای چپ من (۱۹۸۹)![پای-چپ-من]()
کارگردان: جیم شرایدان
«پای چپ من» داستان زندگی کریس براون نقاش و نویسندهی ایرلندی است که تنها پای چپش کار میکند. جیم شرایدان کارگردان ایرلندیتبار در یک فیلم بیوگرافیک داستان زندگی این نابغه را با رنجی عمیق به تصویر میکشد. در تمام سکانسهای این فیلم ما شاهد رنج عظیم این مرد هستیم؛ رنجی که او را در تمام زندگی عذاب داده و باعث مشکلات زیادی برای او و خانوادهاش شده است.
شرایدان با هوشمندی صحنههای رنجآور این فیلم را با طنزی جذاب تعدیل کرده است تا تماشاگر از تماشای زندگی این نابغهی معلول خسته نشود. دنیل دی لوئیس در این فیلم شاهنقش تمام دوران بازیگریاش را ایفا کرده و توانسته رنجهای یک انسان معلول را با ظرافتی مثالزدنی به تصویر بکشد. شرایدان تمام رنجها و مصائب این نابغه را از طریق چشمهای بیقرار دی لوئیس به تماشاگر منتقل میکند. این بازی درخشان آغازی بر درخششهای متعدد دی لوئیس در عرصهی بازیگری بود. دی لوئیس با بازی در این فیلم اولین اُسکار خودش را به دست آورد و جلوهی بیهمتایی به این شخصیت معلول بخشید.
متولد چهارم جولای (۱۹۸۹)![متولد-چهارم-جولای]()
کارگردان: اُلیور استون
«متولد چهارم جولای» مهمترین فیلم دههی هشتادی سیاسیترین کارگردان حال حاضر سینمای آمریکا، الیور استون است. این فیلم داستان ران کواچ یک کهنه سرباز آمریکایی را روایت میکند که در جنگ ویتنام قطعنخاع میشود و همین حادثه تلخ او را تبدیل به یکی از فعالان ضدجنگ آمریکایی میکند. الیور استون در «متولد چهارم جولای» از معلولیت برای روایت تلخیهای جنگ استفاده میکند و نوک پیکان انتقاداتش را به سمت دولتمردانی میگیرد که با رقم زدن جنگهایی مانند جنگ ویتنام باعث معلولیت جوانانی مثل ران شدند.
الیور استون در این فیلم با خشونتی گرافیکی که مختص فیلمهای اوست، رنجها و مصائب زندگی کواچ را به تصویر میکشد. کواچ موفق میشود از معلولیتی که باعث خشم او شده استفاده کند و به یک فعال اجتماعی تبدیل شود. پیامی که این فیلم برای معلولان دارد این است که معلولیت پایان زندگی نیست بلکه میتواند آغازی برای یک زندگی متفاوت باشد؛ زندگیای که حتی به لحاظ تاثیرگذاری بر مسائل اجتماعی فرسنگها جلوتر از زندگی افراد سالم است. تام کروز در این فیلم غوغا میکند و از کلیشههای بازیگری خودش فاصله میگیرد و موفق میشود راوی صادقی برای رنجهای این کهنه سرباز قدیمی باشد.
بوی خوش زن (۱۹۹۲)![بوی-خوش-زن]()
کارگردان: مارتین برست
«بوی خوش زن» بیش از همهچیز یادآور بزرگی و عظمت بازیگر بیهمتایی به نام آل پاچینو است. سرهنگ اسلید که نابیناست با پرستار موقتش چارلز سیمس برای تفریح به سفر میرود، سفری که زندگی آنها را تغییر میدهد. فیلم پر است از سکانسهای تکان دهندهای که تماشاگر را میخکوب میکند؛ سکانسهایی که به مدد بازی درخشان آل پاچینو تبدیل به رسالهای تکاندهنده از زندگی یک میانسال در آستانهی تباهی شده است.
پاچینو نابینا بودن را بازی نمیکند آن را زندگی میکند. سکانسی که اسلید برای رهایی چارلز از مجازات در کالج سخنرانی میکند مو به اندام تماشاگر راست میکند و سکانس ماشینسواری این دو نفر که فرمان در اختیار اسلید نابیناست، شور زندگی را در تماشاگر زنده میکند. آل پاچینو در این فیلم کاری میکند که تماشاگر آرزو کند اگر روزی روزگاری نابینا شد مثل اسلید شود که علیرغم معلولیت جسمی که دارد تاثیرگذاریاش بر زندگی اطرافیانش دهها بار بیشتر از انسانهای سالم است. «بوی خوش یک زن» از قدرت زندگی حرف میزند، از اینکه انسانها علیرغم معلولیتها و محدودیتهایی که دارند باید زندگی را در آغوش بگیرند و از هر لحظه زندگی لذت ببرند و همین پیام است که فیلم را برای تماشاگر جذاب کرده است.
نظریه همه چیز (۲۰۱۴)![نظریه-همه-چیز]()
کارگردان: جیمز مارش
شاید زندگی هیچ دانشمندی به اندازهی استیون هاوکینگ الهام بخش نباشد. دانشمندی که علیرغم بیماری نادری که منجر به فلج کامل اندام او شد، لحظهای حرکت بهسوی پیشرفت را متوقف نکرد و قلههای علم را در نوردید. «نظریهی همه چیز» یک روایت کلاسیک از زندگی این دانشمند برجستهی علم فیزیک است. جیمز مارش در این فیلم زندگینامهای به شکلی کلاسیک و با جزئیاتی شگفتانگیز تمام مراحل زندگی این نابغه را به تصویر میکشد. از پایمردی او و زندگی عاشقانهاش حرف میزند و نشان میدهد معلولیت نهتنها او را نااُمید نمیکند بلکه باعث قدرتمندتر شدنش هم میشود.
عشق او به همسرش مهمترین موتور محرک هاوکینگ برای ادامه دادن است؛ عشقی که به یک پسر جوان در آستانهی فروپاشی قدرتی ماورایی میبخشد تا با غلبه بر ناتوانی جسمی که دارد، فقط با کمک گرفتن از ذهنش به نقطهای از عظمت برسد که آرزوی هر انسانی است. روایت اُمیدبخش مارش در کنار بازی شگفتانگیز ادی ردمن «نظریهی همه چیز» را تبدیل به فیلمی کرده که میتوان از هر لحظه و ثانیهاش لذت برد.
کودا (۲۰۲۱)![کودا]()
کارگردان: سیان هدر
«کودا» یکی از آن فیلمهای نمونهای است که از معلولیت برای مطرح کردن رویای آمریکایی استفاده میکند. داستان زندگی روبی بهعنوان تنها عضو سالم یک خانوادهی ناشنوا که آرزوی موسیقیدان شدن دارد، در دستان سیان هدر تبدیل به فرصتی شده تا این کارگردان رویای آمریکایی را به کل جهانیان عرضه کند و به تماشاگر بگوید علیرغم مشکلاتی که روبی در زندگی خود دارد در نهایت رستگار میشود. هم به خانوادهاش کمک میکند و هم به آرزوی خود یعنی قبولی در مدرسه موسیقی میرسد. «کودا» پر است از صحنههای کوچک و زیبایی که تماشاگر را به روزمرهی این خانوادهی عجیب نزدیک میکند.
پدر و مادر شوخطبع روبی در کنار برادر جذابش برای تماشاگر خانوادهی متفاوتی میسازد که میتواند دوستشان داشته باشد. «کودا» در نهایت همان مسیری را میرود که تمام ملودرامهای تیناجری آمریکایی. ملودرامهایی که در آن قهرمان بهواسطهی فداکاریهایش پاداش میگیرد و رستگار میشود. همین رویکرد خوش بینانه به پدیدهی معلولیت بهطور خاص و زندگی بهطور عام بود که داوران آکادمی اُسکار را متقاعد کرد تا جایزهی بهترین فیلم را به «کودا» بدهند. مانند پایان «کودا» سرنوشت فیلم هم رویایی رقم خورد و فیلمی کوچک و کمادعا توانست به قلهی افتخار برسد و اُسکار را تصاحب