فیلم‌های کم‌بازیگر سینمای ایران | نفیر سکوت و ندای انتظار

نویسنده: محراب توکلی

در سینمای ایران و جهان فیلم‌هایی هستند که با میزانسن‌هایی به اصطلاح خلوت و کم‌بازیگر ساخته شده‌اند. از «پیش از طلوع» اثر ریچارد لینکلیتر گرفته تا «طبیعت بی‌جان» ساخته سهراب شهیدثالث. در این آثار دو عنصر به مجاورت یکدیگر به پیش‌روی قصه و همراهی مخاطب با آن کمک می‌کنند؛ دو عنصر از جنس التهاب و انتظار.

مخاطب در فضای غالبا ساکت اثر انتظار تصمیمی را می‌کشد که شخصیت‌های مر‌کزی داستان در پایان اتخاذ می‌کنند. تصمیمی که برآمده از ایده اولیه روایت است، تصمیمی که ایده اولیه را به ایده ناظر متصل می‌کند. بنابراین در چنین آثاری جنس ایده اولیه نقش مهمی را بازی می‌کند. اگر این ایده با فضای اثر‌ و جهان‌بینی کارگردانی سازگار باشد، خروجی کار با وجود سکوت و سکون جاری در فضا، خیره‌کننده خواهد بود. در راستای این امر به معرفی هفت فیلم که در آن‌ها با میزانسن‌های خلوت زیادی مواجه هستیم، پرداخته‌ایم.

 

شب-های-روشنشب‌های روشن

  • کارگردان: فرزاد موتمن

شب‌های روشن داستانِ زندگیِ دو انسانِ تنهاست. مرد، استادِ دانشگاه، سرخورده اجتماعی و مأیوسِ فلسفی‌ست و انزوای خود را با تدریسِ ادبیات، مطالعه کتاب و پرسه‌زدن در خیابان‌ها می‌گذراند. شبی متوجهِ دختری ساک‌ به‌ دست می‌شود و به او کمک می‌کند تا از شرّ مزاحمتِ یک راننده ماشین رهایی یابد…

آنچه باعث می‌شود تا «شب‌های روشن» تا آخرین لحظه برای مخاطب جذاب و سمپاتیک باشد به شخصیت اصلی فیلم و البته فضای شاعرانه اثر مربوط می‌شود. استادی تنها که برای اولین بار با عشق آشنا شده است، عشقی که تکلیف آن مشخص نیست. در یکی از نماهای سکانس نخست فیلم بیلبوردی را می‌بینیم که روی آن نوشته است: «روزی می‌آید..». بالاخره معشوق سر راه استاد قرار می‌گیرد و او تمام زندگی و کتاب‌هایش را به پای او می‌ریزد. در مسیر این پاک‌بازی فضای فیلم به شکلی پیش می‌رود که مخاطب غرق شعر و ادبیات می‌شود. تنها دو کاراکتر مقابل دوربین ایستاده‌اند اما همین دو شخصیت با رقم زدن چنین فضایی بیننده را تا نمای پایانی میخ‌کوب می‌کنند.

 

رگ-خوابرگ خواب

  • کارگردان: حمید نعمت‌الله

رگ خواب داستان دختر آسیب‌دیده‌ای را روایت می‌کند که از خانواده خود طرد شده و زندگی با همسرش به جدایی کشیده شده است و حالا وارد یک رابطه اشتباه دیگری می‌شود که شرایط را به مراتب برای او سخت‌تر می‌کند.

معمولا کاراکترهایی که در موضع ضعف قرار دارند سوژه‌های بهتری برای همذات‌پنداری هستند و مخاطب راحت‌تر سمپات آن‌ها می‌شود. لیلا حاتمی در فیلم «رگ خواب» دقیقا در چنین موضعی قرار گرفته است. او عشقی را تجربه می‌کند که به اصطلاح پوک و واهی است، حال باید تنهایی و رنج را تجربه کند. بازی لیلا حاتمی در این راستا کمک شایانی به همراهی مخاطب با اثر می‌کند. اما همه چیز با رنج و اندوه تمام نمی‌شود! در پی تالمات روحی شخصیت اصلی خشمی‌ زبانه‌ می‌کشد.

خشمی که حضور آن در احساسات مخاطب نیز یافت می‌شود. حال شخصیت اصلی باید دست به کار شده و در منحنی شخصیت تغییر را تجربه کند، چیزی که مخاطب انتظار آن را می‌کشد.‌ در واقع پس از همذات‌پنداری با شخصیت اصلی فیلم «رگ خواب» همه چیز در قالب انتظار قرار می‌گیرد. فضایی از جنس تعلیق و دلهره بر فیلم سایه می‌افکند. به همین علت مخاطب از تنها کاراکتری که در فیلم پا پس نمی‌کشد و همراهی‌اش را با او و روایت ادامه می‌دهد..

 

کلیدکلید

  • کارگردان: ابراهیم فروزش

در فاصله‌ای که مادر به خانه باز می‌گردد دو کودک او به ویژه امیرمحمد، با مشکلات فراوانی روبرو می شوند. مادربزرگ و همسایه‌ها که دو کودک را در خطر می‌بینند و نمی‌توانند به خانه راه یابند، بیرون آپارتمان ازدحام می‌کنند و هر کدام با راهنمایی خود می‌کوشند آن دو را از خطر برهانند.

«کلید» فیلمی است که رگ خواب مخاطب را با ساختاری به نام تعلیق و ترس به دست می‌گیرد. بخشی زیادی از پیرنگ اثر را تنها دو کودک خردسال در برگرفته‌اند. کودکی خردسال قرار است از نوزادی نگهداری کند. حال آیا او تا هنگامی که مادر به خانه برگردد موفق به انجام این کار خواهد شد؟ در اولین نگاهی که به این پرسش و خط داستانی اثر می‌اندازیم با ایده‌ای ساده مواجه می‌شویم. اما همین ایده ساده به راحتی می‌تواند به عمق احساسات مخاطب هجوم آورده و در دل او دلهره بیاندازد.

رویکردی که مختص عباس کیارستمی (نویسنده فیلم کلید) است.‌ در موقعیت‌هایی از این فیلم نوزادی که توسط آن کودک نگهداری می‌شود، در خطر مرگ قرار می‌گیرد. در ادامه فعل و انفعالاتی که آن کودک برای نگهداری از آن نوزاد انجام می‌دهد نیز قابل توجه است.‌ تمام لحظات فیلم «کلید» با ترس، استرس و انتظار مخاطب پیش می‌رود.‌ صدای گریه شاید بیشترین صدایی باشد که در «کلید» می‌شنویم. اما همان گریه یا در مثالی دیگر شیشه خرده‌هایی که در کف آشپزخانه پخش شده‌اند کارکردی مثمر ثمر در حیطه جذب مخاطب دارند.

 

طعم-گیلاسطعم گیلاس

  • کارگردان: عباس کیارستمی

فیلم درباره مردی است که در حومه شهر تهران، با اتومبیلش دنبال کسی می‌گردد که تقاضای پردردسر او را در ازای دریافت ۲۰۰ هزار تومان پول انجام دهد. کیارستمی برای «زندگی» و «مرگ» هویتی یگانه و هم‌راستا قائل است و «طعم گیلاس» نمود آشکار چنین نگرشی است. او برای به تصویر کشیدن این مفهوم دراثرش، عمدا به سراغ روایتی با شخصیت‌های محدود رفته است تا با تمرکز بر شخصیت اصلی بتواند دیدگاه فلسفی خود را در نسبت با کردار و درونیات او مطرح کند.

او با خلق پلاتی ساده و میزانسن‌هایی که به صورت هوشمندانه‌ای خلوت در نظر گرفته شده‌اند، موفق می‌شود بدون اضافه‌گویی و توسل به خودنمایی (که همواره و در مجموعه آثارش از آن پرهیز داشته است) روایت‌گر رنج و کشمکشی باشد که هر انسانی در مرحله‌ای از زیست خود با آن روبه‌رو شده است.

سادگی و بیان موجز نه‌تنها در ساختار و کلیت این فیلم جریان دارد، بلکه در منحنی تحول شخصیت نیز نقش اصلی را ایفا می‌کند. با وجود اینکه ایجاز در بیان باعث شده تا به لحاظ ارزش‌های سینمایی برخی از وجوه روانشناختی و حتی انگیزه کاراکتر مرکزی از تصمیم به خودکشی نادیده باقی بماند، اما بررسی کارنامه کاری کیارستمی ثابت می‌کند فیلم‌های او را نباید با آداب مرسوم در حوزه نقد سینمایی به چالش کشید. در مواجهه با هر اثر از او آنچه بیش از هر چیز اهمیت دارد، خلوص و نگاه ویژه و منحصربه‌فرد کیارستمی است که باعث ایجاد شگفتی در مخاطب می‌شود.

 

آفریقاآفریقا

  • کارگردان: هومن سیدی

سه جوان خرده‌فروش مواد مخدر که از سر اجبار و غفلت به بدهکاری کشیده شده‌اند، در تنگنایی گرفتار می‌شوند و تصمیم به انجام ماموریتی‌ مشترک می‌شوند. در این میان، دختری وارد زندگیشان شده و سرنوشتشان را دستخوش تغییر می‌کند.

در این لیست فیلم «آفریقا» بیشترین تعداد بازیگر اصلی را دارد. اما باز هم فضایی که رقم می‌زند، اغلب دستخوش سکوت و سکون است. چرا که شخصیت شهاب با بازی شهاب حسینی دیالوگ چندانی ندارد. اما این امر باعث نمی‌شود تا به حضور موثر او در فیلم اشاره نکنیم. شهاب از طرفی باعث می‌شود تا میزانسن به نوعی خلوت و ساکت به نظر برسد و از طرف دیگر بار فضاسازی را به دوش می‌کشد. سکوت او به پرسش و دلهره مخاطب افزوده و علت همراهی او با «آفریقا» را فراهم می‌کند.‌

البته یکی دیگر از علت‌ها به بازی امیر جدیدی در این فیلم مربوط می‌شود. او در موقعیتی متضاد با شهاب قرار دارد، او سراسر خشم و هیاهو است. حضور جواد عزتی و آزاده صمدی نیز به این احساسات دامن می‌زند. در نتیجه امر فضایی که این دو کاراکتر در مقابل یکدیگر ایجاد می‌کنند، نتیجه‌ای از جنس دلهره به بار می‌آورد. نتیجه‌ای بیننده را درگیر اثر می‌کند.‌

 

گروهبان

  • کارگردان: مسعود کیمیایی

رستم گروهبان بازنشسته‌ ارتش، با خاتمه جنگ در وضع روحی‌ ناراحت به زادگاهش باز می‌گردد. همسر او که سرپرستی فرزندشان را به عهده داشته در کارگاه تعویض روغنی‌‌ برادرش به کار مشغول است. رستم تصمیم می‌گیرد زمینی را که سال‌ها پیش قولنامه کرده باز پس بگیرد، اما طرف دیگر قرارداد خواست او را اجابت نمی‌کند. رستم و پسر چهارده‌ساله‌اش به جنگل، بر سر زمین می‌روند و مشغول قطع درختان جنگلی می‌شوند. ایادی صاحب زمین او را به شدت مضروب می‌کنند.

همسر رستم که از این وضع به تنگ آمده قصد دارد همراه مادرش، که از مهاجران روس است، پس از باز شدن مرز ایران و شوروی به آن سوی مرز برود. رستم با دوست نظامی بازنشسته‌‌ خود به منزل مالک زمین می روند و پس از کشته شدن دوستش قباله‌ی زمین را باز پس می‌گیرد. او سپس به مرز می‌رود و همسرش را به خانه باز می‌گرداند.

سینمای کیمیایی از قواعدی که برای فیلم‌های دیگر چیده‌ایم مستثنی است. تنهایی و میزانسن‌های خلوت در سینمای کیمیایی نسبت چندانی دلهره یا انتظار ندارند. گرچه روایت و پیرنگ اثر سویه‌هایی از تعلیق را در بیننده ایجاد می‌کند اما سنگینی حضور شخصیت‌ها در میزانسن نقش مهم‌تری را در همراهی مخاطب با اثر ایجاد می‌کنند. فیلم «گروهبان» یکی از نمونه‌های بارز و اسطوره‌ای در این رویکرد است. مردی تنها و زخم‌خورده از دل جنگ و التهاب به خانه‌اش برمی‌گردد. نمایی باز و بارانی را می‌بینیم که قهرمان (رستم) در آن جای گرفته است.‌ او از دیار تنهایی به کانون گرم خانواده بازگشته و ساز حق‌خواهی‌اش را کوک کرده است.

«گروهبان» از لحاظ نشانه‌شناسی نیز می‌تواند پرسش‌هایی برای مخاطب ایجاد کند اما‌ هر آنچه در نگاه اول به دل می‌نشیند، قهرمان کیمیایی است.‌ قهرمانی که تنهایی از ویژگی‌های بارز در شخصیت‌پردازی اوست. رویکرد کیمیایی در فضاسازی اثر نیز به شکلی پانورامیک بیننده را جذب خود می‌کند.‌ توجه این کارگردان به جزئیات مخاطب را به فضای جاری در اثر پرتاب کرده و فرصتی برای او ایجاد می‌کند تا به شخصیت رستم و موقعیت‌هایی که تجربه می‌کند، نزدیک‌تر شود.

 

مرگ-دیگریمرگ دیگری

  • کارگردان: محمدرضا هنرمند

یک فرمانده نظامی می‌خواهد جنگ بزرگی راه بیندازد که منجر به نابودی هزاران نفر خواهد شد. چند دقیقه پیش از عملیات، هنگامی که خود را برای شروع کار آماده می‌کند با فرد ناشناسی مواجه می‌شود که….

«مرگ دیگری» از آن دست فیلم‌های فانتزی است که به واقعی و حقیقی‌ترین نقطه زندگی انسان اشاره می‌کند؛ مرگ! مرگ در این فیلم بر خلاف جهان واقع مجسم شده و به سراغ فرمانده‌ای بی‌رحم‌ با بازی محمد کاسبی رفته است. او ارزش‌های زیستی و اخلاقی را برای فرمانده نمایان می‌کند و او را از کرد و کار خویش آگاه می‌سازد. در مقدمه‌ این مطلب نکته‌ای مِن‌باب ایده اولیه ذکر شد.

فیلم «مرگ دیگری» کاملا از این رویکرد پیروی می‌کند. تصور کنید مرگ در کالبد یک انسان به سراغتان آمده تا با گفت‌و‌گو شما را انزار کند. در همین تعریف یک خطی مخاطب کنجکاو می‌شود که مرگ به مثابه امری ناشناخته چه چیزی برای گفتن دارد؟ در واقع ذهن مخاطب درگیر ماهیتی می‌شود که این اثر برای مرگ در نظر گرفته. از این رو دو مسیر برای مخاطب باز می‌شود.

دو مسیر که در موازات یکدیگر هستند. یک مسیر از دل کنجکاوی ذهن می‌آید و مسیر دیگر از جانب روح و روان مخاطب شکل می‌گیرد. بازی خوب و تاثیرگذار محمد کاسبی نیز در هیجان‌زده شدن بیننده نقش مهمی دارد. فرمانده فیلم «مرگ دیگری» پس از ماکس فون سیدو در فیلم «مهره هفتم» تنها فرمانده‌ای است که در جبهه‌های جنگ مرگ را ملاقات کرده و با او وارد دیالوگ شده است.

 

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.