نویسنده: مازیار وکیلی
در نقدهایی که منتقدان خارجی بر روی آثار فرهادی نوشتهاند بعضاً او را کارگردانی که در درامهایش طرف مردان میایستد معرفی کردهاند. در اینکه مردان نقشی کلیدی در فیلمهای فرهادی دارند و فرهادی آنها را بیشتر دوست دارد شکی نیست. مردان سینمای فرهادی اغلب مردهایی هستند که فارغ از طبقهای که در آن زیست میکنند اسیر شرایطی هستند که اجتماع محل زیستشان برایشان به وجود میآورد. در سینمای فرهادی آنها مهمتر از زنان هستند چون به سبب ساختار همچنان سنتی جامعه ایران بیشتر در معرض فشارهای روانی و گرفتن تصمیمهای بزرگ هستند. بنابراین مردان سینمای فرهادی بیشتر از شخصیتهای زنی که او خلق کرده مورد توجه قرار گرفتهاند.
به بهانه اکران فیلم قهرمان که باز هم شخصیت محوری آن یک مرد است سراغ مردان سینمای فرهادی رفتیم و به تحلیل آنها پرداختیم. تحلیل کاراکترهای مرد سینمای فرهادی میتواند مسیری را که سینمای فرهادی تا به امروز طی کرده را برای ما روشن کند و از این بابت شناخت مردان سینمای فرهادی بسیار مهم است.
رقص در غبار
شخصیت:پیرمرد مارگیر
بازیگر:فرامرز قریبیان
رقص در غبار اولین فیلم بلند اصغر فرهادی شباهت چندانی به آثار بعدی که پرسونای فیلمسازی او را شکل داد ندارد. فیلمی است که وسترنهای قدیمی هالیوود را به یاد میآورد. شاید به همین دلیل است که کاراکتر اصلیاش یعنی پیرمرد مارگیر شباهت زیادی به قهرمانهای دنیا دیده سینمای وسترن دارد.
پیرمرد رقص در غبار مردی است خشن، کمی بدوی و کم حرف که بار گناهی بزرگ را روی شانههای خود احساس میکند. او از جایی که نظر پنهانی سوار ماشینش میشود تا لحظهای که او را برای درمان انگشت جراحت دیدهاش به بیمارستان میرساند همراه اوست. همراهی این دو به تدریج دیدگاه نظر را نسبت به زندگی عوض میکند و پیرمرد در در نگاه نظر جوان بدل به یک اُسطوره و مراد میشود. پیرمردی که پشت آن ظاهر خشن قلبی از طلا دارد و بازمانده روزگاری سپری شده است. وقتی نظر در سکانس پایانی وسایل مارگیری پیرمرد را جمع میکند، متوجه میشویم که میخواهد جا پای او بگذارد و این یعنی پیرمرد و کاری که با زندگی نظر کرده تا ابد در ذهن او جاری است. رقص در غبار بدون شک بهترین بازی قریبیان در سالهای بعد از انقلاب است و نقش او در این فیلم مصداق خوبی برای عجین شدن کاراکتر و بازیگر.
شخصیت:اعلا
بازیگر: بابک انصاری
رقص در غبار تنها فیلم اصغر فرهادی است که مایههای رمانتیک فراوانی دارد. مخمصه اعلا این نوجوان بزهکار اما با معرفت بیشتر عاطفی است تا اجتماعی. او عاشق خواهر رفیق در آستانه اعدامش اکبر میشود. از یک جایی به بعد بیشتر از اینکه به خاطر اکبر به دنبال گرفتن رضایت باشد، به خاطر عشق فیروزه پیگیر کار اکبر میشود.
مخمصه رمانتیک اعلا جانمایه فیلم فرهادی است و تجلی این عشق پاک و دوستداشتنی هم در سکانس رستوران است. سکانسی پُر از لطافت و حلاوت که نمونهاش بعدها کمتر در سینمای فرهادی دیده شد. اعلا این فیلم یک قربانی تمام عیار است. او در نهایت قدم در مسیری میگذارد که به احتمال زیاد به قیمت نابودی زندگیاش تمام میشود. از همین فیلم مشخص است که فرهادی طرف کاراکتر مرد است. او با اعلا شروع میکند و کنار او هم باقی میماند و این یعنی در نهایت او را قربانی این وضعیت پیچیده میداند.
چهارشنبهسوری
شخصیت: مرتضی
بازیگر: حمید فرخنژاد
مرتضی سرآغاز نمایش مردان طبقه متوسط در فیلمهای اصغر فرهادی است. مرتضی که تمام ویژگیهای یک مرد سنتی ایرانی را دارد. توقع او از همسرش پختن غذا، رسیدگی به خانه، آراستن خود و مراقبت از فرزند است. مرتضی شاید ظاهر یک مرد مدرن را داشته باشد اما فکرش هنوز سنتی مانده است. برای همین هم هست که جذب سیمین میشود و با او رابطه برقرار میکند. سیمین که به مراتب جذابتر، خانگیتر و شرقیتر از زن سرکش مرتضی است. مرتضی چهارشنبهسوری به دنبال آرامش میگردد و این آرامش را در یک زندگی سنتی جست و جو میکند. نکته جالب توجه در چهارشنبهسوری اینجا است که فرهادی در نهایت راجع به کاراکترها قضاوت نمیکند و این کار در نهایت به این منتهی میشود که تماشاگر با خودش بگوید به هر حال مرتضی هم حق دارد.
درباره الی
شخصیت: احمد
بازیگر: شهاب حسینی
درباره الی بیشتر فیلم جمع است. فرهادی در این فیلم حالا دیگر کلاسیک شدهاش سعی میکند چالشهای اخلاقی یک واقعه را در بین اعضای طبقه متوسط واکاوی کند. بنابراین پیدا کردن یک کاراکتر مرکزی در میان شخصیتهای مرد این فیلم کار سختی است. اما به هر حال احمد (در کنار سپیده) مهمترین شخصیت در میان سایر شخصیتهای فیلم است. او باعث جمع شدن رفقای قدیمی شده است و کسی است که قرار است الی را برایش خواستگاری کنند.
احمد نرمالترین شخصیت آن جمع است. مهربان است. دنیا دیده است. روحیات رمانتیک دارد و از همه مهمتر خودش وضعیت الی را در زندگی شخصی تجربه کرده. اما او هم در نهایت بخشی از همان طبقه متوسطی است که خودش را با ریاکاری از تندباد حوادث در ایران نجات داده. برای همین او برخلاف سپیده با جمع همراه میشود و در نهایت دروغ میگوید تا مشخص شود عشق هم برای احمد تا جایی معنا دارد که آبرویش در خطر نباشد. برای مرد طبقه متوسط و همچنان سنتی ایران همه چیز در خدمت آن ذهنیت سنتی است، حتی عشق.
جدایی نادر از سیمین
شخصیت: نادر
بازیگر: پیمان معادی
جدایی نادر از سیمین بهترین فیلم فرهادی و نادر اصولگراترین شخصیت فیلمهای اوست. مردی زیادی مستحکم و قدرتمند که دوست دارد کنترل همه چیز را در دست داشته باشد. برخلاف سیمین که اهل تسامح و گفت و گو است، نادر اهل باج دادن نیست. او حاضر است برای باقی ماندن روی اصولش هر چیزی را به جان بخرد. حتی حاضر است در بازداشت باقی بماند و حقیقت را به نفع خودش تفسیر کند. فرهادی اینجا هم شیفته کاراکتر مرد است. کنار او باقی میماند و او را ستایش میکند. هر چند در پایان مشخص نمیشود ترمه کدام یک را برای زندگی انتخاب میکند، اما چیزی که مشخص است این است که ترجیح فرهادی ماندن و مبارزه کردن است نه رفتن و فرار کردن.
گذشته
شخصیت: احمد
بازیگر: علی مصفا
گذشته درباره این است که نمیتوان از شر برخی وقایع خلاص شد. اتفاقاتی در گذشته رخ داده و امتداد این اتفاقات تا به امروز ادامه دارد. احمد این فیلم مردی است ایرانی و سنتی که مشخص است هیچگاه به طور کامل و برخلاف دوستش شهریار در فرهنگ غربی هضم نشده. او تلاش کرده بعد از ازدواج با مارین میان دو سبک زندگی پُل بزند اما شکست خورده. نتوانسته وسط بهایستد و جوب گشاد شده و او را بلعیده. احمد با آن آرامش ذاتی و متانت درونی که بازی مصفا این ویژگیها را تشدید هم کرده در نهایت نمیتواند چیزی را نجات دهد و یک بازنده بدشانس باقی میماند.انگار این خاصیت مرد روشنفکر ایرانی است، که در نهایت زمانی که لازم است هیچکاری نمیکند و فقط نظارهگر باقی میماند.
فروشنده
شخصیت:عماد
بازیگر: شهاب حسینی
عماد فیلم فروشنده میان سنت و مدرنیته گیر اُفتاده است. او روشنفکر است. معلم است و تدریس میکند. کار تئاتر میکند. ظاهراً رابطه مدرن و آزادی با همسرش دارد. اما وقتی به زنش در خانه تعرض میشود، تفکرات سنتی درون ذهنش بیدار میشود و مدام به او هشدار میدهد که باید دنبال فرد متعرض بگردد و انتقام بگیرد. برای همین یک بازی موش و گربه پیچیده راه میاندازد و پیرمردی را که باعث این وضعیت بغرنج شده پیدا میکند. او را حبس میکند و با آن سیلی محکمی که به پیرمرد میزند در نهایت ثابت میکند در ذهن مرد ایرانی این سنت است که غلبه دارد. عماد هم همان راهی را میرود که پدران او رفتهاند.
همه میدانند
شخصیت:پاکو
بازیگر:خاویر باردم
همه میدانند هم تاثیر گذشته شخصیتها بر وضعیت امروزشان را بررسی میکند. پاکو هم تاوان کاری که در گذشته انجام داده را پس میدهد. او مرد خوش مشربی است. از آن مردان کلاسیک با طبع گرم و قدیمی اسپانیایی. اما بار کار ناخواسته گذشته چنان روی شانههای او سنگینی میکند که او را در عمل منزوی کرده. از همه بدتر که این کار تاثیری شدید روی امروز زندگی اطرافیانش میگذارد. پاکو در نهایت فداکاری میکند و خودش مشکل را حل میکند تا با این کار اشتباه گذشته را جبران کند و هم بار دیگر ثابت کند در سینمای فرهادی مشکل به دست مردان حل میشود.
قهرمان
شخصیت: رحیم
بازیگر: امیر جدیدی
رحیم شکستخوردهترین و بدبختترین کاراکتر فیلمهای فرهادی است. جوانک مظلوم و سادهای است که از سر خوش نیتی کار خیری میکند که در نهایت نه تنها باعث رستگاریاش نمیشود که او را در مخمصهای عجیب گیر میاندازد. رحیم یک بازنده تمام عیار است. بازندهای که مدام بدبیاری میآورد. مجبور میشود دروغ بگوید و همه چیز بر علیهاش اتفاق میاُفتد. انقدر ساده و بدشانس است که بعد از قهرمان شدن به راحتی آن را از دست میدهد. او در یک باغ وحش انسانی اسیر شده است. باغ وحشی که آدمها در آن به قدری خشن شدهاند که منتظر هستند تا همدیگر را از هم بدرند.
رحیم اتفاقاً میان این آدمها انسانترین و خب بدشانسترین و بیعرضهترین آنها است. پس بیخود نیست که در زندان اسیر شده. خوب که به دیگر آدمهای فیلم نگاه میکنیم، میبینیم تکتک آنها بیشتر از رحیم استحقاق حضور در زندان را دارند. اما خب در جامعهای که همه چیز در آن از هم گسیخته و آشفته است در نهایت این رحیم سادهدل است که به زندان میاُفتد. بقیه انقدر زرنگ هستند که یکجوری خودشان را از مصائب زیستن در چنین جامعهای در ببرند.