نویسنده: زهرا الماسی
مانند عکسهای کارتپستالی که منظرهی زیبایی را نشان میدهند اما از ایجاد حس حضور در آن فضا عاجزند، فیلم «همه چیز همه جا به یک باره» حس لذتی در مخاطب به وجود میآورد که اصیل نیست. فیلم جدید دنیل کوآن و دنیل شاینرت ماجرای زنی میانسال به نام ایولین (میشل یو) را بهتصویر میکشد که در جوانی همراه همسر خود ریموند ( که هوی کوان) از چین به آمریکا مهاجرت کردهاند و صاحب رختشوییای در شهر و البته درگیر ادارهی مالیات هستند. ایولین با اینکه در ظاهر خود را رهبر زندگی نزدیکانش میداند چراکه همسرش را کودکی بیش نمیبیند و رفتارها و انتخابهای دخترش را نمیپذیرد.
او بازندهترین کاراکتر فیلم است نه فقط چون از میان هزارها انتخاب، بدترین نسخهی خودش است بلکه چون از پس همین زندگی معمولی هم نمیتواند بربیاید. نسخهای که چون چیزی برای از دستدادن ندارد، سپر بلای دیگر ایولینهایی است که میتوانستند عینیت پیدا کنند. قصه به همین ترتیب به دو پاره تقسیم میشود، ایولینی که در جهانهای موازی تنها جنگندهای است که میتواند به مصاف آنتاگونیست بلعندهی تمام امکانها برود. ایولینی که در جهان فعلی خود با پسلرزههای از جهانهای موازی درحال گذار به ورژن بهتری از خودش است.
مسئلهی بنیادین فیلم اما از همینجا آغاز میشود، جاییکه فیلمنامه نمیتواند آنقدر ما را با ایولین همراه کند تا احساس کنیم او اساسا نیاز به تغییری در زندگی خود دارد. به همینترتیب تمام ادامهی فیلم با داستانی روبهرو هستیم که حادثهی محرک آن توان کافی برای مشتاقکردن مخاطب ندارد و در عوض مدام از دنیایی به دنیای دیگری میرود تا اندک امیدی که میتوان از برخی صحنهها هم گرفت را ناامید کند. علیرغم حضور ایدههای بدیعی مانند گذاشتن هدفون برای پرش به جهانی دیگر یا دوناتی که همهچیز را در خود دفن میکند. هدف قصه مدام از جهانی به جهانی دیگر میرود و لابهلای صحنههای ممتد اکشن، کلاف داستان کورتر دستبهدست میشود.
شاید این فیلم در هرلحظه بتواند آسی رو کند و تماشاگرش را به شگفتی بیاورد اما لذت معنادار و عمیقی در او به وجود نمیآورد، حداقل نه آنقدر که تصور کند با دوباره دیدن فیلم این کمبود جبران میشود. هرچه وجود دارد در همین بار اول دیدن، عیان میشود چون اساسا فیلم سادهای طراحی شده و این میتوانست ویژگی برجستهای باشد، زمانیکه داستان پیچیدهای پشت این ظاهر پرزرقوبرق اما قابلدرک بود. اما فیلم «همه چیز همه جا، به یک باره» آنقدر در انتقال مفاهیم ساده پرداخته میشود که حتی نمیتواند شعارها را در دیالوگهایش جا بیاندازد و دست آخر از حرفهای خوب زیبایی که با شنیدنشان از رادیو یا خواندشان در گوشهی سررسیدهای قدیمی عملا فرقی ندارند.
البته تیر خلاص در پایانبندی فیلم از کمان رها میشود؛ بعد از قریب دو ساعت تماشای صحنههای بزنبزن، رفتن از دنیایی به دنیای دیگر و تاکید اینکه دنیا همانقدر پوچ است که ارزش جنگیدن هم حتی ندارد، فیلم همردیف قصههای بالیوودی، جوری ختم بهخیر میشود. همچنین خندههای مضحکانهای روی لب تکتک کاراکترهایش میآورد که دل مخاطب پاپکورن بهدست سینما را هم میزند و نقطهای سراسر سفید برای دفاع باقی نمیگذارد. در ادامه قسمتی از مهمترین نقدهای نوشته شده را با هم مرور میکنیم که از وجوه مثبت و منفی نسبت به فیلم موضعگیری کردهاند.
ایندیپندنت ۱۰۰ | کلاریس لافری
موضوع چندجهانی این روزها در حال شکوفایی است. درحالیکه مدیران مارول دور میزهای کنفرانس جمع میشوند و با هزینههای گزاف از همکاری چند شرکت بزرگ اثر خود را بهنمایش میگذارند. فیلم «همه چیز همه جا به یک باره» فیلمی است که واقعا درک میکند “بینهایت” چگونه ممکن است در جهانی بیرون از قلمروی تخیل بکر به نظر برسد اما جایی در قلمروی رویاهای شفاف و قابللمس است. در داستان فیلم اینکه از میان هزاران ورژنی که از ایولین وجود دارد، همان ایولین معمولیای در مقابل دوربین ظاهر میشود که بااختلاف بدترین ورژن اوست.
البته شیوهی زیبایی برای نگاهکردن به جهان است، جایی که زندگی در حالت سکون واقعا یک امکان بیپایان است. قدرتی که در این فیلم وجود دارد این است که این هرجومرج پیچیده، هدف مشخصی دارد. زوج سینمایی دنیلز به معنای دقیق کلمه، احساس شکست دنیای مدرن را در فیلم جدید خود به تصویر کشیدهاند. در واقع به ایولین گفته شده که وظیفهی او این است که ما را به حالتی که باید باشد برگرداند اما داستان فیلم ثابت میکند که این یک عبارت پوچ است. اگر هر مسیری در زندگی میتواند در کنار مسیری دیگری زندگی کند و وجود داشته باشد، چه کسی میتواند بگوید کدامیک مسیر درستی است؟
رولینگاستون ۷۰ | کی. آستین کالینز
فیلم داستانی خارقالعاده از مسیر کشف خود است که در لایهای از صحنههای اکشن مفهومی بلندپروازانه، مقطعی و جذاب پیچیده شده است. برای به تصویر درآوردن جنبههای مختلفی از یک شخصیت در این فیلم به معجزه نیاز است و چندجهانی دقیقا همان معجزهای است که همهچیز در همهجا وجود دارد. در این فیلم با ترکیبی سرسامآور از سبکها و ارزشهای فیلم ژانر مقدس از ارجاعات فرهنگی و … پر شده است. فیلمهای چندجهانی گاهی وقت زیادی را صرف توضیحدادن خود میکنند. او در این فیلم هم میتوانست چیزهای زیادی وجود داشته باشد؛ از چیستی و چگونگی چندجهانی تا پیامدهای قریبالوقوع همهی اتفاقات و …. . اما فیلم «همه چیز همه جا به یک باره» از ابتدا شروع بهدفنکردن خود زیر بار مفاهیم سنگین نمیکند مگر تا زمان کنش نهایی و این قدرت داستان است.
- بیشتر بخوانید
- نقد فیلم «تصمیم به رفتن» Decision To Leave | یک روایت معمایی عاشقانهی مسحورکننده
- نقد فیلم «یتیم: اولین قتل» Orphan: First Kill | بازگشت جنایتکار کوچولو
- نقد «خیزش، غرش، آتش» RRR | افسانه آب و آتش
واشینگتنپست ۶۳ | میشل او.سالیوان
بگذارید گفته شود که «همهچیز، همهجا، به یکباره» شاهدی غیرقابل انکار است که نشان دهد دنیلها قدرت تخیل و اصالتی متفاوت دارند. من تضمین میکنم که شما قبلا چیزی شبیه به آن را ندیدهاید. چیزیکه این فیلم میتوانست کمی بیشتر از آن استفاده کند، وجود اندک نظم و سامانی بود تا تمامیت تخیل و اصالت را به شیوهای کارآمدتری به نمایش بگذارد. به این ترتیب «همهچیز…» یک ترن هوایی هیجانانگیز از حرفهای بیهودهی علمی-تخیلی است.
از سوی دیگر این یک درام خانوادگی بیننسلی مادر- دختری است که به صورت یک تز فسلفی درمورد ماهیت هستی با اکشنهای رزمی به تصویر کشیده میشود. همهی اینها با جلوههای ویژهای جذاب و جلوههای لوفای زیباییشناسانه ارائه میشوند که یادآور میشل گوندری است که از میان شلنگ آتشنشانی عبور میکند. همچنین آنقدر سریع همهچیز را به سمت شما پرتاب میکند که ممکن است متوجه نشوید چقدر احمقانه و غیرعادی است. «دکتر استرنج در چند جهان جنون» را فراموش کنید، این فیلم به واژههای عجیبوغریب و دیوانگی معنای جدیدی میدهد.
هالیوود ریپرتر ۶۰ | چارلز برمسکو
ایدههای فیلم نادرست نیستند و در اینجا به تازگی بیشتری نسبت به آثار مشابه همراه شدهاند اما مسئله جای دیگری است. بهطورمثال گفتوگوی زیرنویسشده میان دو صخره در سیارهای بیحاصل، قوی است. اما فیلمنامه با تکرار چندباره آن را تضعیف میکند تا مطمئن شود که تماشاگر را همهجا غرق در نشاط کرده است. با اینحال تلاش بینظیر فیلم برای نشاندادن ارزش ذاتی خود زندگی نتیجهبخش نیست و چیزی بیشتر از جملههای توییتری درمورد اینکه ما کوچک و احمق هستیم به بار نمیآورد. هرچندکه این فیلم با گردابهایی سریع مافوق صوت خود ما را مبهوت خود میکنند اما همچنان ما را در همانجایی که پیش از آن بودهایم رها میکنند.
ورایتی ۵۰ | پیتر دبراگ
در فیلم «همه چیز همه جا به یک باره» ایدههای کافی وجود دارد که میتواند به یک دوجین فیلم و سریال تلویزیونی تمامعیار کمک کند. اما دستاندرکاران فیلم همهی آنها را در ۱۳۹ دقیقه غمانگیز که از نظر احساسی بسیار خستهکننده است، تقلیل دادهاند. تماشاگران سینما با قدرتِ تخیل قوی خود، ممکن است بهخوبی از جاهطلبی دیوانهوار و اجرای بیهودهی این طوفان مفهومی که در بیشتر اوقات مانند یک کارتون لایواکشن دیده میشود، قدردانی کنند. اما ببیندگان کمتر خوشذوق متزلزل میشوند؛ سرشان میسوزد و وقتی دود از گوشهایشان بیرون میزند، بهخاطر این حجم از لذتی نمیبرند.
گاردین ۴۰ | پیتر برادشاو
«همه چیز، همه جا، بهیک باره» در ایالات متحده آمریکا و تقریبا در همهجا، جایگاه قدرتمندی ندارد. بنابراین احتمال میرود که آن را دیوانهوار بیشفعال و خودستایشگر و در عینحال پرزحمت و کسلکننده و بیشازحد قابل پیشبینی بدانیم. آنقدر که هرگز حتی یک ثانیه هم به ما اجازه نمیدهد به هریک از شخصیتهای آن اهمیت دهیم یا در واقع به آن اعتقاد پیدا کنیم. توالی جنونآمیز از رویدادهای بدونعواقب، قطارهایی از کنشها با رفتن به دنیایی دیگر متوقف میشوند. به این معنی است که در واقع هیچچیز در خطر نیست و فیلم تبدیل به یک هجومی از «هیچچیز، هیچجا، در یک زمان طولانی» میشود.
نیویورکر ۴۰ | ریچارد برادی
دنیای فیلم غرق در فانتزی است و این مشکل اساسی فیلم به حساب میآید چراکه فانتزی خطرناکترین ژانر است. هیچ حد وسطی در ژانر فانتزی وجود ندارد زیرا اصلا حدی وجود ندارد. حتی یک اثر متوسط رئال ناگریز،بر تجربه، مشاهده و آزمایش استوار است اما یک فانتزی متوسط، خلاء مشهودی دارد. تهمیدی از پارههایی که در زندگی اجتماعی نمیتوانند کنار هم چفتوبست پیدا کنند.
در واقع یک فانتزی شکستخورده یک نابودی است و این سادهترین و واضحترین راه برای توصیف فیلم «همه چیز همه جا، به یک باره» است. فیلمی که اگر حضور جذاب و کاریزماتیک بازگیرانش نبود، چیزی ازش باقی نمیماند جزء انبوه بخاری که با روشنشدن چراغها پراکنده میشود و خلاء فیلم به این خاطر مایوسکنندهتر و پیشفرض آن واقعی و قابلتوجه است.
[…] نقد فیلم « همه چیز همه جا به یک باره» | پرش به جهان… […]